زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد در زندان خوی، آزاد باید گردد!
زینب جلالیان، زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد در زندان
خوی، آزاد باید گردد!
نوشته و ارسالی بهرام رحمانی
ما تعداد زیادی فعال سیاسی زن در زندانهای حکومت
اسلامیایران داریم. اما زینب جلالیان، تنها زندانی سیاسی زن در ایران
است که به حبس ابد محکوم شده است. اما متاسفانه کمتر در رسانهها و شبکههای
اجتماعی درباره زینب گفته و نوشته شده است.
در عین حال شاید بتوان گفت که زینب یکی از زندانیان سیاسیمقاوم
و شجاعی است که گاهی نامههای رادیکالاش از زندان به
بیرون درز پیدا میکند. در ضمیمه همین مطلب چند نمونه از نامههای
زینب که به مناسبتهای مختلف از زندان به بیرون فرستاده است.
زینب جلالیان که یازدهمین سال از دوران حبس خود را در زندان خوی سپری میکند
در آذرماه 1393، به «زندان خوی» منتقل شد.
در حالیكه زندانيان سياسى شجاعانه سكوت زندان را در هم شكسته و فرياد مبارزه خود
را از آن سوی ديوارهاى زندان به گوش افکار عمومی میرساند در حالی که آنها، همواره
با خطر شكنجه و مرگ، دست و پنجه نرم میکنند؛؛ در حالیكه این
زندانیان و خانواده آنها، بهطور مداوم
با تهديدات وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی مافیایی و آدمکش حکومت اسلامی،مواجه
هستند اما از هر فرصتی استفاده میکنند تا صداى
عزيزان زندانشان را بهگوش افکار عمومی جامعه ایران و
جهان برسانند. اما متاسفانه تعدادى از زندانيان سیاسی وضعيتشان تحت پوشش خبرى قرار نمیگيرد و گمنام میمانند.
زندانی سیاسی زینب جلالیان از سال 1386 در زندان بهسر میبرد و سنگینترین حکم محکومیت(حبس ابد) را
در میان زندانیان سیاسی زن
دارد. زینب در 8 مرداد 97 در زندان خوی، به همراه
جمعی دیگر از زنان زندانی دست به اعتصاب غذا زده بود.
زینب مکررا از مقامات زندان خواسته که برای انجام آزمایشات تخصصی و
دریافت مراقبتهای پزشکی به خاطر بیماریهایش او را به یک بیمارستان
خارج زندان ببرند ولی مقامات یا درخواستهای او را در جا رد کردهاند و یا پذیرش آنها را مشروط به «اعترافات» ویدئویی کردهاند.
زینب در اثر شکنجههای روحی و جسمی مداوم، محیط غیربهداشتی
زندان دچار بیماریهای مختلفی همچون بیماری چشم، گوارشی، لثه و دندان شده
است. اخیرا پس از دو ماه دندان درد و عفونت لثه، زینب جلالیان برای
مداوا با دستها و پاهای بسته به دندانپزشکی منتقل شد. اما اداره اطلاعات مانع
بستری شدن وی در بیمارستان خارج زندان برای درمان بیماری گوارشی، ناراحتی
چشم و... گردید.
شبکه حقوق بشر کردستان، مارس 2019، خبر داد که پس از دو ماه بیتوجهی
مسئولان زندان به درد شدید و مداوم دندان سرانجام با نظر پزشکی قانونی مبنی بر
لزوم درمان فوری زینب، هفته گذشته او را با دست و پای بسته و همراه تعداد زیادی از
ماموران نظامی به دندانپزشکی خارج از زندان اعزام کردند.
این منبع، همچنین در خصوص آخرین وضعیت سلامتی چشم و بیماری گوارشی این زندانی
سیاسی نوشت: «زینب جلالیان از بهمن ماه 1395 در اعتراض به عدم
رسیدگی پزشکی در خصوص وضعیت چشمانش و بیماری گوارشیاش در اعتصاب دارو بهسر میبرد.
متاسفانه تمام تلاشهای خانواده برای بستری شدن این زندانی سیاسی در بیمارستانی
خارج از زندان جهت درمان جدی بینتیجه مانده است.»
