پنچ گزینه در باره ی هدف اعزام ناو جنگی آمریکا به خلیج فارس
پنچ گزینه در باره ی هدف اعزام ناو جنگی آمریکا به خلیج
فارس
۱۷/۰۵/۲۰۱۹
استفن م. والت
ترجمه توسط ن. نوری زاده
اولویت سیاست خارجی دولت ترامپ،
جمهوری اسلامی است، اما مشخص نیست چه اتفاقی افتاده است.
سیاستی که دولت ترامپ در مورد
ایران دنبال میکند چیست؟ ما همه مدتها است که نظاره گر تلاش های دولت ترامپ در
مورد ایران هستیم و (هر روز شعبده بازان سیاست خارجی آمریکا از کیسه شعبده بازی
خود جانوری را برای تماشاگران صحنه سیاسی جهان بیرون میآورند.) یکشنبۀ گذشته جان
بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا اعلام کرد که ناو گروه یو اس اس آبراهام لینکلن ((CVN-72) و شماری از بمب افکن های ارتش
آمریکا، در پاسخ به افزایش رفتارهای نگران کنندۀ ایران و هشدار به این کشور رهسپار
منطقه خلیج فارس شده اند. اما من تا این زمان هنوز نفهمیده ام ناو جنگی آمریکا به
چه منظور و هدفی به منطقه خلیج فارس فرستاده شده است. و اینکه چنین اقدامی قرار
است به کجا بیانجامد؟ شاید این اقدام بخشی از اجرای سیاست های غیر قابل پیش بینی
دولت ترامپ باشد که این روزها با هرج و مرج و ندانم کاری اداره میگردد و نمی خواهد
و یا نمی تواند در مورد تصمیمات سیاسی، نظامی اش از جمله اعزام ناو جنگی به آبهای
خلیج فارس توضیحات روشن و بدون تناقض ارائه دهد. بدیهی است که اگر شما دقیقا
نگوئید که هدف از اتخاذ چنین سیاستی چیست، پاسخ شما در آینده بسیار سخت و دشوار
خواهد شد و گریبان شما را خواهد گرفت. بنابراین و با در نظر گرفتن عدم شفاف سازی و
ابهام نسبت به اتخاذ چنین سیاست هائی در مورد ایران ما بمثابۀ تحلیلگران سیاست
خارجی آمریکا موظف هستیم استنباط خود را در مورد این موضوع برای عموم بیان کنیم.
من در این باره احتمال چند گزینه را به شرح زیر حدس میزنم:
گزینه نخست، اجرای تئاتر کابوکی: ممکن است هدف از اعزام ناو جنگی
به منطقه خلیج فارس اجرای تئاتر سنتی ژاپنی (Kabuki theater) باشد.
[در این تئاتر بازیگران با ژست های عجبی و غریب و برای خودنمائی تماشاگران را
سرگرم میکنند. (یک نوع تئاتر رو حوضی (سیاه بازی) که برای فریب دیگران عملیاتی را
که از پیش طراحی شده است به نمایش گذاشته میشود.)] این تئاتر ممکن است برای خشنودی
تماشاگرانی مانند اسرائیل، عربستان سعودی، شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس، سرمایه
داران جمهوری خواه مثل شلدون ادلسون (Sheldon Adelson) که
مبالغ هنگفتی برای انتخابات ریاست جمهوری ترامپ خرج کرده بود، باشد.
ترامپ، مایک پمپئو وزیر امور
خارجه آمریکا و جان بولتون مشاور امنیت ملی این کشور بخوبی میدانند که با اتخاذ
چنین سیاست هائی نسبت به ایران نه تنها رژیم جمهوری اسلامی ساقط نمیشود بلکه حتی
دولتمردان این رژیم حاضر نمیشوند که در مورد برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و
امضای یک معامله «بهتر» مورد نظر آنها مذاکرۀ مجدد بعمل آورند. اما رویکرد آنها به
اِعمال سیاست های قلدرمابانه نسبت به ایران در واقع ضمن ابراز مخالفت با سیاست های
رئیس جمهور سابق آمریکا باراک اوباما، تحت فشار قرار گرفتن از سوی متحدان و
هوادران داخلی میباشد. گرچه اِعمال این سیاست در گذشته هرگز کاربردی نداشته است با
این وجود دولت ترامپ وانمود میکند که در اجرای این سیاست مُصر است و هیچ توهمی
ندارد.
