امپراتوری ایالات متحده آمریکا - قدرت جهانی بی پروا
امپراتوری ایالات متحده آمریکا - قدرت جهانی بی پروا
نوشته: دانیل گنسر
ترجمه: مهدی مترجم
1- آمریکا بزرگترین خطر برای صلح جهانی است
ایالات متحده از 1945 یک امپراتوری است. کشوری که در یک مقطع تاریخی مشخصی از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی قدرتمند ترین کشور است به عنوان امپراطوری نامیده می شود. ایالات متحده دلار را که مهمترین ذخیره ارزی دنیا میباشد، چاپ می کند. آنها یک قدرت اتمی هستند و بیشترین هزینه نظامی، بزرگترین کنسرنهای اسلحه سازی و بیشترین پایگاههای نظامی در کشورهای دیگر را دارند. ایالات متحده دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل است که به وسیله آن میتواند وقتی که کشوری را غیر قانونی بمباران کند و قانون ممنوعیت کار برد خشونت سازمان ملل رازیر پا بگذارد، از محکومیت آمریکا در شورای امنیت جلوگیری کند. آمریکا در ناتو، بزرگترین اتحادیه نظامی جهان که شامل 29 عضو در اروپا و آمریکای شمالی می باشد، حاکمیت دارد.
هرکس که به سیاست جهانی، تاریخ و صلح علاقهمند است، مجاز نیست که امپراتوری را نادیده بگیرد، چون ایالات متحده مستقیم و یا غیر مستقیم بر تقریباً همه درگیریهای بزرگ در یکصد سال گذشته و ایجاد جنگهای کنونی تاثیر داشته است. یک امپراتوری به سادگی قابل شناخت است، باید تعداد ناوهای هواپیمابر را بدانیم. ایالات متحده یازده ناوهواپیمابراتمی دارد، بیشتر ازهرکشوری دردنیا. درعکس پشت جلد این کتاب ناوهواپیمابر یواس اس جرج واشنگتن نشان داده می شود، یک سمبل برای حاکمیت نظامی ایالات متحده. ناوهواپیمابر جدید، یو اس اس جرالدفورد در سال 2017 توسط دونالد ترامپ افتتاح شد و به خاطر نیروی محرکه اتمی که دارد میتواند دهها سال روی دریا بماند بدون آنکه نیازی به سوخت گیری داشته باشد.
یو اس اس جرالد فورد با 13 میلیارد دلار گران ترین کشتی جنگی تمام تاریخ است.
چین در مقابل فقط دوتا ناوهواپیما بر دارد و فرانسه، بریتانیای کبیر و روسیه فقط یکی.[6]
امپراتوری ها اوج میگیرند و دوباره سقوط می کنند. امپراتوری ها همیشگی نیستند. امپراتوری روم، امپراتوری اسپانیا، امپراتوری عثمانی، امپراوری فرانسه و امپراتوری بریتانیا بعصی ازبزرگترینها و پرنفوذ ترینها بودند و امروزه دیگر وجود ندارند.
امپراتوری ایالات متحده هم یک روز سقوط خواهد کرد و توسط یک ساختار قدرت دیگری برکنار خواهد شد. کی و چگونه این اتفاق خواهد افتاد، فعلاً معلوم نیست. وقتی ملتهایی مقدار زیادی برای تسلیحات خرج کنند احتمالاً خودشان را زیر فشار زیادی قرار می دهند. این اخطار «پائول کندی» تاریخدان انگلیسی است « یک ملت مثل یک مرد پیری است که کاری را به عهده میگیرد که از توان او خارج است».[7]
همهپرسی گالوپ از 67000 تن در 65 کشور
«کدام کشور امروزه بزرگترین خطر برای صلح جهانی است؟» این پرسش مهم را مؤسسه تحقیقاتی آمریکایی گالوپ که مرکز اصلی آن در واشنگتن است در یک همهپرسی جهانی در سال 2013 مطرح کرد. گالوپ از سال 1977 هرساله یک همهپرسی جهانی برای اوضاع جهان برگزار می کند. البته در هزاره جدید برای اولین بار محققان آمریکایی این جرأت را کردند که این پرسش صریح را، بر اساس خواسته شنوندگان رادیویی، طرح کنند.
