متن سخنرانی پروفسورمری دیویس، عضو رهبری حزب کمونیست بریتانیا
متن سخنرانی پروفسورمری
دیویس، عضو رهبری حزب کمونیست بریتانیا
گزیده ی از آرشیف سال ۱۳۸۶
متن سخنرانی پروفسورمری دیویس، عضو رهبری حزب کمونیست بریتانیا و سردبیر تشریه
تئوریک ، ”کمونیست رویوو“، بر مزار کارل مارکس در بزرگداشت تولد او.
"امروز اندیشه های مارکس همان قدر و منزلتی را دارند که همیشه داشته اند.
امیدوارم سخنرانی های سالانه ای که به مناسبت تولد کارل مارکس در سال 1818 انجام
می شوند، هرگز نوعی بُت ستایی ملال آور تلقی نشوند..."
نمایندگان احزاب کارگری و کمونیستی از کوبا، شیلی، ویتنام، چین، کره، لائوس،
هند، یونان، قبرس، عراق، نمایندگان حزب تودة ایران و شمار کثیری از اعضای و
هواداران حزب کمونیست بریتانیا، به رسم هرساله برمزار کارل مارکس گرد آمده و تولد
او را گرامی داشتند.
متن سخنرانی خانم پروفسورمری دیویس، عضو رهبری حزب کمونیست بریتانیا و سردبیر
نشریه تئوریک آن، ”کمونیست رویوو“، بر مزار مارکس، در بزرگداشت تولد مارکس، در ماه
مه 1818. را برای اطلاع خوانندگان ”نامه مردم“ در زیر ذکر می کنیم.
با توجه به این که مجموع نوشته های مارکس دست کم 55 جلد کتاب می شود، طبیعی است که
من ادعایی نداشته باشم که می توانم در این مختصر حق مطلب را ادا کنم. اما اجازه
بدهید از دوست و همکار او، فردریش انگلس، مدد بگیرم که در خطابة ستایش آمیزی که سه
روز پس از مرگ مارکس در سال 1883 ایراد کرد، به بهترین وجهی به فشردة کار او اشاره
کرد.
انگلس گفت که، مارکس دو کشف عمده کرد. نخست قانونمندی تکوین و رشد تاریخ بشری، یا
به عبارت دیگر، ماتریالیسم تاریخی، و دوم قانونمندی حرکتِ ویژة حاکم بر شیوة تولید
سرمایه داری امروزی.
به بیان انگلس، که در بسیاری از موارد درست درک نشده است، ”همان گونه که داروین
قانونمندی تکوین و رشد طبیعت آلی را کشف کرد، مارکس هم کاشف قانونمندی تکوین و رشد
تاریخ بشر بود، یعنی این واقعیتِ سادة تا کنون نهفته مانده در پشت انبوه ایدئولوژی
که: انسان ها نخست باید بخورند، بیاشامند، و سرپناه و پوشش داشته باشند تا بتوانند
به سیاست، علم، هنر، مذهب و غیره بپردازند.“
اما همان طور که انگلس اشاره کرد، ماتریالیسم تاریخی یگانه کشف بزرگ مارکس نبود.
”مارکس همچنین قانونمندی حرکت ویژه ای را یافت که بر شیوه تولید سرمایه داری
امروزی، و جامعة بورژوایی حاکم است. کشف ارزش اضافه به ناگهان به روشن شدن مسئله
ای کمک کرد که تمام پژوهشگران پیش از آن، هم اقتصاددانان بورژوایی و هم منتقدان
سوسیالیست، در تاریکی در پی حل کردن آن بودند.“ حامیان و بدگویان، هر دو بر ژرف
بودن تحلیل مارکس از نظام درونی سرمایه داری اذعان دارند.
اما هیچ یک از این دو کشف مارکس را هرگز نباید به عنوان اصول جزمی نوشته بر سنگ،
به عنوان آخرین کلام در زمینة واقعیت اجتماعی دید، بلکه باید آنها را کلیدِ برداشت
و شناخت مداوم جهانی که در آن زندگی می کنیم، و چگونگی تغییر و تحول آن دانست.
