حزب چپ(فدائیان خلق) در چنبرۀ اپورتونیسم
حزب چپ(فدائیان خلق) در چنبرۀ اپورتونیسم
بهزاد مالکی،
اردیبهشت 1397
به کارگیری عباراتی چون «حزب»، «چپ» و«فدائیان خلق» برای
نامیدن تشکیلات جدیدی که از وحدت سازمان «اکثریت» و بخشی از «اتحاد فدائیان خلق» و
تنی چند از «کنشگران چپ» بوجود آمده (1)، ذره ای از ماهیت عناصر تشکیل دهندۀ آن به
ویژه خود سازمان «اکثریت» که عنصر تعیین کنندۀ این به اصطلاح تشکل جدید است، نمی
کاهد. (بیش از 80درصد از اعضای
جدید از جناح اکثریت اند و ورود تنی چند از طرفداران سابق کشتگر که آنها هم پیشینۀ
خط امامی دارند. و دعوت از توده ای های سرخورده به طور حتم مهر اکثریت را براین
تشکیلات جدید تثبیت خواهدکرد). نشان خواهیم داد که این ماهیت را اپورتونیسمی
عمیق و ریشه دارتشکیل می دهد.
سؤال اول این است که
چه تغییری کیفی اتفاق افتاده که از تجمع سه پارۀ خانوادۀ فدائی بعد از 36 سال
زندگی در تبعید و دهها معلقزدن سیاسی،حزبی بدون برنامه و پایۀ اجتماعی به وجود
آمده است. سؤال دوم این است که منظور تشکیل دهند گان این اتحاد از اطلاق«چپ» به
خودشان چیست؟ و سؤال سوم برمی گردد به
پسوند «فدائیان خلق»، این فدائیان خلق چه کسانی هستند؟
از همین سؤال سوم شروع کنیم. در واقع، «اکثریت»
در پی بازسازی هویت از دست رفته اش در خانوادۀ «چپ» و پاک کردن رنگ سازش و خیانتش
در دوران خمینی، پای اصلی و دست بالای این پروژه است. کنگرۀ چهاردهم اکثریت در
فروردین 1394 با تأکید مجدد بر انجام این پروژه، یکبار دیگر با توسل به «اسطورۀ»
فدائی و بازسازی نوستالژیک آن از زبان مسئولانش، بر وحدت خانوادۀ فدائی و حفظ نام
فدائی اصرار ورزید. تو گوئی دهها سال سازش بر سر اصول و فرار از بحثهای اصولی
نظری، که جنبش فدائیان را از اول تا به امروز همراهی کرده است و موجب چندین انشعاب
و انشقاق در آن گردیده است، «کافی نیست که باز امروز، صحبت از ایجاد "حزب
وسیع چپ ایران" و یا "حزب دموکرات چپ ایران" با اتحاد همۀ فدائیان
می شود.» (سخنرانی طهماسب وزیری در کنگرۀ 14)
این مسأله حتی درمیان هواداران «اکثریت» درداخل
هم مشاهده می شود. اشتیاق هوادارانی که تحت نام «در دفاع از سوسیالیسم» اعلامیه می
دهند، به وحدت خانوادۀ فدائی و تأکید شان بر نمادها و سمبل های سازمان فدائیان از
دوران چریکی، آنچنان است که علی رغم برخی
اختلافات 180 درجه ای در اصول برنامه ای و سیاسی با «اکثریت» ورد سیستماتیک پیشنهادها وقرارهای این هواداران در نشست های
سازمان اکثریت توسط رهبری در خارج از کشور، هنوز براین توهم پا می فشارند که وحدت
«چپ» در ایران از مدار خانوادۀ فدائی می گذرد.
