جنگ ترکیبی: 4. در هارتلند بزرگ (2)
جنگ ترکیبی:
4. در هارتلند بزرگ (2)
آندریوف کوریبکو
دربارۀ آندریوف کوریبکو
تحلیلگر سیاسی آمریکائی مستقر در
مسکو، کارشناس امور استراتژیک ایالات متحده در آفریقا، اورآسیا، راه ابریشم نوین و
جنگ ترکیبی[1]ست.
او در حال حاضر به عنوان تحلیلگر سیاسی در آژانس اسپوتنیک کار می کند و دورۀ دکترا
در انستیتو دولتی مناسبات بین المللی مسکو MGIMO بوده و مونوگرافی « جنگ ترکیبی، رویکرد انطباقی
غیر مستقیم برای تغییر رژیم» Guerres
hybrides: l’approche adaptative indirecte pour un changement de régime (2015) یکی از نوشته های اوست.
Le livre est disponible en PDF gratuitement et à télécharger ici
***
در آنچه تکوین سرنوشت اجتناب ناپذیر جهان چندقطبی بنظر می رسد، هر چند ظرفیت هارتلند بزرگ نوید بخش
باشد ولی در عین حال این روند می تواند با خطر نفوذ دسیسه های ماهرانه در آسیب
پذیریهای اجتماعی و سیاسی از نوع بالکانی در اورآسیا دچار توقف شود.
بالکانهای اورآسیائی
برای سهولت دسترسی خوانندگان و اشراف به موضوع این
نوشته، باید از نخستین نظریه ای یاد کنیم که زیبیگنیف برژینسکی مطرح کرده و به
گسترۀ مجموعه سرزمینهائی ارجاع می دهد که از آفریقای شمالی شروع می شود و تا آسیای
مرکزی ادامه می یابد. این سرزمینها به شکل خطرناکی در تهدید تجزیه در سطح گسترده
قرار دارد و با خطوط مرزی از نوع هویت قومی، مذهبی، تاریخی و مانند
اینها مشخص می شود، همانگونه که در سطح بسیار بزرگتری تفاوتهای جمعیت شناختی
در جنگهای بالکانی و برادرکشی در آغاز سالهای 1990 منعکس شده است.
این تفاوتهای هویتی موجود هرگز نقش مهمی در امور داخلی
یا منطقه ای نداشت، ولی این وضعیت تا وقتی پا برجا بود که ایالات متحدۀ آمریکا
هنوز شروع به آزمون و دستکاری [این تفاوتها] در میانۀ سالهای 2000 نکرده بود که تا
امروز ادامه یافته و حاصل این کار اجتماعی سیاسی تا کنون به ایجاد رقابت شیعه و
سنی انجامیده است. با توجه به این امر که ایالات متحده با فعال کردن منازعاتی که
تا حدودی در فرقه های مختلف اسلامی به قدمت هزار ساله به شکل خفته وجود داشت به
موفقیت های بزرگی دست یافت (که تا اینجا غالباً به شکل صلح جویانه مطرح
می شد)، بعید نیست که این [آزمون سرشار از پیروزی] بتواند با فعال سازی
منازعات هویتی ولی با وسعت کمتر و به مناسبتهای اخیرتر به نتیجۀ مشابهی دست یابد،
در پی آمده به شکل مختصر (ولی نه جامع) این طرح های بی ثبات ساز را در مورد ایران،
پاکستان و افغانستان مورد بررسی قرار خواهیم داد.
***
ایران
کشور ایران در ادامۀ تمدن پارسی باستان گروه های هویتی
مختلفی را در خود جای داده که عبارتند از آذری، کُرد و بلوچ[2].
