چهل سالگی انقلاب ایران
چهل سالگی انقلاب ایران
بهرام رحمانی
انقلاب در لغت به عنوان تغییراتی
بنیادین خوانده میشود. در طول تاریخ بشریت انقلاب های مختلفی در کشورهای مختلف روی
داده است که هر کدام از آنها بهنوبه خود در تغییر دادن سرنوشت زندگی انسانها شریک بودند.
تاریخ جهان پر از فراز و نشیب و تغییر و تحول است. اتفاقاتی که در
کشورها افتاده است، انقلابهایی که به وقوع پیوسته است، جنگ هایی که منجر به کشته
شدن هزاران نفر شده است،انقلاب عظیم تکنولوژیکی، همگی تاریخ را شکل دادهاند.
عبارت تاریخ تکرار میشود را ممکن است بارها شنیده باشید. این جمله عین واقعیت
است. در کشورهای توسعهیافته و نیافته بسیاری از سیاستمداران
و حکومتهایی که برای کشور تصمیم میگیرند، تنها به فکر
بقای حاکمیت مطلق خود هستند. چرا که تاریخ آزمایشگاهی به درازای
حیات بشر بر روی این کره خاکی است. آزمایشگاهی که در آن انسانها با تمام پیچیدگی
هایشان در بوته آزمایش گذاشته شدهاند. جامعه ما نیز تاریخ پر از التهاب و وقایع
مختلف داشته است. سقوط پادشاهان، انقلاب ها و جنگها و… همگی وقایعی
بودهاند که بر جامعه ما و اقتصاد و سیاستاش تاثیر گذاشتهاند.
پدیده انقلاب قدمتی طولانی دارد و بههمین صورت تحلیل چرایی و چگونگی وقوع آن
نیز از زمانهای گذشته بهویژه از نیمه دوم قرن 19 میلادی وجود داشته
است. بهاینترتیب مجموعهای از نظریات گوناگون درباره وقوع این پدیده بیان شده
است.
بهاین ترتیب، نظریه هایی مختلفی درباره انقلاب مطرح است.
مشهورترین نظریه درباره انقلاب را کارل مارکس داده است:«مارکس انقلاب را تغییر از
یک مرحله تاریخی به مرحله دیگر میداند که ناشی از تغییر در شیوه
تولید است. بهعبارتدیگر، به عقیده مارکس، انقلاب زمانی به وقوع میپیوندد که
نیروهای تولیدی بهحدی از رشد برسند و توسعه پیدا کنند... مراحل فوق به نظر او
عبارتاند از: کمون اولیه، بردهداری، فئودالی، سرمایهداری، سوسیالیسم و کمونیسم.
بهنظر مارکس در کشورهای فئودالی باید انقلاب بورژوازی و در کشورهای سرمایهداری
پیشرفته انقلاب سوسیالیستی به وقوع بپیوندد. در نظریه مارکس خودبیگانگی و آگاهی
طبقاتی دو مرحله لازم برای وقوع انقلاب هستند.»
با توجه به اهمیت انقلاب 1357 مردم ایران، در این مقاله به وقایع انقلاب
و چهل سالگی آن میپردازیم تا بیبنیم چگونه حکومت اسلامی این انقلاب
عظیم سیاسی - اجتماعی را از مسیر واقعی انقلابیش منحرف کرد
و به چه روزی دچار کرد؟
***
محمد رضا پهلوی، آخرین شاه ایران، پس از ناکامی در مهار اعتراضها در 26 دی ماه 1357 برای
همیشه ایران را ترک کرد و در سال 1359 بهدلیل ابتلا به سرطان در کشور
مصر درگذشت.
خمینی در 12 بهمن 1357، از فرانسه وارد شد و با
استقبال پرطرفداران خود و مردم متوهم مواجه شد.
در 22 بهمن 1357، با تسلیم شدن بقایای نیروی نظامی و امنیتی حکومت
پهلوی، پس از نبردی خونین که چند روز بهطول انجامیده بود، تاریخ 2500
سال شاهنشاهی در ایران برای همیشه بسته شد و حکومتی جدید برآمده
از سرکوب خونین انقلاب مردم و دستاوردهای آن، به روی کار آمد.