آنها بدرستی می نویسند که «سازمان سالهاست که
خودرا حزب طبقۀ کارگر نمی داند» و «بیشتر مایل است که به عنوان حزبی فراطبقاتی
معرفی شود تا حزب طبقۀ کارگر» و در ادامۀ مطلب به صراحت متذکر می شوند که «سازمان
ما حزب به اصطلاح طبقۀ متوسط است با گرایشات دموکراسی خواهی و عدالت جوئی، هرچند
بار منفی سوسیال- دموکراسی در ادبیات سیاسی کشورمان، مانع از آن می شود که رهبران
سازمان خود را به این نام معرفی کنند.» آنها با وجود آنکه این پروژۀ وحدت را امری
«اراده گرایانه» و« نوزادی بدون مادر» قلمداد می کنند، اما دوباره با توسل به
اسطوره های فدائی این بار در قالب طرح به اصطلاح «اتحاد چپ» ودر درجۀ اول جمع شدن
خانوادۀ فدائی، خواهان«ارزان نفروختن اعتبار و شأن فدائی» به سایر چپها هستند!
توهم مستتر در این گفتار و تناقضات آن روشنتر از آن است که احتیاج به تفسیر داشته
باشد (نقل قولها از اخبار روز- 8 تیر 1395-
در دفاع از سوسیالیسم).
فرمالیسم حاکم بر
کنگرۀ وحدت واصرار شرکت کنندگان بر گنجاندن نام «فدائی» در نام تشکیلات جدید، به
حدی بوده که به طرز خنده داری، نیمی از وقت کنگره به آن اختصاص یافته و برروی بیش
از 40 نام رأی گیری به عمل آمد. اغلب سردمداراناکثریت چون -بهروز خلیق مسئول هیات سیاسی –
اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، «حزب چپ ایران (فدائیان خلق)» را
پیشنهاد دادند. این مدعیان، صحبت از حافظۀ تاریخی وهویت جمعی می کنند.
باید به آنها یاد آوری کنم که چریکهای فدائی
(صرفنظر ازانتفادهای اساسی وارد به خط مشی و پراتیک آن ) در اوج سالهای انقلابی
خود، دوره ای 6-7 ساله را دربر می گرفت، ولی سالهای بعد از بهمن 1357 تا به امروز
یعنی در دوره ای 40 ساله،دوران انشعابات بزرگ سازمان فدائیان بود. ابتدا به دو بخش «اکثریت»
و«اقلیت» ودرغلطیدن «اکثریت» به انحراف و خیانت و شکست و تجزیه و در امتداد آن بعد از سرکوبهای خشن رژیم،
ومهاجرت اغلب کادرهای اقلیت، ما شاهد نزاعهای درونی و تجزیۀ در درون این بخش از
فدائیان هستیم. حال، سؤال من از این
مدعیان اینست که به کدام حافظۀ تاریخی و هویت فدائی باید تکیه کرد؟با کدام منطق
تاریخی باید این 40 سا ل را به فراموشی بسپاریم و به آن 6-7سال دوران مشی چریکی
دخیل ببندیم؟
عناصری از فدائیان که
هنوز به کمونیسم اعتقاد دارند وازصداقت وواقع بینی برخوردارند، باید به این حکم
دموکراتیک گردن نهند که پاسخگوئیو قبول مسئولیت درخیانت وبه انحراف کشاندن یک
جریان انقلابی به سمت راست ترین وارتجاعی ترین مواضع سیاسی -حمایت از خمینی و خط امام و هم آوازی در سرکوب
نیروهای چپ وانقلابی در سالهای اول جمهوری اسلامی- پابوسی وچابلوسی رهبران فاسد و مستبد
شوروی سابق در دوران تبعید در این کشور- مجیز گوئی و دفاع از رهبران اعتدالی
و به اصطلاح اصلاح طلب حکومتی با پیشینه های شرکت فعال در سرکوب و شکنجه واعدام
مخالفان خویش، بعد از سقوط «اردوگاه» و استشمام عطر لیبرالیسم در دوران اقامت در
غرب تا به امروز، کمترین بهائی است که باید پرداخته شود.
