میراث تاریخی و همیشه جاودان انقلاب روسیه
میراث تاریخی و همیشه جاودان انقلاب روسیه
انقلاب
روسیه از اهمیت تاریخی بسیار عظیمی برخوردارست. این اولین بار در تاریخ بود که
سرمایه داری، سیستمی سیاسی و اقتصادی که در آن کالا و
خدمات را براساس استثمار کارگران تولید میکرد، با سیستم دیگری جایگزین میشد که کارگران
کشورشان را اداره میکردند و بطورجمعی صاحب ابزار تولید بودند. انقلاب ثابت کرد که
استثمار انسان از انسان اجتناب ناپذیر نیست، و سرمایه داری نمی تواند برای همیشه
پایدار بماند و باید با سیستمی(سوسیالیسم ) جایگزین شود که پتانسیل شگفت انگیزی
برای بهبود زندگی بشریت دارد. و این میراث بزرگ انقلاب روسیه
برای زحمتکشان جهان بود.
میراث تاریخی و همیشه جاویدان انقلاب روسیه
سرمقاله گاردین – ارگان حزب کمونیست استرالیا
میراث انقلاب روسیه
احزاب کمونیست در سراسر جهان در ماه نوامبر ۲۰۱۷، صدمین سالگرد انقلابی را جشن میگیرند
که بلشویکها را در روسیه بقدرت نشاند و منجر به تشکیل اتحاد جماهیر شوروی گشت. آن
هیجان رویداد تاریخی، زمانی تحقق یافت که کشورهای بزرگ در اروپا و جاهای دیگر برای
برتری امپریالیستی در چیزی تلاش میکردند که در آنزمان وحشیانه ترین جنگ در تاریخ
بشر بود.
انقلاب برمبنای کار تئوریک مارکس، انگلس و
لنین بود، انقلابی که کارگران و سازمانهای آنها را در سراسر جهان در مبارزات
تازه برای سوسیالیسم، و برای احقاق حقوق کارگران، صلح، محیط زیست، و بسیاری از
مسائل دیگر گالوانیزه کرد.
بعد از انقلاب، احزاب کمونیست در استرالیا
و کشورهای دیگر شکل گرفتند، که تقریباً تأثیر آن هنوز پس از یکصدسال احساس میشود.
با اینحال، انقلاب نیز منجر به طرحهایی توسط کشورهای غربی جهت سرنگونی دولت
شوراها شد، که با مداخلات نظامی در سال ۱۹۱۸ شروع شد. این تلاش و دیگر تلاش های ۲۰ سال بعد کشورهای غربی با شکست روبرو گشت.
در طول سالهای ۱۹۳۰، دولت شوروی برای ایجاد یک اتحاد ضدفاشیستی با بریتانیا و دیگر قدرتهای غربی
تلاش نمود، اما پیشنهاد شوروی رد شد. رهبران قدرتهای غربی بر روی ارتشهای بیرحم
فاشیست حساب بازکرده بودند که بسوی شرق و سرنگونی کمونیستها در مسکو پیشروی میکردند.
برخی در غرب میخواستند که شرایطی جنگی بین اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی و
آلمان نازی پرورش دهند، که آمریکا و دیگر کشورهای غربی، هر طرف بازنده را مسلح
سازند تا زمانیکه هردو کشور جنگجو، تخریب و ورشکسته شوند. و پس از آن آمریکا و
متحدانش وارد شده و کنترل هر دو (کشور) را بدست گیرند.
با اینحال، دولت شوروی از طریق امضای یک پیمان عدم تجاوز با آلمان با
آنها(آمریکا و ابریتانیا و بقیه شرکای غربی) مقابله کرد. آلمان تسلیم وسوسه
فتوحات آسانتر شد و به لهستان و فرانسه حمله بُرد، که در آنزمان بریتانیا را
مجبور به جنگ با کشورهای فاشیست نمود. اما آلمان در سال ۱۹۴۱ پیمان عدم تجاوز با شوروی را نیز
شکست، و حمله ای گسترده علیه اتحاد جماهیر شوروی براه انداخت.
