دروغ های امپریالیسم غرب از سوریه تا آسیای جنوب شرقی

دروغ های امپریالیسم غرب

از سوریه تا آسیای جنوب شرقی

آندره ویچک

مرکز پژوهشهای جهانی سازی، ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۸

متن پ د اف

در ساختمان با شکوه کتابخانۀ ملی سنگاپور در یک سالن نیمه تاریک نشسته ام میکروفیلم را در دستگاه « های تک» کار گذاشتم و نگاه می کنم، سپس، از چندین روزنامۀ قدیمی مالزیائی اکتبر سال 1965 فیلم می گیرم و عکس برداری می کنم.

این گزارشات درست پس از کودتای نظامی دهشتناک سال 1965 در اندونزی منتشر شده بود که رئیس جمهور ترقی خواه سارکانو را سرنگون کرد و با او سومین حزب بزرگ کمونیست جهان را نیز از بین بردند (حزب کمونیست اندونزی). در یکی از دهشتناکترین کشتارهای جمعی در طول سدۀ بیستم بین یک تا سه میلیون نفر از مردم اندونزی جانشان را از دست دادند. در کشور سوسیالیستی که به سوی کمونیسم گام بر می داشت، اندونزی به گودال کنونی سرمایه داری و به همین گونه به خرفتی مذهبی و به دامن دست راستیهای افراطی سقوط کرد.

ایالات متحدۀ آمریکا، بریتانیا، استرالیا، هلند و چندین کشور اروپائی دیگر مستقیماً با هدایت گروه های نظامی خائن که طرفدار غرب بودند و به همین گونه رهبران مذهبی که از آغاز جزء طلایگان کشتار جمعی بودند از کودتا پشتیبانی کردند.

البته، همۀ این اطلاعات در آرشیوهای سیا و وزارت امور خارجۀ آمریکا از وضعیت سرّی خارج شده و در دسترس عمومی قرار دارد. همه می توانند به این اطلاعات دسترسی داشته باشند، و آنها را تحلیل و بازتولید کنند. خود من دربارۀ این رویدادها یک فیلم تهیه کرده ام و چندین تهیه کنندۀ دیگر نیز فیلمهائی دربارۀ این موضوع ساخته اند.

ولی محتوای این آرشیوها به خاطرۀ عمومی جهان بشریت تعلق ندارد [هنوز تعلق ندارد]. این رویدادها در آسیای جُنوب شرقی فقط برای یک عدۀ معدود از روشنفکران شناخته شده است. 

در مالزی، سنگاپور یا در تایلند، فاشیسم در اندونزی پس از سال 1965 یکی از موضوعاتی ست که به نباید گفتها تعلق دارد و تابو تلقی می شود. خیلی به سادگی این موضوع را مطرح نمی کنند. در اینجا نیز روشنفکرانی هستند مانند دیگر کشورهای « مشتری» غرب که حقوق می گیرند تا دربارۀ تمایلات جنسی خودشان حرف بزنند، یا مسائلی از نوع « آزادی » های فردی، ولی مطمئناً به مسائل بنیادی نزدیک نمی شوند ( مسائلی مانند امپریالیسم غرب، نئو کلونیالیسم، سرمایه داری مبتذل از دور خارج شده، غارت منابع طبیعی و ندیده انگاشتن منافع زیست محیطی مردم بومی، تحریف اطلاعاتی در رسانه ها، بی فرهنگی تحمیل شده در سطح عمومی، در اینجا مانند جاهای دیگر این روشنفکر نماها به عنوان ستون عملیاتی برای توسعۀ فراموشی در سطح عمومی خدمت می کنند) یعنی مسائلی که این بخش از جهان را قویاً و به شکل منفی متأثر کرده است.

در اندونزی حزب کمونیست ممنوع اعلام شد و عموم مردم این حزب را گناهکار می دانند و در تصورات عمومی هرگز نمی گنجد که این حزب جزء قربانیان بوده است.

غرب در پنهان به قربانیان تبلیغات ایدئولوژیک خود می خندد، و هماهنگام به شادی راه بانک را در پیش می گیرد. بی گمان دروغ ها منافع بسیاری به همراه دارد.