در این صورت، کشیدنخط
قرمزی بر این گذشته و طرد مسببین ومسئولان آن روزی که هنوز هم در رأس این سازمان
جدید، هستند، منطقی ترین اقدام برای شروعی دیگر و نقد پایه ای این گذشته است. چپ
نوینی در حال تولد است که دیگر گذشته و فرقه بندی های آنرا برنمی تابد. باید به آن
پرداخت.جنبش نوین کمونیستی ایران را نه با نوستالژی فدائی می توان ساخت نه با
آویزان شدن به روش های کهنه و شکست خوردۀ اردوگاههای کمونیستی جهان در چین و شوروی
و نه باگردن نهادن به فرمولهای رنگ باخته و شکست خوردۀ سوسیال ـ دموکراسی
غربی.بدون نقد کوبندۀ تئوری و پراتیک سوسیالیسم اردوگاهی واشکال گوناگون آن در قرن
20، و گرایشات رفرمیستی و آنارشیستی که گریبان کمونیستهای مارا ازراست و چپ گرفته،
نمی توان برنامه و مشی آنرا فراهم آورد. در اینجا به سؤال دوم خود می رسیم. این به
اصطلاح حزب چپ بر پایۀ کدام نقد ازگذشتۀ سیاسی و ایدئولوژیک خودش وکدام برنامه وخط
مشی، تشکیلات خود را«چپ» می نامد.
تا قبل
از انقلاب در ادبیات سیاسی ایران «چپ» اساساً به گرایش طرفداران سوسیالیسم و
کمونیسم اطلاق می شد. بعدها در جمهوری اسلامی با قلب این عنوان، از آن برای نامیدن
جناحهای به اصطلاح رادیکال اسلامی استفاده شده و یا در ادبیات سیاسی غرب«چپ» به
طیف وسیعی از احزاب وگروههای کمونیست،
سوسیالیست، سوسیال دموکرات ورادیکال اطلاق می شود. در نتیجه این صفت به خودی خود
مرز بین نیروهای انقلابی که به طور قاطع از بورژوازی بریده و منافع کارگران و
زحمتکشان را در راستای نفی سرمایه داری نمایندگی می کنند با انواع رفرمیستهائی که
بزک کردن سرمایه داری را با حفظ اساس آن موعظه می کنند، روشن نمی کند.
من در
نوشتۀ « فدائیان خلق درسراشیب وحدت» گفته ام « فدائیانی که هنوز از شوک سقوط قبله
گاهشان و ریزش آرمانهایشان خارج نشده اند، دچار آنچنان کمونیسم هراسی گشته اند که
از بکاربردن کلمات انقلاب، مبارزۀ طبقاتی، پرولتاریا و طبقۀ کارگر، مارکسیسم و
کمونیسم و ... دچار وحشت می شوند و خود را پشت کلماتی چون عدالت اجتماعی، طبقات
مدرن، حقوق بشر، مبارزۀ بین سنت و تجدد و جنبش مدنی و ... پنهان می کنند.» آنچه به
حزب جدید التأسیس مربوط می شود وآنرادر لابلای منشورتصویب شده، «دیدگاه و ارزش ها،
گذار به دموکراسی» وتناقضاتش می توان باز شناخت، (2) علاوه بر مفاهیم کلی بالا
عبارت «توسعۀ پایدار»است که بارها در این متن به عنوان هدف اقتصادی –اجتماعی آمده و
از همین فرمولهای کشداری است که سعی دارد حقیقت راست روانه و رفرمیستی را در زرورقی به اصطلاح چپ قالب کند.
