عروج ونزول طالبان فصلی از کتاب، قسمت هفتم
فصلی از کتاب، قسمت هفتم
عروج ونزول طالبان
دستگیر نایل
طالبان که پس از جنگ های طولانی، در ماه سبتمبر 1996 م وارد کابل شدند،مصیبت ها و رنج های بیشمار
دیگری به شیوه ء دیگر در افغانستان آغاز گردید.این گروه، مردم را با بها نه های
الحاد، کمونیست،و مجاهد بودن، وداشتن اختلافات مذهبی، قومی ومحلی، جادوگری وپیمان
با شیطان! به جوخه های دار آویختند.ویا به خرمن آتش سپردند.وسپس،به سرکوب خونین
اقوام و ملیت های غیر پشتون، شروع نمودند.تعصب قومی و فاشیزم قبیله ای ، توام با
سیاست زمین سوزی و فرهنگ ستیزی،از ویژه گی های حکومت داری ان ها گردید.طی صد سال
اخیر،جهان با فاجعهء خونینی مانند افغانستان واستبداد دینی همچون حاکمیت طالبان،
روبرو نشده بود.
23 سال است که افغانستان، در آتش جنگ
میسوزد.وپنج سال پیش،(سبتمبر 1996 ) که مجا هدان در میان خود میجنگیدند، و گوشت
جان یکدیگر را میخوردند؛ طا لبان، که در مدارس دینی پاکستان آموزش دیده بودند، شهر
کابل را به تصرف خود در اورد ند و رقبای جهادی خود را به فرسنگ ها دور،عقب
راندند.مردم افغانستان،اگر چه پیش از آن، روز های تلخ ومصیبت باری را پشت سر
گذرانده بودند،اما ازسبتمبر 1996 به بعد،با استیلای طالبان در کابل،شوم ترین
وفاجعه بار ترین روز های زنده گی خود را آغاز کردند.از آن پس در افغانستان، جز غرش
تانک ها،توپ وتفنگ ها وصدای قرایت قران وفریاد های موعضه و روضه خوانی، هر چیز
دیگر به فراموشی سپرده شد.از آهنگ موسیقی وساز وسرود، حتا در لحظات تنهایی وخلوت
گزینی، صدایی بر نمی خاست.تلویزیون، سینما و تیا تر، هنر و فرهنگ تعطیل شد ند و
جزء اخلاق غیر اسلا می،تلقی گردیدند.فیلم ها وکتاب ها درچهار راهها ودیوار ها
آویخته شده؛ و به آتش کشیده شد ند.دانشگاه ها،وآموزشگاه های دختران تعطیل گردیدند
ومدرسه های دخترانه افزود به تعطیل شدن،به کمبود آموزگار، روبرو گردیدند.زیرا اکثر
آموز گاران این مکتب ها و مدارس را زنان تشکیل می دادند. این آموزگاران
زن،بیرحمانه در پس دیوار های نمناک خانه های گلی و متروکه،به تبعید کشانیده شدند.
از
ان روز که طالبان در افغانستان دست یافتند، موزه های باقیما نده هم به غارت
رفتند.و تندیس های چند هزار ساله ومیراث های عظیم تاریخی وفرهنگی نیز، نابود کرده
شدند.هر پدیده ای که غیر اسلامی تشخیص داده میشد،محکوم به فنا ونابود شدن بود.در
کابل، تنها یک صدا به نام ( رادیو شریعت) جهت گسترش اهداف وتبلیغات طالبان مجاز
شناخته شده بود.ودیگر، هیچ!! حکومت (الله ) با خون ریزی وکشتار بیرحمانهء آدمهای
موء من وبیگناه در افغانستان آغاز شد وانچه که پس از ان روی داد، بد تر وخشن تر از
گذشته ها بود.مردم، مجبور بودند تا ریش بگذا رند، عمامه بسر نهند وطالبان،هر روز
ان ها را به زور، به مساجد برای نماز، هدایت می کردند.
کشتار بیرحمانهء یک هزار نفر غیر نظامی در « شیخ علی»
و به اتش کشیدن شهرک های انان وقتل هشت هزار نفر انسان های بی پناه وبیدفاع در شهر
مزار پس از تصرف دو باره در هجدهم ماه اسد 1377 با حمایت جنگی و لوژستیکی 1500
سرباز و افسر پاکستانی.منابع سازمان ملل، از جمله دید بان حقوق بشر، گزارش دادند
که ملا منان نیازی، والی طا لبان در مزار، به مساجد شهر می رفت ودر خطابه های خود
میگفت: « هزاره ها، مسلمان نیستند.شیعه و کا فر اند! آنها، افراد ما را در اینجا
کشتند و ما باید هزاره ها را بکشیم..» و در خطابهء دیگری گفت: « ما اینجا برای
گرفتن انتقام، نیامده ایم.آنچه رخداد، رخداد.اما اگر تابع نشوید،خانه های تان را
میسوزانیم و نا بود تان میکنیم.!!..» بنا به گزارش دیدبان حقوق بشر،این سخنان ملا
نیازی،از طریق رادیو شریعت نیز منتشر گردید.تعقیب سیا ست زمین سوزی و به اتش کشیدن
تاکستان ها و مزارع و بیجا ساختن ده ها هزار افراد ملکی« شمالی » در ریگستان های
بکوا ودشت های سوزان جنوب وبه غنیمت گرفتن زنان ودختران جوان این منا طق،به هدف
تسلیم شدن مردان انها،از جمله جنا یات بیسابقه ی بشری بود که در تاریخ معاصر افغا نستان
توسط طا لبان،به اجرا گذاشته شد ملا محمد عمر رهبر طا لبان،هر روز،فتوای تازه ای
صادر میکرد وهمه چیز های خوب و نو،ممنوع اعلان میشد.از جمله : فرمان بیرون کردن
ازبک ها ،در ازبکستان، تاجیک ها، در تاجیکستان و ترکمن ها، در ترکمنستان و......
