لیستی از ترورهای حکومت اسلامی ایران در داخل و خارج کشور-بخش پنجم

      بهرام رحمانی

لیستی از ترورهای حکومت اسلامی ایران در داخل و خارج کشور!

(بخش پنجم)

ترور برای حاکمان آدم‌کش و مستبد کم‌هزینه است. به این دلیل، تمایل به‌حذف فیزیکی مخالفان، ریشه‌ای طولانی و عمری به اندازه حکومت اسلامی دارد و از همان فردای پیروزی انقلاب آغاز شد. در کنار سرکوب گسترده و شدید داخلی که به گریز و تبعید بسیاری از نیروهای مخالف حکومت جدید انجامید، دامنه ترور و کشتار نیز از مرزهای ایران فراتر رفت.

در جریان عملیات نیروهای امنیتی حکومت اسلامی ایران، به‌ویژه در دهه‌های 60 و 70 خورشیدی، شماری از چهره‌های سرشناس مخالف حکومت اسلامی ترور شدند.

علاوه بر تکذیب و انکار و یا نسبت دادن این اتهامات به توطئه‌ سازمان‌های جاسوسی «دشمنان» و یا اختلاق درونی سازمان‌ها و احزاب مخالف حکومت اسلامی، یک توضیح دیگر مطرح شده از سوی طیف اصلاح‌طلب حکومت اسلامی این بوده که این ترورها، عمدتا یا از سوی نیروهای «خودسر» و یا «نیروهایی» انجام گرفته که تحت نظر دولت نیستند و مستقل از سیاست خارجی حکومت اسلامی عمل می‌کنند. اما هیچ کدام از این ترفندها، قادر نشدند به افکار عمومی آدرس غلطی بدهند و حکومت اسلامی را تبرئه نمایند از این‌رو، انگشت اتهام به تروریسم حکومت اسلامی ایران گرفته شد و افکار عمومی مترقی و انسان‌دوست ایران و جهان و خانواده‌های قربانیان، هم‌چنان بر این نظر خود پافشاری می‌کنند.

اگرچه در خارج کشور در مواردی، واکنش حکومت‌های اروپایی به این ترورها چندان چشم‌گیرنبود، اما در برخی از پرونده‌ها نظیر پرونده میکونوس و ترورصادق شرفکندی در برلین، اقدامات حکومت اسلامی ابعادی جنجالی یافت و حتی پای عالی‌ترین مقامات حکومت از جمله علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی فلاحیان وعلی اکبرولایتی به میان کشیده شد.

در عین حال، درگیری مستقیم دیپلمات‌های ایرانی در پرونده‌های اخیر که مربوط به ترور محمدرضا کلاهی صمدی و احمد نیسی در هلند در سال‌های گذشته، و یا تلاش برای بمب‌گذاری در گردهمایی سازمان مجاهدین خلق در پاریس در تابستان گذشته، پذیرش چنین استدلالی را اکنون دشوارتر از گذشته می‌کند.

بنابراین، پیش‌بینی واکنشی نه چندان جدی یا سخت از سوی اروپا، می‌تواند یکی از زمینه‌های آغاز دوباره آن‌چه تصور شود که مقامات اروپایی آن را «تلاش نیروهای اطلاعاتی و امنیتی حکومت اسلامی برای انجام سوءقصد در خاک اروپا» قلمداد کرده‌اند.

فارغ از این‌که این پیش‌بینی تا چه اندازه درست از آب خواهد درآمد یا نه، نمی‌توان واقعیت دیگری را نادیده گرفت که زمینه‌ساز اصلی در پیش گرفتن چنین روش‌هایی است.

زمانی محمود احمدی‌نژاد رییس جمهوری وقت ایران در اسفند ماه 1385، در باره پرونده هسته‌ای حکومت اسلامی گفته بود: «ایران ترمز و دنده عقب قطار هسته‌ای خود را کنده و دور انداخته است.»

اگرچه در عمل، چنین نبود و این قطار هم ترمز کشید و هم عقب رفت، اما او سخنی را گفته بود که بخشی تعیین‌کننده از مبانی فکری و رفتاری تصمیم‌گیران در حکومت اسلامی بوده است. یعنی ماهیت و خصلت عمومی حکومت اسلامی، وحشیانه، جنگ‌طلبانه، اعدام و ترور است. نیروهای در این حکومت آموزش دیده‌اند که کسب و کار اصلی‌شان آدم‌کشی است و و لو این که در ظاهر شغل دگری داشته باشند.

برای مثال حسین شریعتمداری، نماینده رهبر حکومت اسلامی در روزنامه کیهان، یکی ای این نمونه‌هاست. او در جریان اعتراضات دانشجویی تیرماه سال 1378، همین مضمون موضع احمدی‌نژاد را به کار برده بود.او در باره نحوه برخورد حکومت با مخالفان خود، گفته بود حکومت اسلامی در سرکوب مخالفان، مانند ماشینی است که در سرازیری حرکت می‌کند و نه ترمز دارد و نه فرمان.

