تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی بخش دوم

تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی

بخش دوم

۰۳ اردیبهشت - ثور ۱۳۹۹

نویسنده: کازیکف، ایوان آندره‌یویچ، دکترای علوم فلسفی، پروفسور دانشکده سیاست‌شناسی دانشگاه دولتی مسکو

مترجم: سایت «۱۰ مهر»

برگرفته از: نشریه تئوریک «روشنگری سیاسی»، از انتشارات حزب کمونیست فدراسیون روسیه

لنین شرایط عینی و ذهنی انجام انقلاب سوسیالیستی را بررسی می‌کند، چنین نتیجه می‌گیرد که این انقلاب در پرتو عمل قانون رشد ناموزون اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری که در دوران امپریالیسم قوت گرفته است، نمی‌تواند آنطور که بنیانگذاران مارکسیسم گمان می‌کردند، همزمان در همه کشورهای پیشرفته، رخ بدهد و این که این انقلاب به‌طور غیر ‌همزمان از راه گسست حلقه‌های ضعیف در زنجیره امپریالیسم، روی خواهد داد. 

این تقسیم جهان به پایان رسید. در این مرحله از تکامل سرمایه‌داری، صدور سرمایه بجای صدور کالا، اهمیت فوق‌العاده‌ای کسب کرد. صدور سرمایه با تقسیم اراضی جهان میان دول بزرگ سرمایه‌داری و گروهبندی‌های انحصارگر، توأم شد. لنین نشان داد که انحصاری شدن سرمایه مالی و صنعتی به گسترده شدن سرمایه مالی در همه کشورهای جهان، ایجاد قشر بزرگ سرمایه‌داری رانتی و الیگارشی مالی، انجامیده است. لنین خاطرنشان کرده است که «امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله سرمایه‌داری امریکا، اروپا و سپس آسیا، طی سال‌های ۱۹۱۴ ـ‌۱۸۹۸ کاملا شکل گرفت».
در دوران امپریالیسم رشد ناموزون و جهش‌وار سرمایه‌داری قوت گرفت. هرچند عموما ً «همه کشورهای اروپایی دیگر به مرحله همسانی از رشد سرمایه‌داری دست یافته‌اند و همه آن‌ها آنچه را که پرداختنی بوده است به سرمایه‌داری پرداخته اند». در این دوران  سرمایه‌داری در کل به‌مراتب سریع‌تر از گذشته رشد کرد اما این رشد روی‌هم‌رفته نه فقط ناموزون‌تر شد بلکه این ناموزونی خود را در پوسیدگی به‌ویژه قدرتمندترین کشورهای سرمایه‌داری هم نشان داد.
لنین خاطرنشان کرده است که در دوران امپریالیسم، سرمایه‌داری نمایانگر چرخش از دمکراسی به ارتجاع سیاسی شده است. امپریالیسم همه تضادهای اجتماعی آشتی‌ناپذیر شیوه تولید سرمایه‌داری را حدت بخشیده است. این تضادها خصلت بین‌المللی کسب کرده‌اند.
تضاد اصلی شیوه تولید سرمایه‌داری ـ تضاد میان خصلت اجتماعی تولید و شکل خصوصی تصاحب آن ـ با قوت بی‌نظیری حدت گرفته است. «امپریالیسم برای طبقه کارگر تشدید بی‌سابقه مبارزه طبقاتی، فقر، بیکاری، گرانی و طفیلی‌گری تراست‌ها، نظامی‌گری و ارتجاع سیاسی را که حتی در آزادترین کشورها هم سربلند کرده است، به‌بار آورده است». ( لنین، مجموعه آثار، جلد
۲۶). این تضادها به شکل «آنتاگونیسم سرمایه درهم آمیخته انترناسیونال با جنبش کارگری انترناسیونال، عمده شده است». (لنین، مجموعه آثار، جلد ۲۵).
تضاد میان متروپل و خلق‌های مستعمره‌ها و هم‌چنین میان دول امپریالیستی و متحدان آن‌ها، میان انحصارهای امپریالیستی و اکثریت خلق‌هایی که در کشورهای امپریالیستی زندگی می‌کنند و میان بقایای فئودالی با سرمایه‌داری، تشدید شده‌اند. لنین بر پایه تحلیل تضادهای دوران امپریالیسم به این نتیجه رسید که دوران جدید در مقایسه با دوران گذشته «به‌مراتب بیشتر توفانی، جهش‌وار، فاجعه‌بار و مناقشه‌برانگیز» شده است. (لنین مجموعه آثار، جلد