برای اغلب آنان، بین قومیتهای متفاوت میهن دوستی تمدنی[3] مشترکی
ابراز می شود، و علیه آمریکا دشمن خارجی طی دهه ها موضع صریحی داشته اند و
یکپارچکی اتحاد جمعی[4] وسیعی
را حفظ کرده اند، ولی تمایلات کنونی احتمال بروز ضعف در این همزیستی تمدنی را نشان
می دهد. ابتدا، بالاگرفتن ناسیونالیسم آذری که اگر کنترل نشود، می تواند چالش
جدائی طلبانه ای را برای مقامات ایرانی به وجود بیاورد. در واقع، این
گروهی که %25 جمعیت ایران را تشکیل می دهند بر اساس برخی محاسبات بیشتر در مرکز
اقتصاد شمال غربی کشور تمرکز یافته اند.
علاوه بر این، اقلیت کُرد که در
مجاورت همین منطقه (آذربایجان) زندگی می کنند و طول استان کردستان
معادل نیمی از مرز ایران با عراق را در بر می گیرد. می دانیم کُردها در دهۀ گذشته
تا چه اندازه ناسیونالیست بودند، و با جنگ علیه دولت اسلامی در عراق و سوریه این
ناسیونالیسم دائماً تقویت شده است. قابل پیشبینی ست که این گروه قومی فراملی نقش
پر نفوذتر و مستقل تری در امور منطقه به عهده بگیرد. در مبارزه پیرامون جنگ سرد
نوین بین جهان تک قطبی و چند قطبی، بدست آوردن وفاداری کُردها برای امنیت آیندۀ
ایران اکیداً یک امر اساسی ست زیرا اگر این گروه پر نفوذ به سمت ایالات متحده
گرایش پیدا کند و در مقابل رقبای آن موضع بگیرد، می تواند به سرباز نیابتی آمریکا
تبدیل شود و برای بی ثبات سازی ایران مورد استفاده قرار گیرد. در این صورت کُردها
فعالانه برای دست یابی به کردستان فراملی طرفدار آمریکا تلاش خواهند کرد.
نقشۀ قومی ایران. منبع :
دانشگاه هاروارد
یکی دیگر از عواملی که باید برای
درک آسیب پذیری جنگ ترکیبی علیه ایران در نظر بگیریم، بلوچ[5] هائی
هستند که در منطقۀ کم جمعیت ولی از دیدگاه جغرافیائی استان وسیعی را در بر می گیرد
که در شرق کشور واقع شده است. بسیاری از بلوچ ها در عین حال در منطقۀ جغرافیائی
بزرگتری در پاکستان زندگی می کنند، در افغانستان نیز یک اقیلت بلوچ وجود دارد. طی
سالهای گذشته، شمار بسیاری از سازمانهای مبارز[6] سعی
کردند در پاکستان به شورشهای چریکی دست بزنند (که در بخش بعدی با توضیحات بیشتری
بدان خواهیم پرداخت)، در این حرکت خطر گسترش آن به استان بلوچستان ایران نیز وجود
دارد و با برهم خوردن تعادل رهبریت را به خارج از مرز کشور منتقل می کنند. هندی ها
به شکل معنی داری در بندر چابهار سرمایه گذاری کرده اند که یکی از مهمترین گره های
دالان شمال – جنوب می باشد که در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است،
و زیر بناهای راه آهن مشترک می تواند به شکل پیشبینی پذیری در معرض خطر منازعاتی
قرار گیرد که تا کنون در پاکستان جاری بوده و از این پس می تواند به سوی غرب
سرازیر شود.
آخرین سناریوی مهم که در آن جنگ
ترکیبی می تواند در ایران ریشه بدواند به واسطۀ رقابت دائمی میانه روها و محافظه
کاران است که در مراتب بالا در هدایت کشور به وقوع می پیوندد. برای خلاصه کردن این
موضوع می توانیم بگوئیم که روحانی نمایندگی میانه روها را به عهده دارد که بطور
مشخص می توانیم او را غربگرا بدانیم، در حالی که محافظه کاران ( یا اصولگرایان) از
سوی آیت الله و سپاه پاسداران انقلاب ایرانی نمایندگی می شود که بیشتر به میهن
دوستان و ناسیونالیستهای ایرانی نزدیک هستند.
