بمناسبت صدمین سالگرد قتل روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت (۱۹۱۹-۲۰۱۸)؛ سوسیالیسم یا بربریت
بمناسبت صدمین سالگرد قتل روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت (۱۹۱۹-۲۰۱۸)؛ سوسیالیسم یا بربریت
۲/۱۱/۱۳۹۷
اوزالیا (روزا) لوکزامبورگ روز ۵ مارس ۱۸۷۱ در شهر زامو، در سرزمینی که در اشغال امپراتوری تزاری روسیه بود و اکنون
جمهوری لهستان است، در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. در پنج سالگی خواندن و نوشتن
را خوب میدانست و در ۱۵ سالگی فعالیت در حزب کارگران لهستان را آغاز کرد و چون در روسیه تزاری زنان
نمیتوانستند به دانشگاه بروند، در ۱۸ سالگی ناچار به ترک وطن شد. به سوئیس رفت و وارد دانشگاه شد، و نخستین زنی شد
که مدرک دکتری فلسفه، حقوق، و اقتصاد سیاسی گرفت.
روزا در همانجا نیز به فعالیتهای سیاسیاش ادامه داد. او برای اینکه بتواند
تبعه و ساکن آلمان شود تا در جنبش کارگری آلمان شرکت کند، با گوستاو لوبک، پسر یکی
از دوستان قدیمیاش، ازدواج مصلحتی کرد ولی این دو هرگز با هم زندگی نکردند. او پس
از اینکه تبعیت آلمان را گرفت، پنج سال پس از ازدواجش از همسر مصلحتیاش جدا شد.
در ۲۷ سالگی به برلین رفت و به حزب سوسیال دموکرات آلمان پیوست. در آنجا بود که با
کلارا زتکین و سپس با کارل لیبکنشت آشنا شد. در همین دوران، به نوشتن مقالههایی
دربارهٔ مسائل اجتماعی و سیاسی اروپا پرداخت و نظامیگرایی آلمان را بهشدّت مورد
حمله قرار داد. با کارل کائوتسکی علیه سازشکارانی مثل ادوارد برنشتاین بحث میکرد
که تحقق سوسیالیسم را به مبارزهٔ سندیکایی و پارلمانی محدود میکردند. در سال ۱۹۰۳ به تشکیل حزب سوسیال
دموکرات لهستان کمک کرد، و در سال ۱۹۰۴
”مسائل سازمانی دموکراسی روسیه “را منتشر کرد
که در آن از برخی از دیدگاههای لنین، از جمله مرکزیت سازمانی، انتقاد کرده بود.
امّا پس از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، روزا لوکزامبورگ در دیدگاههایش تجدیدنظر کرد و در کنگرهٔ حزب سوسیال
دموکرات آلمان از اعضای حزب خواست که از انقلاب روسیه الهام بگیرند. پس از جنگ
جهانی اوّل که در سال ۱۹۱۴ آغاز شده بود، روزا لوکزامبوگ گروه و نشریهٔ ”انترناسیونال “را بنیاد گذاشت
که کارل لیبکنشت نیز به آن پیوست. از درون همین گروه انترناسیونال بود که یک سال و
نیم بعد (اوّل ژانویه ۱۹۱۶)
اتحادیهٔ اسپارتاکوس به مثابه انشعابی از حزب
سوسیال دموکرات شکل گرفت. نشریهٔ اسپارتاکوس تبلیغ میکرد که سوسیالیستها مناقشهٔ
میان کشورها را به جنگ انقلابی تبدیل کنند، همان کاری که بلشویکها در روسیه میکردند.
روزا و کارل به نقاط گوناگون آلمان سفر میکردند و مردم را بر ضد جنگ و هزینههای
جنگی آگاه و تهییج میکردند. مبارزهٔ ضد جنگ کانون زندگی سیاسی روزا لوکزامبورگ
بود. در جایی نوشت: ”زمانی که اکثریت زحمتکشان بفهمند که جنگ امری ضدمردمی،
ارتجاعی، بهشدّت غیراخلاقی، و وحشیگری است، آنگاه است که جنگ غیرممکن خواهد شد.”