۲۷). سرمایه‌داری به سرمایه‌داری انگلی یا مفسد سرمایه‌ داری، تبدیل شده است.
امپریالیسم در سیاست داخلی و خارجی به نقض دمکراسی و ارتجاع تمایل دارد. امپریالیسم اصلاً عبارت است از نفی دمکراسی و تمامی‌ مطالبات آن، از آن جمله، نفی دمکراسی در مسئله ملی و مستعمراتی و نفی حقوق ملت‌ها برای خودگردانی.
لنین به آگاهی می‌رساند که چگونه، برافروخته شدن جنگ جهانی در نتیجه «شرایط دورانی که سرمایه‌داری به بالاترین مرحله تکامل خود رسیده است» تغییرات زیادی در اوضاع جهان به‌وجود آورد. این جنگ از هر دو طرف، جنگی امپریالیستی بود. دعوت به آن به‌علت وجود منافع سرمایه‌دارانه و نظامی‌گرانه طرفین آن بود. «رشد تسلیحات، تشدید بی‌اندازه مبارزه بر سر بازار در جدیدترین مرحله، مرحله امپریالیستی تکامل سرمایه ‌داری کشورهای پیشرفته و منافع خاندان‌های سلطنتی عقب‌مانده‌ترین پادشاهی‌های اروپای شرقی، ناگزیر، کار می‌بایست به جنگ کشیده شود و عاقبت هم چنین شد». لنین اشاره می‌کند که تمامی ‌دوره پایان سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، انباشته از سیاست‌های امپریالیستی شده بود. جنگ از سوی هر دو گروه دول درگیر» برای حفظ و تحکیم بردگی، برای تجدید تقسیم مستعمره‌ها، برای «حق ستم‌گری بر ملل دیگر، برای امتیازها و انحصارهای سرمایه دول بزرگ، برای ابدی کردن بردگی مزدوری از راه جدایی افکندن میان کارگران کشورهای مختلف و سرکوب ارتجاعی آنها» به پیش برده می‌شود. (لنین، مجموعه آثار، جلد
۲۶).
لنین مشخص می‌کند که جنگ امپریالیستی همه تضادهای دوران فرارسیده جدید را بی‌اندازه تشدید کرد. او می‌گوید که این جنگ سرمایه‌داران را به مهلکه‌ای کشانده است که اکنون قدرت رهایی از آن را ندارند. جنگ همه بشریت را به مرز نابودی کشانده است و همه جهان را در برابر فاجعه گذاشته است. جنگ همه سوسیالیسم بین‌المللی را به بحران عمیقی فروبرده است. فشار و ستم بر طبقه کارگر و همه زحمتکشان بالا گرفته است. فقر توده‌ها به ابعاد عظیمی‌ رسیده است. بحران سیاسی در برابر چشمان ما است. یک حکومت وجود ندارد که از فردایش مطمئن باشد. لنین نتیجه می‌گیرد که «رژیم‌های سیاسی اروپا تماما گیج و درمانده شده‌اند و احتمالاً کسی نمی‌تواند انکار کند که ما به دوران عظیم‌ترین لرزه‌های سیاسی وارد شده ایم».
جنگ وضع انقلابی ایجاد کرد. روحیه انقلابی و جوش و خروش میان توده‌ها را برانگیخت. لنین نوشته است که بیانیه سال
۱۹۱۲ بازل (سویس) بر پایه تحلیل اوضاع جهان، نزدیکی انقلاب پرولتری را اعلان کرد. جنگ به راستی «وضع انقلابی ایجاد می‌کند. همه شرایط عینی جدیدترین دوران، حاکی از فرارسیدن مبارزه توده‌ای انقلابی پرولتاریا است». لنین نشان داده است که در نتیجه تکامل تولید ماشینی بزرگ و درجه بالای تراکم آن، طبقه کارگر بین‌المللی که در مراکز صنعتی بزرگ متمرکز شده است، رشد یافته است و مستحکم شده است. امری که به تشکل و یکپارچگی آن در مبارزه طبقاتی، یاری می‌رساند.
برپایه تحلیل دوران امپریالیستی و ویژگی‌های تکامل سرمایه‌داری در این دوران، لنین به این نتیجه می‌رسد که دوران امپریالیسم، دوران سرمایه‌داری بالنده آن چنان که در دوران گذشته بود، نیست بلکه دوران سرمایه‌داری پوسیده و میرنده است تا جایی که دیگر همه سیستم جهانی سرمایه‌داری به‌طور کلی، برای انجام انقلاب سوسیالیستی نضج یافته است.