درچهارچوب این پرسش در زمان باراک اوباما در فاصله بین سپتامبر و دسامبر 2013 تعداد 67000 تن در 65 کشور دنیا مورد پرسش قرار گرفتند. این پرسش درهمه جهان انجام شد. و نتیجه آن کاملاً روشن بود.
24 درصد از پرسش شوندگان یعنی در حدود یک چهارم مردم دنیا، ایالات متحده را به عنوان بزرگترین خطر برای صلح جهانی اعلام کردند. بی بی سی اظهار نظر کرد، که «این خبر برای آمریکا خیلی بد ولی غافلگیر کننده نبود». در مکان دوم خطرناکترین کشورها کشور مسلمان دارای قدرت اتمی یعنی پاکستان قرارداشت، با 8 درصد آراء خیلی پایینتر ازآمریکا. درمکان سوم خطرناکترین کشورچین قرار داشت. این پرجمعیت ترین کشور دنیا با 5 درصد آراء خطرناکترین کشور برای صلح درجهبندی شد. چین که با حزب کمونیست اداره میشود به همراه اسرائیل (5 درصد) و کره شمالی (5درصد) با هم مقام سوم را دارا بودند. در مقامهای بعدی به ترتیب این کشورها به عنوان خطرناکترین کشور قرار داشتند. هند(4%)، عراق(4%)، ژاپن(4%)، سوریه(3%)، روسیه(2%)، استرالیا(1%)، آلمان(1%)، فلسطین(1%)، سومالی(1%)، کره جنوبی(1%)، و بریتانیا هم (1%).[8]
همچنین همهپرسی گالوپ اینها راهم میخواست بداند«اگرمرزی وجود نداشت، بیشتردوست داشتید در کدام کشور زندگی کنید؟» با 38 درصدبخش به طور روشنی بیشتر جواب دادند که دوست دارند در کشوری زندگی کنند که قبلاً بوده اند. بیشتر مردم نمی خواستند که مهاجرت کنند، بلکه در محیط خانواده شان زندگی کنند. تقریباً همه به فرهنگ، زبان، مناظر وغذای سرزمین خودشان احساس وابستگی می کنند. اما برای آنهایی که میخواستند مهاجرت کنند با9 درصد آمریکا مطلوبترین کشور مقصدشان بود و بعد از آن به ترتیب استرالیا(7%)، کانادا(7%)، سوئیس(6%)، فرانسه(4%)، آلمان(4%)، بریتانیا(4%) و ایتالیا(3%).
اینکه در سال 2013 ایالات متحده به عنوان خطرناکترین کشور برای صلح جهانی رده بندی شده، اصلاً تحول تازهای نیست.«من عقیده دارم که بیشتر اروپاییها نشان دادهاند که در حال حاضر آمریکا خطرناکترین کشور دنیا است.» تاریخدان انگلیسی آرنولد توینبی Armpöd Tpymbee قبلاً در 1971 بدون آنکه توانسته باشد به همهپرسی میدانی مراجعه کند، گفته بود، «درک اینکه آمریکا بدون شک قدرتمندترین کشور است، باعث شده که آمریکا تصویرش درسی سال گذشته برای اکثریت مردم به تصویری وحشتناک تبدیل شده است» این نظر توینبی است که درزمینه جریان جنگ ویتنام نوشت.احتمالاًبرای بخش بزرگی ازمردمی که نه اروپایی و نه آمریکای شمالی اند، بلکه ساکنین آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا هستند، این تصویر بازهم وحشتناکتر است، چونکه همواره ایالات متحده با قدرت بی محابایی در وضعیت درونی کشور های دیگرهجوم می برد. به همین خاطرطبق نظر توینبی ایالات متحده یک کابوس است.[9]
بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ درسال 2017 آمریکا ارزش بهتری نیافت. «نگرانی از قدرت و تأثیر ایالات متحده در بسیاری از کشورهای دنیا افزایش یافت درحالی که اعتماد به رئیس جمهور ایالات متحده شدیداً شکسته شده است.» اینرا مؤسسه تحقیقات نظرسنجی آمریکا Pew در آگوست 2017 مطرح کرد. Pewیک نظرسنجی را در 30 کشوردنیا از آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، اروپا، آفریقا، آسیا و استرالیا انجام داد. این همهپرسی جهانی اولین بار در 2013 در زمان ریاست جمهوری اوباما انجام شد و بعد دوباره در 2017، زمان ریاست جمهوری ترامپ. قبلاً تحت ریاست جمهوری اوباما ایالات متحده به عنوان بزرگترین خطر برا جهان درجهبندی شد، و بعد از آنکه رئیس جمهور ترامپ به کاخ سفید وارد شد، بی اعتمادی بر علیه آمریکا بازهم افزایش یافت.
