دهه شصت حکومت اسلامی، خونین ترین دهه در تاریخ ایران
بهرام رحمانی
دهه شصت
حکومت اسلامی، خونین ترین دهه در تاریخ ایران
و موسوی
نخست وزیر آن بود!
میرحسین موسوی، نخست وزیر مورد تایید صد در
صد امام خمینی، در پیامی از حصر، افزایش قیمت بنزین را اقدامی غیرمعقول و
کاسبکارانه و نحوه برخورد با مردم معترض را شبیه کشتار میدان ژاله در شهریور ۵۷ دانست و نسبت به عواقب آن هشدار داد.
از میرحسین موسوی، باید پرسید چگونه شما
واقعه میدان ژاله را به یاد دارید اما کشتارهای هولناکی که در دهه نخست حکومت
اسلامی که شما نخست وزیر آن بودید را فراموش کرده اید؟!
سال گذشته، سازمان عفو بین الملل
گزارشی منتشر کرده به مناسبت ۳۰ سالگی آن چه که در ایران به «اعدام های
تابستان ۶۷»معروف شده است. در این گزارش به اسامی برخی از
مقامات این کشور اشاره و عنوان شده میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت، حسن ابراهیم
حبیبی، وزیر وقت دادگستری و علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه وقت از این
اعدام ها با خبر بوده اند.
براساس این گزارش
سازمان عفو بین الملل، از اوت تا دسامبر ۱۹۸۸، شانزده نامه اقدام
فوری درباره اعدام های تابستان ۶۷ برای ایران ارسال کرد.
به گفته این سازمان حقوق بشری، دولت وقت ایران به هیچ یک از نامه ها
که خواهان اقدام فوری برای رسیدگی به این موضوع بوده، پاسخ نداده است.
«اعدام های تابستان ۱۳۶۷»با فتوای آیت الله
خمینی، بنیان گذار حکومت جهل و جنایت و ترور و تبه کار اسلامی ایران،
آغاز شد و تابستان، پاییز و زمستان آن سال در سراسر زندانهای ایران اجرا شد.
آیت الله
خمینی در فتوای معروف خود، که در آن حکم به اعدام زندانیان سر موضع داده است،
می گوید: «کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود
پافشاری می کنند، محکوم به اعدام می باشند. تشخیص در تهران با آقایان
نیری (حاکم شرع)، اشراقی (دادستان تهران) و نماینده وزارت اطلاعات است.»
میرحسین موسوی،
نخست وزیر وقت، که پس از اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ در حصر خانگی است، در
انتخابات آن سال پس از نزدیک به دو دهه سکوت در واکنش به اعدام های تابستان ۶۷ گفته است: «بنده به
هیچ وجه نه نقشی داشتم نه اطلاعی.»
موسوی در فایل
صوتی که از او در سال ۱۳۸۹ منتشر شد نیز عنوان
کرده که: «زمانی که این اتفاق افتاد، چند روز گذشته بود که در جلسه سران، آقای
خامنهای اطلاع دادند.»
در بخش دیگری از سخنان موسوی می گوید: «آن وقت
موظف بودم از کلیت نظام به عنوان نخست وزیر دفاع کنم.»
آیت الله خمینی در مردادماه ۱۳۵۸، در یک
سخنرانی اش گفت:
«اگر
بنا بود مانند سایر انقلاب ها در دنیا انقلاباتی که واقع شد، پشت سر انقلاب
چند هزار فاسد را دار می زنند و آتش می زنند قضیه تمام می شود.
می گویند شده رستاخیز، ما می خواهیم رستاخیز شود، یک حزب را چند حزب را
که صحیح عمل می کنند می گذاریم و باقی همه ممنوع اعلام می کنیم، هر
نوشته جاتی که این ها کردند و برخلاف مسیر اسلام است همه را از بین
می بریم...»
موسوی انتخاب خمینی بود. بنابراین هدف اصلی این پیام موسوی، قبل از هر چیز حذف یک تاریخ خونین حکومت اسلامی به
رهبری خمینی و خودش، یعنی دهه شصت ایران است. حذف این تاریخ و وصل کشتار امروز
حکومت اسلامی به کشتار میدان ژاله، یک عوام فریبی خام بیش نیست.
متن کامل
مصاحبه تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در دسامبر ١٩٨٨ برای نخستین بار در فضای
مجازی.
