از کانون نویسندگان ایران و اعضای آن حمایت کنیم!
از کانون نویسندگان ایران و اعضای آن حمایت کنیم!
ارسالی: بهرام رحمانی
سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزانزده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز
(پل الوار)
کانون نویسندگان ایران، تشکل دموکراتیک و مستقل نویسندگان، هنرمندان، محققان،
ویراستاران و مترجمان ایران است. کانونی که در نیم قرن گذشته، با قدرت
درمقابل سانسور واختناق حکومت پهلوی وحکومت اسلامی ایستاده وبهای آن را نیز آگاهانه پرداخت
کرده است.
کانون نویسندگان ایران، در اردیبهشت 1347، رسما با هدف تشکلیابی نویسندگان و
مبارزه با سانسور اعلام موجودیت کرد.این کانون و اعضای آن از ابتدای
تشکیل، بهویژه طی دهههای 60 و 70 با درجات مختلف سرکوب، از سانسور و تعقیب
قضایی گرفته تا قتل روبهرو بودهاند.
کانون نويسندگان ايران که دو تن از چهرههای برجسته آن، محمد مختاری و
محمدجعفر پوينده، در سال 1377در راه آزادی انديشه و بيان توسط مامورین
پلیس مخفی حکومت اسلامی به قتل رسیدند، به پيروی از اصول مندرج در منشور خود،
در برابر اين موج رو بهگسترش سانسور که بسياری از نويسندگان و هنرمندان را در عمل
خانهنشين کرده و آثار آنان را به آرشیو سانسور سپردهاند، اعتراض و انزجار خود
را بارها اعلام کرده است.
کانون نویسندگان ایران، کميته مبارزه با سانسور کانون روز 13 آذر را
به ياد جانباختگان آذرماه 1377 بهعنوان روز مبارزه با سانسور اعلام و
از نويسندگان و هنرمندان در داخل و خارج کشور خواسته تا صدای اعتراض خود را با
صدای کانون همآهنگ کنند.
اخیر رضا خندان(مهابادی)، کیوان باژن دو عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان
ایران و بکتاش آبتین یکی از بازرسان کانون در احضاریههای جداگانهای به دادگاه
فراخوانده شدند. آنها باید روز سهشنبه دوم بهمن در شعبه 28 دادگاه
انقلاب حاضر شوند.
این پرونده در اردیبهشت 1394 گشوده شد و شاکی آن وزارت اطلاعات حکومت اسلامی
است. از آن زمان بکتاش آبتین، رضا خندان و کیوان باژن بارها برای بازجویی پیرامون
دو اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «انتشار نشریه غیرقانونی» به ساختمان مرکزی وزارت
اطلاعات احضار و بازجویی شدند.
این سه عضو کانون نویسندگان روز 12 آبان با حضور در شعبه شماره هفت
دادسرای اوین با عناوین اتهامی جدید روبرو شدند.
پیش از آن در نهم مرداد بازپرس پرونده، آنها را به «تبلیغ علیه نطام»
متهم کرده بود؛ اما سه ماه بعد، روز 12 آبان محددا آنها را احضار
و دو عنوان اتهامی دیگر به پرونده اضافه کرد. «تبلیغ علیه نظام»، «اجتماع و
تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» و «تشویق بانوان کشور به فساد و فحشا» عناوین
اتهامی این سه نویسنده است! آنها سالهاست که عضو کانون نویسندگان هستند و
سبب احضار و بازجویی آنها فعالیت در کانون بوده است.
قرار است روز سهشنبه دوم بهمن 1397، دادگاه مجدد سه
نویسنده عضو کانون نویسندگان ایران، بکتاش آبتین، کیوان باژن و رضا خندان(مهابادی)
برگزار شود.
