در آستانۀ جنگ بین ایالات متحده و چین؟
در آستانۀ جنگ بین ایالات متحده و چین؟
ایجاد ساخت و ساز تمامیت خواه جهانی، «دولت جهانی
یگانه»؟
آیا با نسخۀ جدیدی ازجنگ جهانی هیتلر واستالین درسال1941
روبروهستیم؟
ویلیام انگدل
مرکز پژوهش های جهانی سازی، 17 اوت 2020
اگر تیترهای درشت رسانه های سراسرجهان را درچشم
انداز قرار دهیم و اگر سعی کنیم خطوط اصلی گزارشات آنها را بررسی کنیم، درمی یابیم
که دست کم از سه سال پیش موضوع اصلی جغرافیای سیاسی جهان رویاروئی واقعی بین دو
ابر قدرت جهان جمهوری خلق چین و ایالات متحدۀ آمریکا بوده است. بیش از پیش بنظر می
رسد که برخی شبکه های جهانی سرّی [و مشکوک] جریانی را راه اندازی می کنند که به
تجدید و به روز رسانی جنگ جهانی 1945-1939 شباهت پر رنگی دارد. این بار، موضوع فوق
العاده بنظر می رسد و هدفشان ایجاد ساخت و ساز تمامیت خواه جهانی یگانه ای ست،
یعنی همان چیزی که دیوید راکفلر در گذشته آن را « دولت جهانی یگانه »
نامید. قدرت های بزرگ دائماً از جنگ برای به دست آوردن تغییرات سیاسی اساسی
استفاده می کنند.
به نام نیروهای حاضر در صحنۀ جنگ جهانی دوم (Power That Be- PTB) محافل نفوذیِ سیتی لندن و وال استریت روسیه و آلمان دو رقیب
بزرگ را علیه یکدیگر تحریک کردند تا بین دو کشور جنگ خونباری را هدایت کنند،
ولی به نحوی که نیروهای حاضر در صحنه درجبهۀ آنگلوساکسونها بتوانند صفحۀ شطرنج
جغرافیای سیاسی جهان را به نفع خود شان مجدداً ترسیم کنند. البته در
این طرح به موفقیت بزرگی دست یافتند، با این شرط که پس از 1945، وال استریت و
برادران راکفلر مصمم بودند که انگلستان نقش نخستین همکار واشنگتن را به عهده
بگیرد. انگلستان و ایالات متحدۀ آمریکا با کسب جایگاه برتر جهان وارد دورانی
شدند که « جنگ سرد » نامیده شده است.
همکاری جهانی انگلستان و ایالات
متحده رسماً در سال 1989 با سقوط دیوار برلن و فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی
شوروی در سال 1991 به پایان رسید.
با آغاز ریاست جمهوری بیل کلینتون
در سال 1992، تقریباً دراین دوران، شاهد دورۀ بعدی هستیم : یعنی پرده برداری از
جهانی سازی مالی و صنعتی. در همین دوران نیز بود که روند فروپاشی پایگاه های صنعتی
نه فقط در ایالات متحدۀ آمریکا؛ بلکه همچنین در آلمان واتحادیۀ اروپا آغاز شد. پس از سال
های 1990، سازمان تجارت جهانی نوین برون سپاری نیروی کار ارزان را امکان پذیر کرد
و موجب تنزل کارمزد و تخریب حجیم صنایع درغرب شد.
این دوران برای جهت گیری به سوی آن
چیزی که جرج هربرت واکر بوش در سال 1990 « نظم نوین جهانی» نامید مرحله ای ضروری
بود. مرحلۀ بعدی عبارت بود از تخریب حاکمیت ملی درهمه جا. روی این طرح،
ایالات متحدۀ آمریکا مانع اصلی را تشکیل می داد.
« اندکی کمک از دوستانمان...»