از ٧ ژوئن ٢٠١٠ که
مقاله جفری رابرتسون درباره گزارشش پیرامون کشتار زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧ در
گاردینمنتشر شد، گفتگوی میرحسین موسوی با تلویزیون اتریش به یکی از بحث های
داغ فضای مجازی تبدیل شد.رابرتسون در
پاراگراف ششم مقاله ای
که ١٧ خرداد ١٣٨٩ در گاردین منتشر شد، از «حمایت میرحسین موسوی از اعدام زندانی ها برای جلوگیری از شورش
آن ها» سخن گفت:
«موسوی
در تبلیغات انتخاباتی پارسال، با شعارهای «١٩٨٨» به چالش کشیده شد ولی از این که بگوید از
قتل عام ها چه می دانست سر باز زد. در جریان تحقیقی که برای بنیاد «عبدالرحمان
برومند» که مقر آن در آمریکا است انجام می دادم، تصادفا به مصاحبه ای
برخوردم که موسوی در دسامبر سال ۱۹۸۸ با تلویزیون اتریش انجام داد. موسوی در پاسخ به ادعاهای سازمان عفو بین الملل،
غیرصادقانه گفت که زندانیان اعدام شده، می خواستند شورش کنند. وی گفت: «ما باید این توطئه را درهم می شکستیم، از
این جنبه به هیچ وجه رحم نمی کنیم.» او از روشنفکران غربی می خواهد
که از حق دولت های انقلابی برای «برخورد قاطع» با دشمناشان حمایت کنند.
طنزآمیز است، حکومتی که او با چنان ریاکاری از آن دفاع می کرد، اکنون هواداران
خود وی را بی رحمانه سرکوب می کند.»
با این حال پنج روز بعد (٢٢ خرداد
١٣٨٩)، در صفحه دوم و سوم گزارش مفصل پیرامون کشتار زندانیان سیاسی در سال
١٣٦٧ (صفحه ٩ و ١٠ فایل پی.دی.اف) که توسط بنیاد برومند منتشر شد، رابرتسون
ضمن رفرنس قرار دادن «روزنامه اطلاعات، ١ دی ١٣٦٧، ص ٢» عنوان می کند که
میرحسین موسوی در گفتگو با تلویزیون اتریش، ضمن طفره رفتن از پاسخ به سئوالی
پیرامون نقض حقوق بشر، از «برخورد قاطع با مجاهدین در عملیات مرصاد» دفاع کرده
بود:
«در دسامبر 1988، زمانی که اخبار کشتار زندانیان به غرب رسیده بود، یک خبرنگار
تلویزیونی اطریشی از میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت (که در حدود بیست سال پس از این
تاریخ در انتخابات ۱۳٨٨ ریاست
جمهوری شکست خورد) پرسید که دربارۀ ادعاهایی که در رسانه های غربی در مورد
نقض حقوق بشر منتشر شده است چه نظری دارد. موسوی با اشاره به عملیات مرصاد که منجر به درهم شکسته شدن حمله مجاهدین شده بود،
از پاسخ به این سئوال طفره رفت و ضمن محکوم کردن آن ها تحت عنوان «منافقین»
ادعا نمود: «آن ها نقشه هایی برای کشت و کشتار داشتند وما باید توطئه
آن ها را درهم می شکستیم… ما در این زمینه ها هیچ گذشتی نداریم.» او دغل کارانه افزود: «ما به حقوق بشر احترام می گذاریم و با شکنجه افراد
مخالفیم.»او در ادامه به روشنفکران غربی توصیه کرد که حق دولت های
جهان سوم را برای گرفتن تصمیم های قاطعانه علیه دشمنان خود به رسمیت بشناسند
و اظهار تاسف کرد که اگر «آلنده» در شیلی قاطعانه اقدام کرده بود، می توانست جان سالم به در برد.» (متن
کامل این گفتگو را در ضمیمه همین مطلب مطالعه نمایید)
همان طور که
ملاحظه می کنید، میرحسین موسوی ضمن طفره رفتن از پاسخ به پرسش، از برخورد قاطع با
مجاهدین در عملیات مرصاد دفاع می کند ولی از اعدام زندانی های مجاهد، هیچ حرفی نمی زند، از اینرو با اینکه نقل
قولی که جفری رابرتسون از گفتگوی تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در گزارشش آورده
است، درست است، نقل قول وی در مقاله گاردین جعلی است. با این حال سکوت آقای موسوی
در برابر این اعدامها هیچ توجیهی ندارد و چند و چون برخورد قاطع
جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق در عملیات مرصاد که آقای موسوی از آن بعنوان یکی از
موارد اعتراضات مطبوعات غربی به نقض حقوق بشر در ایران یاد کرده است، نیز باید
مشخص شود تا بتوان درباره
میزان نقض حقوق بشر در حین و بعد از این عملیات در رفتار با اسرای مجاهدین، حکمی
صادر کرد.
شایان ذکر است که این مطلب با محور قرار
دادن تنها منبع در دسترس از متن کامل گفتگوی تلویزیون اتریش با موسوی نگاشته شده
است که رفرنس گزارش یک حقوقدان برجسته غربی بوده است.
