تحلیل طبقاتی مارکس و اقتصاد

تحلیل طبقاتی مارکس و اقتصاد

نویسنده: ریچارد ولف  

ترجمه‌ : احمد سیف

اسفند ۲۱, ۱۳۹۸

تحلیل طبقاتی تاریخی دراز دامن‌ تر از علم اقتصاد دارد. برای نمونه، پیش از ظهور اقتصاد مدرن، متفکران عهد عتیق در یونان، جامعه‌ی خود را با تقسیم افراد به گروه‌های متفاوت براساس ثروت‌شان بررسی کرده بودند. برای آن‌ها درک مناسبات بین طبقات برای بهبود جامعه اساسی بود و بحث‌شان هم برسر این بود که آیا ثروت را باید به‌تساوی تقسیم کرد یا خیر. اگرچه تحلیل طبقاتی تاریخ درازدامنی دارد ولی تعریف واحدی از طبقه که مقبولیت همگانی داشته باشد نداریم. علاوه بر تعریف برمبنای دارایی – اغنیا و فقرا – نظریه‌پردازان علوم اجتماعی هم تعریف براساس قدرتی را که گروه‌های مختلف دراختیاردارند به دست داده و برسر این مباحثه کرده‌اند که آیا قدرت را باید به‌طور مساوی تقسیم کرد (در تعاریف مختلف از دموکراسی) یا آن که تقسیم قدرت نابرابر باشد ( نخبگان، شاهان، و غیره).

برای آدام اسمیت و دیوید ریکاردو، به‌عنوان آغازگران علم اقتصاد مدرن، تحلیل طبقاتی در کانون بررسی‌ها قرارداشت. مشاهده کنید که ریکاردو در ابتدای کتاب اصول اقتصاد سیاسی مالیات‌ستانی چه می‌نویسد: «تولید زمین… بین سه طبقه در جامعه تقسیم می‌شود». ریکاردو این طبقات را به صورت مالکان زمین، مالکان سرمایه ( ماشین‌آلات و ابزارها) و مالکان نیروی کار که درواقع کارها را انجام می‌دهند بررسی کرد. او ادامه می‌دهد «مسأله‌ی اساسی اقتصاد سیاسی مشخص کردن قوانینی است که این توزیع را سامان می‌دهد». همانند بسیاری از متفکران قبل و بعد، ریکاردو معتقد بود برای درک جامعه لازم است که طبقات اصلی تشکیل‌دهنده‌ی آن را بشناسیم و ماهیت وابستگی متقابل و تضادهای بین آن‌ها را درک کنیم. طبقه و تفاوت‌های طبقاتی درواقع موضوع اساسی اقتصاد کسانی بود که اقتصاد مدرن را پایه‌گذاری کرده بودند.

اما چرا تئوری‌های اقتصادی مسلط امروزین – اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد کینزگراها – از تحلیل طبقاتی چشم‌پوشی می‌کنند؟ در واقع آن‌ها در واکنش به آن‌چه مارکس پس از ریکاردو با ت