برای نیروهای حاضر در صحنه که
به هیچ ملتی وفادار نیست و فقط به قدرت خودشان که از مرزها عبور می کند ابراز
وفاداری می کنند، پیدایش سازمان تجارت جهانی و پیوستن چین به عنوان عضو تمام عیار
در سال 2001 به مثابه مرحلۀ کلیدی آینده مطرح بود. در این مرحله، نیروهای حاضر در
صحنه بزرگترین رشد صنعتی تاریخ را در چین تسهیل کردند، شاید به استثناء آلمان از
سال 1871. پیوستن این کشور به سازمان تجارت جهانی به شرکتهای چند ملیتی غربی مانند
شرکت اَپل (Apple) یا نایکی (Nike)، مرغ سوخاری کنتاکی (KFC) تا فورد (Ford)و فولکس واگن (VW)اجازه داد که میلیاردها دلار را به چین سرازیر کنند تا کالاهایشان
را به یمن کارمزدهای بسیار نازل تولید و سپس به غرب صادر کنند.
یکی از اسرار مهم این رشد اقتصادی
چین به این علت است که چین پس از سال 2001 مجاز شد تا به «کارگاه جهان»
تبدیل شود، ابتدا در صنایعی که از کیفیت نازلی برخوردارند مانند پارچه بافی یا
اسباب بازی، سپس در تولیدات داروئی و در دوران اخیرتر در مونتاژ و تولید محصولات
الکترونیک. وقتی می بینیم که نیروهای حاضر در صحنه و مؤسساتشان از چین برای
تضعیف قدرت های بزرگ صنعتی به ویژه در ایالات متحدۀ آمریکا برای پیش راندن برنامه
هایشان استفاده می کنند پازل مشخص تر می شود. برژینسکی غالباً نوشته
است که دولت- ملت باید حذف شود، دقیقاً مثل کارفرمایش دیوید راکفلر. با مجاز
دانستن چین برای اینکه درعرصۀ اقتصادی و بیش از پیش درعرصۀ تکنولوژی به رقیب
ایالات متحدۀ آمریکا تبدیل شود، امکان تخریب فرادستی ابر قدرت ایالات متحده را
فراهم آوردند.
در آغاز ریاست جمهوری شی جین پینگ
در سال 2012، چین یک قدرت اقتصادی واقعی و دومین قدرت پر اهمیت پس از ایالات متحده
بود. روشن است که این رویداد هرگز نباید به وقوع می پیوست، در هر صورت نه به سر
پرستی همان خانواده های قدیمی انگلیسی آمریکائی که پس از 1840 جنگ تریاک
را به راه انداختند تا چین را سرکوب کنند و با غارتگری غربی اقتصاد چین
را به توبره بکشند، مگر اینکه انگلیسی و آمریکائی ها چنین کاری را به اختیار انجام
نداده باشند [و ناخواسته در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته باشند].
همان بانک بریتانیائی که در تجارت
تریاک در چین دخالت داشت، یعنی بانک هونگ گونگ و شانگهای (HSBC) که توسط یک اسکاتلندی به نام توماس ساترلند[1] در
سال 1865 در هونگ کونک که در آن دوران از مستعمره های بریتانیائی به حساب می آمد
بنیانگذاری شده بود و امروز نیز بزرگترین بانک غیر چینی در هونگ کونگ است.
دراین سالهای اخیر بانک هونگ کونگ
و شانگهای مناسبات تنگاتنگی با چین برقرار کرده است: از سال 2011 لورا شا[2] عضو
شورای اداری و معاون بانک هونگ کونگ است. خانم شا در گذشته معاون هیئت چینی برای
تنظیم اوراق بهادار بود، نخستین شخصی است که خارج از سرزمین اصلی چین در دولت
مرکزی جمهوری خلق چین در پکن به کرسی معاون وزیر گماشته شد. به سخن دیگر،
یکی از اعضای شورای اداری بزرگترین بانک انگلستان درعین حال عضو حزب
کمونیست و کارمند دولت چین بود. چین نیاز داشت که به پول غربی و بانک هونگ کونگ و
شانگهای دسترسی داشته باشد، و دیگر بانکها نیز مانند جی پی مورگان چیس، بارکلیز،
گلدمن ساکس خیلی خوشوقت بودند که می توانند به چین کمک کنند.