در 21 کشور از 30 کشور مورد همهپرسی توسط Pew در2017 معلوم شد که تعداد افرادی که ایالات متحده را به عنوان یک خطر جدی برای کشورشان ارزیابی میکردند، افزایش یافته بود. درکشورهای همسایه، مکزیک و کانادا، ایالات متحده را به عنوان خطری برزگتر ازچین ویا روسیه ارزیابی کرده بودند. در کشورهای عضو ناتو، بریتانیا، آلمان، فرانسه و هلند، درهمهپرسی 2017 نسبت به همهپرسی 2013 ایالات متحده خطرناکتر ارزیابی شده بود. به علاوه Pew دریافته بود که زنان در استرالیا، کانادا، ژاپن، بریتانیا و فرانسه نسبت به مردان درهمین کشورها بیشتر ایالات متحده را خطر بزرگتری ارزیابی کرده بودند. همچنین این همهپرسی معلوم ساخت که کسانی که احزاب چپ را انتخاب میکنند در بریتانیا، سوئد، کره جنوبی و استرالیا ایالات متحده را بیشتر به عنوان خطر بزرگتر ارزیابی میکنند نسبت به کسانی که احزاب راست را در کشورهای مزبورانتخاب می کنند.[10]
تحقیقات جدید در آلمان همین نتایج انتقادی را نسبت به ایالات متحده تأیید می کنند. بعد از ارائه آمار انجمن تحقیقات اجتماعی و تجزیه و تحلیل آماری فورسا Forsa درسال 2018، برای 79 درصد آلمانیها بزرگترین خطر برای صلح جهانی، ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده بود. فقط برای 13 درصد، پوتین یک خطر برای دنیا بود و برای 8 درصد هردو آنها به طور برابر خطرناک بودند. دیدگاه نسبت به ایالات متحده در آلمان در سالهای اخیر به طور مداوم نزول کرده است. «ایالات متحده که بعد از شکست جنگ جهانی دوم به طور شگفت آوری سریع از یک پیروز به طرف یک حامی باارزش تحسین برانگیز شده بود، از سوی آلمانیها هرچه بیشتر به آن با دید انتقاد نگاه می شود» اینرا روزنامه آوسبورگر آلگماینه در مورد آمار فورسا نقل می کند. به نظر مسئول آلمانی این تحقیق “مانفرد گولنر“، تغییر در قضاوت نسبت به آمریکا بعد از ورود جرج دبلیو بوش به کاخ سفید در سال 2001 ایجاد شد. او حد اقل بعد از جنگ عراق در مقایسه با پوتین خیلی جنگ افروز خطرناکتری شناخته شد. قبل از بوش آلمانیها هنوز به کلینتون اعتماد داشتند.[11]
گزارش امنیتی که از سال 2011 سالانه منتشر میشود درگزارش سال 2019، ایالات متحده را به عنوان بزرگترین تهدید برای صلح قبل از کره شمالی، ترکیه، و روسیه تعیین کرد. در یک بررسی نظرسنجی جمعیت بیش از 1200 نفر آلمانی بالای 16 سال به وسیله مرکز استراتژی و مدیریت بالاتر در کلن مورد پرسش قرار گرفتند. تقریباً نیمی از پرسش شوندگان بیان داشتند که آنها احساس میکنند که در یک زمان به ویژه نا امنی زندگی می کنند. گزارش امنیتی 2019 به طور واضحی نشان داد که : برای شهروندان آلمانی یک فاکتور نا امنی وجود دارد که باعث وحشت آنها است. و آن آمریکا تحت مدیریت دونالد ترامپ است. این را به عنوان نتیجه، مدیر تحقیقات “کلاوز شوانزبرگ“ نقل کرد. [12]
از این همهپرسی بدست آمد که بیشتر از 56 درصد آلمانیها، ایالات متحده را به عنوان بزرگترین خطر برای صلح جهانی می بینند. در سال قبل یعنی 2018 این هنوز برابر 40 درصد بود. در آن موقع اکثریت مردم، کره شمالی را به عنوان بزرگترین تهدید می دیدند. پیشرفت آمریکا به راس بزرگترین تهدید و پسرفت کره شمالی طبق نظر مدیر تحقیقات نشاندهنده یک «پیشرفت غم انگیز» است.
