آیا برای مردم ونزوئلا انتخاب دیگری باقی مانده است؟!


آیا برای مردم ونزوئلا انتخاب دیگری باقی مانده است؟!

بهزاد مالکی- بهمن ماه 1397

 

ونزوئلا یکی از بحرانهای بزرگ تاریخ معاصر خود را سپری می کند. پروژۀ «سوسیالیسم قرن 21» که ویراژ به چپ هوگو چاوز را بعد از کودتای نافرجام 2002 و رفراندوم خلع ید 2004 رقم می زد، شکست خورده است. مردم ونزوئلا در برابر انتخابی تاریخی قرارگرفته اند. آنها در منگنۀ بین دو راه حلی قرار گرفته اند که یکی «مرده ریگ» جنبش بولیواری است که زیر فشار سیاستهای غلط دولت ووزن بوروکراسی و گسترش فساد اداری، از نفس افتاده و قادر نیست مثل سابق حکومت کند. از سوی دیگر اپوزیسیونی بورژوائی و هارکه تشنۀ بازستاندن امتیازهائی است که دولت چاوز و «انقلاب بولیواری» از آن گرفته است و رؤیای بازگشت به دوران "طلائی" قبل از 1999 را در سر می پروراند که در آن با کمک انحصارات آمریکائی، و زیر نظارت نهادهای بین المللی سرمایه داری، ونزوئلا را به عرصه ای برای چپاول منابع طبیعی و نیروی کار ارزان تبدیل کرده بود.

رها شدن از این منگنه در گرو برآمد راه حل سومی است که هم اکنون، جوانه هایش را می بینیم. این جوانه ها در میان جنبش مستقل کارگری اعم از سندیکاها و کمیته های کارخانه ها و محلات ودرمیان توده هائی که هواداری از دولت «مادورو» را رها کرده و از پیوستن به اپوزیسیون بورژوائی، امتناع نموده اند و یا سازمانها ی چپ و کمونیستی که به گرد یک ائتلاف ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری گرد آمده اند، قابل مشاهده اند. از 26 درصدی که دولت در آخرین انتخابات پارلمانی از دست داد- حدود 2 میلیون رأی - فقط 5 درصد نصیب اپوزیسیون گردید. تعداد آرای باطله 10 برابر بود که نشانۀ اعتراض توده ای به دو جناح متقابل است.

 پیروزی تاریخی هوگو چاوز، نتیجۀ چهاردهه سیاستهای غارتگرانه و نئولیبرالی سرمایه داری زیر سلطه این کشوربود که ونزوئلا را در یک بحران عمیق اقتصادی- سیاسی فرو برده بود. ۸نوامبر ۱۹۹۸جنبش مردمی و میهنی كه حول چاوز گرد آمده بودند در انتخابات قوۀمقننه ومحلی، با بیش از ۵۰درصد آرا پیروز گردید. در6دسامبر ۱۹۹۸ چاوز با ۵۶درصد آرا در انتخابات ریاست جمهوری به این مقام دست یافتت.

 ونزوئلا برخلاف كشورهای آمریکای جنوبی، دیكتاتوری های سیاه سال های٧۰ - ۱۹۶۰را به خود ندید -هرچند بین سال های 1948 تا 1958 دیکتاتوری نظامی بر ونزوئلا حاکم بود -و از این رو نیازی به «گذار دموكراتیک» نداشت. اما جنبش های اجتماعیمختلفی كه از سال های ۸۰در این كشور پدید آمده اند به طور مستمر خواستار «اصلاحاتی» در ساختاردولتی برای رسیدن به یک دموكراسی عمیق تر و كامل تر بوده اند. این خواست توده ای نتوانست دروجود حكومت های گوناگونی كه در دهه های 70 تا 90 به روی كار آمده اند جوابی مناسب بیابد. به ویژه در دوره دوم ریاست جمهوری کارلوس آندره پرز که در سال ۱۹۸۹ شروع و در سال ۱۹۹۳ پایان یافت که همراه با اتهام های فساد مالی و اداری بود.ریاست جمهوری پرز در نهایت با حکم دیوان عالی ونزوئلا پایان یافت و به خاطر سوء مدیریت میلیون ها دلار دارایی های عمومی به ۲۸ ماه زندان محکوم شد.

 در دوران اصلاحات نولیبرالی كارلوس آندری پرز، غرش شورش در امریکای لاتین، که از دیرباز نابغه های مکتب شیکاگو درآن مشغول کار هستند، به گوش می رسید.در کاراکاس  درسال ١٩٨٩،یک برنامه تعدیل ساختاری طراحی شده توسط صندوق بین المللی پول، موجب شورش مشهور «کاراکازو» شد. سرکوب موجب مرگ بیش از ٣٠٠٠ نفر گردید. سه سال بعد، بازهم در ونزوئلا، دو اقدام پی درپی کودتا برای سرنگون کردن قدرت حاکم انجام شد.یکی از آنها توسط چاوز، این سرگرد سابق هدایت شده بود.«در ونزوئلا، سرهنگ دوم پیشین چاوز توانست روی حمایت بخش بزرگی از نیروهای مسلح، که خاستگاه افسران آن از طبقات بالا نبود - یک استثنا درمنطقه - نیز حساب کند.