پس از جنگ جهانی دوم هیچ بخشی از جهان به اندازۀ آسیای جنوب شرقی از دست امپریالیسم غرب عذاب نکشید، شاید به استثناء آفریقا و خاورمیانه. آنچه را که هندوچین نامیده بودند، غرب نزدیک به 10 میلیون نفر را در بمبارانهای سنگین و دیگر اشکال ترور در ویتنام، کامبوج و لائوس به قتل رساند (1).

کودتای اندونزی که در بالا یاد کردم به بهای جان دست کم یک میلیون نفر تمام شد. اندونزی به پشتیبانی تمام عیار غربی ها در اشغال تیمور شرقی %30 جمعیت آن را از بین بردند. رژیم تایلند نیز کاملاً در خدمت غرب بود و چپی ها را در شمال کشور و در پایتخت به قتل رساند. کل منطقه از تمایلات مذهبی متعصب اصولگرا به پدر خواندگی غرب و هم پیمانانش در خلیج فارس رنج می برد. ولی غرب در آنجا به شکل اسرار آمیزی مورد ستایش قرار می گیرد. آژانس خبری و «مراکز فرهنگی» آمریکائی، بریتانیائی و فرانسوی تحریفاتشان را به واسطۀ رسانه های محلی منتشر می کنند که به «برگزیدگان» حاضر به خدمت خودشان تعلق دارد. امور آموزشی در محل با بینش آموزشی غربی ها صورتبندی شده است. در کشورهائی مانند مالزی، اندونزی و به همینگونه تایلند، بزرگترین موفقیت کسب دیپلم از دانشگاه های یکی از کشورهائی است که سابقاً این بخش از جهان را به اشغال خود درآورده بودند.

کشورهای قربانی بجای درخواست خسارت از دادگاه ها، غرب را ستایش و از روی آن کپی برداری می کنند، و در عین حال در جستجوی بودجه و حتا گدائی از دژخیمان گذشته و حال خود می باشند.

آسیای جنوب شرقی، امروز فرمانبردار، آرام و تهی از ایدئولوژیهای انقلابی قدیمی مکانی ست که در آنجا تبلیغات غربی به پیروزی انکار ناپذیری دست یافته است.


همان روز، در اتاق هتلم تلویزیون را روشن کردم و گزارشی از خبرگزاریهای غربی را تماشا می کردم که دربارۀ وضعیت ادلب بود یعنی شهری که آخرین پایگاه تروریستهائی ست که از سوی غرب در سرزمین سوریه پشتیبانی می شوند.

روسیه برای جلوگیری از طرح تروریستها به پشتیبانی غربی ها که در پی تدارک حملۀ شیمیائی بودند تا متعاقباً آن را به نیروهای رئیس جمهور بشار اسد نسبت دهند، برای تشکیل گردهمآئی فوری در شورای امنیت سازمان ملل متحد فراخوان داد.

ناوهای جنگی ناتو در منطقه مستقر شده بودندتردیدی وجود ندارد، موضوع تازگی نداشت و همان سناریوی قدیمی اروپائی ها و آمریکای شمالی بود که یک بار دیگر در صحنه به اجرا در می آمد : « ما به شما ضربه می زنیم، مردم شما را می کشیم، سپس به عنوان عمل تنبیهی شما را بمباران می کنیم».

تبهکاران امپریالیست با انگشت قربانیان را نشان می دهند (در اینجا، سوریهو آنانی که از این کشور پشتیبانی می کنند روسیه، ایران، حزب الله، چین). مثل کودکستان یا دبستان، اگر به یاد بیاورید یک پسر بچه از پشت به یک پسر بچۀ دیگر شربه ای میزند و سپس با یک نفر دیگر را نشان می دهد و داد می زند که او بوده : « او بود، او بود ». تا کنون به شکل معجزه آسائی این «استراتژی» همیشه برای غرب موفقیت آمیز عمل کرده، گرچه روی همۀ قاره ها به بهای جانی میلیون ها انسان تمام شده است.

در کوران سده ها این وضعیت به همین گونه بوده، و این استراتژی هنوز هم کارائی خود را حفظ کرده، و از این به بعد نیز ادامه خواهد یافت تا روزی که سرانجام جلوی این نوع تروریسم تبهکارانه گرفته شود.


