«پسا سرمایه داری» چیست؟
«پسا سرمایه داری» چیست؟
مروزه انبوهی از کتابها و شبکه های اجتماعی را می بینیم که با ذوق و شوق سرود پایان سرمایهداری را سر میدهند، البته نه پایان آن از راه مبارزهٔ آگاهانهٔ بسیارانی، ماها، که از پایان یافتن آن بیشترین بهره را میبریم، بلکه پایان تدریجی و ذرّه ذرّهٔ آن به خواست وصلاح خودش! برخی از این صداها حتّی از چپ شنیده میشود که چه بسا برخیشان نیّت خوبی هم دارند.
یک نمونهٔ اخیر، مانیفست “کمونیسم کاملاً خودکار شده و تجمّلی”، نوشتهٔ شخصی است به نام آرون باستانی که خودش خود را مبلّغی چپگرا میخواند. او یکی از بنیانگذاران “نووارا مِدیا “و از چهرههای شناخته شدهٔ تلویزیونی (بعد از انتشار کتابش) است. او میگوید (و روی تیشرت تنش هم نوشته) که “من واقعاً یک کمونیست هستم“ و سرسختانه از اندیشه های مارکس و اصول کمونیسم هم دفاع می کند.
مانیفست او بیانگر گذار به جامعهٔ “پسا سرمایه داری” است که نه فقط بهواسطهٔ پیشرفتهای فنّاوری بلکه اصلاً و اساساً بهخاطر این پیشرفتها صورت میگیرد که اگر از آن استقبال و استفاده کنیم، میتواند کاستیها و کمبودها (و تولید به قصد کسب سود) را با فراوانی زیاد جایگزین کند. انرژی خورشیدی نامحدود جایگزین سوختهای فسیلی میشود؛ موشکهای ارزانقیمتی که چاپگرهای سهبعدی (3D) میسازند می توانند نیازهای انبوه ما به انواع کانیها را از منابع سیّارکهای کیهانی تهیه و تأمین کنند؛ آدم ماشینیهای خودران و خودکار هوشمند همهٔ کارهای سخت و زیانآور، خطرناک، و روزمرّه را انجام میدهند؛ تولید مصنوعی مواد غذایی به کشاورزی صنعتی آلودهکنندهٔ محیطزیست پایان میدهد؛ مهندسی ژنتیک به بیماریها و ناتوانیها پایان میدهد. عیب اصلی مانیفست مذکور این است که طبقهٔ کارگر را طبقهای در حال ناپدید و محو شدن از صحنهٔ تاریخ نشان میدهد، و البته این بیان تازگی هم ندارد. برخی این مانیفست را “ مارکسیسم شیک برای جوانان، بدون مارکس”، خوانده بودند. قبل از این مانیفست هم نوشتهٔ مشابهی در همین خط فکری منتشر شده بود با عنوان “نوآفرینی آینده: پساسرمایهداری و جهان بدون کار».
نویسندگان این جزوه خود را، “منتقد چپ امروزی“ میخوانند و میپرسند که “چرا ما پیروز نمیشویم؟ “؛ به ادعای آنها، یکی از مشکلات در پیش گرفتن “سیاست عامهگرایانه “است؛ یعنی “بت سازی از محیطهای عمل محلی، اقدام های آنی، حرکتهای گذرا، و خاصگرایی از هر نوع “، که نمونههایش را در جنبشهای ضدجنگ و ضدجهانیسازی مثل “جنبش تسخیر “و “شورش علیه انقراض “دیدهایم. نویسندگان “ نوآفرینی آینده “، این جنبش ها را سنگرهایی برای مقاومت در مقابل دست اندازی نولیبرالیسم جهانی، ولی “ ناتوان از بیان روشن هدف و ساختن دنیایی نو”، میدانند. آنها معتقدند که آنچه ضرورتش احساس میشود داشتن “ بینشی بدیل “(یعنی جزوهٔ آنها) برای درک “ استعداد و توان بالقوهٔ آرمانی و ذاتیِ فنّاوری قرن ۲۱م “است.
یکی دیگر از این نوشتهها، “پساسرمایهداری: راهنمای آیندهٔ ما“، نوشتهٔ پال مِسیون و نوشتهٔ تازه تر او با عنوان “ آیندهٔ روشن: دفاع رادیکال از نوع بشر” است. او که دبیر بخشهای اقتصادی و دیجیتال و بعدها بخش اقتصادی یکی از کانالهای تلویزیونی انگلستان بوده است، از نخستین وبلاگ نویسان دربارهٔ هوش مصنوعی است که امروزه یکی از شناختهشدهترین مفسران جدّی هوش مصنوعی و چهرهای رسانهیی شده است. او اگرچه میپذیرد که فنّاوری اطلاعاتی “ همهچیز را عوض میکند “، ولی برداشت اشتباهی از مارکس ارائه میدهد و استدلال میکند که فنّاوری نوین استثمار را منسوخ میکند. نکتهٔ مشترک در همهٔ این نوشتهها و تفسیرها این است که فنّاوری را خودپو و دارای حیاتی مستقل از اجتماع پیرامون و اساساً خنثی نشان میدهند و سرچشمههای پیشرفت فنّاوری را، بهویژه در ارتباط با مالکیت و نظارت، نادیده میگیرند. گاهی در این نوشتهها به استثمار اشارهای میشود، ولی به طور عمده به مثابه پدیدهای تاریخی، و نه تضادی بنیادی که باید به آن توجه کرد.