«انقلاب» اعلام شده او درزمان انتخابات بیشتر ناشی از این زمینه ویژه بود تا داشتن یک برنامه سیاسی که در آن زمان رنگ و بوی چندانی نداشت. طبق نظر خود چاوز، نوعی انتقاد از «سرمایه داری وحشی» که از راه سوم « تونی بلر» الهام گرفته شده بود.هیچ چیز نشانگر این نبود که مسیری که چاوز طی کرد او را به چنین شهرتی برساند. هنگام نخستین کارزار انتخابات ریاست جمهوری اش در سال ١٩٩٨، یک تحلیلگر ونزوئلایی حتی اطمینان می داد که:«پیش از رای گیری آینده او فراموش خواهد شد». درآن زمان، نامزد محافظه کار [ریاست جمهوری] «ایرن سایز» توجهی که نخبگان کشور به مطالبات مردمی داشتند را به شیوه خود نشان می دهد. درکمتر از ٢٠ سال، کاراکاس بیشترین حد انقباض اقتصادی درمنطقه را ثبت کرده و میزان فقر از هفده درصد به نزدیک به ٥٠ درصد جهش یافته بود. درچنین شرائطی، برنامه خانم «سایز» رقیب انتخاباتی چاوز که تداومبود، علاقه کسی را جلب نمی کرد. چاوز برنده انتخابات شد. برای بسیاری این یک شگفتی بود.در این زمان، در مکزیک، «کارلوس سالیناس» (١٩٩٤-١٩٨٨) بیش از ١١٠ موسسه دولتی را [با خصوصی سازی] ازسرباز کرده بود.

در برزیل، «فرناندو هنریکه کاردوزو» (٢٠٠٢-١٩٩٤)آگاهانه فرش قرمز زیرپای سرمایه های خارجی می گسترد و در آرژانتین صندوق بین المللی پول در وجود «کارلوس منم» (١٩٩٩-١٩٨٩) «شاگرد» خوبی را یافته بود که به پیشبرد همۀ انتظارهایش پاسخ مثبت می داد. کارزار انتخاباتی ونزوئلا درست زمانی آغازشد که دومین نشست [قاره] امریکا، در ١٨ و ١٩ آوریل ١٩٩٨ در سانتیاگو شیلی،.برگزار شد. تصمیم ایجاد یک بازار [مشترک] از آلاسکا تا «تیرادل فوئگو» (منطقه مبادلات آزاد[ قاره] امریکا) تا سال ٢٠٠٥، حاصل این نشست بود.»(به نقل از لوموند دیپلماتیک فارسی آوریل 2013- آنچه چاوز به چپ یاد آوری کرد)نخستین دولت چاوز - برای مدتی کوتاه - خانم «ماریتزا ایزاگوییره» را درسمت وزیر دارائی، که او از زمان دولت نئولیبرال «رافائل کالدرا» عهده دار بود نگهداشت.درمورد نخستین برنامه اش، او غالبا به این بسنده کرد که برخی از اقدامات معمول درسال های دهه های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ در زمینه های آموزش و بهداشت رایگان را به کار گیرد.

«در فردای نخستین انتخاب شدنش، رییس جمهور برگزیده، صبح را در استودیو شبکه تلویزیونی ثروتمندترین فرد کشور، آقای «گوستاوو سیسنروس» گذراند تا سرمایه گذاران را آسوده خاطر کند. بورس کاراکاس در ٢ روز جهشی ٤٠ درصدی داشت. درسال ٢٠٠١، «خطوط کلی طرح توسعه اقتصادی و اجتماعی ملی، ٢٠٠١ و ٢٠٠٧» پیش بینی می کرد که: «یک طبقۀ کارفرمای نوظهور بوجود آید» و «فضایی از اعتماد برای سرمایه گذاران خارجی در کشور» تامین می کند. چهارسال بعد در پی یک ویراژ به چپاین سند به فراموشی سپرده شد و چاوز اعلام کرد که کشورش درپییک"سوسیالیزم قرن بیست و یکمی" است.»