در کوران سالها، دهه ها، به ما گفتند که دنیا بیش از پیش به هم متصل شده و هیچ رویداد مهمی نمی تواند بدون انتشار فوری آن به وقوع بپیوندد و رسانه ها و «جامعۀ مدنی» همواره آماده باش هستند. با وجود این، هزاران واقعه روی می دهد بی آنکه هیچکس یا تقریباً هیچکس از آن خبردار شود.

فقط در دو دهۀ گذشته، تعدادی از کشورها آماج حملات آمریکای شمالی و اروپا قرار گرفتند و پیش از آنکه به ویرانه تبدیل شوند، با تحریم و مجازات دچار قحطی و گرسنگی شدند : افغانستان، عراق، لیبی… دولتهای چندین کشور سوسیالیست از بیرون یا به واسطۀ نخبگان و رسانه های محلی خودشان سرنگون شدند، از جمله برزیل، هندوراس و پاراگوئه.

بسیاری از شرکتهای غربی و شرکای محلی شان به غارت جنون آسای منابع طبیعی در مناطقی مانند بورنئو کالیمانتان (در اندونزی) یا در جمهوری دموکراتیک کنگو دست می زنند و موجب تخریب کامل جنگل های مناطق گرمسیر و از بین بردن صدها نوع موجود زنده می شوند.

آیا ما به عنوان سیاره حقیقتاً به هم متصل هستیم ؟ مردم جهان چه چیزی دربارۀ یکدیگر می دانند، در آنسوی جهان چه کسی می داند که چه اتفاقی برای جنگلهایشان و انواع موجوداتشان روی داده است ؟

من در 160 کشور کار کرده ام و بی هیچ ابهامی می توانم بگویم که «تقریباً هیچکس». و « کمتر، و حتا کمتر از کمتر » !

امپراتوری غرب و دروغ هایش موفق شد که جهان را بگونه ای قطعه قطعه کند که هیچوقت در گذشته سابقه نداشته است. همه چیز در « روز روشن» صورت می گیرد، زیر چشمان همگان، یعنی همانانی که نمی توانند تهدیدات فوری برای بقای خودشان را ببینند و تشخیص دهند. نهادهای تبلیغاتی و رسانه های همگانی پا به پای مؤسسات فرهنگی و آموزشی غرب یا مؤسسات محلی که با عیار غربی صورتبندی شده اند از جمله عوامل تزریق ایدئولوژیک هستند. این روند شامل ابزارهای متعددی ست مانند دانشگاه، تحریف و قاچاق روی انترنت، سانسور و خود سانسوری، شبکه های اجتماعی، آژانس های تبلیغاتی و ارتباطات، «هنر مندان» فرهنگ مردمی (Pop Culture).


بربریت و دروغ پردازی کلونیالیستهای قدیمی و امروزی، نئو کلونیالیستهای غربی طرح روشنی را در پیش گرفته اند :

رئیس جمهور اندونزی سوکارنو و نزدیکترین همپیمانش، حزب کمونیست اندونزی می کوشیدند تا کشوری مترقی و مستقل به وجود بیاورند. در نتیجه باید متوقفشان می کردند، دولتشان را باید سرنگون می کردند، اعضای حزب را به قتل می رساندند، بر حزب کمونیست برچسب ممنوعیت میزدند، همۀ کشور را نیز خصوصی سازی می کردند و آن را به منافع بیگانگان می فروختند. اکثریت وسیع اندوزیائی ها بگونه ای شستشوی مغزی شدند که هنوز حزب کمونیست را برای کودتای 1965 سرزنش می کنند، گر چه آرشیوهای سازمان سیا عکس این موضوع را نشان می دهد.

در ایران، نخست وزیر وقت مصدق همین راه را در پیش گرفته بود و به سرنوشت سوکارنو دچار شد. و همۀ جهان از به قدرت رسیدن سلاخ شیفته و مدهوش شده بودند – شاه و همسر با شکوهش(2).

شیلی در سال 1973 و پس از آن، شاهد گسترش همین تمایل مرگبار بود و بیش از پیش ع