جنگ بحران را در جهان تشدید کرده است، «... در همه کشورهای پیشرفته، جنگ باعث طرح شعار انقلاب سوسیالیستی شده است، قبل از آن که سنگینی بار جنگ بر دوش پرولتاریا گذاشته شود». در عین‌حال لنین خاطرنشان می‌کند که: ما نمی‌توانیم بگوییم که این دوران چقدر به درازا می‌کشد، ممکن است این چنین جنگ‌هایی تکرار شوند، اما آنچه به این جنگ برمی‌گردد این است که اگر تعدادی انقلاب‌های موفق روی ندهد، به زودی جنگ دیگری در پی خواهیم داشت، زیرا این جنگ نتیجه مستقیم و ناگزیر تکامل مبانی مالکیت خصوصی است. لنین می‌نویسد: «در سرمایه‌داری، برای بازگرداندن عدم تعادل هر از گاهی، وسیله دیگری غیر از بحران در صنعت و جنگ در سیاست، نمی‌تواند وجود داشته باشد».
مهمترین نتیجه‌گیری لنین از تحلیل دوران امپریالیسم این است که در این دوران «خصایص دوران گذار از سرمایه‌داری به نظام اجتماعی ـ اقتصادی بالاتر، در تمام جهات، شکل گرفته است و آشکار شده است». پیشرفت در تکامل مبانی مادی ـ تکنیکی جامعه، در تکامل نیروهای مولده و تقسیم اجتماعی کار، رشد تولید بزرگ ماشینی، رشد کارتل‌ها، سندیکات‌ها و تراست‌های سرمایه‌داران، رشد عظیم ابعاد و قدرت سرمایه مالی، تشدید همه تضادهای سرمایه‌داری، سطح بالای جنبش کارگری و جنبش‌های ملی ـ رهایی‌بخش، پختگی و تشکل طبقه کارگر، وجود احزاب انقلابی و وجود متحدان طبقه کارگر که علیه ستم و برای خواسته‌های خود می‌رزمند، همگی گواه برآن است که امپریالیسم دیگر پیش‌زمینه‌های عینی و ذهنی برای گذار جامعه از سرمایه‌داری به سوسیالیسم را فراهم کرده است و به‌طور کلی تمامی‌ سیستم سرمایه‌داری برای گذار به سوسیالیسم نضج یافته است.