گرچه آلمان نازی در ابتدا موفقیتهایی کسب نمود، اما درنهایت، حمله به شوروی
معکوس شد. علیرغم تلفات زیاد ( ۲۷ میلیون کشته و مصیبتهای وحشتناک (میلیونها نفر مصدوم و بی خانمان)،
مردم شوروی با شجاعت شگفت انگیزی، با عزم و اراده و خلاقیت جنگیدند. در میان
نیروهای متحد، اتحاد جماهیر شوروی جهت شکست فاشیسم در جنگ جهانی دوم بهتنهایی
بزرگترین سهم را داشت.
اما مردم شوروی هزینه وحشتناکی پرداختند.
در متعاقب جنگ سرد، مسابقه تسلیحاتی برهبری آمریکا منابع قبلاً تُهی شده اتحاد
جماهیر شوروی سوسیالیستی را به هدر داد و تولید کالاهای مصرفی از رشد بازماند.
دولت که با تصورات غلط ایدئولوژیک تضعیف شده بود، و از داخل با خرابکاری واژگون
شده بود و در نهایت، از درون توسط نیروهای ارتجاعی در سال ۱۹۸۹ فتح و قبضه شد.
شورش نظامی متعاقب آن درهم شکسته شد. برای
اطمینان از اینکه نمایندگان پارلمان روسیه مانعی برای بازگرداندن سرمایه
داری ایجاد نکنند، نخست وزیر بوریس یلتسین به ارتش دستور داد که
پارلمان را محاصره و با توپخانه هدف آتش گلوله قرار دهد. درون ساختمان ویران شده،
از خون ساکنانش پوشیده شده بود.
دولت محافظه کار استدلال کرد که دوران انقلابی که در سال۱۹۱۷ شروع شد به پایان خود رسیده است. برخیها گفتند که این «پایان تاریخ»
بود! آن، البته، که حرف پوچ محض بود. دولتهای کمونیستی هنوز در کشورهای دیگر در
قدرت هستند، از جمله چین، که بزرگترین جمعیت جهان را دارد و بزودی بزرگترین
اقتصاد جهان را خواهد داشت، و کوبا، که درست خارج از سواحل (امریالیسم) آمریکا
قرار دارد.
علاوه براین، مردم روسیه اکنون از تجدید حیات سرمایه داری حریص به تلخی
پشیمانند، و رهبر ملی فعلی روسیه مسیری مستقل از اوامر (امپریالیسم) آمریکا درپیش
گرفته است.
آمریکا خصومت را بین روسیه و کشورهای دیگر پرورش داده است، بویژه اوکراین، که
یکبار رهبر سابق شوروی آنجا را «نقطه شروع اجماع انقلاب کارگری و ضدانقلاب
امپریالیسم که از غرب آمده است»، توصیف نمود.
انقلاب روسیه از اهمیت تاریخی بسیار عظیمی برخوردارست. این اولین بار در تاریخ
بود که سرمایه داری، سیستمی سیاسی و اقتصادی که در آن کالا و خدمات را براساس
استثمار کارگران تولید میکرد، با سیستم دیگری جایگزین میشد که کارگران کشورشان
را اداره میکردند و بطورجمعی صاحب ابزار تولید بودند.
انقلاب ثابت کرد که استثمار انسان از
انسان اجتناب ناپذیر نیست، و سرمایه داری نمی تواند برای همیشه پایدار بماند و
باید با سیستمی ( سوسیالیسم ) جایگزین شود که پتانسیل شگفت انگیزی برای بهبود
زندگی بشریت دارد.و این میراث بزرگ انقلاب روسیه برای زحمتکشان جهان بود.
برگردانده شده از:
گاردین – ارگان حزب
کمونیست استرالیا، شماره ۱۷۶۹، ص. ۲.
The legacy of the Russian revolution – Communist Party of Australia
Issue #1769 March
15, 2017
http://cpa.org.au/guardian/2017/1769/03-editorial.html
تضاد ها بیشتر میشود؛ ولی نیروی چپ ضعیف است
انقلاب روسیه یکی از آن
وقایعی بود که قرن ۲۰ را بیش از همه تحت تاثیر قرار داد. بدنبال آن جنبشهای آزادیبخش
ضدامپریالیستی و ضداستعماری فعال شد که پس از ۱۹۴۵ به اوج خود رسید. همزمان با آن رقابت سیستمها در مقابل «سوسیالیسم
واقعاً موجود» به سوسیالدمکراسی در غرب امکان داد در رابطه با دولت اجتماعی و
دمکراسی به دستاوردهائی نائل گردد. پس از تلاشی اتحاد شوروی تجربه کردیم که
چگونه آزادی عمل برای این دستاوردها محدود گردید.