گفتنی است وزارت اطلاعات خوی، شرط انتقال زینب جلالیان به بیمارستان را
انجام مصاحبه تلویزیونی اعلام کرده است. درخواستی که این زندانی سیاسی از انجام آن
سر باز میزند. بههمین دلیل، با وجود تایید پزشکان بهداری زندان در خصوص لزوم
اعزام وی به بیمارستان برای درمان بیماریهای ناخنک چشم و تب برفکی، وی همچنان از
این حق محروم است.
وی در تاریخ 13 آذرماه سال 1387، در شعبه یک دادگاه انقلاب
اسلامی کرمانشاه به ریاست قاضی مرادی به اتهام عضویت در پژاک و اقدام مسلحانه علیه
حکومت اسلامی ایران به اعدام محکوم شد. بعد از اعتراض به این حکم، پرونده به
شعبه 4 دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه ارجاع داده شده و حکم عینا تایید
شد و در نهایت، در زمستان سال 1388 حکم صادره به تایید دیوان عالی کشور
رسید. این زندانی سیاسی در اسفند 1388 بهصورت غیرمنتظره از زندان
کرمانشاه به بند 209 زندان اوین منتقل شد و بعد از پنج ماه نگهداری در
این زندان، مجددا به زندان دیزلآباد کرمانشاه برگردانده شد.
بهدنبال تلاشهای زیادی که برای لغو حکم اعدام زینب جلالیان از سوی خانواده،
وکیل و فعالان حقوق بشر صورت گرفت، حکم اعدام این زندانی سیاسی در آبان ماه
سال 1390 با عفو رهبر حکومت اسلامی ایران از اعدام به حبس ابد کاهش
یافت. بعدها نیز در آذرماه سال 1393 با موافقت دادستانی و اداره
اطلاعات، نامبرده از کرمانشاه به زندان خوی انتقال یافت تا خانواده
وی برای هر بار ملاقات مجبور به طی مسیر طولانی ماکو تا کرمانشاه نباشند.
لازم به ذکر است امیرسالار داوودی، وکیل زینب جلالیان که نقش فعالی در پرونده
وی داشت از 29 آبان ماه امسال در بازداشت وزارت اطلاعات بهسر میبرد. وی
در خوی زندانی است. هدف این مطلب، نگاهی به چگونگی دستگیری و
محاکمه و مقاومت این زندانی سیاسی است که نخست به اعدام محکوم شد و
سپس با یک درجه تخفیف محکومیتاش به زندان ابد تبدیل گردید.
زینب جلالیان، متولد 1361 و اهل روستای «دیم قشلاق» از توابع
شهرستان ماکو است. وی اسفند ماه سال 1386، توسط نیروهای اداره اطلاعات
کرمانشاه بازداشت شد و حدود سه ماه در بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات
کرمانشاه به اتهام عضویت در حزب حیات آزادی(پژاک)، تحت شکنجههای جسمی و روحی
شدید مورد بازجویی قرار گرفت و پس از آن به کانون اصلاح و تربیت کرمانشاه منتقل
شد.
هنگامی که زینب در حدود یک ماه پس از دستگیری موفق به تماس با خانواده شد
نیزبه آنها گفت که در بازداشتگاه میدان نفت، تحت بازجویی طولانی با چشمهای بسته
و ضرب و شتم قرار گرفته است. او بعدها به خانوادهاش گفت که در بازداشتگاه میدان
نفت چندین ماه را در سلول انفرادی گذرانده، بازجوها مکررا او را به تجاوز تهدید
کردهاند و مامورین زندان در هنگام بازجویی پاهایش را شلاق زده و سرش را بارها به
شدت به دیوار زندان میکوبیدند تا او را وادار به اعتراف کنند. یکی از مامورین سر
او را آنچنان به دیوار کوبیده که باعث شکستگی پیشانی و خونریزی داخلی و تورم در
ناحیه چشمهایش شده بود.