«منشور»
سعی دارد در قالب کلی بافی های رایج بخشهای مهمی از اپوزیسیون راجع به
آزادی ودموکراسی و انتخابات آزاد و حفظ محیط زیست و برابری حقوقی زنان ومردان و
توسعۀ پایدار! از بحث اساسی راجع به موضوعاتی که فاعدتأ یک نیروی چپ باید به آن
بپردازد، سرباز زند. اردوی کار 14 میلیونی
که با خانواد ه شان بیش از60 درصد جمعیت فعال کشور را تشکیل می دهند و تودۀ عظیمی
از تهیدستان وزحمتکشان شهر و روستا موضوع و سوژۀ فعالیت نیروهائی است که خود را چپ
می نامند. در تضاد دو رویاروئی دو اردوی کار و سرمایه، صراحت وروشنی درموضع گیری
به نفع منافع و مطالبات کارگران،نه تنها روی خواسته های آنی و روزمره بلکه مهمتراز
آن بر روی اهداف آتی این طبقه، از اهمیتی اساسی برخوردار است.
به طور مشخص هدف تاریخی واصلی طبقۀ کارگر نفی
کارمزدی، نفی سرمایه، محو طبقات ،نفی مالکیت خصوصی به هرشکلش بر وسایل تولید
واداره وکنترل آن توسط تولید کنندگان مستقیم است. به یک کلام سوسیالیسمی منطبق با
منافع تاریخی کارگران که با این اصول پایه ای تعریف می شود.(3) «منشور» با طفره
رفتن از طرح وبیان همۀ این اصول، به شیوۀ همۀ احزاب رفرمیست، از سوسیالیسمی حرف می
زند که فاقد محتوی انقلابی است. بهتر است حرفهای بهزاد کریمی را که امروز در میان
مسئولین حزب چپ نشسته،بیان کنیم که بهترین دلیل مدعای ماست. او دیدگاهی
که دموکراسی و سوسیالیسم را از هم جدا می کند در مقالۀ «مدخلی به بحث
استراتژی سیاسی چپ دموکرات» دوباره
تئوریزه کرده است. «چپ دموکرات، دموکراتیزه کردن جامعه را می خواهد و سوسیالیزه
کردن دموکراسی را، دومی تنها زمانی باید در دستور تحقق قرار بگیرد که اولی تا حد
معینی پدید آید، ساختاری شود و قوام یابد»
پس فعلاً «چپ» باید مشغول بازی دموکراسی شود تا
آن قوام یابد و چون قرار نیست که سوسیالیسم با انقلاب برقرار شود و فرایند آن با
«اقدامات سنجیده» توسط «دولت و احزاب چپ و شبکه های اجتماعی» شکل می گیرد، تا
اطلاع ثانوی وظیفۀ ما بازی در انتخابات پارلمانی خلاصه می شود. آیا ما با نسخۀ
کهنه شده و شکست خوردۀ سوسیال- دموکراسی و دستورالعمل بازبینی شدۀ «راه رشد غیر
سرمایه داری» این بار در پی فرایندی با اقدامات سنجیده روبرو نیستیم؟! آیا
120 سال آزمون سوسیال- دموکراسی وعدم توانائی اش، نه تنها در حل، بلکه حتی در
ترمیم تضادهای رو به تزاید جامعۀ سرمایه داری، کافی نیست که این«چپ»های وطنی نسخۀ
کهنه شده ای را که فقط به درد حفظ و تداوم استثمار و ستم سرمایه داری می خورد به
ما عرضه می کنند؟
فرخ نگهدارکه البته در «رهبری» این حزب نیست اما
هر ناظر روشن بین نقش «ولایت معنوی» او را در کنگره وسازمان اکثریت نمی تواند
انکار کند در مقاله ای به تاریخ 19
فروردین 97که در رسانه های حزب چپ نیز منتشر شده، این تناقضات کنگره و منشور حاصل
از آن را به نحو روشنی بیان می کند. «. حزب چپ ایران (فدائیان خلق) مثل هر حزب چپ دیگر ضرورتی ندارد که در بارۀ
نظام های اقتصادی که ممکن است توسط نسل های بعدی ساخته شود اظهار نظر
کند. تار و پود سند دیدگاه و ارزش های مصوب کنگره مشترک نیز نشان می دهد که
نه تنها هنوز پاسخ بسیاری از سئوال ها برای ما روشن نیست؛ بلکه در مواردی هنوز ما
مطمئن نیستیم که حتی پرسش را به درستی طرح کرده ایم. سند دیدگاه ها، و نیز مباحث
کنگره، نشان می دهد که اختلاف نظرها روی ماهیت سرمایه داری و چگونگی پاسخ ما به
روندهای اقتصادی موجود هنوز آرام یافته نیست. با این همه، چپ ایران بجاست به
جای براندازی بازار و مالکیت خصوصی، که در جهان فعلی نه ممکن و نه قابل تصور، با
صراحت تاکید کند که خواهان بهبود نظامات اقتصادی عملا موجود به سود زحمکشان و
اقشار محروم جامعه است.