کانون نویسندگان ایران، پس از برگزاری جلسه بازپرسی و «تفهیم اتهام» این سه
نویسنده، با انتشار بیانیه اعتراضی،اتهامها را «پروندهسازی» خواند و
خواهان مختومهشدن این پرونده و دیگر پروندههای مشابه شد. همچنین حدود
دو سه پیش 700 تن از فعالان عرصههای گوناگون ضمن اعتراض به پروندهسازیهای امنیتی خواهان رفع کامل اتهامها
شدند. امضاءکنندگان بیانیه در واکنش به اتهام «تشویق بانوان کشور به فساد و فحشا» نوشتند:
«اما انتساب «تشویق بانوان کشور به فساد و فحشا» به سه نویسنده و شاعر از آن دست
اتهامهای جدیدی است که سابقهاش را تنها در نظام دادرسی «دیوان بلخ» میتوان سراغ
گرفت. چرا که تنها در دادرسیهای نوع این دیوان است که دفاع از حقوق زنان میتواند
به «تشویق به فساد و فحشا» تعبیر شود.»
بکتاش آبتین، کیوان باژن و رضا خندان هر یک با کفالت صد میلیون تومانی آزادند.
کانون نویسندگان ایران، یک تاریخ پنجاه ساله پرافتخار را پشت سر خود
دارد. حکومت پهلوی، در یکی از اقدامهای سلطهجویانهاش حوزه فرهنگ و مشخصا اهل
قلم را هدف قرار داد و با طراحی «کنگره نویسندگان، شاعران و مترجمان» خواست ضمن
توجیه رفتارهای سرکوبگرانه خود، در عین حال فرهنگ، نویسنده و هنر و ادبیات را به زیر
سلطه خود درآورد. بههمین دلیل، در یکی از روزهای بهار سال 1346 شماری
نویسنده و دو سه تن از وزیران در کاخ مرمر تهران با حضور فرح پهلوی، که مسئول اصلی
پروژه بود، جلسهای تشکیل دادند و فرح پهلوی در نتیجهگیری نطق آن روز
خود به اینجا رسید که: «باید کنگرهای از عموم نویسندگان و شعرای کشور تشکیل گردد
تا طبق برنامه جامعی هر یک از جنبههای مختلف کار را در کمیسیون خاصی مورد مطالعه
قرار دهد و بعداً بر اساس نتایج حاصله از این مطالعات، مجمع سخنوران ایران بهبهترین
صورتی که بتواند جوابگوی احتیاجات جامعه ادب کنونی مملکت باشد، بهوجود آید.»
زمان برگزاری کنگره را آذر 1346 قرار دادند، اما بر خلاف انتشارشان، با
عدم استقبال نویسندگان و شاعران و مترجمان بسیاری مواجه شد که به این کنگره دعوت
شده بودند. در نتیجه متولیان این برنامه، مجبور شدند تا زمان برگزاری را به تعویق
بیاندازند و به اسفند همان سال موکول کنند. اما این بار تنها به نویسندگان و
شاعران و مترجمانی دعوتنامه فرستادند که کمابیش مطمئن بودند شرکت خواهند کرد.
برای نویسندگان مستقل مسئله اصلی این بود که چهطور حکومت سرکوب و
سانسوری که نویسندگان را موظف کرده بود برای انتشار کتاب خود ابتدا از وزارت فرهنگ
مجوز بگیرند، حال بهفکر نویسندگان و «احتیاجات جامعه ادب کنونی مملکت» افتاده
است؟ برای آنها، سیاست حکومت روشن بود: سوءاستفاده از فرهنگ و هنر
مردمی! بنابراین، نتیجه این شد که نهتنها دعوتنامهها را نادیده بگیرند،
بلکه کنگره دولتی را تحریم کنند.
در چنین روندی، روز نخست اردیبهشت 1357، چهلونه تن از امضاءکنندگان
بیانیه تحریم کنگره دولتی، در جلسهای حضور پیدا کردند تا مرامنامه تشکیلاتی را
تصویب کنند که پیش از آن نام «کانون نویسندگان ایران» را برایش انتخاب کرده بودند.
نویسندگان حاضر متن پیشنهادی از پیش تعیین شده را با حک و اصلاح تصویب کردند.