زینب جلالیان در رابطه با شکنجههای اعمال شده در دوران بازجویی به یکی از
همبندانش گفته است: «وقتی کف پاهایم را شلاق زدند، مرا به حال بیهوشی به سلول
انتقال دادند. در آنجا هم وادارم میکردند با پاهای مجروحم طول راهرو را راه بروم
و بعد دوباره میزدند.»1
زینب طی چند ماه اول دستگیری علاوه بر شکنجههای فیزیکی تحت شکنجههای روانی
سختی نیز قرار گرفته بود. ربین رحمانی که در همان زمان در زندان دیزلآباد
بازداشت بود میگوید: «از یک زندانی سیاسی عضو پژاک که مردی میانسال از اهالی کردستان ترکیه و از دوستان زینب
بود، شنیدم که بازجویش او را تهدید کرده بود در صورت عدم همکاری، او و زینب را در
اتاقی در حضور یکدیگر برهنه و از آنها فیلمبرداری خواهند کرد. بازجو به او گفته
بود که همین هشدار به زینب هم داده شده است. این زندانی سیاسی را به قدری نسبت به
انتشار چنین فیلمی ترسانده بودند که او تصمیم داشت در صورت عملی شدن این برنامه
خودکشی کند.»2
زینب طی پنج ماهی که در سال 1389 در بند 209، زندان اوین
نگهداری میشد نیز مورد شکنجه، تهدید و فشار روحی قرار گرفت تا به اتهاماتش، بهویژه
به اتهام همکاری نظامی با پژاک، در یک مصاحبه تلویزیونی اعتراف کند. زینب در
اعتراض به این شکنجهها و رفتارها دو بار در بازداشتگاه کرمانشاه و زندان اوین دست
به اعتصاب غذا زد.3
یکی از مسئولین وزارت اطلاعات با نام سازمانی حاجی قربان که مسئول بازجویی
فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی(دو زندانی سیاسی، 19
اردیبهشت 1389، به اتهام عضویت در پژاک اعدام شدند) نیز بوده است در تعطیلات
نوروز 1389، ملاقاتی را در تهران با پدر و برادر زینب ترتیب داده و آنها
را تهدید کرده بود که زینب در صورت عدم همکاری و انجام مصاحبه تلویزیونی اعدام
خواهد شد.4
زینب جلالیان در 13 آذر 1387 در شعبه اول دادگاه انقلاب
کرمانشاه به ریاست قاضی مرادی به اتهام «اقدام مسلحانه علیه حکومت اسلامی ایران،
عضویت در پژاک، حمل و نگهداری سلاح غیر مجاز و تجهیزات نظامی و فعالیت تبلیغی به
نفع گروهای مخالف نظام» محاکمه و به موجب رای دادگاه، به اعدام بهشکل حلقآویز از
چوبه دار محکوم شد.
زینب در نامهای که پاییز 1388 منتشر شد، اعلام کرد که در یک دادگاه
چند دقیقهای، بدون حق دفاع و ارائه شواهد و مدارک توسط دادستان، بدون حضور وکیل
مدافع به کلیه اتهامات عنوان شده محکوم شد.
زینب در این نامه نوشته است: «اینجانب زینب جلالیان، دختری 27 ساله
و زندانی سیاسی کورد هستم … (من ) از اختیار کردن وکیل بیبهرهام و محاکمهام تنها
چند دقیقه طول کشید. قاضی به من گفت تو دشمن خدا(محارب) هستی و چون تمامی دشمنان
خدا طی مدت کوتاهی اعدام خواهی شد.»5
زینب در دادگاه تجدیدنظر که در 16 اردیبهشت ماه 1388 در
شعبه چهار دادگاه تجدید نظر استان کرمانشاه به ریاست قاضی علیمحمد روشنی برگزار
شد، همچنان از داشتن وکیلی که بتواند آزادانه از او دفاع کند، محروم بود. علیمحمد
روشنی بدون در نظر گرفتن رعایت دادرسی منصفانه در مرحله بدوی از جمله حضور نداشتن
وکیل، نبود امکان دفاع منصفانه، شرایط غیرقانونی بازپرسی و نپذیرفتن اتهامات توسط
متهم و شکنجه متهم برای گرفتن اقرار، حکم بدوی یعنی اعدام را که سنگینترین مجازات
است، عینا تایید کرد.
