تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی- بخش نخست
تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی- بخش نخست
۰۳ اردیبهشت
(ثور) ۱۳۹۹
نویسنده:
کازیکف، ایوان آندرهیویچ، دکترای علوم فلسفی، پروفسور
دانشکده سیاستشناسی دانشگاه دولتی مسکو
مترجم: سایت
«۱۰ مهر»
برگرفته
از :
نشریه تئوریک «روشنگری سیاسی»، از انتشارات حزب کمونیست فدراسیون روسیه لنین نشان داد که فرارسیدن دوران امپریالیستی سرمایهداری در عینحال در حکم پیشرفت پایه مادی ـ تکنیکی جامعه است و در حکم رشد نیروی مولده سرمایهداری جهانی است که چهارچوب تقسیمات ملی ـ دولتی را درمینوردد. «همه جهان در یک ارگانیسم اقتصادی درهم آمیخته شده است، همه جهان میان یک مشت دول بزرگ تقسیم شده است». پیوندها و مناسبات بینالمللی و تقسیم کار جهانی عمیقتر و گستردهتر شدهاند. نیروهای مولده جهانی در دستان معدودی دولتهای امپریالیستی و انحصارات جداگانه، متمرکز شده است. در دوران امپریالیستی، تولید چنان عظیم شد که آزادی رقابت جای خود را به انحصار داد و سرمایهداری رقابت آزاد به سرمایهداری با تسلط انحصار و همپیوندی سرمایه مالی با سرمایه صنعتی انحصاری، گذر کرد.
مخالفان انقلاب سوسیالیستی اکتبر میکوشند اثبات کنند که
این انقلاب در تاریخ روسیه، رویدادی تصادفی بوده است. این ادعا تحریف رویدادهای
واقعی است، زیرا این انقلاب، محصول و مشروط به آنچنان شرایط عینی است که در روسیه
و جهان، در پایان قرن نوزده و اوایل قرن بیست، جریان داشته است. دریافت و فهم نظری
این شرایط به لنین اجازه داد تا تئوری مارکسیستی انقلاب سوسیالیستی را مطابق شرایط
تاریخی جدیدی که در روسیه و جهان پدید آمده بود، تکامل بخشد. بلشویکها به رهبری
لنین، با ملاک عمل قراردادن این تئوری، ضمن رهبری جنبش انقلابی تودهها در روسیه،
پیروزمندانه، انقلاب سوسیالیستی را به انجام رساندند. اکتبر به نماد پیروزی این
تئوری بدل شد و به نوبه خود اساسمندی تئوریک انقلاب، عامل مهم پیروزی آن شد.
انقلاب سوسیالیستی اکتبر که نتیجه علل عینی است، بزرگترین حادثه در تاریخ تمدن
معاصر است. همانطور که دانشمند بزرگ روسیه، و. ئی. ورنادسکی خاطرنشان کرده است:
ما «فرصت یافتیم تا در دوران بزرگترین انقلاب جهانی زندگی کنیم. انقلابی تاریخی
که در کشور ما شکل گرفت اما به آشکار، تأثیری ژرف بر همه بشریت و بر همه سیاره ما
باقی گذاشت».
این انقلاب در تاریخ بشریت نقطه آغازی است بر پیدایش فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی
جدید. آغاز اجرای تجربه سوسیالیستی که در نتیجه آن، روسیه سوسیالیستی به موفقیتهای
عظیمی دست یافت و به دومین قدرت بزرگ در جهان تبدیل شد. ولادیمیر ایلیچ لنین خاطرنشان
کرده است که با پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر، جهان به دو اردوگاه مخالف هم
تقسیم شد، از این پس «همه حوادث سیاسی جهانی به ناگزیر بر روی یک نقطه مرکزی
متمرکز خواهد شد: مبارزه بورژوازی جهانی علیه جمهوری شوروی روسیه». بهدرستی میتوان
گفت که این مبارزه تاکنون آرام نگرفته است و امروز علیه روسیه معاصر متمرکز شده
است.
همانطور که معلوم است، تئوری انقلاب سوسیالیستی در دوران سرمایهداری ماقبل
انحصاری، در دوران انقلابهای بورژوایی و بورژوا ـ دمکراتیک در اروپا، پدید آمد.
در آن هنگام کاپیتالیسم با کوتاه کردن عمر تسلط فئودالیسم، در دوران فرازمندی خود
قرار داشت. در مرکز تکامل تاریخی جهانی، بورژوازی قرار داشت. همراه با سرمایهداری
طبقه کارگر هم شکل گرفت. نبرد طبقاتی پرولتاریا آغاز شد و سازمان انقلابی او هم
شکل گرفت. انگلس مینویسد: انقلاب سال ۱۸۴۸ در فرانسه، بورژوازی واقعی و پرولتاریای
صنعتی واقعی را به میدان آورد.
