بمناسب روز جهانی زبان مادری

بمناسب روز جهانی زبان مادری

چگونه من لال شدم؟

ا. م. شیری

روز دوم اسفند- حوت هر سال با تصویب سازمان ملل متحد از سال ۲٠٠٠ به این سو بنام روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده و در اغلب کشورهای جهان جشن گرفته میشود.

زبان مادری بعنوان یکی از اساسیترین مؤلفههای هویت ملی شناخته میشود. برای اضمحلال و نابودی یک ملت، خلق یا قوم، قبل از همه، محو و اضمحلال زبان مادری آن کفایت میکند.

بگواهی تاریخ جهان، نظامهای بردهداری، فئودالی (ارباب- رعیتی) و سرمایهداری از ابتدای پیدایش تا کنون از هیچ کوششی برای نابودی زبان مادری، ادبیات، فرهنگ، تاریخ، آداب و سنن باستانی ملتها و خلقها و اقوام دریغ نکردهاند.

این رویه از شروع دوره استعمار، بویژه، پس از رشد سرمایهداری به مرحله امپریالیستی خود، با شدت و حدت بیسابقهای به اجرا در آمد. ممالک استعمارگر و امپریالیستی به نسلکشی و نابودسازی صدها ملت، خلق و قوم جهان دست زدند. در ادامه و تکمیل قتلعام و نسلکشی بومیان درسرزمینهای آمریکا، کانادا، استرالیا ودیگرسرزمینهای اشغالی بواسطه استعمارگران و امپریالیستها، خلق یا قوم موسوم به تاسمانی آخرین قربانی سیاست نسلکشی کامل بود که استعمار انگلیس به اجرا گذاشت. استعمار انگلیس کلیه تاسمانیاییها را باستثای ١۲ نفر قتلعام نمود و این عده را فقط برای نمونه زنده باقی گذاشت. اما، آخرین نفر آنها نیز برغم کوششهای پزشکان برای نجات و حفظ او، در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم در لندن جان سپرد.

  استعمارگران و امپریالیستها علاوه بر قتلعام و نسلکشی کامل شمار زیادی از ملتها و خلقهای جهان، زبان مادری، ادبیات، تاریخ، فرهنگ و سنن باستانی صدها ملت و خلق دیگر را بطور کامل از بین بردند. بگونهای که امروز اکثریت کشورهای قاره آفریقا زبانهای فرانسوی، بلژیکی یا انگلیسی را بعنوان زبان رسمی کشور پذیرفتهاند. در کشورها آمریکای جنوبی و لاتین نیز به همین ترتیب، زبان اسپانیایی و بعضا، پرتقالی زبان رسمی شمرده میشود. در استرالیا، زلاند نو، کانادا و برخی مستعمرات سابق دیگر نیز که هزاران کیلومتر از انگلستان فاصله دارند، زبان انگلستانی بمثابه زبان رسمی رایج است. فاجعه تحمیل زبان انگلیسی به ایالات متحده آمریکا و کانادا (بخشا فرانسوی نیز) به پیکاوی و بررسی جداگانه نیاز دارد.

فاجعه اضمحلال زبان، ادبیات و فرهنگ اقلیتهای ملی و قومی در کشورهای کثیرالملله تاریخا استبدادی مانند ایران دست کمی از ممالک استعماززده ندارد. تاریخ ایران «جشنهای کتابسوزان» رژیم وابسته پهلوی در دهه ۲٠ شمسی در آذربایجان را بخوبی بیاد دارد. هنوز دود کتابهای سوخته در آسمان ایران جولان میکند. شمار زیادی از شاهدان عینی آن «جشنهای» کذایی هنوز در قید حیاتند (عمرشان دراز باد!). در آن دوره و در دوره حاکمیت جمهوری اسلامی نیز پانایرانیستها و شونیستها ایران مداوم برای انکار تنوع زبانی و ملی در ایران تلاش میکنند و در بهترین حالت، زبانهای ملی اقلیتهای ایران، از جمله، زبان ترکی آذری را لهجهای از زبان رسمی (فارسی) تعریف میکنند، حال آنکه نمیفهمند و یا عامدانه نمیخواهند بفهمند که مثلا ریشه و مفهوم واژه «دور» ترکی (= بایست، برخیز) با «دور» فارسی زمین تا آسمان فاصله و تفاوت دارد و این دو زبان، در دو خانواده زبانی جداگانه التصاقی و  ناپیوسته طبقهبندی میشوند. آنها از نظریه «دروغ حقیقت است» پیروی میکنند.