لنین نشان داده است که «سرمایه‌داری طی زمانی که از بالندگی به ارتجاع رسید، نیروهای مولده را به حدی رشد داد که برای بشریت دو راه بیشتر نمانده است، یا گذار به سوسیالیسم و یا تحمل سال‌ها و شاید دهه‌ها مبارزه مسلحانه دول «بزرگ» بر سر حفظ مصنوعی سرمایه‌داری به‌وسیله مستعمره‌ها، امتیازها و هرنوع ستم ملی».(لنین مجموعه آثار جلد ۲۶).
لنین شرایط عینی و ذهنی انجام انقلاب سوسیالیستی را بررسی می‌کند، چنین نتیجه می‌گیرد که این انقلاب در پرتو عمل قانون رشد ناموزون اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری که در دوران امپریالیسم قوت گرفته است، نمی‌تواند آنطور که بنیانگذاران مارکسیسم گمان می‌کردند، همزمان در همه کشورهای پیشرفته، رخ بدهد و این که این انقلاب به‌طور غیر‌همزمان از راه گسست حلقه‌های ضعیف در زنجیره امپریالیسم، روی خواهد داد. او نوشت: «سرمایه‌داری در کشورهای مختلف در بالاترین حد ناموزونی به سرانجام می‌رسد زیرا در شرایط تولید کالایی، شق دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد، از این جا نتیجه بی‌چون و چرایی به‌دست می‌آید: سوسیالیسم نمی‌تواند همزمان در همه کشورها پیروز شود. سوسیالیسم ابتدا در یک و یا چند کشور پیروز می‌شود و بقیه طی مدتی در حالت بورژوازی و یا ماقبل بورژوازی باقی می‌مانند.» ( لنین، مجموعه آثار، جلد
۳۰). لنین پیش‌بینی کرده است: «پرولتاریای پیروزمند این کشورها، ضمن مصادره اموال سرمایه‌داران و سازمان دادن تولید سوسیالیستی در این کشورها، علیه دنیای سرمایه‌داری باقی مانده، برمی‌خیزد و طبقات ستمدیده دیگر کشورها را به‌سوی خود جلب می‌کند ... شکل سیاسی جامعه‌ای که در آن پرولتاریا با سرنگونی بورژوازی، پیروز می‌شود، جمهوری دمکراتیک خواهد بود، که این جمهوری پرولتاریای این و یا آن ملت را علیه دولت‌هایی که هنوز به سوسیالیسم گذر نکرده‌اند، بیش از پیش متمرکزتر خواهد کرد.(لنین، مجموعه آثار، جلد ۲۶)
پس از این لنین پیش‌بینی کرد که گذار به سوسیالیسم طولانی و گوناگون خواهد بود. «جنبش انقلابی بین‌المللی پرولتاریا به‌طور یکنواخت و به اشکال یکسان در کشورهای مختلف به پیش نمی‌رود و نمی‌تواند برود ... در جریان عمومی ‌هر کشوری ارزش‌ها و خصایص اصیل خود را می‌آورد، هم‌چنین در کشور جداگانه جنبش دچار این و یا آن یک‌جانبه‌نگری و این و یا آن نارسایی تئوریکی و پراتیکی احزاب جداگانه سوسیالیستی می‌باشد.» ( لنین، مجموعه آثار جلد
۱۷).
لنین معتقد بود که «همه ملت‌ها به سوسیالیسم می‌رسند، این امری ناگزیر است، همه می‌رسند اما نه از راهی کاملاً واحد و یکسان. هر کدام ویژگی خود را به‌صورت این و یا آن شکل دمکراسی، این و یا آن نوع دیکتاتوری پرولتاریا، و این و یا آن آهنگ تحولات سوسیالیستی جوانب مختلف زندگی اجتماعی، نشان می‌دهد. (لنین، مجموعه آثار جلد
۳۰).  همه حالت‌های گذار به سوسیالیسم با کسب قدرت توسط پرولتاریا و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به این و یا آن شکل، آغاز خواهد شد، زیرا «انقلاب سیاسی در جریان انقلاب سوسیالیستی اجتناب‌ناپذیر است، امری که نباید به آن مانند عملی یک‌باره  نگاه کرد بلکه می‌بایست به آن هم‌چون دورانی از توفان‌های سیاسی و لرزه‌های اقتصادی، مبارزه طبقاتی حدت یافته، جنگ داخلی و انقلاب و ضدانقلاب، نگریست.» ( لنین، مجموعه آثار جلد ۲۶).
و دقیقاً حوادث تاریخ انقلاب روسیه در سده بیستم، به همین شکل روی داد. انقلاب سال‌های
۱۹۰۷ـ۱۹۰۵، آغاز فروپاشی استبداد و نظام فئودالی در کشور بود. انقلاب فوریه ۱۹۱۷، انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک را به انجام رساند، استبداد تزاری را برانداخت و بورژوازی به قدرت رسید و انقلاب سوسیالیستی اکتبر به پیروزی پرولتاریا انجامید.       
لنین ضمن بررسی پیروزی ناهمزمان انقلاب سوسیالیستی جهانی، مسائل مربوط به انجام انقلاب سوسیالیستی در کشورهای جداگانه را به‌طور مفصل بررسی کرد. این مسائل در تئوری لنین درباره حلقه ضعیف و وضع انقلابی، انعکاس یافته‌اند. او پیش از همه، مهمترین علائم حلقه ضعیف در سیستم امپریالیستی را که در صورت وجود می‌توان انقلاب سوسیالیستی را به اجرا درآورده و به پیروزی رساند، متمایز کرد.