ناظران بیان میکنند که این پیشرفت اصلاً یک پدیده شگفت آوری نیست. از قبل هم در آلمان همیشه یک نگاه انتقادی به سیاست و جامعه آمریکا وجود داشته. فرهنگ آنجا اغلب به عنوان سطحی درک می شده، سیاست خارجی به عنوان خود خواهانه. RTL نقل میکند که در شرق آلمان این برداشت هنوز هم نسبت به غرب قویتر احساس می شود.[13]
ایالات متحده بعد از 1945 بیشترین بمباران را در کشورها کرده است
چرا ایالات متحده توسط هزاران فرد در کشورهای کاملاً متفاوتی، بااختلاف زیادی، به عنوان بزرگترین خطر برای صلح جهانی درجهبندی می شود؟ پاسخ در دست است: ایالات متحده یک امپراطوری است. و ارتقاء به حاکمیت امپراطوری در تمام تاریخ همیشه بر قدرت متکی است. باور به قدرت در این نمایانده میشود که بر خلاف تقریباً همه دیگر کشورهای غربی، در ایالات متحد هنوز هم مجازات اعدام اجرا می شود. ولی مهمتر اینکه از 1945 به اندازهای که آمریکا کشورهای دیگر را بمباران کرده هیچ کشور دیگری اینهمه دیگر کشورها را بمباران نکرده است. هیچ کشور دیگری از 1945 به مانند آمریکا اینهمه در کشورهای دیگر دنیا رژیمها را سرنگون نکرده. هیچ کشور دیگری از 1945 به مانند آمریکا اینهمه در دیگر کشورها جنگهای پنهان راه نیانداخته است. هیچ کشور دیگری از 1945 به مانند آمریکا در اینهمه دیگر کشورها پایگاه نظامی نداشته است به طوری که اغلب هم بر خلاف خواست کشور اشغال شده می باشد. پاول کاریگ روبرتس که خود یک آمریکایی است و در تیم رونالد ریگان به عنوان معاون وزیر مالی خدمت می کردو پس از جدایی از سیاست به یک منتقد شدید کاخ سفید تبدیل شد، نقل میکند که «این شرم آور شده که یک آمریکایی باشی. کشورما چهار رئیس جمهور جنایتکار پیاپی داشته: کلینتون، بوش، اوباما و ترامپ.»[14]
تاریخدان آمریکایی گابریل کولکو Gabril Kolko که در دانشگاه یورک در تورنتو کانادا تدریس میکند به درستی میگوید که ایالات متحده کشوری است که در نیمه دوم قرن بیستم بیشتر جنگها را به راه انداخته است. این تکرارمکرر به کارگیری خشونت است، به همین خاطر ایالات متحده امروز به عنوان بزرگترین خطر برای صلح جهانی رتبه بندی می شود. هر کس که منابع تاریخی را تحقیق کند، خواهد دریافت که ایالات متحده برضد این کشورها بعد از 1945 به طور آشکار و یا پنهان خشونت به کار برده است. باید به این توجه کنیم که این یک لیست کاملی هم نیست. یونان در 1946، کره 1950، ایران 1953، گواتمالا 1954، کنگو 1961، کوبا 1961، ویتنام 1964، اندونزی 1965، کامبوج 1969، لائوس 1970، شیلی 1973، گرانادا 1983، لیبی 1986 ، [افغانستان -1978]، نیکاراگوئه 1981، پاناما 1989، کویت 1991، سودان 1998، صربستان 1999، افغانستان 2001، پاکستان 2001، عراق 2003، لیبی 2011، سوریه 2014، اکراین 2014.