توافق هسته ای ایران روی گسترش
شکاف بین هر دو بنیانگذاری شده بود، و ایالات متحده با تهدید ضمنی انقلاب سبز در
سال 2009 امیدوار بود که انطباق با توافقات را تضمین کند. در ماههای پس از آن، با
وجود این، میهن دوستان به صحنه بازگشتند[7] تا
نقش غالب خود را در امور ملی نشان دهند، همانگونه که در همکاریهای ایران با روسیه
می بینیم، به علاوه ائتلاف آنها در مبارزۀ ضد داعش (که از دیدگاه نمادینه در متن
جنگ سرد نوین از اهمیت خاصی برخوردار است)، آیت الله خامنه ای فرمانی صادر کرد که
بر اساس آن ادامۀ گفتگوها را با ایالات متحده ممنوع دانسته و پیشگیریهای امنیتی را
نیز علیه عناصر متخاصم برآمده از پیش شرطهای اجتماعی[8] را
تشریح کرده بود. این حرکت موجب واکنش انتقادی روحانی شد[9]،
بی آنکه تمایلات مخفی طرفدارانه اش از غرب را نشان دهد که در واقع نمایندگی آن را
به عهده دارد، ولی حاکی از این امر است که تا چه اندازه روی توانائی های او و جبهه
اش برای نفوذ در آینده تأثیر گذاشته است.
پاکستان
نقشۀ مناطقه قبیله ای در دولت
فدرال
با مراجعه به آنچه پیش از این مطرح کردیم، پاکستان با یک
چالش جدی در عرصۀ حفظ ثبات در استان بلوچستان با منابع طبیعی سرشار[10] روبروست.
بندر گوادر به ویژه از دیدگاه جغرافیای اقتصادی از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا
پایانۀ جنوبی دالان اقتصادی چین و پاکستان در همین منطقه واقع شده است، به این
معنا که بی ثباتی در اینجا در عین حال می تواند روی طرح های مشترک فراملی چین و به
همین نسبت برادر دوقلویش در استان سیستان بلوچستان ایران می تواند روی طرح های مشترک
فراملی هند تأثیر بگذارد.
ولی به این علت که چین موتور واقعی
تحولات چند قطبی در سراسر جهان است، و هند از این دیدگاه کم رنگ تر بنظر می رسد
(با وجود اینکه عضو بریکس BRICS و سازمان
همکاریهای شانگهایOCS می باشد و
مناسبات ویژه ای با روسیه دارد)، قابل پیشبینی ست که برای ایالات
متحده تحریک بی ثبات سازی بلوچستان در پاکستان اولویت بیشتری نسبت به
بلوچستان ایران خواهد داشت، دست کم در نخستین مراحل.
خلاف ایران که با شورشهای ملی
روبرو نیست (هنوز نیست)، پاکستان طعمۀ حرکات قبیله ای فراملی شده که بین مناطق
قبیله ای تحت نظارت فدرال (مناطق قبیله ای فدرال FATA)[11] در
شمال و افغانستان. در نتیجه پاکستان در مقابله با جنب و جوش خصمانۀ بلوچها در
صورتی که مجبور باشد در این مرحلۀ بحرانی به حرکات تروریستی نیز پاسخ بگوید در
وضعیت نامساعدی قرار خواهد گرفت. این موضوع دریچۀ استراتژیک جالب توجهی را برای
ایالات متحدۀ آمریکا در صورتی که خواهان چنین گزینشی باشد بازخواهد کرد، و به این
معنا که احتمال بروز چنین وضعیتی افزایش خواهد یافت. به همین گونه، و چنانکه در
بررسی وضعیت افغانستان خواهیم دید، به این معنا نیز می باشد که همۀ تلاشهای ایالات
متحدۀ آمریکا برای هدایت طالبان، دولت اسلامی در عراق و سوریه (داعش)، و هر جنگ
ترکیبی در آینده به واسطۀ آنان، یا هر گونه عنصر جدید تروریستی پیرامون مرز
پاکستان می تواند برای اسلام آباد به سرعت به ایجاد سناریوی بحران بیانجامد، و
موجب کاهش توجه به بلوچستان در این دوران بحرانی شود، که به سهم خود می تواند
سناریوی استراتژیک دیگری برای شورش قومی مهیا کند.