او این علائم را از جمله چنین برشمرده است: سطح معین تکامل نیروهای مولده، توسعه اقتصادی، درجه نضج مناسبات اجتماعی سرمایه ‌دارانه، خصلت و حدت تضادهای سرمایه‌داری، سطح بالای رشد جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی پرولتاریا و همه زحمتکشان. در عین‌حال او این موضوع را هم در نظر داشت که در دوران امپریالیسم شرایط عینی انقلاب کاملاً نضج یافته است. «... سرمایه‌داری دولتی ـ انحصاری، کامل‌ ترین آمادگی مادی برای سوسیالیسم است، آستانه آن است، این آن پله نردبان تاریخ است که میان آن و پله‌ای که سوسیالیسم نامیده می‌شود هیچ پله واسطه‌ای وجود ندارد. (لنین، مجموعه آثار جلد ۳۴).
همراه با آن لنین ملاحظه کرد که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشورهایی با سطح متوسط توسعه اقتصادی هم امکان دارد. در کشورهای با سطح پایین توسعه اقتصادی، پیروزی انقلاب سوسیالیستی فقط در صورتی ممکن است که این کشورها ضمن طی مراحل میانی از حمایت پرولتاریای پیروزمند دیگر کشورها هم برخوردار باشند.
لنین بر این نظر بود که مهمترین لحظه حلقه ضعیف در زنجیره امپریالیستی، حدت تضادهای هم داخلی کشورهای جداگانه و هم تضادهای بین‌المللی است. وجود و حدت این تضادها، شرایط مهم خارجی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی است زیرا این تضادها کار را به شکاف میان کشورهای امپریالیستی و ایجاد گروهبندی ‌های دشمن همدیگر و در نهایت به جنگ جهانی امپریالیستی می‌کشاند. شاهد این مدعا برافروخته شدن جنگ جهانی امپریالیستی است. او خاطرنشان کرده است که جنگ امپریالیستی، حلقه ضعیف را در برخی کشورهای اروپایی به‌وجود آورده است. بحران در بعضی کشورها، برای مثال در آلمان، در مجارستان و دیگر کشورها، حتی کار را به انقلاب کشاند. در صورت تشدید همه تضادهای سرمایه‌داری و از آن جمله تضادهایی که به جنگ در دوران امپریالیسم مربوط است، نیروهای طبقاتی برای اجرای انقلاب هم متشکل می‌شوند.
به مبارزه طبقاتی غیر از پرولتاریا، توده‌ های گسترده خلق‌ها نیز کشیده می‌ شوند، بنابراین «انقلاب سوسیالیستی در اروپا نمی‌تواند چیز دیگری به جز انفجار مبارزه توده‌ای همه ستمدیدگان و ناراضیان باشد». انقلاب اجتماعی «بدون قیام ملت‌های کوچک در مستعمره‌ها و در اروپا، بدون انفجار انقلابی بخش‌هایی از خرده‌بورژوازی با همه پیشداوری‌هایش، بدون جنبش خودانگیخته توده پرولتاریا و نیمه پرولتاریا علیه ستم ملاکین، ستم سلطنتی و ملی، محال است. لنین توضیح می‌دهد که طور دیگری فکر کردن «یعنی انکار انقلاب اجتماعی». (لنین، مجموعه آثار جلد
۳۰).
لنین ضمن بررسی مسئله حلقه ضعیف در سیستم امپریالیسم برای انقلاب سوسیالیستی نشان داد که در حلقه‌های ضعیف، شرایط عینی انقلاب سوسیالیستی پدید می‌شوند. تحلیل این شرایط در آموزه او درباره بحران انقلابی و وضع انقلابی، بررسی شده است. لنین بر پایه تحلیل انقلاب در روسیه و کشورهای دیگر، نشانه ‌های اساسی این وضع را مشخص کرده است:
