دیوار برلین، ۳۰ سال بعد
دیوار برلین، ۳۰ سال بعد
منبع: صدای سوسیالیستی
نویسنده: گراهام هارینگتون
تارنگاشت عدالت
«بورژوازی همه چیز را به کالا تبدیل میکند، نوشتن
تاریخ هم از آن زمره است. این بخشی از هستی آن، بخشی از شرط موجودیت آن است
که همه کالاها را تحریف کند: بورژوازی نوشتن تاریخ را تحریف کرد. و پُردرآمدترین
تاریخنگاری آنی است که برای مقاصد بورژوازی به یهترین وجه تحریف شده باشد.»
(فريدریش انگلس، «یادداشتها برای تاریخ ایرلند» (۱۸۷۹-۱۸۶۹)
امسال۳۰- مین سالگرد تخریب دیواربرلین خواهد بود. بدون تردید این با تهاجم ایدئولوژیک
رسانههای سرمایهداری به جمهوری دمکراتیک آلمان، با چند اشاره متعهدانه با
«اشتازی» همراه خواهد بود.
با توجه به اینکه همان صداها گستاخی این را دارند که
علیرغم حمایتشان از نئونازیها و دیگر فاشیستها در دولت اوکرائین، مجارستان و
لهستان و حمایتشان از بولسونارو در برزیل و همپالکیهای او در اپوزیسیون ونزوئلا
خود را دمکرات جا بزنند، لازم نیست به خوانندگان «صدای سوسیالیستی» گفته شود که
این چابلوسی بر سر «آزادی و دمکراسی» خندهآور است.
با این وصف، اشاره به برخی فاکتهای تاریخی پیرامون جمهوری دمکراتیک آلمان از
نقطه نظر طبقه کارگر مفید است.
تشکیل جمهوری دمکراتیک آلمان واکنشی بود به تشکیل جمهوری فدرال آلمان در
سال ۱۹۴۹، پس از آنکه بخشهای تحت کنترل غربِ برلین برای آسیب رساندن به ثبات اقتصادی
سمت شرقی پول جداگانه ای را به جریان انداخت.
برخلاف چیزی که در نظام آموزشی سرمایهداری تدریس میشود،
اتحاد شوروی و متحدین آن هرگز یک آلمان تقسیم شده نمیخواستند، بلکه خواهان یک
حکومت واحد اما بیطرف بودند.
اما در سال ۱۹۵۲ تحت صدراعظمی کنراد
آدناور، پیشنهاد شوروی برای آلمان یکپارچه به وسیله غرب رد شد. ایالات متحده سپس
اسلحه و پول در اختیار آلمان غربی قرار داد.
جمهوری دمکراتیک آلمان در منطقهای که فقط یکسوم قلمرو آلمان را تشکیل میداد،
صنابع سنگین کمی داشت، و در جنگ لطمه عظیمی خورده بود، با جمعیتی که با تبلیغات
نازیها و خطر به قدرت رسیدن یهودیان مغزشویی شده بود، به وجود آمد. حدود ۳۰ درصد صنایع
در شرق به مثابه غرامت برای جنگ که در شوروی ۲۶ میلیون کشته
بر جای گذاشت، به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالتسی داده شده بود.
حزب حاکم نوین جمهوری دمکراتیک آلمان، حزب سوسالیست متحد
آلمان، بدون هیچ شرمندگی یک حزب از ضدفاشیستهای قديمی بود، که برخی از آنها
یهودی بودند.
اتو گروتوُهل (Otto Grotewoh) اولین نخستوزیر جمهوری دمکراتیک آلمان چند بار به وسیله نازیها
زندانی شده بود. والتر اولبريشت (Walter Ulbricht) یک نجار سابق بود. جانشین او، اریش هونکر یک بامساز سابق بود که
ده سال را در زندان نازیها گذرانده بود.
آلبرت نوردن (Albert Norden)، عضو کمیتۀ مرکزی حزب سوسیالست متحد آلمان پسر یک خاخام بود.
