محاکمه جمهوری اسلامی ایران در دیوان لاهه! بخش دوم

 محاکمه جمهوری اسلامی ایران در دیوان لاهه!

بخش دوم

 

ارسالی بهرام رحمانی

نامه افشاگرانه اسماعیل بخشی درباره شکنجه شدنش در بازداشتگاه وزارت اطلاعات، به موج گستردهای از روایت و روشنگری زندانیان سیاسی و عقیدتی سابق و فعلی درباره شکنجه بهموضوع بحث شهروندان در شبکه‌های اجتماعی ورسانه‌های فارسی‌ زبان تبدیل کرده است.

اسماعیل بخشی، این نماینده جوان و جسور، رنجدیده و شکنجه شده هزاران کارگر شرکت هفتهتپه شوش، صفحه جدیدی به کارنامه مملو از وحشت، شکنجه و تجاوز، وزارت اطلاعات حکومت اسلامی و سربازان گمنام امام زمان آن افزوده است. پس از افشاگری بخشی، پایه‌های سست و لرزان حکومت اسلامی، عمیقا بهلرزه درآمده است بهطوری که محمود واعظی رییس دفترشیخ حسن روحانی رییس جمهور تبهکاران و آدمکشان حکومت اسلامی، روز پنج‌شنبه  20 دی 1397 – 10 ژانویه 2019،  در حاشیه جلسه هیات دولت اعلام کرد نتیجه بررسیها در مورد شکنجه اسماعیل بخشی مشخص شده و وزارت اطلاعات حق دارد از او شکایت کند.

او «درباره دستور رییس جمهوری در خصوص ادعاهای اسماعیل بخشی»، بی‌‌شرمانه و وقیحانه چنین ادعا کرد: امروز وزیر اطلاعات گزارش کاملی از بررسی‌های خود در مورد این ادعاها ارائه کرد، در این بررسی‌ها حتی با خود با اسماعیل بخشی هم صبحت شده است و مشخص شد آن چه که این شخص ادعا کرده به هیچ وجه درست نبوده است و متاسفانه یک اقدام تبلیغاتی، هم در داخل ایران و هم خارج از کشور شده بود.

واعظی با بیان این که حقوق شهروندی همواره مورد حمایت دولت است، افزود: براساس دستور هفته پیش رییس جمهوری وزیر اطلاعات هیاتی را به استان خوزستان فرستاد و از همه بخشهای ذیربط بررسی به عمل آمد.

معاون رییس جمهور در این مصاحبه گفته است که با اسماعیل بخشی صحبت شده است. در حالی که اسماعیل بخشی، در نامه کوتاهی که روز چهارشنبه منتشر کرد صراحتا اعلام نموده که هیچکدام از مقامات حکومتی با او هیچ گفتگویی نکردهاند. بخشی از مسئولین حکومتی خواسته که «به مردم دروغ نگویید!» اما این دروغها، امروز نیز در صحبتهای رییس دفتر حسن روحانی تکرار شد.

بدون شک اسماعیل بخشی با این اقدام جسورانه خود، بار دیگر دردها، رنج‌ها و زخم‌های قدیم و جدید مادران، پدران، همسران و فرزندان را به روز کرد تا بار دیگر تاکید گردد: «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم!» بنابراین، وی نه تنها نماینده هزاران کارگر هفتتپه است، بلکه اکنون نماینده میلیونها انسان داغدیده جامعه ایران نیز محسوب میشود. جوانی پرشور، نترس و محبوب دوست داشتنی! این کار بخشی، در عین حال مرهمی شد برای التیام زخم‌های مادران خاوران‌های سراسر ایران. او اکنون نماینده نیروی جوان ایران است نیرویی که قبل ار هر چیز تشنه آزادی و برابری و خواهان تحقق شعار «نان مسکن آزادی» و اداره شورایی جامعه است!

اکنون یک کمپین وسیع دادخواهی و افشاگری از انبوه جنایات حکومت اسلامی در داخل و خارج راه افتاده است. بههمین دلیل، این مجموعه گزارشات دادگاه لاهه را مجددا منتشر می‌کنم تا هم یک یادآوری مباحث تکان‌دهنده شاهدان این دادگاه سمبلیک باشد و هم کمکی به گسترش این کمپین!

جمعه بیست و یکم دی 1397

یازدهم ژانویه 2019

آن چه که در زیر ملاحظه می کنید مستقیما از سخنان شهود و قضات در دادگاه لاهه تهیه کرده ام و روزانه توسط مسئولین دادگاه مردمی ایران تریبونال منتشر شده اند. تصاویر نیز از سعید افشار است.