کارل لیبکنشت تنها نمایندهٔ ضدجنگِ سوسیال دموکرات در مجلس آلمان (رایشتاگ)
بود. او در سال ۱۹۱۴ برضد جنگ و بودجهٔ جنگی رأی داد. او میگفت: ”هیچیک از مردمی که در جنگ شرکت
دارند خواهان جنگ نیستند، و این جنگ [جهانی اوّل] هم برای منافع و رفاه آلمانیها
یا هر ملّت دیگر سر نگرفته است. این جنگی امپریالیستی است؛ جنگی است برای سلطهٔ
سرمایهداری بر بازار جهانی و تأمین مالکیت سرزمینهای مهم برای سرمایهٔ صنعتی و
مالی.”
امّا رهبری حزب سوسیال دموکرات آلمان، لوکزامبورگ و لیبکنشت را به خیانت به
حزب متهم کرد و برای اینکه جلوی نفوذ لیبکنشت را بگیرند، او را به خدمت سربازی
فرستاد. در همین دوران، وقتی نیروهای دولتی لیبکنشت را در یک راهپیمایی ضدجنگ در
برلین دیدند، دستگیرش کردند و از نوامبر ۱۹۱۶ تا اکتبر ۲۰۱۸ او را در زندان نگه
داشتند. روزا لوکزامبورگ را نیز به بهانهٔ ”اقدام به خیانت “در ماه ژوئن ۱۹۱۶ به زندان انداختند.
دوران حبس او تا نوامبر ۱۹۱۸ طول کشید. در روزهای نوامبر ۱۹۱۸، جنگ جهانی رو به پایان بود و آلمان و متحدانش نیروهای شکستخوردهٔ این جنگ
خانمانسوز بودند. روز سوّم همین ماه نوامبر ۱۹۱۸ بود که ناویان آلمانی
در شهر کیل شورش کردند و از رفتن به جنگ خونبار با ناوگان انگلیسیها سر باز زدند.
این شورش آغازگر انقلاب آلمان شد. در همین روزها بود که کارل و روزا به لطف جنبش
انقلابی از زندان آزاد شدند. در کمتر یک هفته، یعنی در روز نهم نوامبر، قیصر
ویلهلم دوّم از کار برکنار شد و رژیم سلطنتی در آلمان برافتاد. دولت سوسیال
دموکرات به ریاستجمهوری فردریک اِبِرت قدرت را در جمهوری تازه به دست گرفت. در پی
برکناری رئیس پلیس برلین توسط اِبِرت، تظاهرات مردمی عظیمی به راه افتاد. ملوانان
به همراه کارگران و سربازان، ادارههای پست و تلگراف، روزنامهها، و راهآهن را به
اشغال خود درآوردند، و پایههای جمهوری شورایی را گذاشتند. در همین روزها بود که
لیبکنشت و لوکزامبورگ انتشار روزنامهٔ ”پرچم سرخ “را آغاز کردند. لیبکنشت در پیامی
از قصر قیصر، بنیادگذاری ”جمهوری آزاد سوسیالیستی “را در آلمان اعلام کرد. ساعت ۱۱ صبح روز ۱۱ ماه ۱۱ (نوامبر) آلمانِ شکستخورده،
پیمان صلحی را که فرانسه و بریتانیا تهیه کرده بودند امضا کرد و جنگ جهانی اوّل به
پایان رسید. امّا جنبش انقلابی ادامه یافت. در فاصلهٔ دسامبر ۱۹۱۸ و ژانویهٔ ۱۹۱۹، کارل و روزا همراه با
عدهای از رفقای خود، حزب کمونیست آلمان را بنیاد گذاشتند، که در همان ابتدای کار،
هزاران نفر عضو آن شدند. همزمان، محافظهکاران دولتی به رهبری فردریک ابرت، که در
پی فروخواباندن موج انقلاب و حفظ موقعیت و قدرت خود بودند، با به خدمت گرفتن
نیروهای پلیس سلطنتی و مزدوران مسلّح، طرح سرکوب خیزش مردمی و شکار رهبران جنبش را
ریختند.