۱) عدم امکان طبقات حاکم به حفظ سلطه و حکومت خود، بدون تغییر در شیوه‌های حکومتی، یعنی این و یا آن بحران «بالایی‌ها». بحران سیاست‌های طبقات حاکمه باعث ایجاد شکاف‌هایی می‌شود که در آن نارضایتی و خشم طبقات ستمدیده بروز می‌کند. برای فرارسیدن انقلاب ضروری است که «پایینی‌ها نخواهند» و «بالایی‌ها نتوانند» به شیوه گذشته زندگی کنند. ۲) تشدید بی‌سابقه نیاز‌ها و خواست‌های برآورده نشده طبقات ستمدیده. ۳) تشدید قابل ملاحظه فعالیت توده‌های زحمتکش که معمولا به هنگام آرامش تن به غارت می‌دهند ولی در هنگامه ‌های توفانی، هم در نتیجه محیط بحران عمومی ‌و هم در نتیجه اقدامات هیئت حاکمه، بیش از پیش و شدیداً به مبارزه تاریخی جلب می‌شوند و خلاصه این که به‌نحوی بی‌سابقه آمادگی پیدا می‌کنند که به عمل انقلابی دست بزنند. (لنین مجموعه آثار جلد ۲۶).
پس از آن لنین نشان داده است که از هر وضع انقلابی، انقلاب پدید نمی‌آید، برای این که انقلاب آغاز و پیروز شود، درجه معینی از نضج شرایط ذهنی ضرورت دارد. عامل ذهنی عبارت است از: درجه بالای سطح آگاهی و متشکل بودن توده‌ها، وجود حزب انقلابی طبقه کارگر، تجربه مبارزه انقلابی و سطح بالای آگاهی طبقه کارگر، آمادگی انجام عمل انقلابی و فداکاری در راه آن، پشتیبانی طبقه کارگر و اقشار گسترده نیمه پرولتاریا و توده زحمت‌کشان غیرپرولتر، پیش از همه دهقانان. درجه نضج شرایط عینی و ذهنی بحران عمومی ‌را به‌وجود می‌آورد (که هم استثمار ‌شوندگان و هم استثمار‌کنندگان را دربر خواهد گرفت) که بدون آن انقلاب ناممکن است. (لنین، مجموعه آثار جلد
۴۱). در عین‌حال لنین خاطرنشان می‌کند که اوضاع بین‌المللی هم می‌تواند برای انقلاب نقش معینی بازی کند: به انقلاب یاری برساند و یا مانع آن شود.
بر پایه تحلیل رشد سرمایه‌داری در روسیه در مرز سده نوزدهم و بیستم، لنین نتیجه گرفت که روسیه در آغاز سده بیستم، مصداق حلقه ضعف در زنجیره امپریالیسم است. روسیه محل برخورد همه تضادهای اجتماعی ـ اقتصادی نمونه‌وار جهان سرمایه‌داری آن زمان بود. این تضادهای مولد مبارزه طبقاتی بودند که در نتیجه آن، روسیه در مرکز جنبش انقلابی جهانی قرار گرفت. استبداد تزاری به این تضادها، حدت ویژه‌ای می‌بخشید. انقلاب سال‌های
۱۹۰۷ـ۱۹۰۵، انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک بود. در این انقلاب سوسیال دمکراسی روسیه، نزدیکترین وظیفه خود را سرنگونی استبداد تزاری و برقراری جمهوری بر پایه قانون اساسی دمکراتیک که تأمین‌کننده حکومت مردم باشد، اعلام کرد. اما این انقلاب موفق به انجام همه وظایف خود نشد. استبداد تزاری سرنگون نشد. بورژوازی هم آن‌طور که در انقلاب‌ های شبیه این در اروپا به قدرت رسیده بود، به قدرت نرسید. این انقلاب با عقب‌نشینی‌هایی از طرف تزار خاتمه یافت. تزار در بیانیه ۱۷ اکتبر سال ۱۹۰۷ خود وعده داد که فقط دومای دولتی را فرابخواند. پس از شکست این انقلاب دوره ضدانقلابی شروع شد (۱۹۱۴ـ۱۹۰۷). بحران در روسیه وسعت می‌گرفت. لنین در سال ۱۹۱۳ خاطرنشان کرد که «بحران سیاسی عمومی ‌در روسیه در برابر چشمان است». او افزوده است: در تشدید این بحران جنگ جهانی امپریالیستی، تاثیرگذاشت، جنگی که «به‌دلیل اجتناب‌ ناپذیری عینی می‌بایست مبارزه طبقاتی پرولتاریا علیه بورژوازی را فوق‌العاده تسریع کند، به‌طور بی‌سابقه‌ای بر شدت آن بیفزاید و می‌ بایست به جنگ داخلی میان طبقات دشمن تبدیل شود. شکست‌های پی‌در‌پی که بر روسیه و متحدانش وارد می‌شد، بحران را تسریع کرد.»