برای تکمیل امکانات جنگ ترکیبی در
پاکستان، ظرفیتی برای انقلاب رنگی وجود دارد که از آخرین فن آوریهای سیاسی[12] گسترش
یافته در ارمنستان، لبنان و مالزی الهام گرفته شده است. این موضوع در اصل در مقاله
ای که نویسنده[13] برای
انستیتوی روسیه برای بررسی های استراتژیک نوشته توضیح داده شده است، این شکل از
اغتشاش (در آمیزش با شعارهای ضد بزهکاری ) از طریق جامعۀ مدنی سست پایه و
غیر سیاسی سطحی هدایت می شود. این نوع آوری ساختاری به رهبران کودتا
اجازه می دهد که زیربناهای اجتماعی خودشان را در گذر رویدادها خیلی بهتر و
مؤثرتر تنظیم کنند (رهبریت، اعضا، شعارها و مانند اینها)، زیرا اگر
راهکار نسبتاً خدشه ناپذیر پیشینیان را در سازماندهی رویدادها پیرامون احزاب سیاسی
که هویت چهره های آن آشکار و روشن می باشد را (که به راحتی به مخاطره می افتند) در
پیش بگیرند به چنین نتیجه ای نخواهند رسید. تظاهرات گسترده[14] علیه
نواز شریف در اوت 2014، نشان می دهد که یک پایگاه اجتماعی سیاسی علیه دولت برای
بسیج بیشترین فعالان وجود دارد، و قابل تصور است که این سناریو تمدید شود و علیه
او و یا جانشینانش در آینده به کار برده شود در حالی که دالان اقتصادی چین و
پاکستان بیش از پیش شکل عینی بخود می گیرد.
افغانستان
بزرگترین تهدید جنگ ترکیبی در افغانستان
تروریسم وابسته به دولت اسلامی به هدایت طالبانی ها و دولت اسلامی در عراق و سوریه
(داعش) است که هر دو در کشور جا باز کرده اند. سازمان ملل متحد در اکتبر 2015
اعلام کرد[15] که
فتوحات طالبی ها از دوران سرنگونی شان در سال 2001 هرگز تا این اندازه گسترده
نبوده، و گزارشات دیگری تأیید می کند که دولت اسلامی در عراق و سوریه (داعش) در
کشور نفوذ کرده است. با وجود این، مناسبات بین دو گروه تروریست روشن نیست، و بیم
آن می رود که اختلافات بین رهبران طالبان[16] بتواند
به ضعف قابل بهره برداری[17] برای
داعش بیانجامد و به این ترتیب همانگونه که با القاعده در خاورمیانه عمل کرد از
رقبای خود پیشی بگیرد و سرزمینهای مناسبی را برای حکومت تصرف کرده و از آنجا شبکۀ
فعالیتهایشان را برای اعلام خلافت گسترش دهند. بر حسب مکان سرزمینی که تصرف می
کنند، می توانند در وضعیتی قرار بگیرند که دولت اسلامی شان را در آسیای مرکزی یا
در پاکستان گسترش دهند. با احتساب این سناریو، یک شانس (با احتمال کم) وجود دارد
که طالبانی ها مناطق دیگری را به ابتکار خودشان تصرف کنند، یا اینکه با داعش برای
تصرف افغانستان متحد شوند پیش از آنکه حرکت تروریستی مشترک خودشان را به سوی خارج
هدایت کنند (حتا اگر یک شکاف خشونتبار بین هر دو بتواند پیش از آن به وجود بیاید)،
و یا یک گروه تروریستی جدید و کمتر شناخته شده مانند حزب التحریر[18] بجای
آنها این کار را انجام دهد.
مناطق زیر سلطۀ طالبانی ها به
رنگ قرمز و زرد مشخص شده است