صادقانه بگویم که من به سیاست
دود و آینه (Smoke and mirrors) که
بخاطر فریب دادن متحدین اروپائی در روابط خود با آمریکا اِعمال میگردد، هیچ باوری
ندارم. من معتقد نیستم که آمریکا با اعزام ناو جنگی خود به منطقه خلیج فارس قصد
دارد روابط خود را با اروپا که پیش تر متشنج شده است را به دلیل خریدن نفت از
ایران متشنج تر کند.(1) اقدام نظامی هنگامی عملی میگردد که شما در ارزیابی خود به
این نتیجه برسید که سود و منفعت آن بیشتر از اقدامات دیپلماتیک میباشد. به همین
منظور است که من گزینه نخست را یک نمایش (و تئاتر رو حوضی) میدانم که با واقعیت
های شرایط منطقه خلیج فارس هیچ سنخیتی ندارد.
گزینه دوم، سیاست تشدید فشار بر
ایران در جهت دستیابی به توافق جدید: طبق
این گزینه هدف از «تشدید فشار» علیه ایران ضمن وادار ساختن این کشور به بازگشت به
میز مذاکره و امضای توافق جدید با دولت ترامپ، پذیرش شروط دوازده گانه پمپئو (2)
از سوی علی خامنه ای و حسن روحانی می باشد. هدف نهائی این سناریو اینست که نه تنها
ایران را بطور فزاینده ناگزیر سازد تا حمایت خود را از حزب اله در لبنان، بشار اسد
در سوریه و حوثی ها در یمن پایان دهد بلکه تلاش برای تاثیر گذاری بر سیاست عراق را
متوقف سازد و مهمتر محدودیت های بیشتری در خصوص توانائی هسته ای خود بپذیرد. ( ویا
بطور کل آنرا رها سازد.) این گزینه، گزینۀ خوبی است به شرط آنکه ما در رویا و خواب
و خیال بسر نبریم. منهم آرزو دارم که یک جت خصوصی با مقدار بسیار زیاد پول جهت
پرداخت هزینه های زندگی ام داشته باشم. اما این یک رویا بیش نیست. مشکل این گزینۀ
دوست داشتنی آنست که خیال پردارانه است و عملی نمی باشد. بعید بنظر میرسد با تشدید
تحریم ها ایران شرایط آمریکا را بپذیرد آنهم در شرایطی که ایالات متحده مانند
گذشته از حمایت همه جانبه متحدین خود که با شور و شعف برجام را امضاء کردند،
برخوردار نیست. در این شرایط حتی دولت های (مستقل) ضعیف تر هم حاضر نیستند در
برابر باج خواهی آمریکا تسلیم شوند، چرا که تسلیم آنان موجب میشود که خواسته های
آمریکا افزایش یابد.
بدون تردید تحریم های خارجی
بسیار دردناک است اما باید توجه داشت که این تحریم ها اغلب باعث تقویت رژیم های
اقتدارگرا میشود. بیش از یک دهه است که تحریم های شدید نتوانسته است تهران را
متقاعد کند تا از توانائی غنی سازی دست بردارد و احتمالا تحریم های جدید نیز کاری
از پیش نخواهد برد. این گزینه با سناریوی زیبایش یک مشکل دیگری هم دارد و آن اینست
که چرا ایران با دولتی که توافق های بین المللی را پاره کرده است و بارها تعهدات
خود را حتی با شرکای تجاری خود شکسته است و همواره به دروغ و رجزخوانی متوسل
میگردد (3) باید اعتماد کند و بر سر میز مذاکره بنشیند؟ اگر هدف گزینه دوم اینست
که آمریکا تلاش میکند که به توافق جدیدی با ایران دست یابد باید بگویم که این
تلاش، تلاشی بیهوده است و با شکست روبرو خواهد شد.
گزینه سوم، تغییر رژیم: ترامپ،
پومپئو و بولتون در واقع علاقه مند هستند بجای دستیابی به یک توافق جدید و «بهتر»
رژیم روحانیون سرنگون گردد. آنان بر این باورند که تشدید تحریم ها که نتیجه اش درد
و رنج مردم ایران است سرانجام باعث میگردد که آنها علیه ملا ها به پاخیزند و
روحانیون را از اریکه قدرت به زیر کشانند. بولتون و پومپئو این باور را بارها در
موارد مختلف صریحا اعلام کرده اند. همه میدانیم که بولتون رابطه ای نزدیک و سود
آور با گروه های ایرانی مخالف رژیم (بویژه سازمان تروریستی مجاهدین خلق) دارد که
با هدف او (سرنگونی رژیم) هم آواز میباشند. بدون تردید هیچ حکومتی کاملا تسخیر
ناپذیر نیست و نمیتوان وقوع احتمالی یک تحول داخلی را کتمان کرد. اما تاریخ نشان
داده است که وقوع چنین تحولاتی (آنهم با دخالت خارجی) در ایران از شانس بسیار کمی
برخوردار میباشد. ایالات متحده آمریکا چندین دهه است که کوبا را تحریم اقتصادی
کرده است اما رژیم فیدل کاسترو علیرغم فوت او در سال 2006 هنوز پابرجا میباشد.