« سوسیالیسم با خصوصیات شی جین
پینگ... »
در سال 2012 وقتی شی جین پینگ در
رأس حزب کمونیست چین در پکن قرار گرفت، چین در مجموع یک « بازی کن اکیپ » جهانی
گرا بنظر می رسید، ولی با « خصوصیات چینی ». با وجود این، در سال 2015 پس از
کمی بیش از دو سال ریاست جمهوری، شی جین پینگ استراتژی صنایع ملی جهانی را تأیید
کرد : ساخت چین : 2025.
« چین 2025» جایگزین طرح غربی
جهانی گرای پیشین شد که با بانک جهانی و ایالات متحدۀ آمریکا نوشته شده بود، طرح «
چین 2030» به مدیریت رابرت زولیک[3].
این گذار به استراتژی چینی در زمینۀ تکنولوژی جهانی به روشنی می تواند به
تصمیم نیروهای حاضر در صحنه بیانجامد که مبنی بر آن از این پس نمی توانند برای
ادامۀ قواعد جهانی گرایان روی چین حساب کنند. با وجود این حزب کمونیست چین به سر
پرستی شی جین پینگ مصمم است که چین را در زمینۀ صنعت پیشرفته، هوش مصنوعی و زیست
فن آوری به جایگاه پیشگام جهانی تبدیل کند. ولی ظهور فرادستی جهانی و ملی گرای
چینی به نظریات « گانگسترهای نظم نوین جهانی » تعلق نداشت.
« چین 2025 » در ترکیب با ابتکار
شی جین پینگ برای ایجاد راه ابریشم نوین که چین را با زیر ساختهای جهانی از راه
زمین و دریا به کل اورآسیا و فراتر از آن متصل می کند احتمالاً به جهانی
گرایان نشان داد که یگانه راه حل برای اجتناب از فروپاشی قدرتشان در مقابل فرادستی
چین سرانجام رویکرد جنگ افروزانه خواهد بود. جنگی که دو قدرت ملی گرای
ایالات متحده و چین را تخریب خواهد کرد. این نتیجه گیری نهائی من است و دلایل
متعددی وجود دارد که نشان می دهد که چنین امری هم اکنون در شرف تکوین است.
قطعه نان در
برابر قطعه نان
اگر این نتیجه گیری حقیقت داشته
باشد، این جنگ به احتمال خیلی قوی خیلی با برخورد نظامی از نوع جنگ جهانی دوم
متفاوت خواهد بود. ایالات متحده و اغلب اقتصادهای صنعتی غرب با فرصت طلبی فاجعه
بارترین افسردگی اقتصادی از سالهای 30 را تحریک کردند، با واکنشی شگفت آور و با ادعای
ویروسی که از ووهان [در چین] منشأ گرفته و در سراسر جهان انتشار یافته است. با
وجود اینکه آمار مرگ و میرها، حتا وقتی که به شکل گسترده بزرگنمائی شده
باشد و در حد یک گریپ شدید فصلی باشد، پافشاری سیاستمداران و سازمانی بهداشت جهانی
بزهکار برای تحمیل قرنطینۀ سرسختانه و اختلال اقتصادی برای فلج کردن زیر ساخت های
مهم صنعتی در ایالات متحده و در اغلب کشورهای اتحادیۀ اروپا.
بر پاشدن شورش سازماندهی شده و بزهکاری مخرب زیر پرچم
اعتراض علیه نژادپرستی در سراسر ایالات متحدۀ آمریکا شهرهای آمریکا را در اغلب
موارد به مناطق جنگی تبدیل کرد که بی شباهت به شهرهای فیلم الیسیوم[4] نیست
(با بازیگری مت دیمون و جودی فاستر در سال 2013). در چنین وضعیتی، شیوۀ
بیان ضد واشنگتنی پکن در کاربرد به اصطلاح « دیپلماسی گرگ » شدت خاصی بخود
گرفت.