رئیس جمهور پیشین آمریکا حق دارد که در 2019 با افسوس گفت که ایالات متحده آمریکا جنگ طلب ترین ملت در تاریخ دنیا است. فقط 16 سال از 427 سالی که از ملت شدنش میگذرد آمریکا بدون جنگ بوده است. این را کارتر 94 ساله در مراسم عبادی در گئورگیا به عنوان انتقاد بیان کرد.[15]
تصویر اول: آمریکا بعد از 1945 بیشترین جنگ هارا علیه دیگر کشورها راه انداخته است.
آیزنهاور نسبت به مجموعه نظامی- صنعتی اخطار داد
جنگ یک تجارت است. تحت عنوان هزینههای جنگ تمام مخارجی درک میشود که وقتی یک کشور نیروهای مسلح را ایجاد میکند و جنگ راه می اندازد، بوجود می آید. این شامل تولید و نگهداری سلاح از قبیل ناو هواپیمابر، تانک و مینهای زمینی می شود. از این هزینهها صنایع نظامی بهره می برند، چونکه آنها این محصولات را تولید می کنند. همچنین هزینههای نظامی شامل مخارج تحقیقات و توسعه نظامی می باشد. بعلاوه شامل مخارح نیروهای امنیتی برای زیر نظر گرفتن ارتشهای بیگانه و هم ملت خود می باشد. طبعتا هزینههای نظامی شامل مخارج عملیات جنگی در کشورهای بیگانه و همچنین آموزش و تجهیز سربازان بیگانه در مناطق جنگی هم می شود.
یک بخش بزرگی از هزینههای جنگ مربوط به هزینههای افراد است، یعنی حقوق و دستمزد و بازنشستگی برای افراد نظامی. هنوز در زمان جنگ ویتنام در ایالات متحده تمام مردان بین 18 تا 25 سال موظف به خدمت سربازی بودند و می بایست خودشان را معرفی کنند. خیلی از مردان جوان تظاهرات میکردند چون نمی خواستند که به جنگ ویتنام بروند. برای این این اعتراضات را ضعیف کنند در 1973 در ایالات متحده خدمت اجباری لغو و یک ارتش بر اساس شغل بر اساس انتخاب خود ایجاد شد. مثل کارکنان صنابع مبل سازی که قرارداد با کارخانه مبل سازی دارند، سربان ایالات متحد امروزه کارگران مزدی پنتاگون هستند، چیزی که باعث شد اعتراضات به شدت کاهش یابد.