اما برخلاف رویۀ رایج، چاوز هراسی نداشت که برای پیشبرد اصلاحات خویش مستقیماً به مردم و نهادهای مردمی رو آورد. مسأله ای که لقب«پوپولیست» را برای اوتا به آخربه ارمغان گذاشت. «قانون اساسی جدید که درسال ١٩٩٩ به تصویب رسید، مقرر می داشت که برنامه های اجتماعی نه از دفاتر وزارتی، بلکه با مشارکت فعال عامه مردم به اجرا گذاشته شوند. بیتردید این پروژه بیش از ایدئولوژی رییس جمهوری ونزوئلا موجب ناراحتی شدید نخبگان شد زیرا آنها به سرعت دریافتند که این تغییر جهت سیاسی ایده آل دموکراتیک موجب تضعیف کنترل آنان بر حکومت و درآمد نفت می شود.بقیه رویداد ها شناخته شده اند:

کودتا، فلج شدن صنعت نفت بوسیله کارکنان عالی رتبه و تکنیسین ها، تحریم انتخابات و غیره، رفتار اپوزیسیون فزون براین که مصالحه ناپذیرییک بورژوازی مصمم به رد کمترین واگذاری امتیاز را می نمایاند و نشانگر مصالحه ناپذیری آن بود، این اثر متناقض را نیز داشت که روند عملکرد چاوز(چاویست) را تند و تیز تر می کرد. چنان که «گریگوری ویلپر» توضیح می دهد: «هر اقدام - به ثمر نرسیده - اپوزیسیون برای سرنگونی چاوز به بازتر کردن دست و بال او منجر شد و به او امکان داد سیاست هایبی پرواتری را به اجرا بگذارد » (لوموند دیپلماتیک آوریل 2013)

رهبری الیگارشی محلی و امپریالیسم آمریكا كه تقریباً همۀ رسانه های خبری و قدرت مالی را دراختیار داشتند با تمام قوا بر ضد اصلاحات او به پا خاستند و در این راه از پراكندن اتهامات واهی مبنی بر برقراری سانسور و دیكتاتوری جهت ترساندن لایه های میانی و سازماندهی تظاهرات واعتصابات تا متوقف كردن تولید (لاک اوت ۶۶روزه) و خرابكاری در تولید و توزیع نفت با در اختیارگرفتن كمپانی بزرگ نفت ونزوئلا ((PDVSAبرای محروم كردن دولت از منابع مالی و سرانجام علیه او خودداری نكردند. سالهای اولیۀ حکومت چاوز با گسترش ابتکار های توده ای همراه بود . حتی این شورش خود انگیختۀ مردم بود که در اولین کودتای ضد چاوز، او را از دست نظامیان نجات داد. دولت چاوز زیر این فشار توده ای به چپ کشیده می شد. گامهایی كه اینجا و آنجا در زمینۀ تعمیق دموكراسی و رفرم های اقتصادی ، اجتماعی،فرهنگی برداشته می شد، اگرچه هنوز در چارچوب مناسبات موجود قرار داشت، اما فقط و فقط به مددشور و احساسات برانگیخته و حضور پرقدرت جوانان، كارگران، دهقانان فقیر و بخشی از طبقاتمتوسط در صحنه امكان پذیر گشته بود.

 این تجربه باز به خوبی نشان می دهد كه مبارزه برای آزادی ودموكراسی از مبارزه برای بهبود شرایط زندگی كارگران و زحمتكشان و مبارزه برای كسب استقلال ازقدرت های امپریالیستی جدائی ناپذیر است و جدا كردن هركدام از این عرصه ها در مبارزۀ  جاری، بیاعتنائی به همۀ آنها خواهد بود. ونزوئلایی ها این راه را به تدریج تجربه می کردند. كه برای رهایی، راهی جز مبارزه و سازماندهی و تحمیل اراده شان برقدرت های مالی و سیاسی، وجود ندارد. در زمینه ی سیاسی، حق عزل نمایندگان (واجد قدرت عزل) وگسترش دموكراسی مشاركتی با تأسیس واحدهای تعاونی و خودگردان و سهیم كردن كارگران، دهقانانو حقوق بگیران در اداره و كنترل بسیاری از واحدهای تولیدی و طبقاتی به ابتكار دولت یا خود مردم،گامهایی برای گذر از كادرهای تعریف شده بود. در خیلی از موارد، جنبش خودجوش كارگران برای راهاندازی صنایع و كارخانه های متوقف شده و جنبش دهقانان برای تقسیم زمین و انجمن های زحمتكشان برای توزیع مواد غذائی و یافتن مسكن و حتی انجمن های فرهنگی برای دسترسی به اطلاعات آزاد ازطریق تأسیس رادیو و تلویزیون های محلی، دولت چاوز را مجبور كرده به اقدامات خویش در زمینۀ تعمیق دموكراسی و رفاه مردم سرعت بخشد. نمونۀ  آن اشغال كارخانۀ ومپال است كه پس از حدود چند ماه مبارزۀ مداوم كارگران با كارفرمایان برای راه اندازی تولید، بالاخره به مصادرۀ كارخانه درسپتامبر ۲۰۰۴توسط دولت و راه اندازی مجدد آن زیر نظر كمیتۀ كارخانه، مركب از نمایندگانكارگران (اكثریت) و دولت منجر شد. همچنین كارخانه  صنایع عطر و كارخانۀ نساجی فنیكس و (ایناواخر سی. ان. و )صنایع تولید والو، ونزوئلایی ها همچنین دریافته اند كه نه تنها در عرصۀ داخلیبلكه در صحنۀ بین المللی هم باید به جست و جوی متحدین پابرجایی برآیند تا محاصره و فشارقدرتهای امپریالیستی به ویژه آمریكا را درهم بشكنند.

