در بارهٔ سر درگمی و سِتروَني اندیشه های «چپ نو»

در بارهٔ سر درگمی و سِتروَني اندیشه های «چپ نو»

پیشگفتار

نیروهای چپ در جهان در سه دههٔ اخیر دوران دشواری را پشت سر گذاشته‌اند. فروپاشی اتحاد شوروی در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ و در پی آن فروریزی کشورهای سوسیالیستی در اروپای شرقی، آواری از شک و تردید بر سر جنبش جهانی کارگری و کمونیستی ریخت و چالش‌هایی نظری-شناختی را در مقابل این جنبش قرار داد که هنوز هم شاهد پیامدهای فرسایشی و دشواری‌های ناشی از آن هستیم.

در این دوران بود که جورج بوش پدر،‌ به نمایندگی از سوی امپریالیسم جهانی،‌ آغاز نظم نوین جهانی را اعلام کرد، فرانسیس ‌فوکویاما آن فروپاشی را "پایان تاریخ" دانست، سوسیال ‌دموکراسی اروپایی از زبان آنتونی گیدنز، جامعه شناس بریتانیایی، نظریهٔ "راه سوم" را به‌منزلهٔ بدیل سرمایه‌داری و سوسیالیسم ارائه داد، و شماری از نیروهای جدا شده از اردوگاه جهانی چپ به فکر "انسانی کردن سیمای سرمایه‌داری " افتادند.

نگاهی گذرا به سیر افولی- یا درواقع نوعی ورشکستگیِ- اندیشه‌های سوسیال‌دموکراسی در سه دههٔ گذشته و حرکت حزب‌های حامل این اندیشه‌ها به سوی نولیبرالیسم نظری-اقتصادی، به‌روشنی نشان‌دهندهٔ این واقعیت است که بر خلاف برخی ادعاهای نیروهای جدا شده از اردوگاه جهانی جنبش کارگری و کمونیستی، سوسیال‌دموکراسی قرن بیست‌ویکم نه‌فقط حامل اندیشه‌ای "نو" نیست، بلکه درعمل، هدف و برنامه‌اش حفظ ساختار سرمایه‌داری انحصاری است، سرمایه‌داری‌ای  که در دوران "نظم نوین جهانی" در راستای احیای سیاست‌های  نواستعماری خشن گام‌هایی بلند برداشته است.

 مطالب و نظریه‌های منتشر شده در این دوران و بررسی آنها همراه با بررسی نظرهای کنونی نویسندگان آنها، سردرگمی و سترونی بنیادهای نظری کسانی را نشان می‌دهد که در بهترین حالت، ساده‌اندیشانه چپ انقلابی و واقع‌گرا را پدیده‌ای میرا، موضوع مبارزهٔ طبقاتی و طبقات را در جامعه پایان یافته، و ماتریالیسم تاریخی را برداشتی انحرافی از تاریخ تحول و تکامل جامعه‌های بشری