مارکسیسم ـ لنینیسم و بررسی اولیه از سوسیالیسم قرن بیست ویکم درآمریکای جنوبی بمناسبت کودتا علیه اوا مورالس
مارکسیسم ـ لنینیسم و بررسی اولیه از سوسیالیسم قرن بیست ویکم درآمریکای جنوبی
بمناسبت کودتا علیه اوا مورالس
«تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم تئوری
علمی است که در اواسط قرن نوزدهم تا اوائل قرن بیستم در طوفانهای مبارزه طبقاتی
عظیم بین بورژوازی بینالمللی وپرولتاریای بینالمللی متولد شد. مارکس و انگلس در
کنار کشف تکامل ماتریالیستی تاریخ و فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک، با بررسی شیوه تولید
سرمایهداری به کشف تئوری ارزش اضافه نائل شدند و
سوسیالیسم را از تخیل به علم تبدیل کردند. در اثر این کشف، تضاد آشتیناپذیر بین
طبقه سرمایه دار با طبقه کارگر به یکباره و بطور تمام کمال آشکار گردید»
(تمام نقل قولها ازسندی است که نگارنده پس ازعقبگرد
سوسیالیسم درسال ۱۹۹٠به نگارش در آورد).
بعدها لنین شاگرد
راستین مارکس و انگلس با تدوین تئوری «امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله رشد سرمایهداری» و تغییر عینی مرکز
ثقل انقلاب از کشورهای متروپل به کشورهای جنوب و شرق، شعار «پرولتاریای جهان و خلق
های کشورهای تحت ستم متحد شوید» را به شعار مرکزی جنبش کارگری تبدیل نمود. مدتی
بعد ها مائو تسه دون در چین، هموشی مین در ویتنام و کاسترو در کوبا، که هر سه
رهبران ملی بودند، نه تنها به صف پرولتاریا پیوستند، بلکه مارکسیسم- لنینیسم را به
شرایط کشورشان انطباق داده و آنرا تکامل بخشیدند.
مائو تسه دون در
اکتبر۱۹۴۹ در پاسخ به این سئوال که انقلاب چین چگونه پیروز شد، میگوید:«سه اسلحه: حزب،
ارتش خلق و حبهه واحد به رهبری حزب طبقه کارگر باعث پیروزی انقلاب رهایی بخش ملی
شد» (نقل به معنی)
بنابراین، نتیجهگیریی
که هنوز عکس آن در عمل ثابت نشده، این است که اولاً تضاد سرمایهداری با سوسیالیسم
آشتیناپذیر است. ثانیا، انقلابهای رهاییبخش ملی به بخشی از انقلاب سوسیالیستی
جهانی وگذار به سوسیالیسم تبدیل شده است. ثالثاً، بدون حزب کمونیست، ارتش خلق و
جبهه واحد تحت رهبری این حزب امکان پیروزی حتی برای حفظ استقلال ملی امکانپذیر
نیست؛ چه برسد برقراری عدالت اقتصادی- سیاسی- اجتماعی و سمتگیری سوسیالیستی.
لنین همچنین روشن
کرد که پرولتاریا و خلقهای تحت ستم جهان نمیتوانند در میدان بورژوازی با
بورژوازی رقابت کنند و بر آن فائق آیند. دموکراسی بورژوازی و پارلمانتاریسم میدان
بازی اوست که اگر نتواند با پول قدرت را بخرد با قوه قهریه یعنی کودتا و حمله
نظامی آنرا میگیرد.
باید توجه کرد که
طبقه سرمایهدار در جوامع تحت ستم به سه گرایش تقسیم میشود. گرایش کمپرادوری،
(اکثریت طرفداران سلطنت و حتی بخش مهمی از دولت دکتر مصدق)، گرایش میانه رو ملیگرا
(دکتر مصدق و یاران نزدیکش) و گرایشی که عدالتخواه است و سمتگیری سوسیالیستی
دارد (دکتر فاطمی). انطباق تاریخی و همه جانبه این تئوری به شرایط ایران و دیگر
کشورها کار دشواری نیست. ولی وظیفه این مقاله نیست.
اما در کشورهای
آمریکای لاتین چه گذشت؟ ناگفته روشن است که آمریکای لاتین به عنوان حیات خلوت
امپریالیسم آمریکا نه تنها مورد تاخت و تاز و چپاول یانکیها قرار گرفت، بلکه به
آزمایشگاه پیادهسازی سیاستهای نئولیبرالی تبدیل گردید. اکثریت خلقهای این ممالک
زیر این سلطهگری و استثمار به ستوه آمدند. خیزشهای این ممالک عمدتا در زمانی اوج
گرفت که نه تنها جنبش کارگری جهانی در حال عقب نشینی بود، بلکه بحران ایدئولوژیک وگرد
وغبار بر خاسته از آن نه تنها روی احزاب کارگری تاثیر مخرب داشت، حتی در میان
طبقات میانی و شیفتگان عدالت اجتماعی (در سراسر جهان) نیز اغتشاش فکری بوجود آورد
و دستآوردهای جنبش گارگری محبوبیت خود را در میان دموکرا تهای انقلابی و
عدالتخواه از دست داد. انواع تئوریها و ادعاها عمدتا در قالب تسلیمطلبی و
همچنین، رشد سوسیال دموکراسی بسیار مبتذلتر از اروپای قرن بیستم در کشورهای تحت
سلطه رشد کرد. در آمریکای لاتین رهبران تودهگرا و پوپولیست چپ بویژه با گرایش
«سوسیالیسم دموکراتیک»، ولی انقلابی رشد کرد که چاوزیسم درراس آنها قرار گرفت و
تمام کشورهای امریکای لاتین را تحت تاثیر قرارداد. رهبرانی مانند چاوز و مادورو، لولا، اورتگا، مورالس و حتی کورهآ از آن نمونه هستند. تجربه چندین سال گذشته نشان داده اگرچه این جنبشها بمعنی
قطعی شکست نخوردهاند و سنن ارزشمندی را در تاریخ معاصر آمریکای لاتین ثبت کردند
ولی پیروزی بزرگی نیز بدست نیاوردهاند. البته، به نسبتی که این نیروها به شناختهای
مارکسیستی نزدیکتر شدند به همان نسبت دستآوردهای بیشتری داشتهاند. مثلا در
کشورهای که احزاب منسجم کمونیستی وجود دارند، وضعیت بهتر است یا رهبران عدالتخواهی
که در بازوی نظامی قدرت بیشتری دارند، موفق تر بودهاند. بهر حال تمام تجربه چند
سال گذشته از جمله تجربه بولیوی باز هم بیشتر از گذشته ثابت میکند که مبارزه با
سرمایهداری بدون حزب واحد قدرتمند، بدون بازوی نظامی و بدون یک جبهه واحد تحت
رهبری حزب امکانپذیر نیست. باید در مقابل ضدانقلاب مسلح با نیروی مسلح ایستاد.
باید از میدان بازی بورژوازی خارج شد.
ر. رنجبر
۲۴ آبان(عقرب) ۱۳۹۸