ابعاد زمین لرزه سیاسی علیه نظام سرمایه داری
ابعاد زمین لرزه سیاسی علیه نظام سرمایه داری
همه در رسیدن به این
جامعه رویایی با هم متوفق القول شدند. با این تفاوت که نیروهای چپ بر این باور
بودند که نظام سرمایه داری هرگز این دستاوردها را به زحمتکشان و تهیدستان، بعنوان
کادو دمکراسی لیبرالی، بطور مجانی هدیه نخواهد داد و جهت پائین کشیدن طبقه حاکم از
اریکه قدرت، نیازمند انقلاب سوسیالیستی هستند. ولی احزاب لیبرال و دمکرات مسیحی و
… غیره که به نظام سرمایه داری مانند عصای معجزه گر مسیح باور داشتند معتقد بودند
که رسیدن به آن جامعه ایده آل بدون انقلاب و بتدریج از طریق کادو مجانی دولتهای
رفاه امکان پذیر خواهد شد!… این گونه بود که شعار آرمانگرایانه فوق توسط احزاب و
نیروهای موافق و مخالف سوسیالیسم به اصل اساسی حاکم بر کشورهای غربی تبدیل شد!…
اصل دوم حاکم بر سیاست
کشورها غرب، که توسط تمامی احزاب و نیروهای ارتجاعی و نئوفاشیست و راست افراطی، در
تمام تاریخ نمایندگی می شد این بود که: “تمدن ما توسط نیروهای شیطانی که از خارج
در حال توطئه و برنامه ریزی برای حمله هستند، بگونه ای اجنتاب ناپذیر در خطر است!”
برای نجات کشور با تکیه بر احساسات ناسیونالیستی باید از ورود و حمله اهریمن
جلوگیری کرد!… در صد سال گذشته ، کشور شوروی یا روسیه امروز همان نیروی شیطانی
نامیده می شد که بطور دائم در حال برنامه ریزی برای نابود کردن دمکراسی کشورهای
غربی بود و هست و احتمالا تا آینده نامعلومی بر این نقش باقی خواهد ماند!…
نظام سرمایه داری هرگز
بدون داشتن دشمن نمی تواند به حیات خود ادامه دهد به همین دلیل بطور دائم در تولید
دشمنان خطرناک در شکل و ابعاد مختلف موفق است!…
اکنون نیروهای جدیدی
مانند مسلمانان و پناهجویان و مهاجران هم علاوه بر روسیه به گروه شیاطین اضافه شده
اند که در چشم نیروهای رشدیابنده نئوفاشیست در حال تهدید و نابودی تمدن و دمکراسی
و رفاه دولتهای غربی هستند!…
احزاب و نیروهای راست
افراطی و نئوفاشیست در این جمله که ” دولتهای رفاه و دمکراسی ” در غرب در خطر
هستند با احزاب و نیروهای چپ و سوسیالیستی هم نظر هستند! با این تفاوت که چپ ها
علت این امر را در ذات ساختار نظامهای سرمایه داری جستجو می کنند ولی راستها و
نئوفاشیستها مدعی هستند که در ذات نظام سرمایه داری هیچ عیبی نیست و میکروب فساد
از خارج توسط پناهجویان و مهاجران و روسها به کشورهای متمدن و دمکراسی های جهان
آزاد وارد می شود! اکنون از زمانی که کشورهای غربی طبق اصل مقدس “بازار آزاد” قدرت
رقابت با چینی ها را از دست داده اند، چین هم به دار و دسته شیاطین اضافه شده
است!…
وظیفه توده ها روشن است
که پاکسازی یا کشتن میکروبهای مسری است که کل تمدن اروپا و امریکا را تهدید می
کنند! آنها کوچکترین نیازی به اصلاح بی عدالتی حاکم در نظام سرمایه داری ندارند!
