صفحاتی از تاریخ جنبش جهانی کارگری و کمونیستی

صفحاتی از تاریخ جنبش جهانی کارگری و کمونیستی
دو قرن پس از نخستین اعتصاب های کارگری
ف. م. جوانشیر

فصل اول
دوران پیروزی و تحکیم مواضع سرمایه داری
1- جنبش کارگری قبل از پیدایش مارکسیسم
شیوه تولید سرمایه داری و به همراه آن طبقه کارگر در قرن های پانزده و شانزده میلادی در
برخی از کشورهای اروپای باختری پدید آمد. ولی سرمایه داری و طبقه کارگر صنعتی به معنای معاصر آن محصول انقلاب صنعتی است که از نیمه قرن هجدهم میلادی تا اواسط قرن نوزدهم- قریب صد سال- در اروپای باختری و آمریکای شمالی جریان یافت و بر اثر آن نه تنها یک انقلاب فنی انجام گرفت و به جای صنایع دستی، کارخانه هائی که با ماشین بخار کار می کردند بوجود آمد و ماشین سازی رشد کرد، بلکه به همراه آن انقلاب اجتماعی نیز انجام شد و بورژوازی در یک نبرد طولانی توانست قدرت حاکمه را در این کشورها از چنگ فئودالیسم در آورد و مناسبات سرمایه داری را حاکم گرداند.

جنبش کارگری همزاد سرمایه داری و همزاد طبقه کارگر است. ازهمان روزی که کارگر مزدور پدید آمد، و از جانب سرمایه دار استثمار شده، نبرد کار و سرمایه نیز آغاز شده است و به همان نسبت که سرمایه داری رشد کرده طبقه کارگر و به دنبال آن جنبش کارگری نیز از نظر کمی و کیفی تکامل یافته است. "پیکار نخست توسط کارگران تک و سپس کارگران یک کارخانه و سرانجام کارگران یک شاخه صنعت یک بخش علیه بورژوائی که آنها را مستقیما استثمار می کند، انجام می گیرد. ضربات آنان نه تنها بر مناسبات تولیدی بورژوائی، بلکه بر خود افزارهای تولید نیز وارد می آید، کالاهای رقابتگر بیگانه را نابود می سازند، ماشین ها را خورد می کنند، کارخانه ها را می سوزانند و می کوشند تا موضع از دست رفته کارگر قرون وسطائی را باز ستانند.
در آغاز مبارزه، کارگران هنوز به آن حدی از رشد فکری نرسیده اند که به مثابه یک طبقه در برابر طبقه بورژوا صف بکشند. آنان توده پراکنده ای هستند که چه بسا از دهات به شهرها می ریزند و میان خود در رقابتند و هر بار که از سختی معیشت جانشان به لب می رسد، می شورند و گاه ماشین های کارخانه را هم می شکنند. با رشد مبارزات صنفی و سیاسی آگاهی طبقه کارگر رشد می کند. کارگران وحدت منافع خود و ضرورت تشکیل و اتحاد را در می یابند، شیوه های صحیح  نبرد را می آموزند و آنچه را که زیانبخش است کنار می گذارند، مبارزات کارگری که جنبه  شورش های خود رو و ابراز خشم و یأس داشت، رفته رفته سازمان می یابد و برنامه و نقشه و حساب گسترش می پذیرد.
اولین اعتصاب های کارگری در اواخر قرن هیجدهم- قریب دویست سال پیش- در کشور های اروپای باختری پدید می آید. پیدایش اعتصاب، یعنی دست کشیدن کارگر از کار برای واداشتن سرمایه دار به پذیرش خواسته های اقتصادی نشانه پیدایش این آگاهی و یا دقیق تر بگوئیم این شم و غریزه طبقاتی است که کار کارگر، بیش از آنچه برای خاطر خود او باشد به خاطر پر کردن جیب سرمایه دار است. ماشین و سرمایه بدون کارگر کار نخواهند کرد، پس کارگر می تواند با دست کشیدن از کار، سرمایه دار را تحت فشار گذارد.