مارکس و انگلس براساس تحلیل مبارزه انقلابی طبقه کارگر در سالهای ۴۰ ـ ۳۰ سده نوزدهم، با بررسی تجربه انقلابهای
بورژوایی و بورژوا ـ دموکراتیک در کشورهای اروپایی و آمریکا، تجربه مبارزه طبقاتی
و تجربه نخستین انقلاب پرولتاریایی ـ کمون پاریس ـ، تئوری انقلاب سوسیالیستی را
ایجاد کردند. سوسیال دمکراتهای روسیه که در پایان سده نوزدهم (در سالهای ۱۸۹۴ ـ ۱۸۸۴ و از سال ۱۸۹۸ بهعنوان یک حزب سیاسی) بهوجود آمده
بودند و هدف خود را جستجوی راه رشد و تکامل آتی کشور قرار داده بودند، این تئوری
را پذیرفتند. آنها امکان تحقق آموزه مارکس مبنی بر ضرورت و ناگزیری گذار بشریت از
سرمایهداری به سوسیالیسم در روسیه را پذیرفتند. جنبش سوسیال دمکراسی مانند بسیاری
جنبشهای اجتماعی ـ سیاسی دیگر در آن دوره، زمانی پا به عرصه گذاشت که روسیه بحران
عمیق فئودالیسم را از سر میگذراند و خودکامگی به مانع بزرگی در راه رشد سرمایهداری
که در غرب بهطور گستردهای رشد یافته بود، بدل شده بود. در برابر کشور، بهطور
عینی، ضرورت حاد گذار از مرحله کشاورزی به مرحله صنعتی، پدید آمده بود. انقلاب
بورژوا ـ دمکراتیک سالهای۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۵ که در نتیجه این بحران روی داد، فقط بخشی
از مسائل حل ناشده کشور را حل کرد. نتایج این انقلاب، تنها محدود به برخی عقبنشینیهایی
بود که در بیانیه ۱۷ اکتبر ۱۹۰۷ تزار منعکس شده است. در کل در روسیه از
نیمه دوم سده نوزدهم تا اوایل سده بیستم، مسائل مربوط به چگونگی تحولات آتی ناشی
از انتخاب راه ترقی اجتماعی که ضرورت حل آنها فرارسیده بود و نیز مسائل موجود و جدید
ناشی از رشد و توسعه کشور، در پرتو شرایط تاریخی آن زمان همگی در نتیجه انقلابهای
بعدی (انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک فوریه و انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷) به شیوهای
انقلابی حل شدند.
پس از انقلاب سالهای ۱۹۰۷ ـ۱۹۰۵، جستجوی راه رشد آتی روسیه همچنان در
دستور روز باقی ماند. فعالیت نظری مارکسیستهای روسیه به رهبری لنین در پیوند
مستقیم با این جستجوها است. لنین ضمن پذیرش تئوری مارکسیستی انقلاب سوسیالیستی، به
تکامل بعدی این تئوری هم اهمیت زیادی میداد. او بهدنبال بنیانگذاران مارکسیسم،
به تئوری همچون دگم نمینگریست، تئوری برایش حکم «راهنمای عمل» داشت. او خاطرنشان
کرده است که بدون تئوری انقلابی، پراتیک انقلابی ممکن نیست. در پرتو کار نظری در
زمینه مسائل مربوط به انجام انقلاب سوسیالیستی، لنین موفق شد تا پروسههای جاری در
جهان و روسیه را عینیتر و عمیقتر درک کند و در نتیجه توانست استراتژی و تاکتیک
مبارزه طبقاتی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه را تدوین کند و در نهایت آن
را به پیروزی برساند.
ضمن تحلیل مضمون تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی در روسیه و در جهان بهطور کل،
باید این نکته را در نظرگرفت که این تئوری با درنظرداشت شرایط تاریخی جدید جاری
در روسیه و جهان پس از انقلاب سالهای ۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۵ تهیه شده است (این شرایط عبارت بود از
رشد بعدی سرمایهداری در جهان و روسیه و جنگ امپریالیستی که از سال ۱۹۱۴ شروع شد). بهطور کلی در این تئوری،
تجربه تاریخی عظیم مبارزه انقلابی زحمتکشان برای رهایی خود در نظر گرفته شده است و
بررسی شده است، آن هم نه فقط مسائل و تجاربی که در تئوری انقلاب بنیانگذاران
مارکسیسم بر آن تکیه شده است، بلکه تجارب و مسائل مبارزه طبقاتی و انقلاب که در
روسیه و بهطور کل در جهان در دورههای بعدی جریان داشته است، مد نظر بوده است.
تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی بر مبنای قانونمندیهای تکامل تاریخی جامعه تدوین
شده است که از آن جمله عبارتند از: قانون تناظر میان سطح رشد نیروهای مولد و خصلت
مناسبات تولید، قانون رشد نامورون اقتصادی و سیاسی کشورهای سرمایهداری، قانون رشد
ملتها و مناسبات ملی و قانونمندی گذار تاریخی جامعه از یک فرماسیون اجتماعی ـ
اقتصادی به فرماسیون دیگر. همانطور که لنین نشان داده است، این قوانین بهشکلی
ویژه در خصلت تاریخی دوران ظاهر میشود. او خاطرنشان کرده است که تعیین مضمون
عمده و خصلت دوران تاریخی امکان میدهد تا قانونمندیها و گرایشهای رشد جامعه در
گذار از یک دوران به دوران دیگر آشکار شود. لنین مینویسد: با مشخص کردن محتوای
دوران تاریخی هر چند ما نمیتوانیم بدانیم که در یک دوران مفروض، جنبشهای تاریخی
مختلف با چه سرعت و چه موفقیتی تکامل خواهند یافت، اما میتوانیم بدانیم که چه
شرایط اجتماعی، کدام نیروها و کدام طبقه در مرکز این مرحله تکامل تاریخی جامعه
قرار دارد. همچنین میتوانیم راهها، اشکال، متدها و تاکتیک انجام مبارزه انقلابی
برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی از جمله در روسیه را معین کنیم.
لنین سه دوران تاریخی را که خصلتنمای پیدایش و تکامل فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی
سرمایهداری است، مشخص و بررسی کرده است. نخستین دوران از انقلاب کبیر فرانسه شروع
میشود و تا زمان جنگ پروس و فرانسه ادامه مییابد. (۱۸۷۱ ـ ۱۷۸۹). لنین میگوید
این دوران، دوران فرازمندی و پیروزی کامل بورژوازی است، دوران جنبشهای بورژوا ـ
دمکراتیک بهطور کلی و قسماً بورژوا ـ ملی و دوران درهم شکسته شدن سریع نهادهای
فئودالی ـ مطلقه است. دومین دوران (سالهای ۱۹۱۴ ـ ۱۸۷۱)، دوران
به نسبت مسالمتآمیز سرمایهداری است. دوران تسلط کامل و انحطاط بورژوازی، دوران
گذار از بورژوازی مترقی به سرمایه مالی مرتجع است. این دوران در عینحال دوران
تجمع آرام نیروی طبقه جدید یعنی پرولتاریا است و دوران دمکراسی معاصر.
سومین دوران که تنها پس از سال ۱۹۱۴ شروع میشود، دوران تسلط کامل و انحطاط
بورژوازی است، دوران تسلط ارتجاعی سرمایه مالی است، دوران نبود جنبشهای تودهای
بورژوا ـ دمکراتیک و دورانی است که سرمایهداری پیشرفته بیش از پیش همه ملتها را
به تجارت کشانده است. لنین این دوران جدید فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایهداری
را دوران امپریالیسم و لرزههای امپریالیستی ناشی از آن تعریف کرده است. او دقیقاً
توجه خود را بر روی بررسی و تحلیل این دوران جدید متمرکز کرد. او در این مورد
اشاره کرده است که: ما در مرز میان دو دوران زندگی میکنیم، در برابر ما رویدادهای
تاریخی بیاندازه بااهمیتی جریان دارد، این رویدادها زمانی قابل فهم خواهد بود که
قبل از همه، شرایط عینی گذار از یک دوران به دوران دبگر را تحلیل کنیم.
تحلیل این دوران و مضمون اساسی آن انعکاس خود را در تئوری لنینی امپریالیسم یافته
است. تحلیل ویژگیهای رشد سرمایهداری در دوران امپریالیسم، به لنین اجازه داد تا
امکان و ضرورت انجام انقلاب سوسیالیستی در روسیه را اساسمند کند.
لنین نشان داد که فرارسیدن دوران امپریالیستی سرمایهداری در عینحال در حکم
پیشرفت پایه مادی ـ تکنیکی جامعه است و در حکم رشد نیروی مولده سرمایهداری جهانی
است که چهارچوب تقسیمات ملی ـ دولتی را درمینوردد. «همه جهان در یک ارگانیسم
اقتصادی درهم آمیخته شده است، همه جهان میان یک مشت دول بزرگ تقسیم شده است».
پیوندها و مناسبات بینالمللی و تقسیم کار جهانی عمیقتر و گستردهتر شدهاند.
نیروهای مولده جهانی در دستان معدودی دولتهای امپریالیستی و انحصارات جداگانه،
متمرکز شده است. دردوران امپریالیستی، تولید چنان عظیم شد که آزادی رقابت جای خود
رابه انحصارداد وسرمایهداری رقابت آزاد به سرمایهداری با تسلط انحصار و همپیوندی
سرمایه مالی با سرمایه صنعتی انحصاری، گذر کرد.
لنین تعریف امپریالیسم را چنین نوشته است: امپریالیسم مرحله انحصاری سرمایهداری
است ... سرمایه مالی عبارت است از سرمایه بانکی چند بانک کلان انحصارگر که با
سرمایه گروهبندیهای انحصاری صاحبان صنایع درآمیخته است. همه جهان میان معدودی
کشورهای امپریالیستی تقسیم شده است. تقسیم جهان عبارت است از گذار از مرحله سیاست
استعماری توسعهطلبی بلامنازع در مناطقی که توسط هیچیک از دول سرمایهداری اشغال
نشده است، به مرحله سیاست استعماری تملک انحصاری اراضی جهان که کار تقسیم آن پایان
یافته است.
(ادامه دارد ...)