چپ ایران بجاست اعلام کند که از سیستم
های مالیات تصاعدی، از مداخله نهادینه در بازار، و از همپیوندی اقتصاد کشور با
اقتصاد جهانی حمایت می کند و آن را به سود زحمتکشان ایران می شناسد. برخی
رفقا در کنگره می گفتند در روند جاری جهانی شدن دیدگاه های نئولیبرال غالب است.
آنها خواهان جهانی شدن از نوع دیگر بودند. در اینجا خوب است توجه کنیم که حزب چپ در ایران با
تناقض احزاب چپ اروپایی مواجه نیست. بخش بزرگی از طبقه کارگر در اروپا و امریکا از
جهانی شدن بازارهای ۴ گانه زیان می بیند و به راست افراطی می پیوندد. طبقه کارگر و زحمتکشان ایران
از روند جاری جهانی شدن، برخلاف بخش عمده ای از طبقه کارگر در اروپا و امریکا، از
همپیوندی بیشتر اقتصاد کشور با بازارهای جهانی، بیشتر سود خواهد برد و کمتر صدمه
خواهد دید. لذا، جدا از جزئیات و ملاحظات عملی، حزب چپ ایران باید مشوق و
تسهیل گر درآمیزی اقتصاد ایران و جهان باشد. دغدغه های طبقه کارگر ایران با دغدغه
های طبقه کارگر در اروپا و امریکا یکی نیست.
برنامه و فعالیت عملی چپ ایران، اگر برای تاثیر گذاری بر سیاست خارجی، یا نحوه
اختصاص منابع کشور باشد، نیز باید توانمند سازی نیروی کشور را هدف قرار
دهد. به یک ابتکار مشخص اشاره می کنم: بجاست چپ، به جای تلاش ناموفق
برایجذب طبقات محروم تر به صفوف خود،(تأکید از من) حق داشتن شغل، حق آموزش و
روزآمد شدن نیروی کار، را در راس مطالبات خود قرار دهد. فعالین سازمان های چپ در
ایران، که خود عمدتا از طبقات متوسط و تحصیل کرده برخاسته اند، برای جلب حمایت
زحمتکشان به صفوف خود خیلی زحمت کشیده اند، اما کمتر موفق بوده اند. زیرا حدود
نیمی از نیروی کار در ایران را اقشار کم سواد و بیسواد تشکیل می دهند و یک شکاف
عمیق فرهنگی و طبقاتی مانع فهم متقابل است. اقشار محروم تر جامعه ما، بیش از احزاب
چپ به نهادها و نگاه های مذهبی و سنتی چشم دوخته و اعتماد داشته اند. از این روی
اگر چپ واقعا مایل است در راه آرمان های تجدد طلبانه، عدالت گرایانه و آزادی
خواهانه خود تلاش کند، باید کمک کند کاهش فقر و کاهش جمعیت بیسواد و کم سواد، در
سراسرکشوردرراس مطالبات اجتماعی قرار گیرند.»