ارزیابی سازمان امنیتی آمریکا(سیا)، در مرداد 1357 این بود
که ایران در وضع انقلابی یا ماقبل انقلابی قرار ندارد. همچنین این سازمان در 6 مهر 1357 اعلام کرد که
انتظار میرود شاه تا 10 سال دیگر بهطور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد.(جمعی
از نویسندگان با ویراستاری علمی دکتر مصطفی ملکوتیان، انقلاب اسلامی و چرایی و
چگونگی آن، نهاد رهبر معظم انقلاب در دانشگاهها، قم، 1379، پانزدهم، پاورقی صص
151 و 152)
در فاصله سالهای 1357 تا 1372 خورشیدی، تنها 982 عنوان کتاب در ارتباط با
موضوع انقلاب ایران در داخل و خارج از کشور به زبان فارسی و 12 عنوان پایان نامه
کارشناسی ارشد و دکتری، نگارش یافته است.16 این درحالی است که در همین زمان، 597
عنوان کتاب و 74 عنوان پایاننامه کارشناسی ارشد و دکتری در ارتباط با موضوع
انقلاب اسلامی ایران به زبانهای لاتین در اروپا و آمریکا انتشار یافته است.(محسن
آرمین با همکاری افسر رزازیفر، کتابشناسی انقلاب ایران، 1372-1357، مرکز مطالعات
و تحقیقات رسانهها، تهران، 1377، صص 21 تا 110)
از بین 163 پایاننامه به زبان انگلیسی در موضوعات روابط بینالملل، ایران و
انقلاب اسلامی که تاکنون منتشر شده است، 14 پایاننامه مستقیما به تاریخ پرداخته
شده است. این پایان نامهها غالبا در آمریکا نگاشته شده18 که شاید یکی از نشانهها
و علل شکل گیری مراکز تاریخ ایران و تاریخ انقلاب پژوهی و تاریخ شفاهی ایران در
آمریکا بوده باشد. نکته جالب توجه اینکه، از این فهرست، هیچ عنوانی در خصوص تاریخ
شفاهی، مربوط به موضوع انقلاب اسلامی، به چشم نمیخورد. گرچه این امر از آنجا ناشی
میشود که، مقوله تاریخ نگاری بر اساس تاریخ شفاهی و تولیدات تاریخ شفاهی درباره
ایران و انقلاب اسلامی، به سالهای پس از این آمارگیری باز میگردد اما این امر
خود حکایت از رویکرد دیرهنگام محققان داخلی و خارجی به مقوله تاریخ شفاهی به طور
عام و تاریخ شفاهی ایران و انقلاب اسلامی بهطور خاص میباشد.
انقلاب ایران، همانگونه که در عرصه پژوهش های اسنادی، انقلابی بهوجود آورد
در عرصه خاطرهنگاری و پیدایش یا تکامل و رواج تاریخ شفاهی در داخل و خارج از
ایران نقش عمده و اساسی داشت. ماهیت انقلاب مردمی و همچنین هم زمان بودن آن با
حضور اغلب عناصر اصلی این حرکت اصیل اسلامی این امکان را داد تا خاطرات شفاهی به
شکل بیسابقهای مورد توجه قرار گیرد. همزمان ضرورت تدوین مجموعههایی تاریخی
براساس خاطرات شفاهی هم احساس شد. در نتیجه نزدیکی این دو یعنی اسناد و تاریخ
شفاهی گونهای تکامل یافتهتری از پژوهشهای به عرصه آمده است. خاطرات منتشرشده
شخصیتها را نمونههای مناسبی از نوع تاریخ نگاری روایی باید دانست.(درآمدی بر
تاریخنگاری انقلاب اسلامی در؛
://www.oralhistory.ir/enshow.php)
در تاریخنگاری انقلاب اسلامی برخلاف دورههای گذشته، تاریخ شفاهی و مواد سمعی
و بصری نقش عمدهای دارد اما به دلیل وفور و نیز قرائت های متفاوت از انقلاب
ناگزیر باید نخست آنها را نقد و بررسی کرد و سپس بهعنوان ماده قابل اطمینان در
تاریخنگاری از آنها سود جست.
بدین ترتیب، انقلاب بهمن 1357، نه تنها موازنه های سیاسی در خاورمیانه و جهان
را بر هم زد، بلکه بستر و زمینه نظریهپردازی و تحلیلهای تاریخی و جامعه شناسی از
سوی خیل عظیمی از محققان داخلی و خارجی را نیز فراهم ساخت. تداوم این جریان، موضع
گیری های جدیدی را سبب شد و علاوه بر محققان و محافل علمی، شخصیتهای درگیر در
انقلاب در هر دو جبهه مدافع و مخالف را به تلاش و تکاپو برای تشریح و تبیین آن
واداشت. فعال شدن مراکز اسنادی و موسسات مطالعاتی، در داخل و خارج از ایران، در
عرصههای مختلف تاریخ نگاری؛ مهمترین نتیجه این جریان بوده است.