***
خشونت های قرن
گذشته میلادی، نسل کشیها مثل هولوکاست یا روندا و مثل آن چه در آرژانتین،
شیلی، اندونزی یا اسپانیای فرانکو و و ایران دهه شصتاتفاق افتاد، هر چند در تکنیک،
شیوه اجرا و تعداد کشته شدگان با هم تفاوت دارند، ولی اکثرا در یک جنبه
مشترکند: عدم تحمل منتقد و مخالف!
تاریخ با پیر شدن و مرگ نسل دوران حکومت
پهلوی و انقلاب ۵۷، به فراموشی و خاموشی سپرده نمی شود.
نسل های بعد از انقلاب، به خوبی به چگونگی روی کار آمدن و جنایات حکومت
قتل و کشتار و ترورحکومت اسلامی ایران، آگاهی دارند. پیکارگران انقلاب ١٣٦٧ و جان
بدربردگان از کشتارها و ترورهای حکومت اسلامی در این چهل سال، خواب نبوده اند
که موسوی نامی با یک پیام این تاریخ حذف کند. نسل انقلاب و جان بدربردگان
هزاران سند، کتاب، فیلم، سخنرانی، سمینار و مقاله
منتشر کرده اند که به یمن تکنولوژی مدرن کنونی، این آثار به راحتی
ببه دست نسل جوان ایران رسیده است. نیروی جوان جامعه ما، کنونی که اغلب نیز
باسودادند و صد البته تشنه آزادی! به خوبی به نقاط قوت و ضعف اپوزیسیون
چپ و راست حکومت اسلامی واقف هستند. این نیروست که تاکنون بارها به میدان
آمده است تا تاریخ انقلاب ٥٧ ایران را با درایت سیاست بیش تر و مدرن تر
کنونی و با درس گیری از ضعف ها و خطاهای نیروی های سیاسی آن دوره
تکرار کند و همان طور که در انقلاب ٥٧، حکومت پهلوی به گورستان تاریخ
فرستاده شد این بار حکومت اسلامی را نیز به همان گورستان بفرستند.
تولد حکومت اسلامی ایران، با اعدام، خون
ریختن، زن ستیزی و آزادی ستیزی و ترور و وحشت آغاز کرد. از همان فردای
پیروزی بیست و دو بهمن ماه ١٣٥٧،خمینی دستور اعدام تعدادی از عوامل حکومت استبدادی
سابق را صادر کرد. چند ژنرال حکومت پهلوی و عباس هویدا نخست وزیر آن حکومت، جزء
اعدام شدگان بود. علیه کمونیستها تبلیغات زهرآگین می کردند. پیروان دین
بهایی را اذیت و آزار می دادند و تعدادی را هم اعدام کردند. شعارهای مرگ بر
آمریکا و نه شرقی ـ نه غربی گوش جهانیان را کر می کرد. همه این ها
بهانه ای بیش نبود و پیشاپیش می خواستند از جامعه و به ویژه از
نیروهای انقلابی غیرمذهبی و سکولار و کمونیست زهرچشم بگیرند.مهم تر از همه،
برای همیشه انقلاب و خواسته های انقلابی را سرکوب و متوقف کنند. اما متاسفانه
نیروهای انقلابی آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جو، از همان موقع
می بایست علیه اعدام ها می ایستادند. اما نفرت از حکومت پهلوی و
عوامل آن، شور انقلابی و عدم بلوغ سیاسی کافی سازمان ها و احزاب سیاسی، به
آن ها، اجازه فکر کردن به مسئله اعدام که امروز به آن رسیده ایم را نداد
تا بتوانیم علیه اعدام باشیم و جلو یک فاجعه انسانی را بگیریم. شاید هزاران هزار
عزیزی که در این چهار دهه جان شان را از دست دادند حالا در کنار ما بودند و
این همه مادر و پدر و فرزندان داغدار نداشتیم.
در همان روزهای اول و به محض این که خمینی
پایش به تهران رسید حتی به همه آن وعده هایی که در پاریس و در مقابل
رسانه های داده بود پشت پا زد و در در سخنرانی معروف خود در بهشت زهرا، گفت:
من توی دهن این دولت (دولت بختیار) می زنم و دولت تشکیل می دهم.
اما کسی توجه نکرد که چرا باید او دولت تشکیل دهد. آن هم در شرایطی که مردم
علیه شاه انقلاب کرده بودند تا خود در سرنوشت خویش دخیل باشند و سرنوشت خود را به
دست یک نفر دهند! خمینی در همان روزها، به مردم اخطار داد که انقلاب تمام شده است،
به خانه های خود برگردید و اداره امور را به علمایاسلام بسپارید. یکی از آن
علمای اسلامی، همین شیخ حسن روحانی بود که قعدتا باید میرحسین موسوی او را
به خوبی می شناسد. روحانی به محض این وارد کاخ ریاست جمهوری شد روزانه
به طور میانگین ۳ نفر را اعدام کرد و اکنون به کشتار جمعی
مخالفین افزایش قیمت نیزین در خیابان ها رسید.