اینکه چگونه ۵ نفر می توانند طبق قوانین بازار آزاد بیش از سه و نیم میلیارد انسان ثروت
داشته باشند، به معایب درونی نظام ربطی ندارد… همه عیب های نظام از طریق توطئه
نیروهای اهریمنی خارج از نظام بوجود آمده… این تئوریها و ایدئولوژی ها سرانجام می
تواند به حاکمیت دوباره فاشیسم و جنگهای بزرگ منطقه ای یا جهانی تبدیل شود!…
اصل اول یعنی رویای
مترقی و زیبای ” آینده بهتر و درخشان تر از امروز خواهد شد” اکنون بطور کامل فرو
ریخته دیگر هیچ پدر و مادری در این توهم نیست که فرزندانش حتما در جامعه ای بهتر و
خوشبخت تر از امروز زندگی خواهد کرد! توده ها اعتماد خود را به سه ستون بنیادی
دمکراسی غربی یعنی احزاب لیبرال و دمکرات مسیحی و سوسیال دمکرات از دست داده اند!…
این سه حزب در
تمام دوران بعد از جنگ جهانی همواره جزء احزاب حاکم بوده اند ولی اکنون از مرکز
سیاست به حاشیه رانده شده اند!… علاوه بر توده ها تعداد قابل توجهی از نویسندگان و
آکادمسین هایی که حتی از نظام حاکم دفاع می کردند اکنون در باره غروب دولت قانون و
عدم وجود دمکراسی و عدم کارایی دمکراسی پارلمانی مقالات و کتابهای جدی منتشر می
کنند!
این آن زلزله اساسی است
که بوقوع پیوسته ولی طبقه حاکم هنو در تحریف و تحمیق توده ها از تلاش دست نشسته!
اصل دوم یعنی ترویج
سیاستهای ارتجاعی بیگانه ستیزی، حاکمیت سیاست ترس و شیطان سازی از رقبا میدان
بسیار مساعدی یافته و رهبران پوپولیست راست افراطی و نئوفاشیست بیشترین رشد قارچ
وار را تجربه می کنند!… راسیسم و فاشیسم هرگز در طول تاریخ پاسخی به حل هیچ مشکلات
واقعی جامعه نبوده اند که هیچ خود منشاء بدترین بیماریها و سرطان اجتماعی است!…
آزادی بدون شناخت دقیق
از ریشه مشکلات و مبارزه علیه بردگی انسانها در تمام اشکال ممکن، امکان پذیر نیست!
جلیقه زردهای فرانسه در
چه شرایطی به پا خواسته اند؟
یک: آنها در شرایطی بپا
خواسته اند که به هیچکدام از جناح های حاکم و احزاب سیاسی اعتماد ندارند! احزاب
لیبرال و دمکرات مسیحی و سوسیال دمکرات علیرغم تفاوتهای عمیق و کیفی در دوران
انتخابات به محض اینکه بقدرت می رسند هر سه سیاستهای نئولیبرالی را اجرا می کنند!
به همین دلیل مثلا در انتخابات اخیر دولت هلند تعداد نمایندگان حزب سوسیال دمکرات
هلند از ۳۸ نفر به ۹ نفر کاهش یافت! زلزله سیاسی چنان عمیق بود که خیلی از مفسران نوشتند دوران
سوسیال دمکراسی دیگر به پایان رسیده و احزاب سوسیال دمکرات حرفی برای گفتن
ندارند!… این سه حزب در هفتاد سال گذشته بنیاد و ستونهای مرکزی دمکراسی اروپایی
بودند!
اکنون در اغلب کشورها
این سه حزب به احزاب حاشیه ای تبدیل شده اند و احزابی که حتی وجود خارجی نداشتند
در مدت کوتاهی به احزاب مرکزی تبدیل شده اند که اغلب این احزاب سیاستهای راست
افراطی و نئوفاشیستی را نمایندگی می کنند…
دو: در نتیجه حاکمیت
جهانی سیاستهای نئولیبرالی در چندین دهه گذشته، گفتمان سوسیالیستی و عدالت محور از
میدان بدر شده و نیروهای چپ از خاکستر شکست خود در سطح جهانی هنوز نتوانسته اند
بطرز شایسته ای برخیزند و به نیرویی جدی یا آلترناتیو تبدیل شوند… در این نبرد
نابرابر نقش رسانه های میلیاردرهای حاکم در مغزشویی از توده ها و تضعیف باورها و
ایدئولوژی سوسیالیستی تعیین کننده بود و هست…
سه: به خاطر بحران جهانی
سرمایه داری و پیامدهایش میدان سیاست بشدت قطبی شده، قربانیان نظام که از احزاب و
سیاستمداران حاکم نا امید شده اند، در چنین شرایطی در ابعاد غیرقابل مقایسه به سمت
احزاب نئوفاشیست می روند تا به سمت احزاب چپ و سوسیالیست! این واقعیت دردناک به دو
ریشه اساسی بر می گردد.
یک: عدم تناسب قوا در
میدان جنگ فرهنگی و سیاسی و نظامی و امکانات مالی و … بین نیروهای چپ و راست در
صحنه جهانی!