به تحریک محفلهای بانفوذ راستگرا که خواهان حفظ قدرت بورژوازی در جمهوری و جلوگیری
از افتادن قدرت به دست زحمتکشان بودند، نقشهٔ قتل روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت
عملی شد. روز ۱۵ ژانویهٔ ۱۹۱۹، شبهنظامیان راستگرای افراطی این دو مارکسیست برجسته را به قتل رساندند. هر
دو در آن زمان کمتر از ۴۸ سال داشتند. جسد روزا را در کانالی در اطراف شهر انداختند که تا چند ماه بعد
پیدا نشد. سردستهٔ قاتلان روزا لوکزامبورگ پس از یک محاکمهٔ صوری و مسخره، با نازیها
همکاری کرد و مجلهای با دیدگاههای راست افراطی منتشر کرد؛ دلال اسلحه شد؛ و در
آلمان غربیِ پس از جنگ آزادانه به زندگی خود ادامه داد. او در سال ۱۹۶۱ در همان نشریهاش اذعان
کرد که دستور قتل را داده است، و نوشت: ”تصمیمی [بود] برای از میان برداشتنِ دو تا
از شاگردان خرابکار و مطیعِ مسکو. “دولت آلمان فدرال قتل این دو کمونیست را اعدامی
قانونی خواند (این حکمِ دولتِ آلمان هرگز لغو نشد) و حزب سوسیال دموکرات آلمان هم
تا همین امروز هرگز حکم مسخرهٔ دادگاه قاتلان را بیاعتبار ندانسته است.
لنین که بحث و گفتوگوها و اختلافهای زیادی با روزا لوکزامبورگ داشت، پس از
شنیدن خبر قتل او گفت: ”روزا لوکزامبورگ برای ما شاهین پیشاهنگ بود و شاهین میماند،
و کمونیستهای سراسر دنیا نهفقط یاد او را گرامی خواهند داشت، بلکه زندگینامه و
آثار کامل او، راهنماهای مفیدی برای آموزش نسلهای زیادی از کمونیستها در سراسر
جهان خواهد بود.”
اقدامهای دولت سوسیال دموکرات آلمان در سرکوب جنبش مردمی و کارگری و نیز قتل
روزا و کارل، شکاف میان سوسیال دموکراتها و کمونیستها را عمیقتر کرد. چندی بعد،
در سال ۱۹۲۹ و دههٔ ۱۹۳۰، یکی از بزرگترین رکودهای اقتصادی جهان سرمایهداری رخ داد. بهرغم اینکه
کمونیستها در آن دوره نفوذ و قدرت زیاد و آرای میلیونی داشتند، شرکتهای بزرگ
آلمان مثل کروپ، دویچه بانک، و دیگران، بار دیگر به اراذل و اوباش و نیروهای شبهنظامی
هیتلری متوسل شدند تا جنبش چپ و مردمی را سرکوب کنند. حزب نازی بهتدریج وارد قدرت
دولتی جمهوری شد و روز ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳، هیتلر صدراعظم آلمان شد. کمتر از یک ماه بعد، به بهانهٔ آتش زدن رایشتاگ،
موج سرکوب کمونیستها و دیگر نیروهای مترقی و محدود کردن آزادیهای دموکراتیک بالا
گرفت. سرکوب انقلاب در آلمان، پیامدهای زیانبار عظیمی به جا گذاشت. یک سال و نیم
بعد، پس از درگذشتِ هیندنبورگ، رئیسجمهور آلمان، قدرت به طور کامل به دست حزب
نازی افتاد و هیتلر با ادغام ریاستجمهوری و مقام صدر اعظم، دیکتاتور مطلق آلمان
شد. چند سال بعد هم جنگ جهانی دوّم رخ داد که منجر به کشته شدن بیشتر از پنجاه
میلیون انسان (فقط بیشتر از ۲۰ میلیون از مردم شوروی) و ویرانیهای عظیم در اروپا شد.