از همان زمان، یعنی از اواخر قرن هیجدهم، اولین سازمان های اقتصادی کارگری نیز پدید می آید. این سازمان ها ابتدا صورت صندوق تعاون و کمک متقابل، صندوق کمک به بیماران و نظایر اینها را دارد. کارگران که مورد کمترین حمایت دولت بورژوائی و طبقه بورژوا نیستند احساس می کنند که لااقل خود باید حامی خویش باشند و روزگار سختی به کمک هم بشتابند و این کار را نه به صورت تصادف و دلخواه، بلکه به صورت سازمان یافته و از طریق صندوق تعاون انجام دهند. با گذشت زمان طبقه کارگر در عمل در می یابند که اینگونه سازمان های کمک متقابل، جوابگوی نیازمندی های او نیست. باید سازمان های مبارز و پیکارجوی طبقاتی ایجاد کرد. روشن است که این آگاهی نیز به سرعت و در یک آن به دست نمی آید. حاصل تجربه تلخ مبارزه طبقاتی است. این مبارزه ابتدا صندوق های کمک متقابل کارگری را مجبور می کند که در دیگر امور کارگری، در مناسبات کارگر و سرمایه دار نیز دخالت نموده از کارگر حمایت کنند و سپس گسترش مبارزه طبقاتی نشان می دهد که باید اساس صندوق های تعاونی را تغییر داد و سندیکاها و اتحادیه های کارگری به وجود آورد که از حقوق صنفی کارگران دربرابر سرمایه داران دفاع کند.

سندیکاهای کارگری دراواخرقرن هیجدهم ابتدا درانگلستان وسپس درفرانسه وآلمان تشکیل می شوند و در آغاز قرن نوزدهم به سرعت گسترش می یابند.

تشکیل سازمانی طبقه کارگر از همان ابتدا با شدید ترین مقاومت سرمایه داران روبرو شد. دولت های بورژوائی با تصویب انواع قوانین و آئین نامه ها و تصویب نامه ها، پیدایش سازمان های کارگری را منع کردند و تا آنجا که توانستند با توسل به زور و قهر از تشکل صنفی- و به طریق اولی سیاسی- کارگران جلوگیری کردند. از نظر درک شدت مقابله طبقه سرمایه دار با اتحاد طبقه کارگر یک واقعیت تاریخی بسیار گویاست؛ و آن اینکه بورژوائی فرانسه که از قاطع ترین انقلاب بورژوائی پدید آمده بود (انقلاب بورژوائی "کبیر" فرانسه 1789) تشکیل اتحادیه های کارگری را رسما منع کرد. این دولت بورژوائی که زیر شعار پر طمطراق آزادی، برادری و برابری به میدان آمده و استبداد سلطنتی را سرنگون کرده و منشور حقوق بشر منتشر کرده بود، در 14 ژوئن 1791 به موجب تصویب نامه ای هر گونه اتحاد کارگران را منع نمود، چرا که به قول این دولت بورژوائی اتحاد کارگران "سوء قصدی علیه آزادی و اعلامیه حقوق بشر" به شمار می رفت!! حتی رادیکال ترین دولت بورژوائی، یعنی دیکتاتوری ژاکوبن ها هم حاضر نشد این تصویب نامه را لغو کند. از همین جا می توان در عین حال به معنای واقعی "آزادی" و "حقوق بشر" که بورژوازی اراده می کند دست یافت.


با تمام این احوال جنبش کارگری گسترش یافت. سندیکا های کارگری پدید آمد و مستحکم شد و دولت های بورژوائی در یک نبرد طولانی، ناگزیر گام به گام عقب نشستند و قوانینی که وجود سندیکاها و فعالیت های آنان را منع می کرد، در دهه های اول نیمه دوم قرن نوزدهم- حدود صد سال پیش- لغو گردید.

