انقلاب‌ های روسیه بخش دوم

انقلاب‌ های روسیه

بخش دوم

سعید رهنما

منبع نشر: نقد اقتصادی

2.  یک انقلاب سیاسی همچنین و به‌ ویژه یک انقلاب اجتماعی است؛ زیرا تغییری در وضعیت طبقات جامعه است.

تاریخ انقلاب‌ ها، «تضادهای اجتماعی را که در طی دهه‌ ها و قرن‌ ها به پختگی رسیده‌اند» به نمایش می ‌گذارد.46 در جریان «توفان انقلابی» (که می‌تواند ماه‌ها و حتی سال‌ها گسترش پیدا کند و نباید به‌ عنوان یک عمل منفرد47 درک شود)، «خشمی که در طی قرن‌ ها انباشته شده است»، در عمل و نه در حرف، بیرونی می ‌شود، در عملِ میلیون‌ ها نفر و نه در عمل افراد منزوی.48 بعد از ده‌ ها سال تحول «مسالمت‌آمیز»، «یعنی تحولی که در آن ده‌ ها هزار نفر از طبقات بالا با خیال راحت دار و ندار میلیون‌ ها انسان را می‌ برند وآنها را لخت می‌ کنند»،49 سال‌هایی می‌آیند که در جریان آنها زندگی فوق‌ العاده غنی می ‌شود (مثل سال‌ های بین پاییز 1905 و پاییز 1907 در روسیه): توده‌ها، که در سایه به سر

می‌ برند، فعالانه وارد صحنه می ‌شوند و مبارزه می‌کنند.50

لنین اعلام می ‌کند که تضادهای متعدد، که در دوره‌های به‌ اصطلاح تحول مسالمت‌آمیز به کندی روی هم انباشته شده‌اند، در این سال‌ ها حل می ‌شوند. «در این دوره‌ها است که نقش مستقیم طبقات مختلف در تعیین اشکال زندگی اجتماعی با قدرت تمام ظاهر می ‌شود و بنیاد های "روبنایی" سیاسی ایجاد می ‌شوند و سپس این روبنا مدت‌ های طولانی بر پایه‌ی مناسبات تولیدی جدید حفظ می ‌شود.»51

اگر چه انقلاب‌ ها، همان‌ طور که میشله می‌ گوید، «علل بی ‌شمار و عمیق دارند و از اعماق قرن ‌ها بیرون می‌ آیند»؛ اما، بنا به تأکید لنین، نمی ‌توان آنها {انقلابات- س.د} را سفارش داد و نه می‌ توان، به بهانه‌ی این ‌که دنیا از قرن‌ ها پیش این طوری بوده است، تا ابد آنها را به عقب انداخت...52

انقلاب از منظر مارکسیستی یعنی چه؟

لنین پاسخ می ‌دهد، «انقلاب یعنی تخریب یک روبنای سیاسی کهنه»، روبنایی که دیگر با مناسبات تولیدی جدید، که موجب ورشکستگی آن شده‌ اند، مطابقت ندارد. در لحظه‌ی معینی از توسعه، بیهودگی و ابطال روبنای قدیمی بر همگان کاملاً آشکار می ‌شود. «همه انقلاب را به رسمیت می ‌شناسند».53

لنین مرتباً این جملات مارکس در مقدمه‌ی نقد اقتصاد سیاسی (1859) را یاد آور می‌شود:

انسان‌ ها هنگام تولید اجتماعى زندگى خویش، وارد مناسبات تولیدى معین و ناگزیرى

می ‌شوند كه تابع اراده‌ی آنان نبوده، بلكه متناسب با مرحله‌ی تكامل نیرو‌هاى مولده‌ی مادى آنان است. مجموعه‌ی این مناسبات تولیدي، ساختار اقتصادی جامعه؛ یعنی شالوده‌ی واقعی را که بر روی آن روبنای حقوقی و سیاسی جامعه ساخته شده و بالا می‌آید، تشکیل می ‌دهد و اشکال معینی از شعور اجتماعی با آن مطابقت دارد. شیوه‌ی تولید زندگی مادی، تعیین ‌کننده‌ی همه‌ی زندگی اجتماعی، سیاسی و معنوی انسان‌ ها است. شعور انسان‌ ها، هستی آنان را تعیین نمی‌ کند، بلکه بر عکس هستی اجتماعی انسان ‌ها است که شعور شان را تعیین می ‌کند. نیروهای مولده‌ی مادی در مرحله‌ی معینی از تکامل خویش با مناسبات تولیدی و یا مناسبات مالکیتی که تاکنون در درون آن تکامل می‌ یافتند در تناقض می‌ افتند. آن‌ گاه دوران انقلاب اجتماعی فرا می ‌رسد. تغییر در بنیان اقتصادی کل روبنای عظیم نیز کم ‌وبیش سریعاً دگرگون خواهد شد...54

