مصاحبه با مارگوت هونکر: گذشته بازگردانده شد!

مصاحبه با مارگوت هونکر: گذشته بازگردانده شد!

۲۳/ نومبر / ۲۰۱۸

مارگوت هونکر درباره ضدانقلاب در ۱۹۸۹ در جمهوری دمکراتیک آلمان، بازگشت بی‌نظمی سرمایه‌داری پس از اضمحلال آن، داشتن يک جهان‌بینی علمی، و مبارزه مردم یونان علیه دیکتاتوری انحصارات

ADN-ZB / Brüggmann / 13.6.86 [Herausgabedatum] / Berlin: Dr. h.c. Margot Honecker, Minister für Volksbildung; Mitglied des ZK der SED; geb. am 17.4.1927; Telefonistin.

مصاحبه با مارگوت هونکر.

مصاحبه‌کننده: آنتونیس پلی‌کروناکیس

منبع: جهان کارگران

تارنگاشت عدالت

مارگوت هونکر، متولد ۱۹۲۷، وزیر پیشین آموزش جمهوری دمکراتیک آلمان و بیوه اریش هونکر (۱۹۹۴-۱۹۱۲) دبیرکل دیرین حزب سوسیالیست متحد و صدر دولت جمهوری دمکراتیک آلمان، برای مدت طولانی از تبعیدگاه انتخابی خود در نزدیکی سانتیاگو دِ شیلی علناً اظهارنظر نکرده بود. اما، در اکتبر، «خبرگزاری آتن و مقدونیه» مصاحبه زیر را به صورت خیلی مختصر منتشر کرد (نسخه کامل آن که در اینجا منتشر می‌شود، منحصراً در دسترس مشترکین قرار داشت). رونامه آلمانی «دنیای جوان» متن کامل مصاحبه را به زبان آلمانی منتشر ساخت و از همکاران یونانی به خاطر لطف آن‌ها در موافقت با انتشار آن تشکر کرد.

«جهان کارگران» هم از «دنیای جوان» و هم از روزنامه‌نگاران یونانی به خاطر اجازه آن‌ها برای انتشار این مصاحبه، که حاوی اطلاعات بسیاری درباره تاریخ جمهوری دمکراتیک آلمان و جایگاه آن در صف مقدم جنگ طبقاتی بین دو نظام اجتماعی از ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۹ بود، تشکر می‌کند. برگردان از آلمانی [به انگلیسی] از گِرگ باترفیلد و جان کاتالینوتو است.

Margot und Erich Honecker. 1953 hatte das Paar geheiratet. Margot war Honis dritte Frau. Ob er von ihren Affären wusste?
Foto: imago/Günter Schneider

آنتونیس پلی‌کروناکیس: رویدادهای ۱۹۸۹ چگونه پیش آمد؟ چگونه شما و همسرتان شخصاً آن‌ها را تجربه کرديد؟

مارگوت هونکر: اگر منظور شما از «رویدادهای ۱۹۸۹» سقوط آن سال، و به ویژه رویدادها در جمهوری دمکراتیک آلمان است، که من آن‌را ضدانقلاب می‌نامم، بايد کتاب‌ها دربارۀ آن نوشت. و در واقع بسیاری نوشته اند. در یک پاسخ کوتاه نمی‌توان آن‌را به اندازه کافی توصیف کرد. شاید بتوان فقط این‌را گفت:

یک ارتباط عینی بین عوامل سیاسی خارجی و داخلی وجود داشت. مسابقه تسلیحاتی ایالات متحده در دوره ریگان که به اتحاد شوروی تحمیل شد به هدف دلخواه خود رسید: این‌که اتحاد شوروی خود را تا دندان مسلح کرد. بار اقتصادی متعاقب آن برای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به اختلالات اجتماعی در کشور انجامید، که بدین معنی بود که قدرت اصلی اردوگاه سوسیالیستی دشوار می‌توانست حق مسؤولیت‌های داخلی و خارجی خود را ادا‌ کند. اتحاد شوروی سعی کرد از طريق اصلاحات تسلط بر وضعیت خود را مجدداً به دست آورد، و این‌ها در ابتدا خیرخواهانه بود.