دو: عدم توانایی و
خلاقیت نیروهای چپ در حل مشکلات درونی و پراکندگی و ایجاد چشم انداز و آلترناتیو
نسبتا موفق…
سوم: در چنین شرایطی
طبقات محروم و قربانیان سیاستهای نئولیبرالی بدون داشتن حزب و برنامه ریزی علمی و
انقلابی علیه مکرون و سیاستهای نئولیبرال بپا خواسته اند!… به علت رادیکال بودن
جنبش جلیقه زردها موقعیت بسیار مساعدی برای رشد احزاب چپ بوجود آمده ولی معلوم
نیست که چپ با واقعیت ضعیفی که دارد بتواند در کمترین فرصت ممکن ضعفهایش را اصلاح
کند و به نیروی کیفی در این میدان مبارزه تبدیل شود… هرچند که این کاریست بسیار
دشوار ولی کاملا امکان پذیر است و در تاریخ نمونه ها موفقی در این زمینه وجود
داشته… در صورت شکست نیروهای چپ از اعتلاف آشکار و نهان طبقه حاکم و احزاب راست
افراطی امکان روی کار آمدن احزاب و نیروهای نئوفاشیست به یک واقعیت تبدیل می شود…
خود مکرون در چنین
شرایطی در خلاء وجود احزاب جدی یک مرتبه بدون داشتن حزب و برنامه ریزی علمی و
شناخته شده… بعنوان یک فرد مستقل و نه راست و نه چپ به همه توهم خوشبختی می فروخت…
در یک موج سواری بشدت پوپولیستی توانست از حریف نئوفاشیست خود یعنی خانم مارین
لوپن پیشی بگیرد! در حقیقت فرق مکرون با مارین لوپن بطور کیفی زیاد نیست! مکرون در
فروش توهم به توده ها در مورد معجزات نظام حاکم سرمایه داری بر جهان موفق تر و
متمدن تر از حریفش بود که بطور آشکار سیاستهای نئوفاشیست را رهبری و نمایندگی می
کند… ولی مکرون علیرغم دادن قولهای زیبا به توده ها همان سیاستهای نئولیبرالی را
دنبال می کند که تمامی رئیس جمهورهای قبلی فرانسه به پیش برده بودند و در عمل نمی
تواند از مرزهای طبقه حاکم و سیاسیتهای نئولیبرالی خارج شود!… وظیفه مکرون از بین
بردن بقایای دستاوردهای مثبت نیروهای چپ و سوسیالیست در دوران بعد از جنگ دوم
جهانی است. در یک کلمه کشورهای سرمایه داری جنگ با فقر را به جنگ با فقرا تبدیل
کرده اند! شدت کار، راندمان کار، ساعات کار، عمر بازنشستگی و مالیات بر درآمد
کارگران و تهیدستان همه افزایش می یابند!… بیمه های سلامتی و دولت رفاه و آموزش و
پرورش مجانی دانشگاهی و … همه بشدت تضعیف می شوند… به همین دلیل مکرون به هیچکدام
از قولهای قبل از انتخاباتش نمی توانست عمل کند و نکرد!…
رشد غیرقابل تصور شکاف
فقیر و غنی موجب شده تقریبا ۹۹% ها در مقابل ۱%ها تا درجاتی در همگامی و اتحادهای موقتی بپا خیزند!… این طوفان مخصوص فرانسه
نیست و به بقیه کشورهای سرمایه داری در اروپا و امریکا سرایت خواهد کرد…
اگر قربانیان بتوانند بر
سیاستهای تفرقه افکنانه و سرکوب گرانه ۱%های حاکم پیروز شوند
حتما فصل نوینی در تاریخ جهان در ساختن جهانی دیگر و انسانی تر شروع خواهد شد!…
وام ها و بدهی های ایتالیا و فرانسه چندین برابر بدهی های یونان است… وضعیت پرتقال
و اسپانیا و خیلی از کشورهای دیگر هم بهتر از ایتالیا نیست… همه نگران فروریختن
اقتصاد ایتالیا و پیامدهای آن و آینده اروپا هستند… ترامپ هم آشکارا برای از هم
پاشاندن اروپا برگزیت را تبلیغ و حمایت می کند… اروپا در مقابل امریکا می خواهد
نیروی مستقل نظامی خود را تشکیل دهد… همه این مسائل حکایت از ابعاد بغرنجی و زلزله
سیاسی در اروپا و امریکا می کند…
درست در روز انتخابات
فرانسه یادداشت زیر را نوشتم:
از متن:
“ماکرون همان سیاستهای نئولیبرال