در این نوشتهها گاهی از مارکس و اندیشه هایش نیز یاد میشود، بهویژه در ارتباط با پویایی فنّاورانهٔ سرمایهداری که گورکن خودِ این نظام میشود، ولی فقط در چارچوب فکری این گونه تفسیرها مطرح میشود، و نه در ارتباط با مبارزهٔ طبقاتی. در این نوشتهها طبقه چیزی است که همراه با سرمایهداری، در آینده موضوعی بیربط خواهد شد. نویسندگان “ نوآفرینی آینده“ مدعیاند:
“ انتخابِ ما میان ستایش کار و طبقهٔ کارگر از یک سو، و ملغیٰ کردن هر دو است. “
در جزوهٔ دیگر، پال مِسیون مینویسد: “ ما بدون اینکه متوجه باشیم داریم وارد دوران پساسرمایهداری میشویم. در قلب دگرگونیهای آینده، فنّاوری اطلاعاتی، راههای نوین کار کردن، و اقتصاد شریکی [استفاده شریکی از منابع و امکانات] قرار دارد. مدّتی طول میکشند که راه های قدیمی از بین برود، ولی الآن زمان آن است که آرمانی فکر کنیم.»
اینها استدلالهای تازهای نیستند. قبلاً هم مطرح شدهاند. آلوین توفلر در کتاب “ شوک آینده “(۱۹۷۰) استدلال میکند که جامعهٔ صنعتی کنونی دارد بهسرعت با “ سرریزِ اطلاعات “جایگزین میشود که به سرگشتگی فردی و اجتماعی منجر میشود. شش میلیون نسخه از این کتاب او به فروش رفت! کتاب بعدی او “ موج سوّم “(۱۹۸۰ همراه با همسرش) بود که همین موضوع را پی میگیرد و این بار به بسیاری از پیشرفتهای فنّاوری مثل شبیهسازی جانداران (کلونینگ)، کامپیوترهای شخصی، اینترنت، تلویزیون کابلی، و ارتباطات موبایل را نیز
می پردازد.
دانیل بِل نیز کتابی به نام “ فرا رسیدن جامعهٔ پساصنعتی “(۱۹۷۴) دارد که در آن استدلال میکند که تغییر و چرخش (در اشتغال و در تولید ثروت) از تولید به سوی خدمات، یکی از ویژگیهای مرکزی سرمایه داری است که جای سرمایهداری کهن صنعتی را میگیرد و به لایهبندی اجتماعی جدیدی مبتنی بر دسترسی به دادهها و اطلاعات منجر میشود.
دانیل بِل جامعهشناسی کارکشته بود ولی مارکسیست نبود. او در کتاب قبلیاش با عنوان “ پایان ایدئولوژی “(۱۹۶۹) مدَعی شد که ایدئولوژیهای بشردوستانهٔ بهجا مانده از قرن نوزدهم و بیستم (شامل مارکسیسم) دیگر موضوعیت ندارند و آنچه آینده را تعیین خواهد کرد، تعدیلهای اقتصادی تدریجی و ذرّه ذرّه در ضروریات اجتماعی و فنّاوریهای نوین است.
در پی این نوشتهها، مجموعهٔ تازهای از نوشتههای مشابه منتشر شد. برای مثال، پیتر دروکر در “ جامعهٔ پساسرمایهداری “(۱۹۹۳) استدلال میکند که علم و دانش، و نه زمین یا کارگر یا سرمایهٔ تولیدی، شالودهٔ نوین ثروت است. او میگوید که برخلاف جامعهٔ سرمایه داری امروزی که به طور عمده به دو طبقهٔ سرمایهدار و پرولتاریا تقسیم میشود، ترکیب طبقاتی در جامعهٔ کاملاً تکامل یافتهٔ پساسرمایهداری شامل کارگران خدماتی و کارگران علمی خواهد بود. او پیشبینی میکرد که گذار به سرمایهداری پساسرمایهداری تا سال ۲۰۲۰ (امسال) تکمیل خواهد شد.