اما به زودی به اصطلاح اصلاح‌طلبان شالوده‌های مرکزی سیاست‌ها و اقتصادیات را در اختیار گرفتند و مسیر را به سمت فاجعه اقتصادی و بی‌ثبات‌ کردن جامعه تغییر دادند. نتیجه نهایی تسلیم همه دست‌آوردهای شوروی بود. این تغییرات فقط در غرب مورد تحسین قرار نگرفت، بلکه در برخی کشورهای سوسیالستی همسایه جمهوری دمکراتیک آلمان، «اصلاح‌طلبان» فعال بودند و از جانب غرب حمایت می‌شدند.

جمهوری دمکراتیک آلمان در این کشمکش جهانی درگیر بود. نهایتاً، بخشی از جامعه سوسیالیستی بود. و در دهه ۱۹۸۰، جمهوری دمکراتیک آلمان نیز با ضرورت توسعه یا تصحیح سیاست‌های اقتصادی خود مواجه شد. کمبودهایی در عرضه، نارسایی‌هایی در زندگی اجتماعی وجود داشت که به نارضایتی انجامید. ما، بخشاً به علت ناتوانی خود، بخشاً به این علت که در محاصره بودیم، کار خود را همیشه درست انجام نداده بودیم.

معلوم است که ما نتوانستیم مردم را متقاعد سازیم و آن‌ها را از ترقی اجتماعی حقیقی که ما در مقایسه با یک جامعه سرمایه‌داری وابسته به استثمار، ستم و جنگ آگاه کنیم. در نتیجه، بسیاری در جمهوری دمکراتیک آلمان باور داشتند که آن‌ها می‌توانند دنیای مصرفی براق تحت سرمایه‌داری را با تأمین اجتماعی سوسیالسم تلفیق کنند. اما، همان‌طور که اریش هونکر در سخنرانی‌های گوناگون گفت، تلفیق سرمایه‌داری و سوسیالیسم مانند تلفیق آتش و آب دشوار است.

ما شخصاً چگونه این را تجربه کردیم؟ با نگرانی برای آینده همه مردمی که با کار خود، با شروع از ویرانه‌های جنگ فاشیستی و ایدئولوژی نازی و با در پیش گرفتن یک راه دشوار این جمهوری دمکراتیک صلح‌دوست را ساخته بودند. و همسر من، شخصاً پس از استعفای او در اکتبر، از همه وظايف سیاسی خود برکنار شد. من به عنوان وزیر آموزش، حتا پیش از آن‌که شورای وزیران جمهوری دمکراتیک آلمان در اوايل نوامبراستعفا دهد، استعفا داده بودم.

آنتونیس پلی‌کروناکیس: شما «قیام» آلمانی‌های شرق را- آن‌طور که در غرب نامیده می‌شود- چگونه توضیح می‌دهید؟