اوج وحشی گری حکومت اسلامی در دهه شصت، تابستان سال ۱۳۶۷- ۱۹۸۸، بود که چندین هزار زندانی سیاسی را که تنها «جرم» شان آزادی خواهی و عدالت جویی و مقاومت در برابر سرکوب های وحشیانه حکومت و دفاع از دستاوردهای انقلاب بود دسته دسته ‌در زندان ‌های سراسر ایران قتل عام کردند، در حالی که اکثر آن ها حکم حبس خود را می گذراندند و برخی حتی بعد از سپری شدن دوران محکومیت خود هنوز هم در زندان بودند و منتظر آزادی!

اما وحشی گری ها و آدم کشی های جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست به قدرت رسیدنش با سانسور، سرکوب آزادی بیان و اندیشه، سرکوب زنان، حمله به کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، سیستان و بلوچستان، برپایی دادگاه های صحرایی چند دقیقه ای و اعدام های گروهی خلخالی به فرمان خمینی (بنیان گذار حکومت جهل و جنات و ترور اسلامی) در همه شهرهای ایران، و ترور مخالفین در داخل و خارج کشور آغاز شد و به امروز نیز ادامه دارد و کاهش پیدا نکرده است. بنابراین، کشتارهای جمهوری اسلامی فقط به سال 67 محدود نبوده اما تابستان 67، اوج وحشی گری همه سران و مقامات و مسئولین حکومت اسلامی، علیه مردم آزاده سراسر ایران بوده است. 

شاید بی مناسبت نباشد که در این مقدمه بازتکثیر گزارشات روزهای 25 و 26 و 27 اکتبر 2012 از دیوان لاهه در یک مجموعه، به یک سئوال درباره ویژگی های دهه شصت جامعه ایران، جواب داده شود. «چرا بررسی جنایات حکومت اسلامی در دهه شصت از منظر سیاسی و اجتماعی و هم چنین قضایی مهم است؟»

مسلما، از جنبه های گوناگونی می توان به این سئوال جواب داد. به نظر من بررسی جنایت دهشتناک حکومت اسلامی ایران و زنده نگه داشتن دایمی آن در افکار عمومی، از چند جهت حائز اهمیت است:

نخست این که ماهیت حکومت تازه به قدرت رسیده را به نمایش می گذارد. یعنی این حکومت از همان روزهای نخستی که به قدرت رسید ماهیت جنایت کارانه و تبه کارانه خود را به جامعه ایران و جهان نشان داد. این حکومت نشان داد که اولا، ظرفیت های بسیاری بالایی در انسان کشی، آزادی کشی و زن ستیزی دارد. دوم، این که در این دهه، همه گروه ها و جناح و عوامل و عناصر و گرایشاتی که حکومت اسلامی به رهبری خمینی، دست اندرکار تاسیس جمهوری اسلامی شدند؛ برخی از آن ها امروز یا در قدرت نیستند و یا به صف اپوزیسیون رانده شده اند، در حالی که همه آن ها مستقیم و غیرمستقیم در همه جنایات جمهوری اسلامی سهیم بودند. جامعه ایران حق دارد و باید این عناصر و گرایشات  و سازمان ها را خوب بشناسد تا آن ها در آینده نتوانند با رنگ عوض کردن، دوباره به چشم جامعه خاک بپاشند و جنایات دیگری بیافرینند. سوم، این که بسیاری از همین عناصر حکومت اسلامی که امروز در خارج کشور به سر می برند و صرفا منتقد جناح حاکم هستند با تمام قدرت تلاش می کنند دهه شصت نخست حکومت اسلامی از ذهن مردم پاک شود. چرا که این دهه برای همه آن ها خط قرمز محسوب می شود. یعنی اگر پرونده جنایات این دهه در جامعه زنده بماند و هم چنان مطرح باشد این ها هر جایی حضور یافتند اولین سئوال از آن ها این خواهد بود که شما، در سرکوب و سانسور، کشتارها و ترورها، سرکوب سیستماتیک زنان و اوج آدم کشی و بربریت حکومت اسلامی در سال 67، چه کاره بودید و چه نقشی داشتید؟ چهارم، این که اگر حکومت اسلامی، به معنای واقعی پایه های حکومتش را با سانسور، آدم کشی، آزادی ستیزی، زن ستیزی و رعب و وحشت گذاشته، طبیعی ست که چنی حکومت از بیخ و بن فاسد است و اصلاح پذیر نمی باشد. از این رو، کلیت آن، باید به عنوان یک حکومت جانی و ضدانسانی، مستقیما با قدرت و همبستگی مردم ایارن و بدون اتکا به سیاست های امپریالیستی و دولت ها از بین برود تا مردم ایران بتوانند در فضایی آزاد و برابر، حکومت دل خواه آزاد و برابر و انسانی و مرفه خود را انتخاب کنند.