من عمداًاین مانیفست سرمایه داری لیبرال را علیرغم طولانی بودنش در
اینجا آوردم، تا خوانندگان این نوشته، آنچه را که نویسندگان منشور با تناقض گوئی
هایشان نمی خواهند صریحاً بگویند از زبان شخصی که به مدت 35 سال در رأس سازمان
اکثریت بوده و امروز هم به عنوان سخنگوی غیر رسمی آن در همه جا حضور دارد و از
فعالان شرکت کننده و سخنران در کنگرۀ بوده و خط سیاسی- ایدئولوژیکش راهنمای بسیاری
از یاران قدیمی اش در حزب چپ می باشد و هرگز به واسطۀ اعمال زیانبارش در رأس این
سازمان بازخواست و توبیخ نشده، بخوانند.
فکر نمی کنم برای درک روح لیبرالی و وقیحانۀ این سخنان احتیاج به توضیحی زیادی
باشد. خلاصه اینکه، کارگران «بیسواد وکم سواد» ایرانی قادر به فهم منافع خود
نیستند و فعلاً «چپ» باید بنگاه سواد آموزی باز کند و با تشکیل کلاسهای اکابر این
امر مهم طبقۀ کارگر ایران را در رأس اقدامات خود قرار دهد تا روزی که ادغام سرمایه
داری ایران در بازار جهانی به سرانجام رسد (البته به کمک این چپ!) این کارگران هم،
باعرضۀ نیروی کار ارزان خود و البته باسواد تر و کارآمدتر به نان ونوائی برسند و به خاطر بازده بیشتر
کارشان ارزش اضافی بیشتری به جیبسرمایه داران مدرن محترم سرازیر کنند. آقایان
«تحصیل کرده و برخاسته از طبقات متوسط» هم زحمت زیاد برای جذب این «نیروی عقب
مانده» نکشند که فایده ای ندارد که فعلاً به «نهادهای مذهبی و سنتی» گرایش دارند و
طبقۀ متوسط ایران، باید از سرخیرخواهی به کاهش فقر و سواد آموزی آنها همت گمارد.
فرخ نگهدارکه بدرستی از پیوستن چپ های به زعم او تندرو،به تشکیلات جدید نا
امید است به دوستان خود پیشنهاد می کند از رفقای قدیمی«توده ای» که «به لحاظ فکری،
عاطفی و سیاسی، با فدايياني كه حزب تازه را به وجود آورده اند همسوئی ها و همپوشی
های فراوان دارد» دعوت به عمل بیاورند که باهم«حزب چپ بزرگ» را بسازند. حالا که
تکلیف هم پیمانان روشن شد به سراغ تئوریسین ها و نظریه پردازانی برود که قرار است
الهام بخش«حزب نوین» گردد. مقالۀ کیستی وچیستی حزب چپ...نوشتۀ نادر عصاره از همیاران آن در این مورد روشنگر
است:
«جنبش فدائی در کشور ما، با تکیه به خود و استقلال
نظری از قطب های سوسیالیستی زاده شد. این گرایش کماکان چراغ راهنمای حزب چپ ایران
(فداییان خلق) خواهد بود» (4)-.[ دروغ از این بزرگتر نمی شود، این مسأله، نه در
دوران مشی چریکی به ویژه با غلبۀ نظریات روس گرایانۀ بیژن جزنی پس از 1354 صادق است
و نه در دوران تسلط باند نگهدار- فتاپوربعد از«انقلاب» که به وضوحو روشنی در سیاست
نزدیکی به حزب توده و سرسپرد گی به شوروی
نمایان گردید.[ ر. ج به پا نوشت 4] برای کادرهای حزب چپ ایران (فداییان خلق)،
اندیشه مستقل با بهره گیری از نظریه پردازان چپ و پیشرو بخصوص نظریه پردازان و
دانشگاهیان ایرانی ارزش و روش کار است. بدین سبب است که تاکنون سایت «به پیش!»، که
رسانه ای برای تدارک کنگره مشترک بوده، تحقیقات برخی از دانشگاهیان ایرانی نظیر
یرواند آبراهامیان، سعید رهنما، حسین بشیریه، را رواج داده است که در زمینه های دموکراسی
و سوسیالیسم، نگاه نو و نقد راجع به چپ سنتی را نشان می دهند. در آینده بهره گیری
از آثار محققین گرانقدر کشورمان که خوشبختانه بسیارند بموازات بهره گیری از اندیشه
پردازان چپ و مترقی دنیا، برای نوسازی اندیشه چپ، ادامه خواهد یافت»
با همۀ احترامی که برای تاریخ شناسان و جامعه
شناسانی چون آبراهامیان و رهنما وبشیریه
قائلم، فکر نمی کنم – و محققاً خود آنان نیزاین فکر را نمی کنند که در مقام
تئوریسین های چپ ایران هستند. چپ هائی که چه در دوران اوج و چه در هنگام حضیض در
بی اعتنائی تقریباً مطلقی نسبت به تئوری و گنجینۀ ادبیات مارکسیستی و چپ انقلابی
به سر می بردند و می برند،باید هم امروز فقر ایدئولوژیک خود را این چنین به نمایش
بگذارند.