مارگوت هونکر: آن یک «قیام» نبود. تظاهرات وجود داشت، اما کارگران سر کار خود می‌رفتند، کودکان به مدرسه می‌رفتند، زندگی اجتماعی ادامه داشت. اکثر مردمی که در پايیز ۱۹۸۹ به خیابان‌ها رفتند نارضایتی خود را ابراز می‌کردند. آن‌ها خواهان انجام تغییرات و بهسازی بودند. آن‌ها یک جمهوری دمکراتیک آلمان بهتر را می‌خواستند. آن‌ها برای لغو آن تظاهرات نمی‌کردند. حتا اپوزیسیون هم آن‌را نمی‌خواست. قابل انکار نیست که نیروهای متخاصمی نیز در میان اپوزیسیون وجود داشت، که عمدتاً زیر سقف کلیسا گرد آمده بودند. روشن است که جمهوری فدرال آلمان (دنیای جوان- آلمان غربی) توانست کسانی را که ناراضی بودند بازی دهد و نهایتاً جنبش برای یک جمهوری دمکراتیک آلمان بهتر را منحرف کند. فریاد «خلق ما هستیم!» به «ما يک خلق واحد هستیم!» مبدل شد. آن‌ها از این طريق اهرمی را یافتند که از آغاز وجود جمهوری دمکراتیک آلمان، و قصد اعلام شده آن‌ها برای «آزادسازی» شهروندان در شرق، به دنبال آن بودند. در ارتباط با این، ما باید به یاد آوریم: قدرت‌های غربی- در همکاری با سرمایه آلمان و سیاستمداران رنگارنگ آن- نخست آلمان را تقسيم کردند و سپس به جمهوری فدرال آلمان غسل تعمید دادند. این برخلاف روح مفاد حقوق بین‌الملل بود که «توافق پُتسدام» چهار قدرت پیروز در سال ۱۹۴۵ را تشکیل می‌داد و یک آلمان دمکراتیک متحد را می‌خواست.

ما، یعنی همه نیروهای ترقی‌خواه آلمان، می‌خواستیم تمام آلمان یک حکومت دمکراتیک، ضدفاشیست باشد. ما هرگز این هدف را تسلیم نکردیم، اما نتوانسیم به آن برسیم. بنیانگذاری جمهوری دمکراتیک آلمان نتیجه بود. امپریالیسم دوباره جان‌گرفته آلمان با همه ابزار علیه این جنگید، و در سال ۱۹۸۹ فرصت خود را برای نابود کردن جمهوری دمکراتیک آلمان- آلمان دیگر- دید. برای مدت چهل سال در انجام این شکست خورده بود. تنها زمانی‌که اتحاد شوروی، که با ما متحد شده بود، جمهوری دمکراتیک آلمان را رها کرد، جمهوری فدرال آلمان موفق شد.

چیزی که در سال ۱۹۸۹ فتیله بشکه باروت را روشن کرد افزایش خروج شهروندان جمهوری دمکراتیک آلمان به جمهوری فدرال آلمان بود. غرب از همه ابزار موجود برای دامن زدن به این استفاده می‌کرد. ما نتوانسته بودیم به اندازه کافی زودتر برنامه‌ها برای تخفیف محدودیت‌های سفر را به اجرا بگذاریم. حتا پیش از ۱۹۸۹، شهروندان جمهوری دمکراتیک آلمان به غرب، که در جذب افراد بسیار تحصیل‌کرده فعال بود، رفته بودند. انگیزه‌ها برای رفتن به غرب گوناگون بود. البته، کشش مصرف‌گرایی و سفر رایگان نقش بزرگی بازی می‌کرد. تبلیغات آلمان غربی هرگز از این ادعا خسته نشد که کسانی که جمهوری دمکراتیک آلمان را ترک می‌کردند با اختيار خود علیه سوسیالسم رأی می‌دادند. اما، از سال ۱۹۹۰ تاکنون، با وجود این‌که شرایط سیاسی مشابه در غرب و شرق وجود دارد، سه میلیون نفر از شرق آلمان بیرون رفته‌ اند. چرا؟

در جمهوری دمکراتیک آلمان، خونریزی، جنگ داخلی، فقر یا بینوایی، يعنی تمام آن دلايلی که صدها هزار نفر در خاورمیانه (جهان کارگران- غرب آسیا) یا در آفریقا خانه‌های خود را برای فرار به اروپا ترک می‌کنند، وجود نداشت.