امروزه کمتر کسی از آمران و عاملان قتل روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت در
اوایل قرن بیستم یاد میکند، ولی خاطرهٔ این بنیادگذاران حزب کمونیست آلمان که
دیدگاههای مردمی و ضد جنگ آنها خاری در چشم جنگطلبان و سرمایهداران بود، هرگز
از یادها نرفت. مراسم یادبود و بزرگداشت این دو انقلابی کمونیست تقریباً هر سال،
به غیر از سالهای حکومت نازیها، در دوّمین یکشنبهٔ ماه ژانویه سال نو، در آلمان
(و دیگر کشورهای جهان) برگزار شده است.امسال صدمین سالگرد ترور وحشیانهٔ این دو
کمونیست برجسته بود. به همین مناسبت، روز شنبه همایش سالانهای توسط روزنامهٔ
آلمانی یونگهٔ ولت (دنیای جوان) برگزار شد که در حدود ۲۰۰۰ نفر در آن شرکت داشتند
و به سخنرانیهای پرشور میهمانان آلمانی و غیرآلمانی گوش دادند. در همین مراسم،
پیام ضبط شدهٔ مامیا ابوجمال،روزنامهنگار سیاهپوست کمونیست زندانی در آمریکا
نیز برای حاضران پخش شد. همچنین، طبق روال هر سال، روز یکشنبه ۲۳ دی نیز راهپیمایی
باشکوهی با شرکت دهها هزار نفر در بزرگداشت این دو انسان مبارز در برلین برگزار
شد. در این راهپیمایی شرکتکنندگان با حمل پرچمهای سرخ، و با الهام از هشدار
روزا لوکزامبورگ که: ”جامعهٔ بورژوایی بر سر دو راهی است؛ یا گذار به سوسیالیسم یا
عقبگرد به بربریت”، شعار ”یا سوسیالیسم یا بربریت “سر دادند و به سوی مزارهای
روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت حرکت کردند و برای ادای احترام به آنها، گلهای
میخک و سرخ بر مزارشان گذاشتند. رفقای حزب توده ایران و شمار زیادی از دیگر آزادیخواهان
از تبارهای ایرانی، تُرک، عراقی، فلسطینی و... ساکن برلین و دیگر شهرهای اروپا در
این گردهمایی حضور داشتند.
امّا از حزب سوسیال دموکراتی که روزگاری مبارزانی مثل روزا لوکزامبورگ و کارل
لیبکنشت در آن فعالیت داشتند، امروز چیزی باقی نمانده است جز حزبی سازشکار و راستگرا
که با حزب دموکرات مسیحی آنگلا مرکل برای تشکیل دولت ائتلاف میکند، و با پشت کردن
به زحمتکشان، بهعوض دفاع از منافع آنها، سر به فرمان شرکتهای عظیمی مثل فولکس
واگن و دایملر و امثال آن دارد. متأسفانه سرنوشت بیشتر حزبهای سوسیال دموکرات
اروپا بهتر از این نبوده است. از سوی دیگر، نمونههای امروزی تبهکاران راست افراطی
که لوکزامبورگ و لیبکنشت را کشتند، و نیز نو-نازیها سر بلند کردهاند و جنبشها و
نیروهای دموکرات و انقلابی را تهدید میکنند.
آرمانهای سوسیالیستی و ضدجنگ این دو انسان همچنان در میان مردم جهان زنده
است. زمانی کارل لیبکنشت نوشته بود: ”آنهایی که شکستخوردگانِ امروزند،
پیروزمندانِ فردایند... ما چه باشیم و چه نباشیم که آن روز را ببینیم، آرمان و
برنامهٔ ما زنده خواهد ماند و در دنیایی که بشر در آن- بهرغم همهٔ دشواریها-
نجات یافته است، آن برنامه پیروز و غالب خواهد بود.”...
منبع: نامه مردم