با این مقدمه، آن چه که در گزراشات زیر ملاحظه خواهید کرد مستقیما از لابلای سخنان دردآلود اما محکم و استوار و جسور شهود و وکلا در سه روز اجلاس تریبونال ایران در «دیوان لاهه» تنظیم کرده ام. در جایی که واژه هایی چون زندان، شکنجه، اعدام، دار زدن، تیرباران، تیرخلاص زدن، تجاوز به زندانی در زیر شکنجه، وادار کردن زندانی به همکاری با حکومت؛ تجاوز به زندانی؛ طلب هزینه تیر از خانواده های اعدام شدگان، تجاوز به دختران باکره زندانی قبل از اعدام، مادرم را اعدام کردند؛ پدرم را کشتند، عمویم را کشتند؛ همسرم را کشتند، دخترم را کشتند؛ پسرم را کشتند، به ما ملاقات نمی دادند؛ خانواده ها را جلو زندان ها مورد ضرب و شتم قرار می دادند؛ خانواده ها را تهدید می کردند؛ آتش زدن خانه بهائیان در شیراز و دستیگر آن ها؛ حتی به آن ها می گفتند که حق ندارید برای عزیزان خود که در زندان ها اعدام شده اند مراسم بگیرند؛ من گورکن این گورستان هستم… در این گورستان تا چشم کار می کند اعدامیان به شکل گمنام دفن شده اند، جنازه هایی که شبانه آوردند تا من دفن کنم همه جوان بودند، خلخالی که اوایل شب وارد این شهر شد در نیمه های شب 60 جنازه ر ابه این جا آوردند تا من دفن شان کنم؛ مرا وادار کردند در میدان اعدام زندانیان سیاسی، انگشت خودم را روی ماشه تفنگ پاسداری که لوله آن را به سینه یک زندانی نشانه رفته بود بود بچکانم…؛ من 5 سال زندانی بودم؛ من 8 سال زندانی بودم…؛ من 9 ماه در تابوت های حاجی دادود رحمانی بودم…؛ لاجوردی در اوین…؛ قاضی مرتضوی، امامی…؛ قاضی صلواتی، حاج آقا قاضی…؛ اکبر خوش پوش در کمیته نازی آباد…؛ مرا سه روز سرپا نگه داشتند…؛ مرا به تخت بستند و آن قدر کابل زیر پاهایم زدند تا بیهوش شدم؛ مرا به صورت قپانی آویزان کردند شانه هایم آسیب دیده و خوب نمی شوند؛ نصف شب ما را به اتاق هیئت مرگ حسینعلی نیری، اشراقی، مصطفی پورمحمدی، رئیسی و… بردند؛ فتوای خمینی برای کشتار زندانیان سیاسی…؛ لشکری و ناصریان در تهدید و شکنجه زندانیان نقش مهمی داشتند…؛ ما در یک بند 80 نفر بودیم که طرفیت آن خیلی کم تر بود…؛ هم بندی های ما 120 نفر بودند که در اعدام های سال 67، فقط چند باقی ماندیم و بقیه اعدام شدند؛ زندان تبریز، زندان سنندج، زندان ارومیه، زندان اردبیل، زندان عادل آباد شیراز، زندان مشهد، زندان اوین، زندان گوهردشت، زندان قزل حصار، کمیته مشترک، باغ شاه، زندان سپاه، زندان شهربانی، بند 210، بند هشت؛ اعدام ها در حسنیه زندانی صورت می گرفت؛ در پارکینگ زندان اعدام می کردند؛ زندانی را حتی در بهداری هم بازجویی می کردند و…؛ در سالن می پیچیدند؛ در گوش های انسان ها زنگ می زدند؛ سرگیجه می آوردند؛ تن همه را به لرزه درمی آوردند؛ به قلب ها چنگ می زدند تا به این شکل با نشان دادن جنایات بی شمار جمهوری اسلامی ایران علیه بشریت، همگان را به مبارزه و پیکار بی امان در راه برقراری آزادی و برابری و عدالت و لغو هرگونه شکنجه روحی و جمسی و اعدام در ایران فرا می خواندند و…

به علاوه تریبونال مردمی ایران، گرچه قدرت اجرایی ندارد اما به گسترده ترین شکلی جنایات دهه شصت جمهوری اسلامی را از طریق رسانه ها به خانه های مردم ایران و حتی بخشی از مردم جهان برده و یک بار دیگر نشان داد که مبارزه مردم ایران برای سرنگونی کلیت این حکومت، تا چه اندازه بر حق و انسانی دارد و نیازمند حمایت افکار عمومی جهانی است. این دادگاه نشان داد که دولت های جهان، چه در آن دوره و چه در این دوره نسبت به کشتار زندانیان سیاسی در زندان ها جمهوری اسلامی و نقش گسترده حقوق بشر و جنایت های گسترده علیه بشریت، بی تفاوت بوده اند.