با آغاز فعالیت رسمی کانون نویسندگان، تدیدهای حکومت علیه آن آغاز شد. ادارات
مختلف سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) شروع به نامهپراکنی و ارسال گزارش و
اعلام نظر و طرح ترفندها را آغاز کردند. به درون کانون جاسوس فرستادند و شنود
کردند و احضار، تهدید و... وقتی از این تهدیدها و فشارها نتیجهای نگرفتند دستگیری
نویسندگان آغاز شد. حدود دو سال فعالیت کانون در دهه چهل در کشمکشی نابرابر با
حکومتی مستبد گذشت.
با این همه، گرچه سرانجامِ تعلیق اجباری فعالیت کانون شد، اما آن چندی بعد بهصحنه
مبارزه و تلاش فرهنگی برگشت. اینبار در سال 1356، همزمان با آغاز
بحران حکومت، حق خود برای انتشارِ بدون سانسورِ کتاب را در نامهای به نخستوزیر
وقت یادآوری کرد. با نامههای بعدی و تشکیل «هیئت دبیران موقت» ادامه داد. کانون
با برگزاری «شبهای شعر و سخن» خیز بلندی برداشت. «ده شب» یا «شبهای شعر گوته»،
نویسندگان و بهویژه کانون را با مبارزات جاری مردم همراه کرد. حکومت و ساواک آن
در تنگنا قرار گرفته بودند و در نتیجه فضای نسبتا مناسبی برای کانون باز شده بود.
اما کشمکش نابرابر میان کانون و ساواک بهعنوان ارگان سانسور حکومت، همچنان ادامه
داشت.
پایان این کشمکش انقلاب بهمن ماه 1357 مردم ایران بود. مردمی که با شعار
«نان - مسکن - آزادی» انقلاب خود را به پیروزی رساندند. بهار آزادی از راه رسید.
اما بلافاصله گرایشات مذهبی، این دشمنان آزادی در همین اولین بهار آزادی، خشونت و
تعرض خود به دستاوردهای انقلاب و آزدی و برابری و عدالت اجتماعی را آغاز کردند. با
این همه، در این شرایط است که شاهد فعالیت چشمگیر کانون در جامعه هستیم. در
مرکز شهر تهران تابلوی «کانون نویسندگان ایران» را بر سر در ساختمانی نصب شد؛ اما
عمر آن کم بود. چرا که عمر بقای انقلاب کم بود. این انقلاب شکوهمند مردمی،
توسط گروههای مذهبی به رهبری خمینی و با حمایت ارتش و پلیس و سایر نیروهای سرکوبگر
شاه و گروههای مسلح حزبالهی شدیا سرکوب شد و تقریبا همه انقلابیون مخالف حکومت اسلامی، قتلعام شدند.
دیری نگذشت که جای خالی ساواک را دستگاه سرکوب حکومت تازه به قدرت رسیده گرفت.
در سال 1360، عوامل و عناصر حکومت اسلامی به دفتر کانون در خیابان مشتاق حمله
کردند و در و پنجره و اثاثیه آن را شکستند و باقی اسناد و اموال آن را نیز به غارت
بودند. دفتر کانون را مهروموم کردند تا دستاوردهای یک قرن مبارزه و آزادی را برای
بارها به مسلخ حاکمیت ببرند و نابود کنند. زندانها از جوانان پر شد و خون در سنگفرشهای
کوچهها و خیابانها جاری شد. در همین دوران تنی چند از اعضای کانون به دلایل
سیاسی زندانی شدند و سعید سلطانپور از اعضای هیئت دبیران وقت کانون اعدام شد. بار
دیگر فعالیت کانون دچار وقفه شد و در ادامه به تشکیل جمع مشورتی برای تدوین منشور
و اساسنامه کانون رسید.