«منشور» مورد تأئید اکثریت کنگره، همین تناقضات را در برخورد به جمهوری اسلامی
و جناح بندی های آن دارد. استفاده از مقوله هائی چون «گذار از جمهوری اسلامی» و
«تحول طلبی» بجای سرنگونی که از ادبیات
رایج این چپ اصلاح طلب و سازمان اکثریت بوده ، دراین منشور در خدمت این دوگانه
گوئی هاست که اولاً عدم اعتماد شان را به مردم برای بدست گرفتن سرنوشتشان می رساند
و ثانیاً سازشها وائتلاقهای آینده شان را با جناح های حکومتی رقم می زند. بهزاد کریمی (در نوشته
ای با عنوان "رفراندوم و راهبرد
تحول طلبی"، 15 فروردین 97) با دستکاری در تئوری رفرم وانقلاب و قلب آن در صدد است «
راهبرد تحول طلبی» را بعنوان استراتژی نوینی در مقابل دو گرایش اصلاح طلبی و
انقلابی قرار دهد. گویی طرفداران سرنگونی جمهوری اسلامی سر در گریبان کرده یکسره و
فقط در پی انقلاب اند و نسبت به روندهای جاری و مطالباتی مردم در زمینه های
اقتصادی- سیاسی و فرهنگی –اجتماعی که در قالبرفرم و تغییرات کمی می گنجند، بی
اعتنا هستند. باید به ایشان
یادآوری کرد که در نظر ما روند انقلابی گذار پیچیده ای است از مبارزات جزئی که در
طی آنها توده ها با طرح مطالباتشان در همۀ عرصه هائی که نام بردیم، دولت و حکومت
را وادار به عقب نشینی و قبول رفرم هائی می کنند که در راستای بهبود شرایط اقتصادی
– سیاسی- فرهنگی و اجتماعیشان قراردارد.
هر شکست و پیروزی در این راه دستمایه ای است برای مبارزات فردایشان؛ چراکه
انقلابیان این درس تاریخ مبارزۀ طبقاتی را می شناسند که رهائی نهائی کارگران و
زحمتکشان از شر ستم و جور و استثمار، تنها بدست خودشان و در گرو سرنگونی نظام سرمایه و تمامی موانع سیاسی برسر راه آن از جمله جمهوری
اسلامی می باشد؛ و هدفشان از شرکت وهمراهی در مبارزات توده ها نه تنها کمک به
ارتقای آن در تمام این مراحل کمّی است بلکه یادآوری این درس تاریخی است. تمام تحولات کمی وجهش های کیفی ناشی از آن،
تحولاتی (بله ما هم از این زاویه تحول خواه هستیم!) را هم در جبهۀ توده ها و هم در
طرف قدرت حاکم بوجود می آورد.که به ناگزیر جواب نهائی خود را در یک دگرگونی
انقلابی جستجو می کند. سرآخر باید به امثال کریمی ها یکبار برای همیشه گفت که تحول
انقلابی در قاموس کمونیستها با بلانکیسم ادعائی شما و ماجراجوئی های چریکی و
تروریستی و تقدیس سلاح که در آنها عامل اصلی انقلاب یعنی توده ها و خواست آنها را
نادیده می گیرند، فرق دارد. شما اگر دست از مشی چریکی برداشته اید، منطق خود را در
مورد انقلاب و نقش توده ها عوض نکرده اید وفقط این بار از منظر راست به آن برخورد
می کنید. تحول طلبان امروزی ماسعی دارند با نبش قبرتئوری های اولوسیونیستی قرن 19
و اوایل قرن بیستم قالب کردن آنها بعنوان اندیشه های نو و ابتکاری، چپ رادر زیر
پای سرمایه داری قربانی نمایند.