 لنین دوست داشت این نوشته‌ی معروف مارکس را نقل کند. او برای مثال در1894، در جدل با پوپولیست‌ های لیبرال در دوستان خلق کیان ‌اند و چه‌ گونه علیه سوسیال ‌دموکرات‌ ها مبارزه می ‌کنند، و سپس در مقاله‌ی کارل مارکس،55 که در1913 برای دانشنامه‌ی روسی گرانات (Granat) نوشت، این کار را می‌ کند.

به این ترتیب، اگر فقط از روسیه نمونه بیاوریم، انقلاب «بورژوایی» 27 فوریه‌ی 1917 قدرت را از دستان فئودال‌ های زمین دار (و در رأس آنها تزار نیکلای دوم) درآورد و به بورژوازی واگذار کرد. «این یک انقلاب اجتماعی بورژوایی بود»56

انقلاب اجتماعی بورژوازی لیبرال که به‌ هیچ‌ وجه نمی ‌خواست از سلطنت مشروطه‌ی معتدل فراتر رود؛ و هنگامی که انقلاب دورتر، تا لغو کامل سلطنت و ایجاد شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان ودهقانان، رفت، این بورژوازی لیبرال «رک و راست ضد انقلاب شد». 57 به عبارت دیگر، «انقلاب 27 فوریه نیز یک انقلاب اجتماعی بورژوازیی بود» 58 و، به‌طور کلی، هر انقلاب سیاسی، هر انقلاب واقعی - که به جانشین شدن یک دار و دسته به جای دار و دسته‌ی دیگر تقیل پیدا نکند - یک انقلاب اجتماعی است، یک «تغییر در وضعیت طبقات است»، طبقاتی که جامعه به آن تقسیم شده است.59

تحول در مناسبات اجتماعی درروسیه، در حقیقت، از زمان لغو سرواژ، یعنی از سال1861، آغاز شده بود. «روبنای سیاسی»، یعنی حکومت مطلقه‌ی تزاری، نزدیک به پنجاه سال بعد، عملاً دست نخورده باقی مانده بود و در مقایسه با این تحول، که باعث ورود سرمایه‌ داری به روستا های روسیه شده بود، بیش از هر زمان دیگری کهنه و فرسوده بود.60

لنین می ‌نویسد، انقلاب ‌هایی می ‌توانند وجود داشته باشند و انقلاب ‌هایی وجود داشتند که

در آن ‌ها بورژوازی تجاری یا تجاری ـ صنعتی نقش محرک را بازی می ‌کند و دهقانان و توده‌ های شهری ارتش مبارزه را تشکیل می ‌دهند و تا پیروزی بورژوازی از مبارزه‌ی او پشتیبانی می‌ کنند. این مورد آلمان در طی دوره‌ی رفرم و جنگ دهقانان در قرن شانزدهم میلادی و مورد انقلاب انگلستان در قرن هفدهم بود. وضعیت در فرانسه، در1793، نیز چنین بود.61 اما اوضاع روسیه متفاوت است؛ زیرا «برتری عددی دهقانان، سرکوب وظلم وحشتناکی که زمین ‌داران بزرگ فئودال (یا بهتر است بگوییم نیمه فئودال) بردهقانان اعمال می‌کردند، قدرت و سطح آگاهی پرولتاریا که در حزبی سوسیالیستی سازمان‌ دهی شده است» ، واقعیت‌ هایی هستند که به انقلاب بورژوایی در روسیه «خصلت ویژه‌ای» می ‌بخشند.

در نتیجه‌ی چنین وضعیتی، دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان برای پیروزی انقلاب یک «ضرورت» مطلق است: چون که، در روسیه، بورژوازی از این پس ضدانقلابی است و دهقانان، در این کشور، بدون رهبری یا ابتکار و مداخله‌ی پرولتاریا، «هیچ» هستند.62

در روسیه‌ی قرن بیستم، مسأله این است که بدانیم جایگاه اساسی در جنبش‌های انقلابی را، که به ‌طور رادیکال تکامل یافته ‌اند، کدام طبقه به دست خواهد آورد. همان‌ گونه که انگلس پیش از این ملاحظه کرده بود، در سه انقلاب بزرگ بورژوایی (رفرم و جنگ دهقانان در آلمان در قرن شانزدهم، انقلاب انگلستان در قرن هفدهم و انقلاب فرانسه در قرن هجدهم) دهقانان، به منظور پشتیبانی از نبرد بورژوازی، سربازان ارتش مبارزه را تأمین می ‌کردند در حالی که دیگر عناصر شهر نشین تنها نقش نیروهای کمکی را ایفا می‌کردند.63 به جای آن، در انقلاب بورژوایی روسیه ـ لنین این را در سال 1909 می‌نویسد ـ پرولتاریا جایگاه نخست را به خود اختصاص می‌دهد.64