او پس از آن، بارها بر این نکته تاکید کرده و با حمایت از «بی‌ترمزها» موقعیت کنونی بسیاری از مقامات حکومت اسلامی را ناشی از همین تندروی‌ها دانسته بود.

بنابراین، جای شگفتی نیست اگر او اکنون وزارت امور خارجه را به انفعال و کوتاه آمدن در مقابل «گستاخی» اروپاییان متهم کند.

حسین شریعتمداری، پس از حمله تروریستی به رژه نظامیان در اهواز، به صراحت تهدید کرده بود که نباید «این فرصت از دست داده شود» و به دلیل آن‌که «هواداران جان بر کف ایران اسلامی در جای‌جای دنیا کم نیستند، جا دارد از این پس جرثومه‌های فساد و تباهی از سایه خود هم بترسند.»

تهدیدات مشابه نه تنها پس از حمله اهواز، و نه تنها از زبان کسانی مثل حسین شریعتمداری، بلکه از سوی فرماندهان بلندپایه سپاه پاسداران بارها مطرح شده است.

به‌عنوان نمونه، سرتیپ مسعود جزایری، معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در آبان ماه سال 1288 با تاکید بر شناسایی بسیاری از معترضان به نتایج انتخابات در داخل و خارج از ایران و تهدید آنان به برخورد مناسب گفت: «جمهوری اسلامی در عين سعه صدر، نمی‌تواند به عناصر برانداز و دنباله‌های كودتای نرم اجازه فتنه‌گری بدهد و چنان‌چه ناچار شود حتی خواهد توانست عقبه‌های برون مرزی را با چالش جدی مواجه سازد.»

معنای چنین سخنان و رویکردی که به‌طور مداوم از سوی چهره‌های تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز حکومت اسلامی مطرح می‌شود این است که از نگاه آنان، در کنار بازداشت، اعدام  و حتی ترور در داخل (مانند آنچه در جریان قتل‌های زنجیره‌ای رخ داد)، ترور و حذف فیزیکی در خارج از کشور نیز ابزاری مناسب و پسندیده برای «برخورد» با مخالفان است؛ هرچند، عملی کردن آن، گاه می‌تواند به دلیل شرایط نامساعد، برای مدتی به تعویق افتد و ماشینی که با اعدام فرماندهان ارتش و مقامات نظام پیشین به راه افتاده، با وجود میل باطنی، گاه ناگزیر به گرفتن ترمز شود. اما ماهیت آن هرگز تغییر نمی‌کند.

مهم‌از از همه فتوای اخیر رهبر تحت عنوان «آتش به اختیار» است. خامنه‌ای در سخنانی به مناسبت عید فطر و در جمع نمازگزاران که روز دوشنبه 5 تیر سال 1397 در مصلای آیت‌الله خمینی در تهران برگزار شد تاکید کرد که «آتش به اختیار به‌معنای کار فرهنگی خودجوش و تمیز است.»

او گفت که معنی این سخن این است که «در تمام کشور، صاحبان اندیشه، فکر و همت، کار را خودشان پیش ببرند، منافذ فرهنگی را بشناسند» و افزود: «نیروهای انقلابی بیش از همه باید مراقب نظم کشور، مراقب آرامش کشور، مراقب عدم سوء‌استفاده‌ دشمنان از وضعیت کشور، مراقب حفظ قوانین باشند.»

او تاکید کرد که «این مراقبت‌ها در درجه‌ اول متوجه به نیروهای انقلاب است که دلسوزند، علاقه‌مندند و مایلند که کشور به‌سوی هدف‌های خود حرکت بکند.»

به گفته خبرنگاران به‌نظر می‌رسد که به‌دنبال واکنش‌ها به سخنان سه خامنه‌ای درباره آن‌چه که او«آتش به اختیار بودن افسران جنگ نرم» نامید، او اکنون تلاش کرده است تا درباره آن سخنان توضیحاتی بدهند.

خامنه‌ای گفته بود: «در دانشگاه خیلی می‌شود کار کرد، اتفاقا در دانشگاه باید کار کرد. چه کسی باید در دانشگاه کار بکند؟ شما تشکل‌ها هستید که در دانشگاه باید کار بکنید. البته خطاب بنده در غیر از این جلسه به همه است؛ من به همه‌ آن هسته‌های فکری و عملی جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتبا می‌گویم: هرکدام کار کنید؛ مستقل و به‌ قول میدان جنگ، آتش‌ به ‌اختیار.»

پس از طرح این فتوای رهبر، حسین الله کرم «رییس شورای هماهنگی حزب‌الله» در صفحه اینستاگرام خود، بیانیه این شورا را به‌همراه تصویر بَنِری تهدیدآمیز منتشر کرد که در فضای رسانه‌ای جنجال آفریده بود.

بَنِر که در محل برگزاری نمازجمعه تهران نصب شده بود، هشدار می‌داد اگر جلوی ورود زنان به سالن‌های والیبال برای تماشای مسابقات تیم ملی مردان گرفته نشود، «دانشجویان حزب‌الله نمازجمعه تهران» بر اساس توصیه‌های آیت‌الله خمینی و «امر آتش به اختیار» آیت‌الله خامنه‌ای جلوی این ورود را خواهند گرفت.