تحریم ها سرانجام معمر قذافی را متقاعد ساخت که تن به خواست غرب بدهد و سلاح های
کشتار جمعی (WMD) خود
را در اختیار آنها قرار دهد. مردم لیبی در زمان تحریم ها علیه قذافی قیام نکردند
تا اینکه خارجی ها مداخله کردند و رژیم او را سرنگون ساختند. اما باید به این نکته
مهم توجه داشت که ممکن است ایرانیان از رژیم روحانیون متنفر باشند اما بدون تردید
آنان به شدت میهن پرست میباشند و همین امر باعث میگردد آنان نسبت به (لشگر کشی) و
دخالت (مستقیم) آمریکا که اقتصاد آنها را فلج کرده است، واکنش سخت و (انتقام
جویانه ای) از خود نشان دهند.
بدیهی است که ترامپ با خارج شدن
از توافق بین المللی هسته ای (برجام) در واقع بعنوان یک بازیکن مدافع در تیم جناح
تندروی ایران بازی کرده و ادعای این جناح نسبت به ایالات متحده آمریکا که دشمن
واقعی و ابدی مردم ایران است و نمیتوان به آن اعتماد کرد را ثابت نموده است.
همچنین تغییر رژیم در ایران پاسخ
قانع کننده و اطمینان بخشی نسبت به حل اختلافات آمریکا با این کشور نیست. زیرا هیچ
تضمینی در آینده وجود ندارد که اگر رژیم روحانیون به کمک دخالت آمریکا ساقط شود،
نیروهای جانشین و طرفدار آمریکا (سلطنت طلب های ورشکسته و سازمان تروریستی مجاهدین
خلق) میتوانند قدرت را به دست آورند. در حال حاضر واقعیت نشان میدهد از صدای
کسانیکه در ایران طرفدار آمریکا هستند با تشدید تحریم ها روز به روز کاسته میشود.
اگر ما آمریکائی ها درسی را که از عراق، افغانستان، لیبی، سومالی، سودان، یمن و
سوریه آموخته بودیم درمی یافتیم که تغییر رژیم با توسل به زور (آنهم از نوع خارجی
آن) نه تنها به بهبودی وضعیت عمومی کمکی نمیکند بلکه باعث وخیم تر شدن اوضاع
میگردد.
گزینه چهارم، بهانه جوئی برای
شروع یک جنگ پیشگیرانه: این
احتمال وجود دارد که دولت ترامپ تلاش میکند با تشدید تحریم ها این کشور را به راه
اندازی مجدد برنامه های هسته ای خود تحریک کند. ( و
یا حداقل از پیمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای (NPT) خارج
گردد.) راه
اندازی مجدد برنامه های هسته ای ایران و یا حتی خارج شدن این کشور از NPT باعث میگردد که آمریکا بتواند
حمایت اروپا، روسیه و چین را در حمله نظامی به زیر ساخت های هسته ای ایران جلب
نماید. خارج شدن از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و تشدید تحریم ها به انزوا و
حاشیه راندن جناح معتدل مدافع سیاست اعتدال و مدارا میباشد، جناحی که بر این باور
بودند که میتوان ایران را از محوطۀ جریمه (penalty box) آمریکا
خارج کرد و آهسته آهسته روابط عادی با آن و جهان را برقرار ساخت. همچنین این گزینه
باعث میگردد که جناح تندرو بیش از پیش تقویت گردد. تحریک ایران به راه اندازی مجدد
برنامه های هسته ای و یا خارج شدن این کشور از پیمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته
ای، در واقع همان خواست و سیاستی است که جناح جنگ طلب آمریکا، بولتون و پمپئو ( و
در راس آن دولت اسرائیل و عربستان سعودی) مدتها است منتظر آن میباشند.
اشتباه نکنید، اگر طرح پیشنهادی
گروه B (بولتون،
بنسلمان، بنزاید، بنیامین نتانیاهو(معروف به بی بی و پمپئو) به ترامپ، طرحی که
هفتۀ گذشته بولتون آنرا در نشریه نیویورکر (New Yorker) اعلام
کرد،(4) اجرا گردد باید گفت که نه تنها جای تاسف و نگرانی عمیقی است بلکه ما دگر
بار شاهد یکی دیگر از قمارهای بزرگ آمریکا در منطقۀ خاورمیانه خواهیم بود، قماری
که بدون تردید بازنده اش ایالات متحده آمریکا خواهد بود.
بمباران زیر ساخت های هسته ای
ایران نه تنها دانش دستیابی به توانائی هسته ای را از میان نخواهد برد بلکه درسی
آموزنده برای ایران و سایر کشورها میشود که به هر قیمتی هم که شده است به توانائی
هسته ای دست پیدا کنند. برای مثال، قذافی بمحض اینکه تسلیم شد و سلاح های کشتار
جمعی خود را تحویل غرب داد، کشته شد و رژیمش سقوط کرد.