پس از گذشت چهل سال از انقلاب و حاکمیت خونین حکومت اسلامی، جامعه ایران
در معرض انواع و اقسام خطرات مختلف و همچنین این حکومت بهمعنای واقعی در بنبست گیر
کرده است. آنچه که اکنون اکنون در ایران میگذرد، نبرد بر سر مرگ
و زندگی هم برای حاکمیت و هم برای اکثریت مردم ایران است. مجموعه ارزشها
موضوع این نبرد هستند. نبردی همهجانبه و نارضایتی عمومی و
خیزش بهخاطر بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.
انقلاب 1357 ایران، یک واقعه تاریخی مهم و مردمی
بود و تجزیه و تحلیل آن برای فهم مسائل روز اهمیت اساسی
دارد. زیرا آنچه امروز در ایران میگذرد ادامه وقایع قدیم است
که یک فراز آن انقلاب 40 سال پیش است. بهنظر من، اندیشه
بر انقلاب ایران،کمک مهمی میکند به فهم رویدادهای کنونی جامعه ایران ومنطقه
و چگونگی برونرفت از بحرانها.
من هم مثل بسیاری از همسنهایم در انقلاب 1357 ایران، فعالانه
شرکت داشتم وقایع آن روزها عزیز و امیدبخش و مثبت ارزیابی میکنم. اما
با تجارب امروز و نقد برخی سیاستها و عمکردهای آن دوره خود و نیروهای چپ و
کمونیست. بر این عقیدهام که انقلاب بهطور کلی، جوابی برای حل
بحرانهای نظم موجود و تغییر آنهاست.
اما انقلاب 57 مردم ایران، گرفتار یک حکومتارتجاعی
و وحشی و قرون وسطایی شد. در همان سالهای نخست
انقلاب، خاطرات تلخ و شیرین و همچنین بیم و امید زیادی درباره روند این
انقلاب داشتیم. این سه سال و ادامه آن دهه نخست حاکمیت جمهوری اسلامی از یکسو و نیروهای واقعی انقلابی مخالف حکومت جدید
اسلامی از سوی دیگر، در مقابل هم صفآرایی کرده بودند. در واقع یک جنگ نابرابر
توسط حاکمیت جدید به جنبشها و نیروهای انقلابی و چپ آن دوره تحمیل شده بود.
اگر فاصله زمانی نزدیک به یک قرن گذشته را در نظر بگیریم که
مبدا آن آستانه انقلاب مشروطیت باشد، میتوانیم در برابر قدرت مرکزی و اینکه چه باید کرد، دو موضع متفاوت را میبینیم:
حفظ حاکمیت به هر بهایی و عبور از آن به هر بهایی. جامعه ما در این یک قرن،
سه دوره کوتاه و نسبی آزادی و فضای باز سیاسی را تجربه کرده است.
عمر دستاوردهای انقلاب مشروطیت، بسیار کوتاه بود و با کودتای رضاخان میرپنج
این دستآوردهای نسبی بر باد رفت. دوره دوم، در پایان جنگ جهانی
دوم، متفقین رضاه شاه را بهخاطر همکاری با هیتلر، از سلطنت خلع کردند و پسر محمدرضا را بهجای آن به تخت سلطنت رساندند این دوره نیز،با
کودتای 28 مرداد 1332، بسته شد.
دوره سوم با پیروزی انقلاب 57 آغاز شد و امید بزرگی در نزد اکثریت مردم
آزاده و رنج دیده ایران پدید آورد و این دوره نیز حدود سه
سال با جنگ و گریز پایان پذیرفت. حاکمیت جدید سرکوب و
سانسور، جنگ و کشتار، ترور و اعدام، خفقان بیسابقهای را بر جامعه ایران
تحمیل کرد و مسیر انقلاب را تغییر داد، مسیری پر فراز و نشیب و خطرناک که تا به
امروز ادامه دارد. اگر مسیر دو دوره قبلی حرکتی بهسوی سکولاریسم و مدرنیسم بود اما بر عکس دوره
اخیر، مسیری بهسوی ارتجاع مذهبی و واپس گرایی در پیش گرفت!