دویت آیزنهاور، که در جنگ دوم جهانی به عنوان ژنرال، نیروهای آمریکایی را در اروپا بر علیه آدولف هیتلر هدایت میکرد و در 1953 به عنوان رئیس جمهور به کاخ سفید راه یافت، به خوبی هم ارتش را می شناخت و هم سیاست و هم صنایع نظامی را به صورت دست اول می شناخت. به عنوان یک فرد خودی در سخنرانی خداحافظی اش او نسبت به مجموعه نظامی-صنعتی اعلان خطر کرد. منطور آیزنهاور از این اخطار پیوند تنگاتنگ بین صنایع نظامی، نیروهای امنیتی، پنتاگون، لابی ها، رسانهها و سیاست بود. صنایع نظامی همواره تلاش دارد که سیاست را تحت تأثیر قرار دهد تا قراردادهای تجهیزات جنگی را بدست آورد و تولیداتش را به مصرف برساند. بنابراین کارکنان پنتاگون هم علاقه به جنگ دارند چون بدون جنگ آنها بی کار می شوند. البته که این اعلان خطر شنیده نشد. کار، کار، کار اینرا دونالد ترامپ تویت کرد وقتی که او در 2017 در عربستان سعودی توافق فروش اسلحه به مبلغ 350 میلیارد دلار را امضا کرد. و وقتی که ایالات متحده به قطر و امارات در همان سال هواپیمای نظامی اف 35 را به ارزش 12 میلیارد دلار فروخت سفیر آمریکا در قطر با خوشحالی تویت کرد که 60،000 کار جدید در 42 ایالت آمریکا ایجاد شد. [16]
آمریکا از «یک صنعت دائمی اسلحه در ابعاد عظیم» برخوردار است. اینرا آیزنهاور در سخنرانی خداحافظی خود در 17 آپریل 1961 اخطار داد. این ارتباط یک ماشین عظیم نظامی با یک صنعت تسلیحاتی بزرگ نقش یک تجربه نویی را در ایالات متحده بازی کرد. رئیس جمهور در هنگام رفتن با تأکید اخطار داده بود از اینکه صنعت اسلحه سازی بتواند یک تأثیر حاکمیتی بر سیاست را بدست آورد. «ما خودمان را باید در دستگاههای دولتی در مقابل یک دخالت غیر مجاز،خواسته یا ناخواسته، مجموعه صنعتی- نظامی، ایمن نگاه داریم. امکان فاجعه برای یک رشد قدرت بی قواره وجود دارد و همیشه وجود خواهد داشت.» طبق نظر این ژنرال قبل، خلع سلاح با احترام دوجانبه و اعتماد همیشه یک درخواست معتبر می باشد. « ما باید با هم بیاموزیم که چگونه اختلاف نظراتمان را بر طرف سازیم، نه با اسلحه، بلکه با درک متقابل و با حسن نیت.»[17]v
اخطارها صحیح بود، ولی آنها نادیده گرفته شدند. وقتی آیزنهاور رئیس جمهور بود، بودجه پنتاگون برابر 50 میلیارد دلار در سال بود. بودجه پنتاگون بعد از سخنرانی تودیعی آیزنهاور سال به سال افزایش یافت. پیوند بین ارتش ایالات متحده و صنایع اسلحه سازی همواره تنگتر شد. بسیاری از افسران آمریکایی بعد از بازنشستگی، مشاوران صنایع اسلحه سازی شدند. در نهایت جنگ ویتنام، که با شکست ایالات متحد در 1975 پایان یافت، هزینه نظامی آمریکا با افزایش 100 میلیارد دلار در سال نسبت به زمان اخطار آیزنهاور دو برابر شده بود.