25آوریل۱۹۹۹در رفراندومی تشكیل مجلس مؤسسان به تصویب عمومی رسید.25ژوئیۀ ۱۹۹۹انتخابات برای تشكیل این مجلس انجام گردید. 15دسامبر ۱۹۹۹قانون اساسی ناشی از این مجلس به وسیلۀ یک رفراندوم به تصویب مردم رسید وجمهوری ونزوئلا به (جمهوری بولیواریایی1 ونزوئلا) تغییر نام داد 30ژوئیۀ2000با تصویب قانون اساسی جدید، چاوز دوباره به ریاست جمهوری انتخاب گردید.می بینیم که راهنمای عمل سیاسی و اقتصادیِ چاوز و چاویسم بر دوپایۀ ناسیونالیسم با چاشنی قوی ضد آمریکائی و سوسیال- دموکراسی استوار بود. اما عامل سومی که به ویژه بعد از کودتای 2002 و رفراندم خلع ید 2004 در سیاست ونزوئلا وارد عمل شد، جنبش مستقل کارگری در وجود سندیکاهای سرخ و کمیته های عمل زحمتکشان شهری و روستائی بود. که گردش به چپ چاوز و دولت او را تسریع کرد. عاملی که امروز هم اگر وارد عمل شود می تواند مقاومتی را علیه آلترناتیو های ارتجاعی سازمان دهد. بدنبال خرابکاریهای اقتصادی در صنعت نفت (لاک اوت 66 روزه) و برخی کارخانه ها و رها کردن و تعطیلی برخی دیگر، «جنبش اشغال و کنترل کارگری» و مسأله ملی کردن مؤسساتی که به حال خود رها شده بود، در دستور کار جنبش کارگری قرار گرفت و دولت مجبور شد که از این اقدامات حمایت کند. همین امر در کشور همسایۀ ونزوئلا یعنی بولیوی از طریق «کنفدراسیون کارگری بولیوی» (COB)- که در جنبش مردمی ژوئن 2005 علیه «کارلوس مزا» شرکت کرده و موجبات سقوط او را فراهم کرده بود، صادق است. «اوو مرالس » رهبر بومی حزب چپ گرای –MAS- که با انتخابات ماه ژوئن 2005 بروی کار آمد، یادآور انتخاب چاوز است.

کارگران انقلابی و پیشروئی که در جنبش ایجاد سندیکا های مستقل و کمیته های کارخانه و اشغال کارخانه های رها شده شرکت داشتند با تجربه خویش در یافتند که پیروزی کارگران و زحمتکشان ونزوئلا، بولیوی، برزیل در گروی اتحاد وعمل خود کارگران است. از ۲۷تا ۲۹اكتبر۲۰۰۵متجاوزاز ۴۰۰نمایندۀ كارگری از ۲۳۵مؤسسۀ اشغال شده و 20سندیكای ملی در نخستین گردهمآیی مؤسسات تحت كنترل كارگری آمریكای لاتین در كاراكاسشركت كردند تا به بحث و تبادل نظر و تجربه پرداخته و نتایج سیاسی مبارزاتشان را جمع بندی نمایند.

در بارۀ شكلی كه مالكیت كارخانه های تحت اشغال باید به خود بگیرد بحث و گفتگوی زیادی
درگرفت كه در آن رفقای برزیلی كه در كارخانه های تحت كنترل اداری كارگران كار می كنند بر شكلملی كردن این كارخانه ها زیر كنترل مزد بگیران اصرار داشتند. سرژ گولارد همآهنگ كنندۀشورای متحده ی كارگران برزیل ، در این مورد نظری قطعیداشت: «ما با ایده ی "اقتصاد تعاونی" مخالفیم. زیرا معنای آن این است كه ما كارگران را به سرمایهداران بدل كنیم و موجبات تضعیف طبقۀ  كارگر را فراهم نماییم. كارگران در بازی رقابت سرمایه داریفقط می توانند به سایر مؤسسات تولیدی لطمه بزنند. ما خواستار ملی كردن كارخا