خمینی، اولین فتوایش را علیه زنان فتوا و
دومین فتوایش را علیه مردم کردستان داد. خمینی گفتزنان چادر به سر کنند و به کنج
خانه ها برگردند و اگر حجاب اسلامی را رعایت نکنند از کار اخراج
می شوند. او، قصاص و شریعت اسلامی و سنگسار و شلاق زدن و اعدام کردن در
ملاء عام را در جامعه رواج داد.
حکومت اسلامی تازه به قدرت رسیده، دختران و
پسران جوان، دانشجویان و دانش آموزان، معلمان، روشنفکران، کارگران شاغل و
بیکار، پدران و مادران و خلاصه همه مردمی را که به خیابان ها آمده بودند و
انقلابی عظیم و خونینی را را پشت سر گذاشته و پیروز شده بودند؛ زندانیان سیاسی، که
با این انقلاب پیرزمند، از زندان های مخوف ساواک شاهنشاهی توسط مردم آزاد شده
بودند را هدف قرار داد و آن ها را مجددا فردی و جمعی دستگیر و روانه زندان
کرد. بسیاری از آن ها را بعد از شکنجه های فراوان به پای چوبه دار سپرد.
چرا که آن ها، خواستار وضعیت اقتصادی بهتر و ایجادکار و شغل مناسب، خواستار
برابری زن و مرد در تمام عرصه های سیاسی و اقتصادی و اداری و اجتماعی بودند.
آن ها خواهان لغو سانسور و آزادی تشکل و اعتراض و اعتصاب بودند.
آن هاخواهان بهداشت و تحصیل رایگان برای همگان و برخورداری از مسکن مناسب
بودند. اما حکومت اسلامی ایران، همه این خواست ها و مطالبات بر حق و
عادلانهرا جرم وگناهی بزرگ محسوب می کرد.
سرکوب های حکومت اسلامی ایران، از
همان فردای به سر کار آمدنش آغاز شد. یعنی پس از «رفراندم دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ با یک کلمه آری یا نه»، شروع شد و از همان تاریخ
بیش تر و وسیع تر شد و در سال شصت مخصوصا از ۳۰ خرداد ۶۰ و شصت ویک به اوج خود رسید به طوری که تا
اواخر سال١٣٦٢، ده ها هزار نفر اعدام و یا سر به نیست
شدند. زندان ها را برای زندانیان تازه دستگیر شده آماده کردند و به همین دلیل، صدها زندان آشکار و مخفی بزرگ و کوچک دیگر تاسیس
کردند. در طی سال های نخست حکومت اسلامی، روزانه صدها نفر اعدام می شدند
و حکومت با بی شرمی و وقاحت تمام، از طریق تلویزیون و رادیو و
روزنامه های خود تعداد و اسامی آن ها را اعلام می کرد. البته اخبار
رسانه های عمومی فقط مربوط به شهرهای بزرگ بود و از اعدام های
شهرستان ها و روستاها خبری پخش نمی شد.
اوج وحشت، ترور، اعدام و دستگیری و کشتار
به حدی بود که سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر به کلی متلاشی شد.
سازمان های راه کارگر و رزمندگان و سربداران و شاخه های مختلف
چریک های فداییان خلق و مجاهدین خلق ایران در این سال ها، در صد بالایی
از رهبری کادرها و فعالین و حتی هوادارن
خود را از دست دادند. حتی حزب توده و سازمان اکثریت هم که به خدمت بارگاه
اسلام در آمده بودند و با حکومت اسلامی همکاری می کردند مورد بخشش خمینی قرار
نگرفتند و صدها نفرشان از رهبری گرفته تا رده های پایین تشکیلات شان اعدام
شدند. ترمز ماشین کشتار حکومت اسلامی بریده بود و ایست نداشت تا این که به پایان
جنگ ایران و عراق و جام زهر کشیدن خمینی با پذیرش قطع نامه ٥٩٨ سازمان ملل،
مبنی بر آتش بس می رسیم. خمینی اسلامی در جنگ با عراق شکست سختی خورده بود و
آرزوی برپایی امپراطوری جدید اسلامی با شکست مواجه شده بود خمینی را به مرز جنون
رسانده بود. جنونی که دیکتاتورها در تاریخ، دچارش شده اند همواره با کشتار
بی رحمانه مردم همراه بوده است. از این رو، خمینی دستور داد تا در
ماه های مرداد و شهریور سال ۶۷، هزاران زندانی سیاسی دیگر را قتل عام
کردند و قربانیان خود را در گورهای دسته جمعی پنهانی دفن کردند.