خانواده زینب تا سه هفته پس از بازداشت او از وضعیتش کاملا بیخبر بودهاند و
تنها پس از آن بود که در پی تماس تلفنی شخصی که خود را مامور بازداشتگاه میدان نفت
معرفی کرد، از بازداشت وی مطلع شدند. اولین تماس زینب با خانواده، یک ماه پس از
بازداشتش بود. او در یک تماس تلفنی سه دقیقهای به خانواده گفت که حدود یک ماه
پیش توسط ماموران اطلاعات دستگیر شده است.
در طی هفت سالی که از بازداشت زینب میگذرد، ملاقاتها - بهویژه ملاقاتهای
حضوری- و تماسهای تلفنی زینب با خانوادهاش بسیار محدود بوده است. در زمان حبس در
بازداشتگاه امنیتی میدان نفت او هیچ ملاقات و تماسی با خانواده نداشت.
بعد از انتقال به کانون اصلاح و تربیت و زندان دیزل آباد نیز او همچون سایر
زندانیان از حق تلفن و ملاقات مرتب برخوردار نبود. وی تا زمانی که در زندان دیزل
آباد کرمانشاه بود، تنها هفتهای دو دقیقه میتوانست با اعضای نزدیک خانواده
تماس تلفنی داشته باشد. اغلب اطلاعاتی که خانواده زینب درباره وضعیت او دارند از
طریق اخبار و یا مکالمات دو دقیقهای کنترل شده تلفنی است.
دنیز جلالیان، خواهر زینب جلالیان آبان ماه 1393 گفت که خواهرش به
دلیل دوری زندان و شرایط دریافت اجازه ملاقات، حداقل طی سال گذشته هیچ ملاقاتی با
خانوادهاش نداشته و بیش از دو سال است که از ملاقات حضوری محروم است.6
علی جلالیان، پدر زینب جلالیان نیز خرداد 1393 گفت که ملاقات زینب
را با خانوادهاش قطع کردهاند:«رفتیم ملاقات، به ما ملاقات ندادند. نه میگذارند
او را ببینیم نه خبری داریم. تلفن میزند میگوید من ملاقات ندارم و نمیگذارند
بیایم ملاقات. اصلا داخل هم راهمان نمیدهند. بیرون میایستم میروند داخل بعد میآیند
و میگویند دخترت نمیخواهد شما را ببیند. گفتم برای چی نمیخواهد؟ شما دروغ میگویید،
مگر میشود نخواهد؟ زینب که تلفن کرد گفتم چرا ملاقات نمیآیی؟ ما آمدیم چرا
نیامدی تو را ببینیم؟ گفت وقتی با شما ملاقات میکنم مرا اذیت میکنند و شکنجهام
میدهند. میبرند اطلاعات و اذیت میکنند.»7
خانواده زینب در زمان انتقال نابهنگام او به بند 209 زندان اوین در
سال 1389 نیز از وضعیت او بیاطلاع بودند و بیخبر نگهداشتن آنها از
سرنوشت زینب طی آن چند ماه و نگرانی از احتمال اعدامش، اثر بسیار بدی بر روحیه پدر
و مادر زینب گذاشت.8
در نهایت زینب در اواخر پاییز 1393، از زندان دیزلآباد کرمانشاه به
زندان خوی در استان آذربایجان غربی در فاصله در حدود سه ساعتی با روستای محل اقامت
خانوادهاش منتقل شد. بر اساس آخرین گزارشها زینب از زمان انتقال به زندان
خوی، همچون سایر زندانیان عادی این زندان از حق ملاقات و تلفن برخوردار است اما
همچنان با دادن مرخصی به او مخالفت میشود، محمد شریف چندی پیش گفته بود که
برای دادن مرخصی به زینب پیش شرطهایی همچون مصاحبه تلویزیونی گذاشتهاند که این
درخواست آنها از سوی زینب رد شده است.9
زینب از همان ماههای اولیه بازداشت به بیماری چشمی مبتلا شد که بینایی
او را در خطر قرار داده است. وضعیت بینایی زینب از اوایل
مهرماه 1392 رو به وخامت گذاشت. طبق گفته زینب، پزشک بهداری دیزلآباد
به او گفته است که چشم آسیبدیدهاش باید مورد جراحی قرار بگیرد و در غیر
این صورت بینایی هر دو چشمش را از دست میدهد.
زمانی که دراردیبهشت 1391، پس از تلاش و اعتراض فراوان خانواده، زین