در زمان رئیس جمهوری رونالد ریگان هزینه نظامی آمریکا قبل از تهاجم غیر قانونی به جزیره کوچک گرانادا در کاریبیک در 1983 به 200 میلیارد دلار افزایش یافت که بودجه پنتاگون نسبت به زمان آیزنهاور چهار برابر شده بود. و قویاً همچنان بالا رفت. در 1986 میزان سرگیجه آور 300 میلیارد دلاردر سال را کسب کرد، شش برابر زمان آیزنهاور. رونالد ریگان رؤیای جسورانه صنایع نظامی را برآورده ساخت و به این وسیله مجموعه نظامی-صنعتی را قویتر کرد. به نقل از دانشمند علوم سیاسی آلمانی هارتموت واسر Hartmut Wasser، به وسیله سیاست جهانی آمریکا و نیاز تسلیحاتی ناشی از آن، پنتاگون به عنوان فاکتوراقتصادی برجستهای ارزشگذاری شد. «او نه تنها خودش کارفرماست، بلکه همچنین طرف قرارداد و ضمانت اشتغال برای دیگر شرکای تسلیحاتی است».[18]
هزینه نظامی ایالات متحده دارای رکورد جهانی است
بعد ازسقوط دیواربرلین و منحل شدن اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی، میلونها انسان در جنبش صلح به «بهره بری از صلح» امیدوار شدند.یعنی کاهش نیروهای نظامی و یک کاهش در هزینههای دفاعی. همواره دشمن سالهای دراز پنتاگون اکنون درهم شکسته شده بود. یک کاهش هزینه نظامی آمریکا از 300 میلیارد به 200 میلیارد دلار در سال چیزی بود که حد اقل قابل تصور بود.جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا یک مورد عاقلانه ای را عنوان کرد: «بشریت باید جنگ را به پایان برساند، وگر نه جنگ بشریت را به پایان می رساند».[19]
البته که مجموعه صنعتی-نظامی حتی بعد از پایان جنگ سرد خواهان کاهش بودجه خود نبود، و ایالات متحده پرخاشگرانه تر وارد شد. در دهه اول بعد از سقوط دیوار برلین، ایالات متحده نه تنها قدرت نظامی خود را برای برخورد با بحرانها به کار برد بلکه بنا به گفته تاریخ نگار آمریکایی آندریو باسویچ « ارتش را بکار گرفت برای جلوگیری، ارعاب … و کنترل کردن. و آنهم به طور مداوم و همیشگی. در عصر جهانی سازی وزارت دفاع نهایتاً به یک وزارتخانه طرح ریزی قدرت تغییر یافت» پنتاگون به وزارت حمله تبدیل شد. هدف ایالات متحده، طبق شناخت باسویچ، در این است که« یک امپراطوری نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به وسعت جهان را بدست آورد».[20]
این کمتر شناخته شده است که حسابرسی پنتاگون بعضی اوقات شدیداً غیر شفاف است، به طوری که نشان دهنده فساد است. در 10 سپتامبر 2001 دونالدرامسفلد وزیر دفاع آمریکا در یک سخنرانی قابل تأمل در پنتاگون اظهار داشت که بروکراتی در وزارت دفاع خیلی زیاد میباشد ومقدار زیادی پول گم می شود. در این ساختمان پول در وظایفی گم میشود که دوبار انجام می شود، و یک بروکراتی باد کرده». طبق انتقاد رامسفلد، وزارت دفاع 660،000 کارمند غیر نظامی دارد و یک میلیون و چهارصد هزار سرباز در خدمت، بعلاوه یک میلیون شبه نظامی در گارد ملی. هر دلاری که در بروکراتی حیف و میل شودکمبودی برای سربازان در خط مقدم است. صرفه جویی 18 میلیارد دلار در سال قطعاً ممکن است، ولی اجرای یک برنامه صرفه جویی کار سختی است. یک نهادی که با بیلیونها دلار در مدت زمان طولانی دهه های بسیاری ساخته شده اجازه نمیدهد که با یک چرخش دست تغییر کند. بعضیها میگویند که این مثل تغییر مسیر یک کشتی است. من معتقدم از آنهم سخت تر است. [21]
در یک گزارش از بی بی سی در مورد سخنرانی رامسفلد شامل جملات شگفت آوری بود، که گردش مالی در حدود 2،3 بیلیون دلار را نمی شود پیگیری کنند.