کسانی که در انقلاب 57 حضور داشتند و یا جوانب مختلف این انقلاب را موشکافی
کردهاند به خوبی میدانند که تا ماههای آخر انقلاب نام چندانی از شعارهای مذهبی
و خمینی بنود. در رویدادهای آغازین حرکتهای اعتصابی، خیزش
مردم شهرها،نامههای سرگشاده، گردهماییهای مخالفان، فرهنگیان، جنبش
دانشجویی و...، نامی از خمینی و اسلام غیر از گروههای کوچک
مذهبی در میان نبود. ابتدا با تحرکاتی در حوزه
علمیه قم، نام خمینی به رسانهها کشیده شد، اما هنوز تا نیمه
سال 1357،رهبری بر جریان عمومی انقلاب روشن نیست. هنگامی قطعی
میشود که خمینی وارد ایران شده است.
در ایران پس از انقلاب، «روح سرمایهداری» در کالبد مذهبی سربرآورد. رهبری
خمینی، نخست در همان ماههای آخر حکومت شاه و در کنفرانس گوادولوپ از سوی دولتهای
آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس پذیرفته شد. رابطین خمینی با مقامات این کشورها،
قطبزاده، یزدی و بنیصدر بودند. کسانی که در آمریکا و اروپا زندگی میکردند و
شاید هم خمینی از طریق این نمایندگان خود، بده و بستانهایی هم با دول غربی بسته
بود. در نتیجه شاه به دستور سران این دول، پیش از سرنگونی حکومتش ایران را
ترک کرد و طرفدارانش را تنها گذاشت. ژنرال هویزر آمریکایی نیز
به تهران آمد تا فرماندهان ارتش، نیروی هوایی، دریایی و سایر نیروهای نظامی و
انتظامی را قانع کند که دست به کودتا نزنند.
پردههای ایدئولوژیک مذهبی در عرصه سیاسی ایران در حال پاره شدن هستند و حاشیهتر
میگردد. اسلامیسم تنها یک ایدئولوژی افراطی نیست، چنانکه فاشیسم هم صرفا یک
ایدئولوژی افراطی نبوده است. هر دو ایدئولوژی چه افراطی و چه غیرافراطی، پایههای
سرمایهداری حاکمیت خود را بر روی تبعیض، سرکوب، سانسور، مردسالاری،
زندان، شکنجه، اعدام، ترور و استثمار بنا میکنند.
نبرد کنونی مردم با حکومت اسلامی، تنها به فلاکت وسیع برنمیگردد که تنها از
زاویه بحران اقتصادی توضیح داده شود. نبردی عمومی پنهان یا آشکار برعلیه سانسور،
اختناق، سرکوب حقوق کودکان، سرکوب سیتماتیک زنان، مردسالاری، بیحقوقی کارگران،
فرهنگیان، نویسندگان، روزنامهنگاران، هنرمندان، دانشجویان، جوانان، بازنشستگان،
اقلیتها مذهبی، ممنوعیت زبانهای مادری و ستم ملی فزاینده، بیکاری، فقر، گرانی،
زندان، شکنجه، اعدام، ترور، تخریب فرهنگ جهانشمول، تخریب محیط زیست، مالباختگی،
محرومیت و فقر و...، در جریان است.
اکنون حرکت اسلامیسم ایرانی در همه عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار
کند شده و تاریخ مصرف آن رو به پایان است. اما هنوز به تمامی ته نکشیده است. در
نتیجه ایدئولوژِیهای ارتجاعی میتوانند ترکیب تازهای ایجاد کنند. در آن ترکیبها،
چهرهها تغییر میکنند اما سیاستها و سنتها باقی میمانند.
بنابراین اگر جامعه و نیروهای پیشرو آن، کمی کوتاهی کنند ایدئولوژی شکل
و بیان دیگری مییابد و شاید هم در پرتو یک جریان دیگر قرار بگیرد تا برای یک دوره
در امان بماند. شاید بدن فلج شود اما مغز از کار نمیافتد و فکرش را انتقال میدهد.
جامعه ایران در چهل سال گذشته، زیر و رو شده است. شهرنشینی و مدرنیسم
در ایران دیگر به تهران و تبریز و اصفهان و آبادان و شیراز محدود نیست.
در این دهههای اخیر و بهویژه در طی دهه هشتاد فرم زیستی مردمان همه جای ایران
دستخوش دگرگونی شده است. اگر دهه هفتاد دانشگاه آزاد پای جوانان شهرهای مختلف
را به همه شهرستانهای کوچک باز کرد. زندگی آپارتمانی و قابلیت تحرک خودرویی،
در هم