کارگران و دهقانان
کارگران و دهقانان
منبع:
دمکراسی مردم
نویسنده: پرابهات پاتنایک
برگرفته شده از:
تارنگاشت عدالت
برنامه بلشویکها در سالهای
نخستین قرن نوزدهم بر این بینش قرار داشت که در کشورهایی که دیر وارد سرمایهداری
میشوند، بورژوازی به جای وارد آوردن ضرباتی که انقلاب بورژوایی کلاسیک تاریخ
-انقلاب فرانسه- بر مالکیت فئودالی وارد آورد، با منافع زمینداران سازش میکند.
عمل بورژوازی به دلیل ترس آن است که در شرایط جدید هر حمله علیه مالکیت زمینداری
میتواند به حمله علیه مالکیت بورژوایی بیانجامد. در نتیجه، رها ساختن دهقانان از
یوغ فئودالی نه مانند مورد گذشته بر دوش بورژوازی، بلکه بر دوش طبقه کارگر قرار
دارد که برای به سرانجام رساندن انقلاب دمکراتیک با دهقانان متحد میشود؛ اما، با
انجام این، طبقه کارگر در اینجا متوقف نمیگردد، بلکه به سوی سوسیالسم پیش میرود
و در این روند، اتحاد طبقاتی آن با دهقانان دستخوش تغییر میشود.
این بینش ژرف، که در «دو
تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک» لنین بیان شد، سنگ بنای برنامه بلشویکها
به سوی دیکتاتوری دمکراتیک انقلابی کارگران و دهقانان را تشکیل میداد، که سَلَف
مفهوم کنونی ما- دیکتاتوری دمکراتیک مردم- بود. ایده لنین این بود که سوسیال
دمکراتها، به جای اتحاد طبقه کارگر با بورژوازی لیبرال- که در روسیه تزاری احزابی
مانند کادتها آنرا نمایندگی میکردند، و بخشی از حزب سوسیال دمکرات متشکل از
مارتینف ودیگران مُبلّغ آن بودند، باید برای تشکیل اتحاد
کارگر-دهقان کار کنند. چنین اتحادی، نه تنها گسترۀ انقلاب دمکراتیک را محدود نمیسازد،
بلکه برعکس، دامنه آنرا گسترش میدهد.
اتحاد کارگر-دهقان،
مفهومی که در مارکسیسم-لنینیسم مرکزیت دارد، زمانی که در مورد جهان سوم به کار
گرفته شود، نظر به جبونی سیاسی بورژوازی که از شرایط تاریخی آن، ناتوانی آن در
پیشبرد وظیفهای که اوايل انجام داده بود- در جهانی که سوسیالسم وارد برنامه
تاریخی شده و مالکیت بورژوازی هماکنون در خطر است- ضروری به نظر رسیده است.
درحالیکه این مفهوم
معتبر مانده، و در واقع با تجربۀ جهان سوم- از جمله در کشور خود ما گرایش بورژوازی
به سازش با زمینداری بزرگ در شرایط جدید به کرّات به اثبات رسیده است، تحت
نولیبرالیسم یک عامل اضافه وارد تصویر میشود. این در ارتباط با این فاکت است که
سرنوشت اقتصادی کارگران و دهقانان اکنون مستقیماً به هم گره خورده است، بدین معنی
که یک حرکت قهقهرایی همزمان در سرنوشت کارگران و دهقانان وجود دارد.
اتحاد کارگر-دهقان فقط
یک ابزار برای انجام وظیفه سیاسی طبقه کارگر در بستر انقلاب دمکراتیک نیست؛ این همچنین
یک ابزار اساسی برای بهبود شرایط اقتصادی زحمتکشان به مثابه یک کل در عصر
نولیبرالیسم است.