مارکس همه چیز را نگفته است؛ ما، که وارث سنتی هستیم که او بنیان گذاشت، می بایست
با اعمال شیوة مارکسی درمورد تجزیه وتحلیل سرمایه داری قرن بیستم، پیوسته آن ایده
را نو وروزآمد کنیم.
در تز یازدهم دربارة فویرباخ، مارکس نوشت که فقط شناخت جهان کافی نیست، سخن بر سر
تغییر آن است. برای همین هم مارکس یک انقلابی بود. همان طور که انگلس در سخنرانی
پس از مرگ مارکس دربارة او گفت: ”رسالت واقعی او در زندگی کمک کردن به برانداختن
جامعة سرمایه داری و نهادهای دولتی ای بود که به وجود آورده بود؛ کمک کردن به
رهایی پرولتاریای نوینی بود که او آن را از موقعیتش و از نیازهایش، و از شرایط
رهایی اش آگاهانید.“ او در ادامه به همة روزنامه ها ونشریه هایی اشاره کرد که
مارکس در آنها مطلب نوشته بود، اما افزود که دستاورد اصلی او تشکیل «جامعة بین
المللی زحمتکشان» بود، ”دستاوردی که مایة افتخار بنیانگذارش است، حتی اگر هیچ کار
دیگری هم نکرده بود.“ به گفتة انگلس، ”مارکس به خاطر فعالیت های انقلابی اش برجسته
ترین مرد ... مورد کینه در زمان خودش بود. دولت ها، هم مطلق گرا و هم جمهوری خواه،
او را از کشورهایشان راندند.“ اما با همة اینها، وقتی که او درگذشت، به بیان انگلس
”میلیون ها رفیق کارگر انقلابی، از معدن های سیبری گرفته تا کالیفرنیا، در همه جای
اروپا و آمریکا، او را عزیز داشتند، به او ادای احترام کردند، و درعزای مرگش ماتم
گرفتند.“ البته انگلس در زمان خودش نمی توانسته است ماهیت جاودانة این بیان را
بداند. او که در سدة نوزدهم این ها را گفته و نوشته است، نمی توانسته است نفوذ
عظیم جهانی مارکس را فراسوی اروپا و آمریکا پیش بینی کند.
از دهة 1920 به این سو، به دنبال پایان فاجعة جنگ جهانی اول، ورشکستگی سوسیال
دموکراسی و نفوذ شتابندة انقلاب روسیه، احزاب کمونیست تشکیل شدند و نقشی فعال به
عهده گرفتند. همان گونه که مارکس مورد ”تنفر“ دولت های ارتجاعی بود و توسط آنها از
کشور رانده شد، کمونیست های دوران ما نیز دچار سرنوشتی مشابه شدند. کافی است چشم
برگردانیم و فقط چند متر آن طرف تر از آرامگاه مارکس را نگاهی بیندازیم و شاهد این
واقعیت باشیم. در اینجا می بینیم که کمونیست هایی از عراق، آفریقای جنوبی و ایالات
متحد آمریکا دفن شده اند. مثل مارکس، اینان نیز تبعید شدة رژیم هایی بوده اند که
در آنها حزب کمونیست غیرقانونی یا نیمه قانونی (نیمه پنهان) بوده است، کمونیست ها
در معرض شکنجه و زندان قرار داشته اند، و از کشور یا تبعید شده اند یا خود به
اجبار گریخته اند. در همین جاست که کلودیا جونز آرامیده است؛ کمونیست آمریکایی
سیاه پوست، فعال حقوق زنان و سیاهان، و روزنامه نگار و فعال اجتماعی که او را مادر
کارناوال ناتینگ هیل [جشنوارة خیابانی مهاجران کاراییبی در لندنِ انگلستان شامل
موسیقی، رقص، ... که هر سال در ماه اوت برگزار می شود] می نامند. او بنیانگذار و
سردبیر نشریة وِست ایندیَن گازِت بود که به رغم دشواری های مالی نقشی حیاتی در
مبارزة سیاهان در بریتانیا داشت.