کابینه های قدیمی را که فرانسه را یه این وضعیت فلاکتبار رسانده اند ادامه
خواهدداد! هیچ کدام از وعده هایی را که بتواند زندگی واقعی توده ها را بهبود بخشد
نمی تواند عملی کند! همانطوریکه اوباما قبل از رئیس جمهور شدن گفته بود با ادامه
سیاستها و شیوهای مشابه نمی توان به نتایج متفاوت رسید… خودش هم علیرغم شعارهای
پرزرق و برق به سیاستها های مشابه ادامه داد و سرانجام در عمل به جاده صاف کن
ترامپ تبدیل شد!… وظیفه همه این شخصیتها این است که توهم به خوشبختی در همین نظام
را حفظ کنند. برنده این میدان کسی است که هنر و ابتکار او در عرضه و فروختن توهم
بهتر از سایر رقبا باشد! ولی با آرایش جدید تغییری در ساختار نظام بوجود نیاورد…
فروشندگان رویاها به مردم اطمینان می دهند که صدایشان را شنیده اند و لازم نیست
نگران آینده باشند، کافی است که به او رای بدهند تمام معجزات خودبخود براه خواهد
افتاد! لازم نیست که قربانیان از ریشه های مشکلات آگاهی پیدا کنند و زحمت مقاومت و
مبارزه و خودسازماندهی را بکشند! رهبر به تنهایی رویاهای آنهار عملی کرده و آنها
را خوشبخت خواهد کرد!… آیا پاشیدن موفق چنین توهمی در قرن بیست و یکم به اندازه
کافی خطرناک نیست؟… نتیجه این خواهد شد که ماکرون باز هم عده بیشتری را در عمل
قربانی و ناامید کرده و همه آنها را به آغوش جبهه ملی خواهد راند! پس ماکرون چاره
ای ندارد جز اینکه آگاهانه یا نا آگاهانه جاده صاف کن نئوفاشیسم باشد! اگر اتفاق
غیرقابل پیش بینی رخ ندهد، بعد از ماکرون به احتمال قوی جبهه ملی با هوادارانی
بسیار بیشتر از امروز بقدرت خواهد رسید!… جنگها و شورش های خیابانی شدت و حدت
بیشتری خواهد یافت. مبارزه توده ها با هزینه بیشتر ادامه خواهد یافت!…
در صورت پیروزی مارین
لوپن چه خواهد شد؟ … ”
برای کسب اطلاعات بیشتر
و آگاهی از منطق و اسناد من به دوستان ارجمند پیشنهاد می کنم به یادداشت زیر
مراجعه کنند:
امروز در انتخابات
فرانسه چه اتفاقی خواهد افتاد؟
برای درک منحی حرکت
نئوفاشیسم در فرانسه و اروپا بهتر است نگاهی به انتخابات پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۴ بکنیم. آن زمان مطبوعات
فرانسه نوشتند:
۱
“از زمان رهبری مارین لوپن محبوبیت جبهه ملی
رو به رشد بوده است. در انتخابات اخیر پارلمان اروپا در فرانسه، جبهه ملی با کسب ۲۵٪ آرا در جایگاه اولین
حزب فرانسه قرار گرفت.”
۲
“مانوئل والز، نخست وزیر فرانسه موفقیت جبهه
ملی را “زلزله سیاسی” نامید.”
۳
“وولفگانگ شویبله، وزیر دارایی آلمان در واکنش
به نتایج انتخابات پارلمانی اروپا و پیروزی احزابی نظیر جبهه ملی فرانسه گفت هیچ
تردیدی وجود ندارد که این حزب “فاشیست و افراطی” است.”
۴ “خبرگزاری فرانسه از قول یکی از نامزدهای حزب سوسیالیست که مجبور شد از
انتخابات کنارهگیری کند، نقل کرده است «نتیجهای که جبهه ملی کسب کرده، تهدیدی
برای ارزشهای فرانسه است.»” (۱)
بطور خلاصه داستان از
این قرار است که:
توسل به نیروی آگاهی و
اتحاد و خودسازماندهی توده ها برای دفاع از منافع مستقیم خود تنها اهرمی است که می
تواند جهان را از دست مشتی میلیاردر توطئه گر جنگ افروز و غارتگر… نجات دهد!…
نیروی آگاهی را نباید
دست کم گرفت… حقیقت قوی ترین سلاح قربانیان در تمام طول تاریخ بوده و هست!…
” انسان تنها از راه
آگاهی می تواند به شان سزاوارش دست یابد.” مارکس
با احترام،
احمد پوری (هلند) ۱۳ – ۱۲ – ۲۰۱۸
مجله هفته
آرزو