دلیل این گره خوردن
سرنوشت اقتصادی کارگران و دهقانان بدین شرح است. نولیبرالیسم یک روند نیرومند
انباشت اولیه سرمایه را در روستا به جریان انداخته است؛ که در آن اولیگارشی
کنسرنی- مالی و شرکتهای چندملیتی به بخش تولید خُرد سنتی، به ویژه کشتوکار
دهقانی، حمله کرده موجب رنج شدید دهقانان میشوند. این رنج که تظاهر آن در کشور ما
به شکل خودکشی وسیع دهقانان است- بیش از ۳۰۰ هزار نفر در دو دهه
گذشته- همچنین دهقانان را به ترک زمین خود و به مهاجرات به شهرکها و شهرها در
جستوجوی کار مجبور مینماید. تملک زمین دهقان «در ازای یک آواز» از سوی بورژوازی،
برای همه نوع پروژههای مستغلاتی، اغلب در پوشش پروژههای «زیرساختی»، تأثیر
مشابهی در بیرون راندن دهقانان از زمینشان دارد.
آمار سرشماری در هند به
روشنی اینرا نشان میدهد. در فاصله سرشماریهای ۱۹۸۱ و ۱۹۹۱، تعداد کشتکاران
(کارگرن اصلی) از ۹۲ میلیون نفر به ۱۱۰ میلیون نفر افزایش یافت. اما تعداد در سرشماری ۲۰۰۱ به ۱۰۳ میلیون نفر و در
سرشماری ۲۰۱۱ به ۹۵٫۸ میلیون نفر کاهش یافت. به ديگر سخن، کاهش دقیقاً با دوره نولیبرالیسم مصادف
بود؛ و در فاصله ۱۹۹۱ و ۲۰۱۱، سال آخرین سرشماری، کاهش در تعداد کشتکاران رقم سرسام آور تقریباً ۱۵ میلیون نفر شامل میشد!
اما، در شهرکها و
شهرها، تعداد مشاغل ایجاد شده- حتا زمانی که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی بسیار
بالا به نظر میرسد- بسیار کم اهمیت است، حتا برای جذب نرخ طبیعی رشد خود نیروی
کار شهری کافی نیست، چه رسد به جذب کسانی که از روستاها مهاجرت میکنند. در فاصله ۵-۲۰۰۴ و ۱۰-۲۰۰۹، دو سالی که «بررسی
نمونهوار ملی» در مقیاس بزرگ صورت گرفت و دوره رشد بالای تولید ناخالص داخلی را
دربر میگرفت، نرخ رشد سالانه اشتغال «وضعیت عادی» (کسانی که «وضعیت عادی» خود را
شاغل بودن میدانند) فقط ۰٫۸ درصد بود. این بسیار کمتر از نرخ رشد طبیعی خود نیروی کار شهری بود، که نمیتواند
بسیار کمتر از نرخ ۱٫۵ درصد رشد جمعیت باشد.
بنابراین، دهقانان مهاجر
فقط ارتش ذخیره کار را در شهرکها و شهرها متورم میسازند، اما این فاکت خود را نه
فقط در رشد نسبی بیکاری آشکار، بلکه در گسترش اشتغال نیمهوقت، اشتغال موقت،
اشتغال فصلی، و بیکاری پنهان (اغلب در پوشش «کارآفرینی خُرد») نشان میدهد. به سخن
دیگر، سهمیهبندی اشتغال صرفاً به شکل بیکاری واقعی اشخاص بیشتر بروز نمیکند،
بلکه به این شکل است که هر شخص، به طور میانگین برای یک دوره طولانیتر بیکار است.
اما؛
افزایش نسبی در ارتش
ذخیره کار، هر شکلی که بگیرد موجب پایین آوردن میانگین شرایط زندگی کارگران شهری
به مثابه یک کل میشود. این بدین دلیل است که در نتیجه افزایش در ارتش ذخیره، نرخ
دستمزد افزایش نمییابد، و در عین حال کاهش میانگین ساعات کار موجب پایین آمدن
میانگین درآمد برای همه کارگران شهری میشود.
افزایش نسبی در ارتش
ذخیره کار، هر شکلی که بگیرد موجب پایین آوردن میانگین شرایط زندگی کارگران شهری
به مثابه یک کل میشود. این بدین دلیل است که در نتیجه افزایش در ارتش ذخیره، نرخ
دستمزد افزایش نمییابد، و در عین حال کاهش میانگین ساعات کار موجب پایین آمدن
میانگین درآمد برای همه کارگران شهری میشود.