دنیای جوان
تارنگاشت عدالت
قرن ۲۰ آکنده از مبارزه
انقلاب با دشمانش بود. جهان امروز نیازمند یک جنبش نوین است. مصاحبه با پروفسور
فرانک دپ. او تا سال ۲۰۰۶ در دانشگاه ماربورگ آلمان علوم سیاسی تدریس میکرد.
شما چهارشنبه آینده در چارچوب هفته علمی مارکسیستی که از طرف هیات تحریریه
مجله «احیای مارکسیستی» ترتیب داده شده در مورد «انقلاب و ضدانقلاب در
قرن ۲۰ و ۲۱» سخنرانی خواهید کرد.
هسته اصلی سخنرانی شما چیست؟
مسئله اینجاست که با جوانان در مورد اهمیت انقلاب در تاریخ معاصر بویژه
انقلاب اکتبر در روسیه گفتگو کنیم. برای درک واقعی مطلب به نظر من یک اصل اهمیت فراوان دارد: باید
مقولات انقلاب و ضدانقلاب را بعنوان یک امر واحد درک کرد. زیرا در هر انقلابی،
مقاومتی را که طبقات حاکمه پیشین علیه آن نشان میدهد به نوبه خود بخشی از انقلاب
است. این امر بویژه در مورد تحولاتی که در روسیه رخ داد صدق میکند. در این
رابطه فرضیه من این است که فاشیسم نوک پیکان ضدانقلاب بینالمللی را تشکیل میدهد.
فاشیسم درد و رنج فراوانی ببار آورد و لذا روی تضادهای درونی که در روسیه وجود
داشت، نیز اثرگذارد. منظورم عقبافتادگی کشور و همینطور ساختارهای جاافتاده سیاسی
است که در چارچوب دیکتاتوری پرولتاریا وظیفه داشت دشمنان درونی را سرکوب سازد.
پس از ۱۹۴۵ ضدانقلاب با ترکیب نوینی وارد صحنه
شد و از ۱۹۴۵ زیر رهبری ایالات متحده قرار گرفت و
این بار نیز درد و رنج فراوانی به ویژه برای جهان سوم به ارمغان آورد. آنها میخواستند
با این کار از گسترش کمونیسم ممانعت بعمل آورند.
چگونه میتوان توضیح داد که فاشیسم درست در کشوری رشد کرد که تا چند سال پیش
از آن یک وضعیت انقلابی در آن حاکم بود؟ ۱۹۱۸/۱۹۱۹ چیزی نمانده بود که طبقه کارگر آلمان سیستم شورائی را برقرار سازد.
شکست انقلاب در سال ۱۹۱۸ مانند قرارداد ورسای پس از جنگ اول جهانی به پیشدرآمد فاشیسم تعلق
دارد. زیرا که یکی از دلایل صعود و خشونت فاشیسم همواره قدرت نیروهای
انقلابی در کشورهای مربوطه است. در کنار اتحادجماهیر شوروی، آلمان کشوری با پرقدرتترین
جنبش کارگری در اروپا بود. حزب کمونیست هم در جمهوری وایمار بقدرتی رسید که به
استثنای حزب کمونیست اتحاد شوروی هیچ حزب دیگری به آن دست نیافت. به همین دلیل هم
واکنش مقابل بسیار پرقدرت بود.
پس به نظر شما تاریخ قرن ۲۰ را میتوان مبارزه بین انقلاب و ضد انقلاب تعریف کرد؟
آری، در این رابطه با تاریخ شناس فقید انگلیسی، «اریک هوبسباوم» همعقیدهام.
او در کتاب خود دوران افراط ها مینویسد که انقلاب روسیه یکی از آن وقایعی بود که
قرن ۲۰