آنتونیس پلی‌کروناکیس: در غرب به این به مثابه یک «انقلاب مسالمت‌آمیز» اشاره شد، اما در یک حکومت سوسیالیستی یک «انقلاب» اصلاً  چگونه ممکن بوده است؟
مارگوت هونکر: یک انقلاب، آن‌طور که من درک می‌کنم، یک تحول اجتماعی عمیق برای دگرگون‌سازی روابط اجتماعی و رها‌سازی توده‌ها از استثمار و ستم است. بر اين اساس، غلبه بر روابط امپریالیستی ارتجاعی در روسیه در
۱۹۱۷، و يا ایجاد یک نظام دمکراتیک ضدفاشیستی در سال ۱۹۴۵ در منطقه تحت اشغال شوروی در آلمان، انقلاب بودند. سرمایه از قدرت خود برای ادامه به حکومت بر مردم محروم شد. اگر بازگشت روابط اجتماعی و تولیدی که قبلاً مغلوب شده صورت پذیرد، و این چیزی است که اتفاق افتاد، این ‌را نمی‌توان یک انقلاب دانست. بالعکس، این یک ضدانقلاب است.

اجازه بدهید به شما خاطرنشان کنم که جمهوری دمکراتیک آلمان سوسیالیستی یک تضمین‌کننده صلح در اروپا بود. جمهوری دمکراتیک آلمان هرگز پسران و دختران خود را به جنگ نفرستاد. اما، جمهوری فدرال آلمان در جنگ‌های خونباری که ایالات متحده و ناتو در سراسر جهان به راه می‌اندازند، شرکت می‌کند. ژان ژورس، سوسیاليست فرانسوی (دنیای جوان- ۱۹۱۴-۱۸۲۵) بر این مفهوم تأکید کرد: «سرمایه‌داری در درون خود جنگ حمل می‌کند، شبیه ابرها که باران حمل می‌کنند» و نه فقط این. سرمایه‌داری هم‌چنین بذرهای فاشیسم را در خود حمل می‌کند.

ما در جمهوری دمکراتیک آلمان ریشه‌های اقتصادی جنگ و فاشیسم را از بیخ کندیم. غرب کشور سرمایه‌دار ماند. در سال ۱۹۹۰، جمهوری دمکراتیک آلمان به درون این جامعه جذب شد، چیزی که موجب وارد آمدن خسارت زیاد به تاریخ آلمان شد. گذشته بازگردانده شد. هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌را «انقلاب» بنامد.

آنتونیس پلی‌کروناکیس: به نظر شما میخائل گورباچف [جهان کارگران-دبیرکل پیشین حزب کمونیست شوروی] در این رویداد چه نقشی بازی کرد؟

مارگوت هونکر: چند سال پیش، گورباچف طی یک سخنرانی در آنکارا گفت که او در سال ۱۹۸۵ کنار نهادن کمونیسم را آغاز کرده بود. شما می‌توانید این را باور کنید یا باور نکنید. این روشن است که او با سیاستش چیزی را که خلق‌های اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی با فداکاری بزرگ آفریده بودند، غیرمسؤولانه در قمار باخت.

با ناپدید شدن اتحاد شوروی، جهان برای بهتر شدن تغییر نکرد. جنگ‌های خونبار، خشونت و تروریسم در دستور کار قرار دارد. قضاوت تاریخ درباره کار گورباچف مثبت نخواهد بود.

آنتونیس پلی‌کروناکیس: در ۹ نوامبر ۱۹۸۹، «دیوار حفاظتی ضدفاشیستی»، دیوار برلین، آن‌طور که مرز در غرب نامیده می‌شد، فرو ریخت. امسال ۲۵-مین سالگرد «وحدت آلمان» جشن گرفته شد. آیا ساختن دیوار در سال ۱۹۶۱ ضرورت داشت یا یک اشتباه بود؟