در جمهوری اسلامی ایران نیز اگر چه اصل ١۵ قانون اساسی مصوب سال ١٣۵۸ تنوع زبانی و ملی در کشور را برسمیت شناخته است، اما در طول چهل سال گذشته، حاکمیت جمهوری اسلامی ایران هنوز از اجرای این اصل قانون اساسی سر باز میزند و هر آنکه را که خواستار اجرای قانون اساسی باشد، به اتهام نخنمای جداییطلبی سرکوب میکند.

اجرای پیوسته سیاست آسمیلاسیون و اضمحلال اقلیتهای ملی توسط حاکمیتهای ایران تا کنون آسیبها و خسارتهای جبرانناپذیری به همه خلقهای کشور وارد آورده است. ذکر فاجعه لال کردن اجباری خود من و دهها میلیون «من» دیگر عبرتآموز است. چگونگی لال کردنم را بخوبی بیاد دارم و از تأثیرات مخرب آن هنوز رها نشدهام. خلاصه ماجرا از این قرار است:

در سالهای آخر دهه سی خورشیدی در کلاس اول دبستان تربیت ثبتنامم کردند. چند وقتی کزکرده در روی نیکمت کلاس هاج و واج به دهان معلم نگاه میکردم: «دارا- آذر. آب- بابا. بابا آب داد. بابا نان داد...». مدتی بعد، معلم و بزرگترها به ما تفهیم کردند که ترکی حرف زدن در مدرسه و حتی در خارج از مدرسه قدغن است. برای اجرای این دستور مدیر دبستان (آقای غلامرضا خیریزاده) کارتهایی درست کرده بود که روی آن نوشته شده بود: «ترکی حرف زدن موجب دو ریال جریمه نقدی است» و این کارتها را در هر کلاس در اختیار چهار- پنج دانشآموز گذاشته بودند و آنها نیز که «چشم و گوش مدیر» نامیده میشدند، در ساعات تنفس، در خارج از مدرسه و حتی در راه، هر کسی را که تنها نبود یا تنها راه نمیرفت، موذیانه زیر نظر میگرفتند تا با نشان دادن همان کارت، فرد را دو ریال جریمه کنند. وقوع چنین فاجعه اضمحلال زبان ملی اگر برای خیلیها گوش باشد و یا از این و آن شنیده باشند، برای من واقعیت عینی تلخی است که یاد آن بمانند همان روزها مرا آزار میدهد.

در مواجه با این رویکرد مدیریت دبستان، من اجبارا لال شدم به چند دلیل: نخست اینکه نه فقط من، حتی در خانواده هیچ کس کمترین آشنایی به زبان فارسی نداشت؛ دوم این که به علت فقر مفرط توان پرداخت جریمه (هنگفت آن زمان) را نداشتم؛ علت سوم و اساسی این بود که از همان اوان طفولیت، بطور عریزی یا سرشتی، از خبرچینی، تجسس و خوشخدمتی بشدت بیزار و متنفر بودم.

به این ترتیب، من لال شدم و تا پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه با اینکه همیشه شاگرد ممتاز بودم، کلاس درس برای من به شکنجهگاه روحی و روانی تبدیل گردید. برای امتناع از رفتن به پای تختهسیاه و تحویل دروس شفاهی، همواره یک وسیله داشتم: گریههای آرام و اشکریزی. مخصوصا در ساعات درس انشاء به چنان حالتی دچار میشدم که انگار همین دقیقه قلبم از طپش باز خواهد ایستاد.

بمنظور بازهم روشنترکردن ابعاد فاجعه آسمیلاسیون واضمحلال اقلیتهای ملی درحاکمیتهای  پادشاهی و اسلامی ایران، ویدئوی مصاحبه یکی از رسانههای رسمی کشور با چند شهروند ترک را باضافه ذکر یکی از صدها خاطره تلخ دیگر خود را به همین یادداشت ضمیمه میکنم. بخشی از همین ویدئو را پیاده کردهام(١). زبان مصاحب در این ویدئو که بشدت و بطور مستمر از رسانههای رسمی دامن زده میشود، نه فارسی است و نه ترکی. بلکه، یک گویش ابتر است که در صورت تداوم، به فاجعه اضمحلال زبانهای مادری همه خلقهای ایران، از جمله، زبان ترکی آذری ختم خواهد شد.