با این حال لنین تأکید می ‌کند که «اشتباه خواهد بود تصور شود که طبقات انقلابی برای انجام یک انقلاب - هنگامی که این انقلاب مطابق شرایط توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی به پختگی می ‌رسد - همواره به اندازه‌ی کافی نیرو خواهند داشت». انقلاب می ‌تواند به پختگی رسیده باشد، بدون آنکه نیروهای انقلابی برای به انجام رسانیدن آن از قدرت و به ‌ویژه نیروی مسلح کافی برخور دار باشند.65

از سوی دیگر نمی‌ توان از قبل دانست که آیا انقلاب روی خواهد داد یا خیر. زیرا انقلاب یک حقیقت بی‌ چون ‌و چرا و تمام‌ عیار نیست و در خلاء انجام نمی ‌گیرد. عوامل ذهنی نیز، در شروع انقلابات نقش دارند. رژیم‌ هایی هستند که، گاهی ده‌ها سال است که دچار فساد و گندیدگی شده‌اند؛ بی آن‌ که هیچ نیروی اجتماعی ضربه‌ی نهایی را برآن‌ ها وارد کند. از دیدگاه مارکسیست‌ ها، تبلیغات آن‌ ها و تبلیغات تمامی کارگران سوسیال ‌دموکرات از جمله «عواملی هستند که تعیین می ‌کنند آیا انقلاب وجود خواهد داشت یا خیر».66 به نوشته‌ی لنین، «ایمان عمومی به انقلاب»، پس از شکست نظامی که استبداد تزاری در شرق دور متحمل شد، آغاز انقلاب بود.67

منابع:

46 ـ روزهای انقلاب، مجموعه آثار، جلد 8، ص. 98.

47 ـ چه باید کرد؟[1902]، مجموعه آثار، جلد 5، ص. 528.

48 ـ پیروزی کادت‌ها و وظایف حزب کارگری (آوریل1906)، مجموعه آثار، جلد10، ص. 254.

49 ـ برنامه‌ی ارضی سوسیال ‌دموکراسی در نخستین انقلاب روسیه 1907 - 1905، مجموعه آثار، جلد 13، ص. 231.

50 ـ روزهای انقلاب، ص. 98.

51 ـ برعلیه تحریم [1907]، مجموعه آثار، جلد 13، صفحات 32 - 31.

52 ـ گزارش به کنفرانس کمیته‌ های کار خانجات شهرستان مسکو [ژوئیه‌ی 1918]، مجموعه آثار، جلد 27، ص. 582. و نیز انترناسیونالیست‌ های واقعی: کائوتسکی، آکسلرد، مارتف [1915ـ برای نخستین بار در 1924 منتشر شد]، مجموعه آثار، جلد 21، ص. 412. لنین در این‌جا می ‌نویسد، آکسلرد «خواهان آن است که ریشه ‌های هزاران ساله‌ی استبداد یادآوری شود، اما مخالف فعالیت‌ هایی است که هدف آن ‌ها برانداختن استبداد است!«.

53 ـ دو تاکتیک سوسیال ‌دموکراسی در انقلاب دموکراتیک ـ پییش ‌گفتار، مجموعه آثار، جلد 9، ص. 126.

54 ـ کارل مارکس، نقد اقتصاد سیاسی، پاریس، انتشارات sociales، 1957، ص. 4.

55 ـ کارل مارکس، مجموعه آثار، جلد 21، ص. 50.

56 ـ چه ‌گونه سرمایه‌ داران تلاش می ‌کنند مردم را بترسانند [19 مه 1917]، مجموعه آثار، جلد 24، ص. 450. همچنین، توسعه‌ی سرمایه ‌داری در روسیه، مجموعه آثار، جلد 3، صفحات 645 - 7.

57 ـ تغییرات در وضعیت طبقات [ 27 ژوئن 1917]، مجموعه آثار، جلد 25، ص. 136.

58 ـ چه‌ گونه سرمایه ‌داران تلاش می ‌کنند مردم را بترسانند، ص. 450.

59 ـ تغییرات در وضعیت طبقات، ص. 135.

60 ـ دو تاکتیک، مجموعه آثار، جلد 8، ص. 148.

61 ـ