اما
اکنون سکوت وخفقان ، شکسته است.واهنگ زنده گی نو،نواخته میشود.آیا این نوا های
شادی بخش وگوشنواز،دوام خواهد داشت؟پرسشی است که آینده به آن پاسخ خواهد گفت تصرف
مجدد کابل روز سه شنبه 13 فبروری 2001 م توسط نیروهای اتحاد شمال،به کمک جنگنده
های امریکایی،که طالبان را مجبور به عقب نشینی ساخت، سقوط آخرین حکومت بنیاد گرا یی
در افغا نستان خواهد بود.ویا رنگ و چهره دیگری بخود خواهد گرفت؟ تحلیل این واقعه
از نظر تاریخی، دارای اهمیت ویژه ای است ونقطه حرکتی است بسوی اینده.رادیو دوچویلی
آلمان،تحلیلی در این رابط دارد که ذکر بخش هایی از ان بی فایده نخواهد بود:
« بحران
مشروعیت بنیاد گرایی افراطی در جوامع اسلامی، از شمال افریقا تا آسیای مرکزی قبلا
تجربه شده بود. در الجزایر، پس از فجا یع بیشماری که اکثرا توسط بنیاد گرا یان افراطی صورت گرفت، اقبال عمومی از
افراط گرایی بر گشت.در مصر، بنیاد گرایی افراطی، پس از دست زدن به جنا یات بیشمار
و تجربهء سرکوب وقتل، در سراسر دولت حسنی مبارک.این گروه ها،یا ترک وطن کردند و یا
به امور خیریه روی اوردند.سقوط نجم الدین اربگان وحزب رفاه ترکیه نیز هشداری برای
دیگران.شد.در ایران، مردم، با آراء عمومی، نظر مد نی خود را زیر نظر بنیاد گرا یی
افراطی با دخالت زیاد از حد دولت روحانیون و ولا یت فقیه در زنده گی روز مره ،
ابراز کرده نتوانستند.در اینجا چند نکته سزاوار گفتنی است:
نخست
این که بنظر می رسد عمر بنیاد گرایی افراطی ، همچون جریان مبارزهء چریکی شهری، بیش
از دو دهه نبوده است.دیگر اینکه: دول
بنیاد گرا،عا مه ء مردم را درست در جهت مخالف خواسته ها وبرنامه های اعلام شده ء
خود، هدایت میکنند.مثلا یکی از مواد بر نامه بنیاد گرایی افراطی، تمایل بر ضد تجدد
است.که رنگ ولعاب ضدیت با غرب وکفر را بخود میگیرد.ولی مطالعهء کشور های زیر سلطه
ی بنیاد گرایان نشان میدهد که مردم، درست در جهت مخالف این خواسته ها حرکت کرده و به
حای غرب ستیزی، به ستایش غیر واقعبینانه و اغراق امیز از تمام مظاهر جهان متمدن،
بر خا سته اند.مطلب دیگر اینکه بنیاد گرایی افراطی،تنها در بستر جنگ، و ویرانی
وایجاد وحشت وبحران، میتواند به حیات خود ادامه بدهد.....
اروپا
نیز از جریان های مشابهی عبور کرده است.از نهضت رنسانس بین قرن 14 _16 وعصر
روشنگری در قرن 18 بعنوان طلا یه های ظهور تجدد ، مورد تا یید قرار گرفته اند.ولی،
واقعیت تاریخی این است که ریشه ی دولت مدرن و حقوق فرد ، در پا یان جنگ های مذهبی
و انعقاد صلحنامه ی ( اسفالیا ) در سال 1648 است.شاید عمده ترین نتیجه حاصل از این
صلح، که به 30 سال جنگ و ویرانی پایان داد،همانا تعیین تکلیف مردم با کلیسا در
سیاست باشد.این صلح که در پی ریختن خون هفت ملیون مسیحی بدست آمده بود، نشان داد
که نبایستی اختلافات ملی و مذهبی را با سیاست، حل کرد.و باید قدسیت دین را از
آلوده گی سیاست، محفوظ داشت.پس تاکید جامعه امروز بر اقتدار دولت مدنی،در تمام
زمینه ها ی مربوط به زنده گی شهر وندان و
واگذار دن حوزه ی روحانیون به کلیسا بود.. شاید مسلمانان نیز از پس این تجارب درد
ناک ، به نتایجی برسند که این نوع سیاست ها،دیگر ضرورت تاریخی ندارند...»(1 )
(1 ) رادیو دوچویلی آلمان، 23 نومبر 2001