مبارزات کارگران ابتدا جنبه سیاسی ضد بورژوائی نداشت- طبقه کارگر در عین حال که برای کسب حقوق صنفی خود به مبارزاتی دست می زد، از نظر سیاسی مدت ها دنباله رو بورژوازی بود. علیه دشمن خود- بورژوازی- مبارزه نمی کرد، بلکه به همراه دشمن خود، علیه دشمن خود- فئودالیسم- می رزمید. بورژوازی نیز که در نبرد علیه فئودالیسم درگیر بود، به همراهی کارگران نیاز احساس می کرد و آنان را به دست خویش به میدان سیاست می کشانید. از زمانی که بورژوازی بر فئودالیسم پیروز شد و توانست زمام حکومت را به دست گیرد، به عنوان طبقه حاکم در برابر کارگران ایستاد و به دنبال آن مبارزه سیاسی طبقه کارگر نیز رفته رفته وارد مرحله نوینی شد. طبقه کارگر به آگاهی سیاسی دست یافت، خود را شناخت، به طبقه ای برای خود مبدل شد و نه تنها در مبارزات صنفی و اقتصادی بلکه در مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک نیز به طور مستقل وارد عرصه نبرد گردید و با سیاست و ایدئولوژی مستقل خود در برابر بورژوازی صف آراست.
نقطه عطف و تحول بنیادی در خودآگاهی طبقه کارگر پیدایش مارکسیسم است که ما به تفصیل بدان خواهیم پرداخت. قبل از پیدایش مارکسیسم تنها جوانه هائی از برآمد مستقل پرولتاریا علیه بورژوازی به چشم می خورد و از جمله سه حادثه بزرگ در تاریخ جنبش کارگری قبل از پیدایش مارکسیسم جای برجسته ای دارد.
1- قیام کارگران نساجی لیون- یکی از شهرهای فرانسه.
2- قیام کارگران نساجی در سیلزی- که آنوقت جزو خاک پروس بود.
3- جنبش بزرگ کارگران انگلیس به نام جنبش چارتیست.
اینک مختصری پیرامون این سه جنبش بزرگ کارگری قبل از پیدایش مارکسیسم:

قیام کارگران لیون- کارگران لیون در سال های سی قرن نوزدهم دو بار دست به قیام زدند. یک بار در 1831 و بار دیگر در 1834. نخستین قیام کارگران لیون بیشتر جنبه اقتصادی داشت و شعار آن عبارت بود از "یا زندگی در کار و یا مرگ در مبارزه". کارگران می خواستند کار مطمئنی داشته باشند و هر روز در معرض بیکاری و فلاکت واقع نشوند. اما این خواست ساده و انسانی کارگران زحمتکش با یورش مسلح دولت سرمایه داران روبرو شد. سرمایه داران حتی حاضر نبودند که حق داشتن کار را نیز برای کارگران به رسمیت بشناسند. کارگران لیون یورش مسلح دولت را با اسلحه پاسخ گفتند. اما از آنجا که اقدام مسلح آنان تدارک شده و سازمان یافته و دارای هدف روشن و برنامه مشخص و تحت رهبری یک حزب انقلابی نبود از جانب دهقانان و حتی کارگران سایر شهرها جدا حمایت نمی شد، شکست خورد و ارتش دولتی کارگران را در خون غرقه ساخت.
پس از این یورش، کارگران لیون بیش از گذشته به نقش حاکمیت دولتی پی برده و اهمیت مبارزه سیاسی را درک کردند. قیام دوم آنان که سه سال پس از قیام اول آغاز شد آشکارا رنگ سیاسی داشت. کارگران علاوه بر تقاضاهای اقتصادی، خواستار استقرار جمهوری به جای سلطنت بودند. این قیام نیز سرکوب شد. قیام های کارگران لیون اهمیت بزرگ تاریخی دارد و مارکس و انگلس ارزش زیادی برای آنها قائل شده اند، زیرا این قیام ها بشارت می داد که نیروی جدید و مستقلی وارد عرصه سیاست شده است: نیروی پرولتاریا در مبارزه علیه سرمایه داری.
قیام کارگران سیلزی- ده سال پس از قیام کارگران لیون، قیام خودبخودی کارگران نساجی سیلزی پیش آمد. سیلزی در آن سال جزئی از پروس به حساب می آمد که عقب افتاده تر از فرانسه و انگلستان بود. کارگران نساجی سیلزی تقاضاهای اقتصادی داشتند و به حّد کافی متشکل و آگاه نبودند. آنان در جریان نبرد بسیاری از ماشین ها را شکستند و به کارخانه زیان وارد ساختند که علامتی از ناآگاهی و ناپختگی بود. با این حال این قیام- که سرکوب شد- از این نظر که برآمد مستقل طبقه کارگر علیه سرمایه داری بود اهمیت تاریخی دارد و به ویژه در نهضت کارگری آلمان و اطریش اثر زیادی گذاشته است.