هرمان آکسن (Herman Axen) از یک خانواده یهودی میآمد و از دو اردوگاه آشویتس و بوخنوالد
جان سالم به در برده بود. هیلده بنيامین (Hilde Benjamin)، نخستین وزیر زن در جمهوری
دمکراتیک آلمان نیز یک یهودی بود که در زمان نازیها حق وکالت را از دست داده بود،
و همسر او در اردوگاه کار اجباری ماوتهاوزن به قتل رسیده بود.
در تضاد آشکار با این، حکومت آلمان غربی با نازیهای سابق پُر شده بود. هانس
گلوبکه (Hans Globke) یک نازی بود که نه فقط زیر نظر آدولف آیشمان کار کرده بود،
بلکه با او مشترکاً قوانین بدنام موسوم به «قوانین نورنبرگ» را نوشته بود و بعداً
مشاور آدناور شد.
غرب به شهروندان شرق در صورت نقل مکان به غرب مشوقهای مالی میداد. البته،
این مشوقها، مانند مسکن و وام بدون بهره، برای همه نبود و فقط به اعضای طبقات
متخصص داده میشد. این به «فرار مغزها» منجر شد و شدیداً برجمهوری دمکراتیک آلمان
تأثیر گذاشت. این، همراه با عملیات خرابکاری و جاسوسی آشکار از سوی سازمان «سیا»،
«ب. ان. د.» (سرویس جاسوسی آلمان غربی)، و«ام. آی. ۶»، حکومت آلمان
شرقی را به بستن مرزهای خود مجبور ساخت. در نتیجه، در سال ۱۹۶۱ «حصار حمایتی
ضدفاشیستی» ایجاد شد.
دیوار در سال ۱۹۸۹ پایین آورده شد، و کمی
بعد از آن جمهوری دمکراتیک آلمان ضمیمه غرب شد.
دیوار برلین شايد برای کمونیستها یک موضوع مسحور کننده
نباشد، اما ما همیشه باید با یک رویکرد اصولی به تاریخ نگاه کنیم، و ببینیم چه میتوانیم
از آن بیاموزیم. دیوارهای مرزی به ندرت چیزی خوبی هستند، اما ما همیشه باید بپرسیم
که از آن سود میبرد؟ چه کسی از دیوارها در فلسطین سود میبرد؟ چه کسی از دیوارهای
صلح در بلفاست، که طبقه ما را تقسیم شده نگه میدارد، سود میبرد؟
و ما همچنین باید بپرسیم، جمهوری دمکراتیک آلمان به سود چه کسانی بود؟
مطمئناً طبقه کارگر، و زنان از آن سود میبُردند. تعجبآور نیست که مردم شرق بارها
در نظرسنجیها میگویند که از فروپاشی حکومت خود متأسف هستند. آنها از خدمات
بهداشتی همگانی، آموزش همگانی و مسکن عمومی برخوردار بودند، در آنجا بیش از هر
حکومت دیگری در کره زمین تئاتر وجود داشت، یک حس جمعی تعلق داشتن که برای هر کس در
یک جامعه سرمایهداری بیگانه است، و برابری برای زنان- از جمله مراقبت کودک و
دسترسی به سقط جنین- که بدون شرمندگی فمینیسم طبقه کارگر بود- وجود داشت. همه اینها
در حالی بود که جمهوری دمکراتیک آلمان به تعهدات بینالمللی خود وفادار بود، از
انقلابیون در موزامبیک، آنگولا و جاهای دیگر حمایت میکرد.
با توجه به امکانات رهبری جمهوری دمکراتیک آلمان، و اعتیارنامه ضدفاشیستی آن،
ما باید با ذهن باز به جوانب کمتر جذاب نگاه کنیم و همیشه با ذهن باز به مسايل
برخورد نماییم.
https://socialistvoice.ie/2019/03/the-berlin-wall-thirty-years-later/
همچنین نگاه کنید به:
۲- «قیلوقال دربارۀ دیوار برلین»
۳- «هزار کیلومتر دیوار در اروپا برای توقف مهاجرين»
برگرفته از آرشیف سپیده دم