افزایش نسبی در اندازه
ارتش ذخیره همچنین سازمانهای کارگران را تضعیف میکند. حتا اگر افزایش نسبی شکل
بیکاری آشکار بیشتر را بگیرد این رخ خواهد داد؛ اما این برجستهتر رخ خواهد داد
اگر شکل قراردادی و افزایش در نسبت کارگران موقت را بگیرد. حتا بخشی از طبقه کارگر
که در گذشته متشکل و دارای سندیکا بود نمیتواند از تأثیر این فرار کند، زیرا برونسپاری
کار و قراردادی کردن نیروی کار بر بخشی که در گذشته سندیکاهای نیرومند داشت نیز
تأثیر میگذارد.
بنابراین، رنج دهقانان
تحت نولیبرالیسم بر قدرت اعتصاب و شرایط زندگی کارگران شهری نیز تأثیر میگذارد.
بدون تردید، مستقل از واقعیت رنج مهاجرین از روستاها، راههای دیگری وجود دارد که
نولیبرالیسم از آن شرایط و توان سازمانی کارگران را تضعیف میکند (به عنوان مثال،
خصوصیسازی واحدهای بخش عمومی)؛ اما رنج دهقانان، و در نتیحه رنج کارگران کشاورزی
نیز، این گریش را تشدید مینماید.
بدین دلیل، اتحاد
کارگر-دهقان به مثابه سلاح اصلی مبارزه برای غلیه بر سرمایهداری نولیبرالی ظهور
میکند. و چون نولیبرالیسم شالوده مخمصه کنونی است که با حمایت سخاوتمندانه
اولیگارشی کنسرنی- مالی رشد گرایش فرقهای-خودکامه را به وجود میآورد، اتحاد
کارگر-دهقان همچنین به سلاح اصلی برای غلبه بر این مخمصه و در نتیجه شکست نهایی
نیروهایی فرقهای-خودکامه مبدل میشود.
اما، گرچه نولیبرالیسم
پتانسیل عینی برای شگلگیری یک اتحاد از کارگران، دهقانان و کارگران کشاورزی را
تقویت میکند، اما وظیفه تشکیل واقعی چنین اتحادی را باید عهدهدار شد. به عبارت
دیگر، با تأویل فرمولبندی معروف مارکس درباره پرولتاریا، این اتحاد باید از یک
«اتحاد درخود» به یک «اتحاد برایخود» مبدل شود. این باید از یک امکان عینی به نیرویی تبديل گردد که در واقع
بتواند فعالانه مداخله نمايد.
این روند پیچیده مبدل
ساختن این «اتحاد درخود» به یک «اتحاد برایخود» آغاز شده است. راهپیمایی «مَزدور-کیسان» [کارگر- دهقان] که قرار است در ۵ سپتامبر در دهلی برگزار
شود، و در پی مارش «کیسان» است که چند ماه پیش در ماهاراشترا [سومین ایالت بزرگ
هند که مرکز آن شهر بمبئی است] برگزار شد، یک نقطه عطف در این روند مبدل شدن است.
تاکنون راهپیماییهای جداگانه کارگران، دهقانان و کارگران کشاورزی صورت گرفته است.
راهپیمایی ۵ سپتامبر نخستین راهپیمایی مشترک سه طبقه است، و گرچه مطالبات بلافصل آن
برای امداد اقتصادی است، پتانسیل تاریخی آن برای نبرد با نولیبرالیسم و فرقهگرایی-خودکامگی
که نولیبرالیسم پرورش میدهد، عظیم است. اهمیت این راهپیمایی، زمانی که فرقهگرایی-خودکامگی
با بازداشت سراسری فعالین حقوق مدنی به بهانه همه نوع اتهامات خودسرانه و ساختگی،
و اعلام گستاخانه اینکه دستگیریهای بیشتری در راه است دندان نشان میدهد،
حتا بیشتر میشود.