و اما یکی دیگر از صدها خاطره ناگوار اضمحلال زبان مادری: اوایل قرن حاضر میلادی، که اتحاد شوروی چندی پیش مثله شده بود، برای خرید دیسک کامپیوتر وارد مغازهای در باکو شدم. در بدو ورود، کلنجار رفتن یک مشتری و فروشنده توجهم را جلب نمود. خریدار چند بار تکرار کرد: «چند تا از آن جدیدترین دیسکهای موسیقی ترکی منه وئر»(به من بده، بقیه روشن است). چون فروشنده چیزی از گفتههای خریدار نمیفهمید، دیسکهای مختلف به او نشان می داد... مداخله کردم و خواست خریدار را به زبان ترکی آدری به فروشنده بیان نمودم. در این حین، خریدار که یک ترک ایرانی بود و فهمید من هم ایرانی هستم، تبسمی کرد و با همان «زبان ترکی!» خطاب به من گفت: «بابا، روسها کاری کردهاند که اینها زبان خودشان راهم نمیفهمند»! به طعنه پاسخ دادم: آره پدر جان، شما صحیح میفرمائید. اگر «روسها زبان، ادبیات، فرهنگ، آداب و سنن تاریخی خلقهای اتحاد شوروی را مضمحل نکرده بودند، فهم عبارت «چند تا از آن جدیدترین دیسکهای موسیقی ترکی منه وئر»، برای یک شهروند جمهوری آذربایجان مشکل نمیشد!

به هر صورت، واقعیت عیان و آشکار این است که من، تنها قربانی این فاجعه نبوده و نیستم. فاجعه اضمحلال زبان و ادبیات مادری، بواقع زندگی، رشد و تکامل چندین نسل از دهها میلیون اقلیتهای ملی ایران را تا کنون تحت تأثیر قرار داده، کشور را از رشد و شکوفایی نبوغها و استعدادها محروم نموده است که هنوز هم کمافیالسابق ادامه دارد.

 با این تفاصیل، پس از گذشت قریب ۶٠ سال از معلولیت اجباری خود، همواره به فکر یافتن پاسخ این سؤال هستم: اگر من و میلیونها «من» دیگر در جوار زبان رسمی کشور، بزبان مادری خود تحصیل میکردند، آیا میهن ما به گمراهی و ظلالت امروزی گرفتار میشد؟ پاسخ من قطعا منفی است.

کوشش برای احیاء و تجدید حیات زبان مادری و تلاش و مبارزه در راه رسمی کردن تحصیل به زبان مادری اقلیتهای ملی از ابتدایی تا عالی، یک وظیفه انسانی و ملی است.

٣ اسفند- حوت ١٣۹۷

https://eb1384.wordpress.com/2019/02/23/

 (١)- بخشی از متن پیاده شده ویدئوی پیوستی:

«حدودا ایکی ایل دی که بئردا بئ قطع بیرویه درختان هر بیننده نی آزار وئریرو. هر کس ده ائوز دیدگاهی نان باخیر.

بیزیم استانیمیزدا او جوری که بررسلیق اولونور و همشهری لریمیز ده دییلر، خوی دا چوختر بو اتفاق توشور. بو نگران کننده دی. آیری شهرلرده بئ شدت نن، بئ حجم لرنن چوخ گزارش الونمور.

... گئچن هفته اوئی که ظاهرا بیز گؤرؤخ دادستانی آذربایجان شرقی ورود ائلیب ... پیشگیری...

بیر عده کارخانلار که سورادان چئخئبلار، ایندی آغاجن نسلینی ائله بئله گئتسه، کسه جک لر. ایندی گئده سن چؤللره، دره لر ده بیر دنه ده آغاج قومویوبلار قالا.

کشاورزین مسم آیری بیر درآمدی اولمور، مجبور اولور آغاجی کسیر ساتیر کی مسم درآمدین یئر به یئر اله سین.

چمن یارپاقئن، تحت تأثیر پیگیری لری نهادهای متولی ائله بیلیردیلر کی بو مسئلۀ برش درختان هامئسی شخصی دی، افراد ائوز آغجلارئن کسیللر و در  نتیجه بیز ورود ائلیه بیلممئرخ.

یقینا آینده نچندان دوردا بیز بحران بیماری ریوی شهرستان خوی اولاجایئخ.

مثلا بیر دنه قلمه آغاجی تئز بئنی برای اینکه پولا تبدیل اولا، تئز کسیللر و جایگزین اولمور.

بیر تعدادئن قطرلاری پنجاه سانتی دان آزدی، که البته بئلار جوان آغاجدئلار....».

بقیه این فاجعه تحمیلی را لطفا، در ویدئوی پیوستی ملاحظه فرمائید!