واقعیت این است که در نظام سرمایهداری، فنّاوری اطلاعاتی راههای تازهای برای استخراج و کسب سود، و عرصههای تازهای از نظارت ایجاد کرده و استثمار را در زندگی روزمرّهٔ ما محکم جایگیر کرده است. امروزه مالیسازی- به معنای سلطهٔ جهانی سرمایهٔ مالی- معنای تازهای به مفهوم “ سرمایهٔ موهوم “مارکس داده است زیرا که پول خودش- به صورت اعتبار یا بدهی (وام)- به بزرگترین کالای تجارتی تبدیل شده است و سودی تولید میکند که بیش از پیش از سود حاصل از تولید کالاهای مادّی جدا میشود.
همهگیری کووید-۱۹ بیتردید اهمیت غیرقابل انکار کارگران خدماتی را نشان داده است: کارکنان پزشکی و درمانی، مراقبها، آموزگاران، نظافتچیها، کارگران انبار و پخش، کارکنان فروشگاهها... همهٔ آنهایی که اکنون از خانه کار میکنند [کارگران علمی]، در واقع در فضایی کار میکنند که دروکر آن را “ اقتصاد دانشبنیاد “مینامد. ولی اهمیت تولید کالاهای مادّی- از مواد غذایی گرفته تا وسایل خانگی- کم نشده است و بخش اعظم آن هم هنوز خودکارسازی نشده است. آنچه عوض شده است این است که در کشورهای صنعتزدایی شده مثل بریتانیا، بیشتر کالاهای مادّی [مورد نیاز زندگی] در دیگر کشورها تولید میشود و تولید آنها به نیروی کار ارزان، پراکندهکار [ناپایدار، فصلی، غیره]، یا مهاجر بستگی دارد، همانطور که آن مقدار تولید باقیمانده در کشور صنعتزدایی شده نیز به وجود نیروی کار مشابهی وابسته است. شرایط کار در کارخانههای “ فاکسکان “(Foxconn)، بزرگترین تولیدکنندهٔ وسایل الکترونیکی در آسیا و برزیل و مکزیک که آیفون را تولید میکند، واقعاً دهشتناک است. یا ببینید که در نبود کارگران مهاجر، چطور دولت انگلستان در پی بهکارگیری ۷۰هزار داوطلب برای چیدن سبزیجات و میوههایی بود که داشت در مزارع و باغها میگندید. تا پیش از اواسط دههٔ ۱۹۷۰، بحث و گفتوگو دربارهٔ جایگزین احتمالی سرمایه داری در میان منتقدان سرمایهداری خیلی مُد بود. گروهی از اینها، سوسیالیست های “ تخیلی “(اصطلاحی که مارکس و انگلس به کار میبردند) بودند، شامل آنهایی که گذار را از راه توسل به “ عقل سلیم “امکانپذیر میدانستند، و دیگرانی که “ اقتصاد مختلط “سالهای پس از جنگ جهانی دوّم را مرحلهای واسط و میانی میدیدند که بهتدریج به چیزی کمتر استثمارگر دگرسان خواهد شد.
امروزه، با فرو ریختن این رؤیای واهی، سؤال اصلی این نیست که “ چه چیزی “جایگزین سرمایهداری میشود، بلکه این است که این جایگزینی “ چگونه “صورت میگیرد. به این ترتیب، برای پاسخ دادن به پرسش “ پساسرمایهداری چیست؟ “باید گفت که این اصطلاحی است توخالی که کسانی به کار میبرند که یا خودشان بر این اعتقادند، یا میخواهند ما باور کنیم، که جامعه از هماکنون مرحلهٔ “ سرمایهداری “خود را بهنحوی پشت سر گذاشته است، یا اینکه بهزودی ناچار از این مرحله فراتر خواهد رفت، بدون اینکه اقدام آگاهانه یا مبارزهای صورت گرفته باشد یا بگیرد. وقتی گزافهگویی دربارهٔ فنّاوری برتر چنان است که بهجای پرداختن به اینکه اگر فنّاوری به سود اکثریت استفاده میشد و نه به سود اقلیتی کوچک، تفاوت میان آنچه اکنون وجود دارد و آنچه میتوانست باشد چه میبود، فقط به این میپردازد که همهٔ ما “ خود به خود “از مزایای فنّاوری برتر بهره میبریم و مبارزات کنونی را بلاموضوع و بیمورد میداند، آنگاه است که باید گفت این گزافهپردازی دربارهٔ فنّاوری برتر ناتوانکننده و در خدمت منافع سرمایهٔ مالی جهانیشده است. میتوان به سرمایهداری- استثمار اکثریت توسط اقلیت- پایان داد، ولی این کار بهخودیخود انجام نمیشود. پایان دادن به سرمایهداری مستلزم عمل قاطع طبقهٔ کارگر سازمان یافته برای جایگزین کردن آن با نظامی بهتر، با سوسیالیسم، است.
منبع: کتابخانهٔ یادبود مارکس
منبع: «نامهٔ مردم»، ۱۶ تیر (سرطان) ماه سال ۱۳۹۹