Source
: https://medium.com/@koujsamzp/regarder-elysium-2013-film-complet-streaming-vf-502845ce2884
Source : https://medium.com/@koujsamzp/regarder-elysium-2013-film-complet-streaming-vf-502845ce2884
پس از بستن کنسولگری چین در هوستون
به دستور واشنگتن و بستن کنسولگری ایالات متحدۀ آمریکا در شنگدو، هر دو طرف لحن
گفتار خود را تشدید کردند. شرکتهای فن آوری پیشرفته در ایالات متحده
ممنوع هستند، نمایش نیروی نظامی ایالات متحده در دریای چین جنوبی و در آبهای نزدیک
به تایوان موجب افزایش تنش لحن گفتار بین هر دو کشور شد. کاخ سفید سازمان بهداشت
جهانی را متهم کرد که عامل پکن بوده است، در حالی که چین ایالات متحده را در ایجاد
عمدی ویروس مرگبار و انتقال آن به ووهان متهم می داند. رسانه های دولت چین از
انفجار اعتراضات خشونتبار زیر پرچم « زندگی سیاهان اهمیت دارد»[5] درسراسرایالات متحده پشتیبانی می کنند.
رویدادها به شکل برجسته ای شدت می یابد. چندین به اصطلاح مارکسیست آمریکائی که
تظاهرات درشهرهای ایالات متحده را هدایت می کنند با پکن رابطه دارند، مانند
حزب کمونیست انقلابی باب آواکیان[6] با پیش زمینۀ مائوئیستی.
« جنگ بدون
محدودیت»
در این شرایط احتمال بالا گرفتن
تنش ها از چه نوعی خواهد بود؟ در سال 1999، دو سرهنگ از ارتش آزادیبخش خلق چین،
کیائولیانگ[7] و وانگ شیانگسو[8] کتابی زیرعنوان
«جنگ بدون محدودیت»[9] را در انتشارات ارتش آزادیبخش خلق چین
منتشر کردند. کیائو لیانگ به رتبۀ ژنرال در نیروی هوائی ارتش آزدایبخش خلق چین
ارتقاء یافت و در عین حال به عنوان معاون دبیر کل شورا برای پژوهش های سیاسیِ
امنیت ملی برگزیده شد. هردو در سال 2016 مأموریت خود را باز بینی کردند. این
موضوع روشنگر استراتژی نظامی چین است.
با بررسی راه و روش نظامی ایالات
متحدۀ آمریکا که فردای عملیات «توفان صحرا» علیه عراق در سال 1991 منتشر شد،
نویسندگان چینی آن چیزی را افشا می کنند که وابستگی شدید ایالات متحده به نیروی
نظامی خشن و راه و روش نظامی متعارف ارزیابی کرده اند. آنان می گویند : « مشاهده
کردن، آزمودن، و حل مسائل از دیدگاه فن آوری یک تفکر خاص آمریکائی ست. همۀ
مزیت ها و کاستی هایش خیلی آشکار است، همان گونه که خصوصیات خود آمریکائی ها».
نویسندگان اضافه می کنند که « تهدیدات نظامی
غالباً ازجمله عوامل اصلی نیست که امنیت ملی را تحت تأثیر قرارمی دهد...
عوامل سنتی بیش ازپیش مربوط است به تصاحب منابع، مبارزه برای بازار، کنترل سرمایه
ها، مجازات های اقتصادی و عوامل اقتصادی دیگر؛
تا جائی که نسبت به این عوامل نقش ثانوی پیدا می
کند. در نتیجه، الگوی تازه ای شکل
می گیرد که امنیت سیاسی، اقتصادی و
نظامی یک یا چند ملت را تهدید می کند...دو نویسنده شکل نوین جنگ را به مثابه «...
علاوه بر فضای زمینی، دریائی، هوائی، فضائی و الکترونیک در بر گیرندۀ فضای سیاسی،
اقتصادی، دیپلماتیک، فرهنگی و روانشناختی » تعریف می کنند.