در کنار مارکس، همچنین سه تن از اعضای کمیتة مرکزی حزب کمونیست عراق آرمیده اند،
حزبی که بیشتر عمر خود را در شرایط ”غیرقانونی“ و تعقیب و دستبرد رژیم های حاکم
گذرانده است. عامر عبدالله نقشی برجسته در انقلاب ژوییة 1958 (تیر 1337ش) داشت [در
آن سال با فروپاشی حکومت سلطنتی و تشکیل جمهوری عبدالکریم قاسم قدرت را به دست
گرفت]. ثابت حبیب العنی، که در همین مزار به خاک سپرده شده است، در سال 1956 به
جرم فعالیت های ”ضد عراقی“ توسط حکومت خاندان هاشمی دست نشاندة انگلیس از کشور
تبعید شد. سعد علی، برادر عضو برجستة کمیتة مرکزی کنونی حزب کمونیست عراق، نیز در
همین جا مدفون است. سعد یکی از بنیانگذاران کمیتة دفاع از حقوق دموکراتیک در عراق
و مبارزه با سرکوب بود.
دیگر کمونیست برجسته ای که اینجا در کنار مارکس آرمیده است، یوسف دادو صدر حزب
کمونیست آفریقای جنوبی، نخستین رییس کنگرة ملی آفریقا و یار نزدیک نلسون ماندلا
است. یوسف دادو ساعتی پیش از مرگش در سپتامبر 1983 (شهریور 1362ش) پیامی برای
کمیتة مرکزی حزب فرستاد که در آن بر اهمیت حیاتی مارکسیسم در مبارزة ایدئولوژیکی
تأکید کرد. او نوشت: "نیرومندی ما در گذشته بر اساس عمق شناخت و دانش نظری
حزب و کادرهای آن بوده است. پیکار ایدئولوژیکی بی امان و دشواری که در جبهه های
زیادی در جریان است نباید حزب ما را به هراس اندازد. ما باید اینجا، امروز، و در
اندیشه ورزی های آتی مان، بر چنین اساسی ضعف ها و توانایی های مان، و موفقیت ها و
شکست هایمان را ارزیابی کنیم. ما باید صادقانه، رک و پوست کنده، و واقع بینانه سمت
و سویی برای بهبود کارمان در دوران دشواری که در پیش رو داریم مشخص کنیم. کار نظری
در همة سطوح از اهمیت درجه اول برخورداراست. ما باید کارایی مان را در این عرصة کلیدی
مورد ارزیابی انتقادی قراردهیم."
آن پیکار ایدئولوژیکی بی امان و دشوار امروز هم ادامه دارد. کمونیست ها باید با
باز خیزی تهاجمی نولیبرالیسم، و در پیامد آن با آرایه ای از ایده های تفرقه انداز
از بنیادگرایی مذهبی ـ با مفاهیم ضمنی بیزاری از همجنس گرایی و زنان ـ گرفته تا چپ
گرایی فرقه گرایانه برزمند. در برابر آنهایی که مناسبت داشتن طبقه و مبارزة طبقاتی
را انکار می کنند، ساختمان و ترکیب آن را درست درک نمی کنند، یا در پی فایده ای
کوتاه مدت، امکان یک مبارزة متحد را تباه می کنند، ضروری است که ما همواره بر
اولویت طبقه و مبارزة طبقاتی تصریح و تأکید کنیم. ما نیز باید به آن پیکار سیاسی و
ایدئولوژیکی که داد و از آن سخن می گفت پایبند باشیم و از عهده اش برآییم. ما باید
این مبارزه را نه با تصریح این که ”مارکسیسم قادر مطلق است چون درست است“ ـ آن
گونه که بعضی ها در گذشته کردند ـ بلکه با درک یافته های ارزشمند مارکس و به کار
بردن آنها در شرایط دوران خودمان به پیش ببریم. این آن چیزی است که باید کمونیست
ها ـ وارثان سنت مارکسیستی، سنت سوسیالیستی غیرمذهبی ـ را در سراسر جهان متحد کند.
جوهر این پیکار، یعنی پایان دادن به استثمار و ستم برای همیشه، کماکان به عنوان
هدف ثابت و دایمی ما و حلقة پیوند بنیادی ما با مارکس و سوسیالیست های قرن او باقی
است. وظیفة توضیح دنیا به منظور تغییر دادن آن کماکان به جای خود باقی است.
پایان
شریفه راحم برومند