جنبش چارتیست ها- پخته ترین و مهم ترین جنبش کارگری در دوران قبل از کمون پاریس جنبش چارتیست ها در انگلستان است. لنین جنبش چارتیست ها را چنین توصیف می کند: "اولین جنبش انقلابی – پرولتری پردامنه و واقعا توده ای و از لحاظ سیاسی شکل گرفته."
جنبش چارتیست ها در انگلستان از اواسط دهه 1830- 1810 آغاز شد. این جنبش به این دلیل جنبش چارتیست نامیده می شد که هواداران آن منشوری (انگلیسی
Charter) در شش ماده تهیه کرده به امضاء توده مردم می رسانیدند. در این منشور تقاضا می شد که انتخابات مجلس با رای مخفی و همگانی باشد. در آن وقت مجلس انگلیس با رأی همگانی انتخاب نمی شد. حق رأی نداشتند. این منشور به معنای تقاضای حقوق سیاسی دمکراتیک برای کارگران بود.
مجلس انگلیس این منشور را که به امضاء عده کثیری رسیده بود نپذیرفت. در دفاع از منشور اعتصاب های پراکنده ای رخ داد که تأثیری نکرد. مبارزه کارگران ادامه یافت و در دهه 1840- 1850 منشوری قاطع تر از منشور اول تدوین گشت. در این منشور جدید علاوه بر تقاصای آزاد و همگانی بودن انتخابات تقاضاهای اجتماعی نیز مطرح می شد. از جمله کارگران خواستار افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار بودند. مجلس انگلیس این منشور را نیز رد کرد و در پاسخ آن کارگران دست به اعتصاب زدند که سرتاسر شمال انگلستان را فرا گرفت. جنبش چارتیست ها باز هم رشد یافت. در سال 1848 گردانندگان جنبش تصمیم گرفتند منشور نوینی به پارلمان بدهند و برای قبولاندن آن تظاهرات وسیعی ترتیب داده و با حرکت دست جمعی به سوی پارلمان طومار خود را به مجلس برسانند، اما دولت واحدهای ارتشی به میدان آورد و مانع تظاهرات شد؛ و مجلس نیز آخرین منشور را رد کرد و از آن پس جنبش چارتیست ها رو به افول گذاشت.
مارکس و انگلس برای جنبش چارتیست ها اهمیت فراوانی قائل بودند، زیرا به مبارزات کارگری جنبه سیاسی می داد. اما این جنبش یکدست نبود. در ابتدای کار بخشی از بورژوازی رادیکال نیز که خواستار اصلاح قانون انتخابات و گسترش دمکراسی بود با جنبش همراهی می کرد و در رهبری آن نفوذ داشت. با رشد جنبش جنبه پرولتری آن برجسته تر می شد. مارکس و انگلس با رهبران چپ و پرولتری چارتیست ها از نزدیک آشنائی داشتند و می کوشیدند با این جناح پرولتری همراهی کرده توسط آنان نظریات انقلابی را در جنبش چارتیست ها رسوخ دهند. اما جناح راست جنبش چارتیست همچنان زیر نفوذ بورژوازی ماند و گسترش جنبش را ترمز کرد و آن را رو به افول برد.
2- اندیشه های سوسیالیستی پیش از مارکسیسم در نخستین مراحل جنبش کارگری
جنبش کارگری از آغاز پیدایش خود در آموزش های سوسیالیستی و کمونیستی منعکس شده است. زمانی که این جنبش هنوز رشد نیافته بود و نخستین مراحل خود را طی می کرد آموزش های سوسیالیستی بیانگر آن نیز در پله های نخست بود. پا به پای رشد جنبش کارگری آموزش سوسیالیستی نیز رشد کرد و با پیدایش مارکسیسم تحول کیفی و انقلابی در آن صورت پذیرفت و سوسیالیسم به صورت علم دقیق و به کمال رسیده ای مدون گشت.
البته آموزش سوسیالیستی به معنای اعم این کلمه سابقه ای به مراتب طولانی تر از جنبش کارگری دارد. در صدها سال پیش نخستین آموزش های سوسیالیستی تخیلی پدید آمد که آرزوهای توده های زحمتکش زمان خویش و خیرخواهی و انسان دوستی تدوین کنندگان آنها را بیان می کرد. در کشور ما نیز از صدها سال پیش اندیشه های سوسیالیستی و خواست برابری و برادری بیان شده است. اما آن آموزش سوسیالیستی که مورد بحث ماست، آموزشی که با جنبش کارگری مربوط بوده و آبشخور و سرچشمه یکی از سه جزء ترکیب کننده مارکسیسم است، در نخستین ده ساله های قرن نوزدهم پدید آمد و بیانگر عدم رضایت شدید طبقه کارگر از شوه تولید سرمایه داری است. مارکس و انگلس این سوسیالیسم را تخیلی- انتقادی نامیده اند. اندیشه پردازان برجسته آن عبارتند از سن سیمون و فوریه (
Saint- Simon, Fourier) در فرانسه، اون (Owon) در انگلستان.
در اواخر قرن هجدهم، وقتی انقلاب بورژوائی فرانسه به وقوع پیوست، بورژواها در دادن وعده های طلائی بسیار سخاوتمند بودند. شعارهای آزادی، برابری، برادری، همه جا را پر کرد و از آنجا که ماهیت جامعه سرمایه داری هنوز روشن نبود، چه بسا توده کثیری از مردم ساده قربانی فریبکاری سرمایه داران می شدند. اما اولین اقدامات دولت بورژوائی به کارگران آگاه نشان داد که سرمایه داران از آزادی و برادری و برابری معنای ویژه طبقاتی اراده می کنند.


در چنین وضعی بود که جنبش کارگری گسترش یافت و چنانکه در صفحات پیش گفتیم در دهه سی و چهل قرن نوزدهم به برآمدهای مستقل کارگری نظیر قیام های لیون و جنبش چارتیست ها منتهی گشت، همزمان با این برآمدهای مستقل کارگری بود که سوسیالیسم تخیلی – انتقادی شکل گرفت.
بنیان گذاران سوسیالیسم تخیلی – انتقادی از نظام سرمایه داری به شدّت انتقاد می کنند و عدم استعداد آنرا در ایجاد جامعه ای متکی بر عدل و تأمین نیازمندی های توده های مردم برملا می سازند و پیشنهاد می کنند که نظام سرمایه داری از بیخ و بن دگرگون شود و به جای آن نظام دیگری با مناسبات تولیدی دیگر استقرار یابد. بزرگی این سه متفکر بزرگ سوسیالیست- سن سیمون، فوریه، آون- در این است که آنان ضمن بیان آرزوهای هنوز ناپخته توده های کارگر، توانسته اند پیرامون ساختمان جامعه سوسیالیستی آینده پیش گوئی های داهیانه ای ارائه دهند. از جمله در آثار آنان به اهمیت مالکیت جمعی وسایل تولید، تولید بزرگ صنعتی، برنامه ریزی اقتصاد کشور، ضرورت از میان رفتن تضاد میان شهر و ده، تبدیل حکومت به اداره ساده سازمان تولید و نظایر این ها توجه می شود.
این نظریات نسبت به نظریات سوسیالیستی خرده بورژواها، که گمان می کردند جامعه سوسیالیستی آینده، باید جامعه فقرا باشد و در آن فقر و ریاضت به طور مساوی بین همه مردم تقسیم شود، به مراتب جلوتر و مترقی تر است. سن سیمون، فوریه و آون نشان دادند که جامعه سوسیالیستی جامعه فقیر و ندار نیست، جامعه ایست متکی به تولید بزرگ و در آن نه فقر و ریاضت، بلکه نعمت است که میان اعضای جامعه تقسیم می شود؛ و این تقسیم بر اساس تساوی چوب کبریتی و برابری مطلق نبوده، بلکه بر اساس استعداد و کار اعضاء جامعه خواهد بود.
مارکس، انگلس و لنین انتقاد این سوسیالیست ها را از نظام سرمایه داری و پیشگوئی های داهیانه آنان را در باره جامعه سوسیالیستی بسیار ارج نهاده اند. لنین آموزش سوسیالیستی فرانسه را یکی از سه سرچشمه مارکسیسم و آموزش های سوسیالیستی پیش از سرنگونی سرواژ را انعکاسی از فشار بورژوازی و اعتراض علیه آن می نامد. اما کلاسیک های مارکسیسم – لنینیسم، ضمن پذیرش جنبه های مثبت و مترقی سوسیالیسم تخیلی- انتقادی، جوانب منفی و مایه غیر طبقاتی آنرا که به ضد انقلاب می رسد، به شدت مورد انتقاد قرار داده اند.
عمده ترین نقص سوسیالیسم تخیلی- انتقادی عبارتست از عدم اعتقاد به طبقه کارگر، عدم درک نقش تاریخی این طبقه، عدم اعتقاد به ضرورت مبارزه سیاسی و انقلاب پرولتری، در نظر سوسیالیست های تخیلی – که بیانگر مرحله رشد نیافته جنبش کارگری اند- طبقه کارگر قادر به نجات خود نیست؛ و باید نیروئی از خارج از صفوف پرولتاریا این امر را به عهده گیرد؛ و به گمان آنها دانشمندان مصلح و خیرخواه چنین نیروئی را تشکیل می دهند و می توانند با موعظه های اخلاقی و با نشان دادن نمونه های مشخص به هدف برسند. آنان به مبارزه طبقه کارگر با سرمایه داران اعتقاد نداشتند و گمان می کردند که سرمایه داران- و لااقل قشر صنعتی آنها- خود از نیروهای مولده اند و باید جامعه آینده به کمک آنان ساخته شود. و این کار قبل از هر چیز موکول به اینست، که بدی های سرمایه داری و محاسن سوسیالیسم به همین سرمایه داران تفهیم شود. سوسیالیست های تخیلی، که خود را مافوق طبقات می دانستند، کار تفهیم سوسیالیسم را به سرمایه داران بر عهده می گرفتند. آنان در این زمینه تلاش های فراوانی کردند، و به سرمایه داران به کرات مراجعه نمودند؛ "اون" حتی نمونه هائی از مؤسسات سوسیالیستی به وجود آورد، که البته همه آنها در عمل به مؤسسات سرمایه داری کامل تبدیل گشت.
سوسیالیسم تخیلی- انتقادی تا حدودی رنگ مذهبی داشت و از موعظه های نوع پرورانه مافوق طبقاتی مذهب الهام می گرفت.
خط مشی بسیار نادرستی، که از نقاط ضعف جدی سوسیالیسم تخیلی نتیجه می شد، این بود که مبارزه سیاسی لازم نیست، طبقه کارگر به حزب سیاسی و مبارزه انقلابی و اصولا انقلاب سوسیالیستی نیازی ندارد؛ همه چیز بسته به حسن قبول سرمایه داران است. این خط مشی ارتجاعی و ضد انقلابی بود.
مارکس، انگلس و لنین این جانب از آموزش سوسیالیست های تخیلی- انتقادی را به شدّت رد کرده اند. این سوسیالیسم- که بیانگر نخستین مراحل رشد جنبش کارگری است- در مرحله نضج جنبش اهمیت خود را از دست می دهد و به آموزشی ارتجاعی بدل می گردد:
"اهمیت سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی- تخیلی با تکامل تاریخ رابطه معکوس دارد: به همان نسبتی که مبارزه طبقاتی رشد می کند و شکل مشخص به خود می گیرد. این تلاش تخیلی برای برتر قرار گرفتن از این مبارزه و نفی تخیلی آن، هر گونه توجیه تئوریت خود را از دست می دهد. لذا گرچه بانیان این مکاتب از بسی جهات انقلابی بودند، شاگردانشان پیوسته فرقه های ارتجاعی تک افتاده از کار در می آیند."
در زمان ما نیز در بسیاری از کشورهای در حال رشد انواع نظریات سوسیالیستی ارائه می شود که به طور عمده ریشه تخیلی دارد و با علم مربوط نیست. بسیاری از این آموزش ها، که در کشورهای آسیائی و آفریقائی نفوذ دارد، بیانگر خواست های توده مردم در جوامع ماقبل سرمایه داری و یا آغاز رشد سرمایه داری است، بسیاری از آنان با مذهب در می آمیزد.
جنبش بین المللی کمونیستی و کارگری نسبت به اینگونه نظریات سوسیالیستی- تا جائی که صادقانه عرضه شده و معرف مرحله تکاملی و سطح آگاهی جنبش ملی و آزادی بخش باشد- با تفاهم برخورد می کند و می کوشد که آرزوهای سوسیالیستی توده مردم را گام به گام بر مبنای علمی استوار سازد و سطح آگاهی جنبش را بالا برد. در زمان ما بر اثر قدرت روزافزون اردوگاه سوسیالیستی و پیشاهنگ آن اتحاد شوروی این امکان به وجود آمده است که این کشورها از راه رشد سرمایه داری روی برگردانیده و به سوی سوسیالیسم سمت گیری کنند. اندیشه های سوسیالیسم تخیلی در این کشورها می تواند در طرد سرمایه داری مفید افتد. ولی اگر آموزش های سوسیالیستی مزبور را پا به پای پیشرفت جامعه تکامل نیابد به ترمزی در سر راه تکامل بدل خواهد شد.

ادامه دارد

منبع: راه توده