به همان نوشتۀ نادر عصاره مراجعه می کنیم که یکی به نعل و یکی به میخ می زند
تا فرمولهای کشدار« منشور» را به عنوان رویکردی نو به خورد ما بدهد:
«این حزب بر امر اثباتی گذار به دموکراسی اولویت میدهد.
اولویت به سرنگونی، برخوردی سلبی که اهداف اثباتی را به حاشیه میراند، میتواند
به نیروهای دستساخت ارتجاع داخلی و خارجی خدمت کند، علیرغم میل و نیت اولویت
دهندگان.حزب چپ ایران (فداییان
خلق)، بر گذار به دموکراسی و به گذار مسالمتآمیز، یعنی تکیه بر جنبشهای اجتماعی،
تغییر توازن قوا، ایجاد ائتلافهای بزرگ از میان نیروهای اپوزیسیون جمهوریخواه و
دموکراسیطلب، عقب راندن رژیم در مبارزات مدنی و با گفتگو و آشتی و سازش سیاسی، با
انتخابات آزاد و... سر و کار خواهد داشت. پوشیده نیست که این استراتژی با غایتگرایی
سرنگونی رژیم و اصلاحناپذیری رژیم، ضمن فصل مشترک، اختلافات سیاسی و تجربی و حزبی
و بخصوص عملی عظیمی خواهد داشت.»
آری بین تکیه بر جنبشهای توده ای- کارگران، زنان،
دانشجویان و زحمتکشان شهر و روستا و شرکت و کمک به سازماندهی آنها در جهت ارتقای
آن در راستای سرنگونی این رژیم جهل و سرمایه و تسخیر قدرت به ارگانهائی که از دل
این مبارزات بیرون می آیند، با شرکت در انتخابات "آزاد" و سازش و گفتگو
برای عقب راندن رژیم و سهم گیری بخشی از قدرت که به تداوم حاکمیت سرمایه خللی وارد نسازد، اختلاف
عظیمی وجود دارد.
نادر عصاره برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان خود
مدعی می شود کهاولویت دادن به سرنگونی «برخورد سلبی» ای است که «اهداف اثباتی را
به حاشیه می راند»! این نویسندۀ «دانشمند» نمی گوید که اهداف اثباتی مورد نظر او
چه هستند و به چند تا از آنها در طول نزدیک به 40 سال در رژیم جمهوری اسلامی دست
یافته است؟! این دانشمند خیرخواه کدام هدف اثباتی در جامعه و در عرصه های مختلف
سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و هنری دیده است که بدون از میان برداشتن موانع یعنی
بدون نفی عواملی که ضد آن امور مثبت باشند به دست آمده باشد؟ این نویسندۀ «بصیر» توجه نکرده که رژیم جمهوری
اسلامی با هر پیشرفت واقعی سیاسی، اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی دشمن است و در طول
40 سال حکومت بدتر و بدتر شده است. آدم باید چشمان خود را بسته باشد یا نابینا
باشد که نبیند «در جبین این کشتی، نور رستگاری نیست!» و هر نوع امیدی به این رژیم
و کنارآمدن با او خودفریبی و مردم فریبی است و بدتر از آن: خیانت است.
سرهم بندی منشور جدید، در واقع نسخۀ کپی شدۀ من