این یک مبلغ خیلی بزرگی است و در سراسر جهان باید عناوینی را ایجاد کرده باشد. هرکس که سخنرانی رامسفلد را در اینترنت شنیده، بر این باور است که رامسفلد به انگلیسی از مبلغ ناپیدای 2،3 تریلیون صحبت کرده است. این به آلمانی 2،3 بیلیون و یا 2300 میلیارد دلار می شود. مبلغی که چند برابر بودجه سالانه پنتاگون است. احتمالاً رامسفلد این منظور را نداشته است که این پول به هوا رفته است، ولی حسابرسی داخلی پنتاگون با بسیاری از مبادلات مالی آن نباید برای یک حسابرسی با استانداردهای شفاف کافی باشد. رامسفلد شکایت داشت که «ما در این ساختمان نمیتوانیم یک بار اطلاعات را بین طبقات مبادله کنیم، چون اطلاعات در چندین سیستم تکنیکی متفاوتی ذخیره می شودکه با یکدیگر همخوانی ندارند. ما حدود 20 درصد زیر ساخت اضافی برای آن داریم چیزی که ما برای حمایت از نیروهایمان نیاز داریم چیزی که برای مالیات دهندگان در سال سه تا چهار میلیارد دلار هزینه دارد[22]
در روز بعد از سخنرانی رامسفلد حمله تروریستی یازده سپتامبر اتفاق افتاد. و ناگهان از کاهش بودجه دیگر صحتی به میان نیامد. و هرگز هم شکایتی به میان نیامد که چه بر سر 2300 میلیارد دلار آمده بود. هزینه نظامی خیلی بیشتر به دلیل نوی « جنگ علیه ترور» افزایش یافت. در 2001، سال حمله تروریستی هزینه نظامی بالغ بر 316 میلیارد دلار شد. در 2002 به 345 میلیارد بالا رفت. در 203 سالی که ایالات متحده حمله به عراق کرد، بودجه پنتاگون به حد 400 میلیارد دلار پرید. 2005 نهایتاً هزینه نظامی به 478 میلیارد دلار . هر سال چند میلیاردی به آن اضافه شد. استدلال آنهم همیشه «جنگ علیه ترور بود» در 2006 هزینه به 534 میلیارد و در 2007 برای اولین بار حد 600 میلیارد دلار را بدست آورد.در مدت شش سال پس از یازده سپتامبر بودجه پنتاگون دو برابر شد. برای مجموعه نظامی – صنعتی یازده سپتامبر یک مورد خوش شانسی بود.[23]
این قابل توجه است، اگر دقیق توجه کنیم برای چیزی که امپراطوری ایالات متحده در سال 2015 مبلغ بزرگ 600 میلیارد دلار را هزینه کرد. برای به اصطلاح «جنگ علیه ترور» درعراق، در سوریه و افغانستان 64 میلیارد دلار و یا ده درصد بودجه سالانه را پرداخت کرده. همزمان بسیاری در تحقیق و توسعه سرمایهگذاری کرده. تقریباً با 100 میلیارد سیستم تسلیحاتی نو برای سلاح های هوایی خریداری کرد شامل 38 جت جنگی نو تیپ اف-35 از شرکت لاکهید مارتین Lockheed Martin ، 86 هلیکوپتر بلک هاوک از شرکت زیکورسکی، و 9 هواپیمای شکاری تیپ پ-8 پوزیدون از شرکت بوئینگ، چیزی که شکار زیر دریایی را میتواند انجام دهد. همچنین دوتا زیر دریایی تهاجمی با سیستم هسته ای ویرجینیاکلاسه با 6 میلیارد دلار. همچنین راکتهای نو سیستم دفاعی و گلوله به قیمت 17 میلیارد دلار. نزدیک به 6 میلیارد دلار برای سیستمهای مراقبت و اطلاعاتی پرداخت کرده. در بخش زاتالیت و سیستمهای فضایی به خوبی 7 میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده. برای پرداخت و نگهداری پرسنل نظامی 135 میلیارد دلار ثبت شده. مبلع برزگ 195 میلیارد دلار به حساب بروکراتی پنتاگون برای نگهداری و تأسیسات رفته است.[24]
جنبش صلح میداند که با 600 میلیارد دلار در سال خیلی بهتر میتوانسته مؤثر باشد. به جای جنگ و اسلحه میتوانسته پول را برای آموزش و روشنگری در مورد دلایل جنگ بکار ببرد.یا در ساخت و ایجاد انرزی های قابل بازیافت. یا در طرح بازیافت پلاستیک از دریاها و یا در کاهش گرسنگی در کشورهای فقیر یا در رسانههای خلاف جریانی که دروعهای جنگ را افشا می کند.. یا در غلبه بر ترس و وحشت یا در سمینارهای ذهن آگاهی. همه این سرمایهگذاری ها صلح و یک محیط زیس