مارگوت هونکر: ساختن دیوار ضروری بود، وگرنه جنگ می‌شد. اوضاع در جهان متشنج بود. ایالات متحده تجاوزکارانه عمل می‌کرد. آن‌ها به بهانه وجود یک تهدید از شرق، ارتش خود را بیش‌تر تقویت می‌کردند. در حمله علیه کوبا در خلیج خوک‌ها [جهان کارگران- آوریل ۱۹۶۱] ایالات متحده به تازگی متحمل شکست بزرگی شده بود. از پایان جنگ جهانی، برلین یک موضوع حل‌نشده، آتش زیر حاکستر بود. تحریکات مستمر وجود داشت. در ژوئن ۱۹۶۱، خروشچف و کندی در وین برای مذاکره پیرامون متوقف کردن آزمایش سلاح‌های اتمی و امضای یک پیمان صلح با آلمان و حل مسألۀ برلین غربی در وین ملاقات کردند. ملاقات به کشمکش انجامید. لحن بین دو قدرت‌ بزرگ تندتر شد. مانورهای نظامی برگزار گردید. خطر جنگ واقعی بود. و در این اوضاع بستن مرز باید صورت می‌گرفت.

این یک اقدام دلبخواه از جانب جمهوری دمکراتیک آلمان نبود. این مرز یک نتیجه جنگ جهانی دوم بود که امپریالیسم آلمان به راه انداخته بود. مسیر مرزهای منطقه «تحت اشغال» در تابستان ۱۹۴۵ به وسيلۀ قدرت‌های پیروز تعیین شده بود. اما، تشکیل یک حکومت جداگانه در غرب آلمان، جمهوری فدرال آلمان (دنیای جوان- در ۲۳ مه ۱۹۴۹)، تقسیم آلمان را کامل کرد، و خط مرزی بین مناطق غربی و منطقه تحت اشغال شوروی یک مرز حکومتی شد.

اما، این صرفاً یک مرز حکومتی، یا آن‌طور که همیشه در غرب گفته می‌شد، یک مرز داخلی آلمان نبود. این مرز غربی پیمان ورشو- اتحاد دفاعی شرقی- و مرز شرقی ناتو بود. آن‌ها قدرتمندترین بلوک‌های نظامی جهان بودند که جنگ سرد را پیش می‌بردند.

مرز از درون برلین- از درون یک شهر- که چهار بخش آن در سال ۱۹۴۵ به چهار قدرت پیروز واگذار شده بود، می‌گذشت. اما مرز در برلین باز بود. در نتیجه، برلین به زیان برلین و به زیان جمهوری دمکراتیک آلمان، یک موضوع دايمی درگیری خطرناک در میان قدرت‌های بزرگ باقی ماند.

«کمیسيون مشورتی سیاسی» که نهاد حاکم دولت‌های پیمان ورشو بود در تابستان ۱۹۶۱ پس از آن‌که تصمیم گرفت که دیگر نمی‌توان درگیری نظامی را غیرمحتمل دانست، تصمیم گرفت مرز در برلین و مرز حکومت غربی را ببندد. من فکر نمی‌کنم کسی بتواند جلوگیری از جنگ جهانی سوم محتمل را اشتباه بنامد.

ایجاد شرایط روشن در خطوط جبهه ناتو و پیمان ورشو دتانت اولیه آن زمان را تسهیل نمود. این به «کنفرانس امنیت و همکاری در اروپا» انجامید، که توافق پایانی آن در سال ۱۹۷۵ در هلسینکی از طرف جمهوری دمکراتیک آلمان نیز امضاء شد. این یک تلاش برای ایجاد یک نظام امنیت جمعی در قاره بود. اما، همان‌طور که امرز می‌بینیم، با سقوط اتحاد شوروی و ادامه گسترش ناتو به شرق به وسيلۀ ایالات متحده، این ساختار امنیتی نابود شده است.

آنتونیس پلی‌کروناکیس: شما و همسرتان از کجا باز شدن مرز را دیدید؟
مارگوت هونکر: از آپارتمان‌مان.