نتایج این دادگاه علاوه بر این که کمی دل همه داغ دیدگان جامعه ایران را خنک کرد اما نتایج آن، به معنای واقعی آن شعار و خواست را بیش از پیش در نزد افکار عمومی جهان تقویت کرد که سال هاست اپوزیسیون آزادی خواه و برابری طلب و سوسیالیست در مقابل بایکوت اقتصادی ایران و احتمال حمله نظامی به این کشور، سر داده اند. به عبارت دیگر، بایکوت سیاسی جمهوری اسلامی به دلیل جنایت علیه بشریت، مبارزات مردمی در داخل و خارج کشور را تقویت می کند در حالی که برعکس، بایکوت اقتصادی ایران، فقر و بی کاری و گرانی بیش تری را بر اکثریت مردم تحمیل کرده و تاثیر چندانی بر حرکت ماشین آدم کشی حکومت اسلامی ندارد. اگر هم دول امپریایالیستی در راستای اهداف و منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی خود، احتمالا به ایران نیز هم چون عراق و افغانستان و لیبی حمله نظامی کنند فجایع و تراژدی انسانی این کشورها، بار دیگر در جامعه ما نیز تکرار خواهد شد. و جز جنگ و خشونت و تروریسم دولتی و غیردولتی و ناامنی، ارمغان دیگری به ایران نخواهند آورد همان طور که به عراق و افغانستان و لیبی نیز نبرده اند. اساسا کسانی که مخالف هرگونه شکنجه روحی و جسمی در زندان های جمهوری اسلامی؛ خواهان لغو اعدام در ایران، خواهان برقراری آزادی، برابری، عدالت اجتماعی در ایران هستند؛ هم چنین خواهان محاکمه همه عاملان و عامران و سران و عوامل جمهوری اسلامی به دلیل جنایت علیه بشریت در دادگاه های علنی مردمی هستند تا جامعه با آگاهی همه جانبه به سیاست ها و اهداف پشت پرده این جنایات، در آینده و در فردای سرنگونی حکومت اسلامی، به هیچ فردی و جمعی و حزبی اجازه ندهد در آینده نیز فجایع انسانی گذشته را تکرار کنند؛ و در این راه قصد انتقام گیری ندارند و می خواهند در تاریخ ایران، یک بار برای همیشه به بازتولید و ادامه سرکوب اندیشه، آزادی و برای، زندان و شکنجه و اعدام نقطه پایانی گذاشته شود؛ قطعا نمی توانند موافق محاصره اقتصادی ایران و حمله امپریالیست ها به کشورشان و یا هر کشور دیگری باشند!

***

گزارش کوتاهی از اولین روز محاکمه جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه

بهرام رحمانی

مرحله دوم محاکمه جمهوری اسلامی ایران، امروز پنج شنبه 25 اکتبر 2012 برابر با 4 آبان 1391، ساعت 9 صبح، کار خود را در سالن صلح، ساختمان دادگاه لاهه آغاز کرد. علاوه بر روسای دادگاه و کمیته حقیقت یاب، بیش صد نفر از خانواده های جان باخته گان، جان بدربردگان از زندان های جمهوری اسلامی و فعالین سیاسی که از کشورهای مختلف اروپا و آمریکا و کانادا آمده اند، در این دادگاه حضور دارند.

نخست رییس هیئت قضات جوآن کریستین برسیگر، رسما کار دادگاه را آغاز کرد. وی از آفریقای جنوبی است که پنج نفر هیئت قضات را به نام های پروفسور جان دوگارد از آفریقای جنوبی، پروفسور هاکو هاتوا از کنیا، پروفسور باتریشیا سلرز از بلژیک و پروفسور مایکل هانس فیلد از انگلستان را معرفی کرد.

ایشان تاکید نمودند که ما به هیچ ایدئولوژی، سازمان و دولتی وابسته نیستیم و معیار فعالیت ما در این جا، براساس قوانین قضایی بین المللی است. وکلایی که در این مجموعه هستیم رابطه خاصی با همدیگر نداریم و هر کدام از یک گوشه دنیا آمده ایم تا به طور مستقل و داوطلبانه و بی طرف، جنایات جمهوری اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم.