فسادِ سرمایه و فساد در سرمایه‌ داری

فسادِ سرمایه و فساد در سرمایه‌ داری

بخش دوم

 مرتضی یگانه

 

2- فسادِ شکلِ پولی

آن‌چه شرح ‌اش رفت، پنهان ‌ترین، عمیق ‌ترین و شدیدترین لایه‌ی فساد در سرمایه‌ داری است: از این فساد عظیم در سرمایه ‌داری، گونه‌ های دیگری از فساد منبعث می ‌شود که این گونه‌ها نیز در همه‌ی ادوار سرمایه ‌داری و در همه‌ی اشکال آن در کشور های مختلفِ سرمایه ‌داری وجود دارند.

در سرمایه ‌داری، روابط بین انسان‌ ها، مستقیماً اجتماعی نیست و این روابط، شکل روابط بین چیزها را به خود می ‌گیرد؛ «اشخاص صرفاً برای یکدیگر به‌ عنوان نمایندگان کالاها و بنابراین، به‌عنوان مالکان کالاها وجود دارند» و آن کسی که مالک و نماینده‌ی هیچ کالایی در این دنیا نیست نیز مالک کالایی به نام توان کار کردن و زور بازوی‌اش فرض می‌ شود. با وساطتِ چیزها (به بیان دقیق ‌تر، کالاها) است که روابط بین انسان‌ ها به روابطی اجتماعی تبدیل می‌ شود.

رابطه‌ی بین انسان‌ها در سرمایه‌داری، شکل رابطه‌ی بین نیروی کارِ یکی به‌عنوان کالا و پول و ابزارِ تولیدِ دیگری به‌عنوان سرمایه را به‌خود می‌گیرد. رابطه‌ی بین انسان‌ها در رابطه‌ی بین چیزها بازنمود می‌یابد (پدیدار می‌شود) و این بازنمود یافتن، نه به عنوان انعکاسِ روابط انسانی در روابط بین چیزها، بلکه به‌عنوان خصوصیتِ طبیعیِ خود چیزها، ظاهر می‌شود. انسان‌ها در بازار، مشغولِ شخصیت‌دهی به چیزها هستند، یا به بیان دیگر، خودْ چیزهای شخصیت‌یافته هستند. در سرمایه‌داری، سرمایه‌دارْ سرمایه‌ی شخصیت‌یافته و کارگرْ نیروی کارِ شخصیت‌یافته و از آن بدتر، زمانِ کارِ شخصیت‌یافته است. شخصیت‌یافتگیِ چیزها به چیزها قدرت مستقلی می‌دهد و هر ردپایی از عدم استقلال آن‌ها، هر ردپایی از این واقعیت که آن‌ها به خودی خود هیچ نیستند و تنها اشکالی هستند که روابط انسانی به خود گرفته‌اند یا عینیت‌یافتگیِ روابطِ انسانی هستند، در عالم پدیداری محو می‌شود. قدرتِ چیزها، همچون قدرتِ طبیعیِ مستقل خود آن‌ها، و نه انعکاسی از روابط ستمگرانه‌ی بین انسان‌ها، پدیدار می‌شود. بدین ترتیب، حاکمیت چیزها بر انسان‌ها رقم می‌خورد و انسان‌ها در دنیای سرمایه‌داری، چیزپرست می‌شوند!

این بت‌پرستیِ مدرن، چنان قدرت مسحورکننده‌ای دارد که بت‌پرستیِ دورانِ کهن، به گرد پای آن نیز نمی‌رسد. در دنیای کهن، شاشیدن یکِ بُز بر یک بُت، می‌توانست باعث شود تا اعتقاد به بت و قدرت آن زایل شود، اما در دوران مدرن، شاشیدن هزاران بُز بر بتی به نام پول نیز اعتقاد به آن، نزاع بی‌امان برای تصاحب آن را زایل نمی‌کند. سرمایه که یک رابطه‌ی ستمگرانه‌ی اجتماعی است همچون خصوصیتِ فنیِ طبیعیِ ابزار تولید پدیدار می‌شود، ابزار تولید بر تولیدکننده‌ی مستقیم حاکم می‌شود و این واقعیت که ابزار تولید، کار گذشته‌ی پرداخت‌نشده‌ی طبقه‌ی کارگر است پنهان می‌شود.

در این سپهرِ قدرت‌یابی و حاکمیتِ چیزها، پول همچون خدای همه‌ی چیزها وارد صحنه می‌شود. در واقعیت، به قول مارکس، «این پول نیست که کالاها را قابل مقایسه و قابل اندازه‌گیری می‌کند. چون تمام کالاها به‌عنوان ارزش، کارِ انسانیِ تحقق‌یافته و لذا قابل مقایسه هستند، ارزش آن‌ها می‌تواند توسط یک کالای واحد و خاص اندازه‌گیری شود و این کالا متعاقباً می‌تواند به مقیاسِ مشترکِ ارزش آن‌ها، یعنی به پول، تبدیل شود». پول که آفریده‌ی دنیای کالاها است، همچون خالقِ کالاها پدیدار می‌شود. کالاها ارزش دارند و محتوای ارزش، کار مجردِ انسانی صرف‌شده به‌لحاظ اجتماعی برای تولید آن‌ها است:

این کارِ مجردِ انسانی صرف‌نظر از نوع مشخص آن (نجاری، خیاطی، خودروسازی و…)، محتوای ارزش است. اما محتوای بدونِ شکل در عالم وجود ندارد: محتوای ارزش کالاها این است که آن‌ها همگی محصول کار اجتماعی هستند و شکلِ ارزشِ کالاها نیز پول است. چون کالاها ارزش دارند، ارزش آن‌ها شکل پول به خود می‌گیرد و در پول نمایش می‌یابد. اما در عمل این‌گونه پدیدار می‌شود که این نمایش ارزش، خصلتِ طبیعی پول است و کالاها بدین دلیل ارزش دارند که پول در مقابل آن‌ها قرار می‌گیرد؛ گویی کالاها بدین دلیل ارزش دارند که در مقابل پول می‌ایستند و با تواضعِ تمام، در محرابِ پول، سرِ تعظیم فرود می‌آورند. در سرمایه‌داری، جامعه‌ی کالاها بر جامعه‌ی انسان‌ها حاکم می‌شود و این جامعه، همزمان پول را به‌عنوان شکل ارزش کالاها، به‌عنوان ارزشِ مبادله‌ایِ عینیت‌یافته، می‌سازد و متعاقباً پول به‌عنوان پادشاه جامعه‌ی کالاها وارد صحنه می‌شود و تاج زرّین بر سر می‌گذارد.

همان‌طور که در هنگام مبادله‌ی کالاها با پول، تفاوت کیفیِ آن‌ها در پول محو می‌شود، پول در جامعه نیز در مقام یک «هم‌سطح‌سازِ رادیکال» عمل می‌کند و در سطح منطقی، تمامی تمایزات نژادی و جنسیتی و تفاوت‌های مبتنی بر سلسه‌مراتبِ شأن و منزلت در جوامع پیشین را از بین می‌برد. این «هم‌سطح‌سازِ رادیکال»، تمام تفاوت‌های کیفی را به تفاوت کمّیِ مبتنی بر مقدارِ پول تبدیل می‌کند.

در جامعه‌ی پولی، همه چیز با عبارتِ «چند یا چه مقدار می‌ارزد»، سنجیده می شود. «رستگاری» در این جامعه‌ی سیاه، مبتنی بر میزان پول تحتِ تملک است؛ «هرکه پول‌دارتر؛ اولی‌تر». این سیمای کریه «دموکراسی» پولی است؛ دموکراسی‌ای که در آن تمام تفاوت‌های کیفی از بین رفته و یک اَبَردستگاه پول‌شمار، زُمام تمام امور را در دست گرفته و در مورد همه‌چیز تصمیم می‌گیرد. «دموکراسی نابِ» سرمایه‌دارانه که امروز از هر سو به‌عنوان «راه رستگاری» پیشنهاد می‌شود، چیزی جز تبلیغاتی مجدد برای این «دموکراسی» پولی نیست. «دموکراسی نابِ لیبرال» و دیکتاتوری خشن و وحشیانه‌ی پول‌داران، دو روی یک سکه‌اند: در این «دموکراسی»، تنها کسانی که به یک میزان پول در جیب‌شان وجود دارد، با هم برابرند!

پول همه‌ چیز را قابل خرید و فروش می‌کند. به قول مارکس، «پول می‌تواند به مایملکِ خصوصی هر فردی تبدیل شود. بنابراین، قدرت اجتماعی به قدرتِ خصوصیِ اشخاصِ خصوصی تبدیل می‌شود». بدین ترتیب، «فرد، قدرت اجتماعی‌اش و همچنین پیوندش با جامعه را در جیب‌اش [در کیف پول‌اش] حمل می‌کند». پول، در واقعیت امر، تقریباً همه‌ی شاهان را به زیر می‌کشد تا خود بر سَریر بنشیند و شاهانی نیز که به زیر کشیده نمی‌شوند، با قانونِ پول و تحت انقیاد آن «حکومت» می‌کنند و شاهانی هستند برده‌ی پول. هیچ چیز را یارای مقاومت در برابر کیمیاگری پول نیست؛ «پول، وفاداری را به خیانت، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به فسق و فجور، فسق و فجور را به فضیلت، بنده را به ارباب، ارباب را به بنده، حماقت را به فراست و فراست را به حماقت تبدیل می‌کند».

تبادل فعالیت انسان‌ها در سرمایه‌داری، با وساطتِ مبادله‌ی کالاها صورت می‌گیرد و محصولات کار انسان‌ها را در شکل مَسخ‌شده‌ی کالاها، از تولیدکنندگان مستقیم و بی‌واسطه، جدا و بر آن‌ها حاکم می‌کند. مبادله‌ی کالاها به نوبه‌ی خود با وساطت پول صورت می‌گیرد و این وساطت، پول را به افسونگری بی‌همتا تبدیل می‌کند: عصرِ سرمایه‌داری، عصرِ حاکمیتِ واسطه‌ها یا اَشکالِ میانجی است؛ پول یک واسطه‌ی محوشونده در گردش کالاها نیست؛ بلکه پادشاه آن‌ها، کالای عام و قدرتمندترین کالای موجود در دنیای سرمایه‌داری است. سرمایه خود یک رابطه‌ی اجتماعیِ مبتنی بر استثمار است که در نتیجه‌ی تحولات تاریخی با سلب مالکیت از تولیدکنندگانِ مستقیم و جدایی کامل آن‌ها از شرایط تولید و حاکم کردن شرایط تولید بر آن‌ها، در یک کلام با ایجاد طبقه‌ی کارگرانِ مزدبگیر، این رابطه به زور سرنیزه و غارت، از بطنِ شکل پولی زاده شد. پول در مقام سرمایه، در مقام ارزشی که به جریان می‌افتد تا با به‌کار گرفتن کارگران مزدبگیر و انداختنِ آتشِ مهارشده‌ی کارِ زنده در جان کارِ گذشته (آن به اصطلاح ابزار تولید) دم به دم ارزش بیشتری خلق کند، «عالی‌ترین» کارکردی است که پول می‌تواند در دنیای سرمایه‌داری داشته باشد.

قدرتِ پول، این شکلِ واسطِ «ارزشمند»، این وسیله‌ی افسونگرِ گردشِ کالاها، زمینه‌ی عینیِ بروزِ اشکال متعددی از فساد را می‌سازد که تا دم مرگ شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، همراه آن خواهند بود. پول، وسیله‌ای است که می‌تواند به هدف تبدیل شود و مکرر نیز به هدف تبدیل می‌شود. پول از هر راهی که به‌دست آمده باشد، «بو نمی‌دهد»؛ در اختیار داشتن انبوهی از پول، عیان نمی‌کند که چه کالاهایی به پول تبدیل شده‌اند و به این دلیل، در دنیای سرمایه‌داری، هرکس که انبوهی پول در کیف خود یا حساب‌های بانکی یا گاو صندوق‌اش دارد، می‌تواند ادعا کند و ادعا هم می‌کند که این پول، «ماحصل نبوغ یا تلاش خستگی‌ناپذیر خود یا اجدادش بوده است».

سرمایه‌داری در عین حال، همه‌گیر شدن و سیطره‌ی شکل پولی نیز است و فساد، جزئی جدایی‌ناپذیر از این شکل پولی است. دولت و بوروکرات‌هایش، بخشی اساسی از نظام تولید و بازتولید سرمایه و به‌واقع خودْ دولتِ سرمایه هستند. برنامه‌ها و تصمیماتِ دولت‌های سرمایه‌داری، هر چه و از هر نوعی که باشند، پروژه‌ها و تصمیماتی از منظر کلِّ سرمایه‌ی اجتماعی هستند. این تصمیمات و برنامه‌ها، بر اساس یک کتاب یا دستورالعملِ تدوین‌شده از پیش اتخاذ نمی‌شوند و شرایطِ مشخص و نیروهای مشخصِ اجتماعی هستند که در رقم خوردن آن‌ها نقش دارند.

 طبقه‌ی سرمایه‌دار یا گرایشات سرمایه‌دارانه به طُرق مختلف و با ابزارهای متنوعی، از کارزارهای انتخاباتی گرفته تا طرح‌ها و برنامه‌های تهیه‌شده در «اندیشکده‌ها»، «جامعه‌ی روشنفکری» و اتحادیه‌های کارفرمایی یا سایر روش‌ها، بر دولت سرمایه‌داری تأثیر گذاشته و در نهایت آن را ساخته و بازمی‌سازند. درکنار بی‌شمار ابزارِ سرمایه‌دارانِ منفرد برای جلبِ نظردولت سرمایه‌داری و بوروکرات‌ هایش، یکی از ابزارها نیز فساد است. هر سرمایه‌داری می‌داند که با میزانی از پول می‌تواند هر بورکوراتی، و با بالا رفتن عدد احتمالاً همه‌ی آن‌ها را بخرد. علاوه بر این، هر بوروکراتِ صاحب منصبی هم می‌داند که برای ارجحیت دادن یک سرمایه‌دار بر سرمایه‌دار دیگر در تصمیم‌گیری‌هایش، می‌تواند از وی طلبِ پول کند!

جامعه‌ی سرمایه‌داری، جامعه‌ا‌ی پولی نیز است و شکل پولی، بی‌نهایت راه برای فسادِ مضاعفِ بر آن فساد عظیمِ ذاتی‌ِ این جامعه که در بخش 1 شرح آن رفت، باز می‌گذارد. در همه‌ی جوامع سرمایه‌داری بین سرمایه‌داران رشوه‌دهنده و بوروکورات‌ها و سیاست‌مدارانِ رشوه‌گیرنده پیوند وجود دارد و هرچه سرمایه‌داری «پیشرفته‌تر» باشد، این پیوند قانونی‌تر، عمیق‌تر و پیچیده‌تر خواهد بود (به این موضوع در ادامه بازخواهیم گشت).

 پول نه تنها قابل‌معامله‌ترین شکل ثروت در دنیای سرمایه‌داری است، بلکه برای مالکِ خصوصی آن، قدرت اجتماعی به همراه می‌آورد؛ این امر، پول را به «حبل‌المتینی» تبدیل می‌کند که کل جامعه‌ی سرمایه‌داری سعی در چنگ انداختن و متوسل شدن به آن دارد. رشوه‌ای که یک سرمایه‌دار به یک بوروکرات می‌دهد (چه این رشوه به‌صورت مستقیم و غیرقانونی پرداخت شود و چه به‌صورت قانونی و مثلاً با وساطتِ یک شرکت «مشاور» پرداخت شود) تا به‌عنوان مثال، یک طرح عمرانی به او واگذار شود، پولی نیست که برای همیشه از جیب این سرمایه‌دار برود؛ بلکه شیتیلی است که پرداخت می‌شود تا انباشتِ سرمایه در دستان این سرمایه‌دار افزایش یافته و پول جدیدی برای او خلق شود.

بوروکراتِ شیتیل‌بگیر هم می‌داند که با دریافت این رشوه به قول خودش می‌تواند پرواز کند و بر دارایی خویش بیافزاید.

 در کل، حاکمیت پول و سرمایه راه را برای گونه‌های مختلفِ فساد از رشوه و اختلاس گرفته تا غارتِ قانونیِ اموال عمومی و فرار مالیاتی باز می‌گذارد. با اغوا و قدرتِ شکل پولی، فساد تا آن‌جا در تمام جوامع سرمایه‌داری بالا می‌گیرد که رشوه‌بگیران و رشوه‌دهندگان، قاچاقچیان، لابی‌گران و شرکت‌های حرفه‌ای لابی‌گری، کارگزاران قانونیِ مشغولِ پولشویی، مالیات‌گریزانِ مولتی‌میلیاردِر و غارتگران اموال عمومی به نیروهایی اجتماعی و سیاسی تبدیل می‌شوند.

پس شکل پولی جامعه‌ی سرمایه‌داری و قدرت پول در سرمایه‌داری باعث می‌شود تا اشکال بسیار گوناگونی از فساد در این جامعه شکل گرفته و این اشکال نیز تا دمِ مرگ با جامعه‌ی سرمایه‌داری

(چه به اصطلاح سرمایه‌داریِ «پیشرفته و مدرن» و چه سرمایه‌داری «عقب‌افتاده») خواهند بود.