حسین‌الله اکرم در متن خود، هم‌چنین اعلام کرده که گروه «دانشجویان حزب‌الله نمازجمعه تهران» برای اجرای دیدگاه‌های رهبر سابق و اجرای فرمان آتش به اختیار رهبر فعلی جمهوری اسلامی تشکیل شده است.

دلیل جنجالی شدن بنر نمازجمعه تهران، توصیه 17 خرداد رهبر حکومت اسلامی در مورد آتش به اختیار عمل کردن «افسران جنگ نرم» در صورت «اختلال» در دستگاه‌های حکومتی بود. توصیه‌ای که عملا آیت‌الله خامنه‌ای به‌ ترویج خشونت و ترور بود.

«نیروهای آتش به اختیار» در ادبیات سیاسی ایران، بیش از هر چیز به‌عبارت اطلاح‌طلبان، یعنی«نیروهای خودسر» شباهت دارد؛ یعنی همان‌ها که در چهار دهه اخیر، از سوی نهادهای حکومتی به‌عنوان عاملان انجام طیفی از اقدامات خشونت‌آمیز و از جمله اقدامات «لباس شخصی‌ها» و «سربازان گمنام امام زمان» معرفی شده‌اند.

در ادامه لیستی از قربانیان ترور را می‌خوانید که بی‌تردید این لیست ناقص است و رقم ترورهای بسیار بیش‌تر از این لیست است. بری مثال، تروریست حکومت اسلامی در چهار دهه گذشته تنها در کردستان عراق، صدها از مخالفان خود ترور کرده‌اند که اسامی خیلی از آن‌ها در این لیست نیست.
۱- ۳۰ بهمن ۱۳۵۷، ارسطو سیاح کشیش کلیسای انگلیکن مقابل دفتر کارش در شیراز با ضربات چاقو به قتل رسید. پس از قتل او، اموال کلیسای انگلیکن از سوی حکومت اسلامی توقیف شد. کلیسای انگلیکن که خدمات خود را به زبان کشور مقصد ارائه می‌دهد از سوی حکومت اسلامی در رده‌ «کلیساهای مروج افکار انحرافی» ارزیابی شده است.

۲- ۳ خرداد ۱۳۵۸، محمد موحد از فعالان جامعه بهائی شیراز و بعدتر تهران، در خیابانی در تهران ربوده شد و از آن زمان ناپدید شده است. او پیشتر چندین بار برای بازپرسی به کمیته‌ انقلاب احضار شده بود. حکم بازداشت آموحد ٢٢ اردیبهشت ۱۳۵۸ از طرف دادستان کل انقلاب صادر شده بود. 

۳- ۲۰ آبان ۱۳۵۸، دکتر علیمراد داودی منشی محفل ملی بهائیان ایران و استاد فلسفه‌‌ دانشگاه تهران در حال قدم زدن در محوطه‌ پارک لاله از سوی سرنشینان یک اتومبیل جیپ ربوده شد و از آن زمان ناپدید شده است. در آن زمان، جز اتومبیل‌های دولتی، اتومبیل دیگری نمی‌توانست وارد محوطه‌ پارک شود. دکتر داودی چند روز پیش از ربوده شدن تلفنی تهدید شده بود. 

۴- ۱۶ آذرماه ۱۳۵۸، شهریار مصطفی شفیق افسر ارشد پیشین ارتش و پسر اشرف پهلوی هنگام خروج از منزل مادرش در پاریس به‌ضرب گلوله کشته شد. صادق خلخالی که پیشتر در بیانیه‌ای شهریار شفیق را به «تدارک تجدید جریان ۲۸ مرداد به منظور تجزیه‌ کشور» متهم کرده بود در بیانیه‌ای اعلام کرد حکم اعدام شفیق اجرا شد.  

۵ - ١٣ دی ۱۳۵۸، روحی روشنی منشی محفل بهائیان تهران هنگام بازگشت از دفتر محفل به منزل خودش ربوده شد. در این روز، ماموران امنیتی به منازل تعدادی از بهائیان در تهران هجوم بردند، روحی روشنی که در یکی از این منازل بود بازداشت  نشد، اما ساعاتی بعد و در مسیر بازگشتش به منزل از سوی سرنشینان یک اتومبیل ربوده شد. تاکنون اطلاعی از او به‌ دست نیامده است.

۶- ۲۹ بهمن‌ماه ۱۳۵۸، شیرمحمد درخشنده توماج، عبدالحکیم مختوم، طُواق محمد واحدی و حسین جرجانی از رهبران کانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن را پس از شکنجه‏‌های بسیار به قتل می‌رسانند. پیکر آن‌ها در ۱۲۵کیلومتری جاده‌ی بجنورد زیر یک پل یافته ‌شد. صادق خلخالی در کتاب خاطراتش تاکید کرده که او دستور کشتن این ۴