همانطور که در بالا نیز اشاره کردیم کانون نویسندگان ایران در دفاع از
«آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا برای همگان» فعالیت میکند و از استقلال کامل
برخوردار است. یعنی کانون نویسندگان ایران، مطلقا زیر بار هیچ «زور» و «سانسور»
نرفته و نخواهد رفت. یعنی در تحت هیچ شرایطی، از اهداف خود پایین نمیآید. بههمین
دلیل نیز کانون نویسندگان قربانیان زادی داده است از جمله:
*حدود سی و پنج سال پیش، در روز 31 خرداد 1360، سعید سلطانپور،
شاعر، نمایشنامه نویس و مبارز سیاسی کمونیست اعدام شد. از چگونگی برگزاری
دادگاه او سندی در دست نیست و معلوم نیست که آیا دادگاهی برگزار شد یا بهگفته
برخی، اعدام سلطانپور از پیامدهای حوادث سی خرداد 60 بود.
سلطانپور زندانهای دو حکومت پهلوی و حکومت اسلامی را تجربه کرده بود. خط و
مشی سیاسی او نزدیک به چریکهای فدائی خلق بود. شعر او را شعر چریکی یا شعر «جنگل»
نامیدهاند که اشارهای به آغاز مبارز چریکی در منطقه سیاهکل در
سال 1349 است.
اما دستگیری و مرگ سلطانپور تا امروز با ابهامات و شایعاتی همراه است. علاوه
بر شیوه شعرخوانی سلطانپور(بهعنوان مثال در ده شب گوته) و مضامین شعری و نمایشنامههایش،
نوع دستگیری و اعدامش به او آوازه داد.
تقریبا همه رایتها درباره دستگیری سعید متفقالقولند که درست در زمان برگزاری
مراسم عروسی سلطانپور، «پاسداران» به سراغش آمدند و داماد را با خود بردند.
سرور علی محمدی در اینباره نوشته است که در فروردین سال 60 مراسم
عروسی در خانهای در شهر آرا برگزار شد که متعلق بهخود سلطانپور بود تا «بهقول خودش بتواند با همه رفقای بیخانمانش، در
آنجا زندگی کنند.»
با آنکه شهر آرا در آن ایام «بیابانی بیش نبود» اما روز عروسی، خانم علی
محمدی در موقع ورود به خانه با چهرههایی در خیابان طرف میشود که بهنظرش عادی
نبود: «به چهرههای ناآشنا که لبخندشان زیاد صمیمی نبود، برخوردیم. اطراف خانه بوی
رفاقت نمیداد.»
او و همراهانش تصور کردند که آنها رفقای تشکیلاتی سلطانپور هستند. بنا
بهنوشته علی محمدی، دو پاسدار سراغ سلطانپور آمده بودند تا به بهانه «قاچاق ارز
یا چیزی شبیه این» او را ببرند.
قرار بود دو ساعته او را ببرند و برگردد. سلطانپور از رفتن امتناع کرد. پاسداران
این بار با تعداد بیشتر برگشتند. «پاسدارها موافقت کرده بودند، که تا پایان مراسم
مزاحمتی ایجاد نکنند و پس از آن فقط دو ساعت سعید را برای سئوال و جواب میبرند و
خودشان هم او را برمی گردانند.»
چند طرح برای فرار کردن سلطانپور، بین دوستان حاضر در مهمانی مطرح میشود «اما
به این دلیل که ممکن است خطری برای رفقایش، که اتفاقا اکثرا یاران تشکیلاتیاش
نبودند، در بر داشته باشد، رد میکرد.»
پاسداران رضایت دادند تنها عروس، سلطانپور را همراهی کند، اما در نهایت با
شلیک چند تیر هوایی مراسم پایان یافت و سلطانپور را بردند.
سلطانپور در فروردین 60 دستگیر شد و نزدیک به دو ماه بعد
در 31 خرداد، اعدام شد.
*علی اکبر سیرجانی، نویسنده معروف و خالق ضحاک ماردوش
در 22 اسفند 1372 توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و
در 6 آذر 73 در زندان اطلاعات(توحید) توسط شیاف پتاسیم بهقتل
رسید.
*احمد میرعلایی(آبان 74) در دوم آبان از منزل خارج شد و دیگر
بازنگشت. جسد وی در یکی از کوچههای شهر اصفهان کشف شد.