درسوگ چهارمين سالروزخموشی شمع زندگی جاودان ياد نجيب فيضی بنياد گذار و نخستين سردبير تارنگاشت "سپيده دم"!

درسوگ چهارمين سالروزخموشی شمع زندگی جاودان ياد نجيب فيضی بنياد گذار و نخستين سردبير تارنگاشت "سپيده دم"!

 

رفقاء، دوستان و هم ميهنان گران ارج!

امروز، ۲۵ اکتوبر ۲۰۲۴ برابر با (۳) عقرب ۱۴۰۳، مصادف است با چهارمين سالروز خموشی اندوهبار شمع زندگی نجيب فيضی، بنيادگذار و نخستين گرداننده تارنگاشت "سپيده دم"، ارگان نشراتی کميته ی رهبری نوين حزب دموکراتيک خلق افغانستان،(حزب زحمتکشان افغانستان)!

آن گونه سال پار به آگهی عزيزان رسانيده شده است؛ درست درهمين روز، ارجمندم نجيب فيضی، فرزند رنج و زحمت خلق ستمديده ی افغانستان، دراثر مبتلا به بيماری سرطان، به عمر ۴۶ سالگی، در ديارغربت و دور از ميهن مؤلوفش، درکشور دنمارک، چشم ازاين جهان پر از درد و رنج فروبست و به ابديت پيوست.

درازای اين چهار سال، درحقيقت امر، دشوارترين زمان فاجعه بار؛ (ناشئ از اشتعال جنگ های خانمانسوز تحميلی جهان سرمايه ی بيدادگر و تحميل سلطه خونبار طالبان جنايت پيشه بر سرنوشت ميهن و مردم مان، قتل های دسته جمعی و انفرادی ـ نسل کشی در بيش از 20 استان و مناطق مرکزی کشورـ زندانی ساختن زنان ودختران افغانستان درکنج منزل و سربه نيست کردن پيشتازترين آنان بخاطر خفه کردن صدای " نان ـ کار و آزادی"! ـ تلفات جانی وبی خانمانی شهروندان کشور و در يک کلام تبديل شدن افغانستان به جهنم تعريف شده ی روی زمين...) برای همه مردم رنج ديده وعذاب کشيده ی افغانستان وهمچنان طاقت فرسا ترين روزها و ماههای پر از درد و رنج استخوانسوز و زندگی برانداز برای مادر و پدر؛ خواهران و برادران و همه اعضای فاميل و خانواده، رفقاء و دوستان دردمند اين فرزند فرهيخته ی ميهن عزيز مان بود، که اين (۴۸) ماه را با تحمل رنجهای بيکران سپری کردند.

از تمام رفقاء، دوستان و هم ميهنان گران ارج، که طی اين مدت همواره با اين خانوادهای دردمند کشورخويش و از آن جمله با اين فاميل رنج کشيده ياری و همدردی کرده واين بار گران استخوانسوز را از شانه های همه مان سبک نموده وباهم تقسيم کردند؛ يک جهان ابراز سپاس و امتنان بيکران می نمايم!

اما اين که نجيب فيضی کی بود و چی خاطره ها و انديشه ها ی از خود به يادگار مانده است؟ فشرده ای از گوشه ی زندگی اين فرزند درد و رنج ميهن مان، سال پار از خامه ی اين سرسپيد دردمند، در تارنگاشت سپيده دم(برگه ی نويسندگان) منتشر شده است.

خوانندگان گران ارج!

خاطره های نجيب فيضی! نزد اعضای فاميل و خانواده ی مان بی شمار است، که نگارش آن به دفتری نياز دارد؛ آنچه که درخاطرپريشان اين قلم جلوه می کند؛ يکی دوتای آن را، بنابر ضرورت آگاهی بيشتر شما عزيزان به استعداد منحصر به فرد وی، باری برمی گزينم:

نجيب فيضی دارای آن گونه استعداد خارق العاده بود، که قبول يکی از خاطره های باور نکردنی وی مبالغه آميز تصور خواهد شد؛ اما حضورداشت شاهدانی که در قيد حيات اند؛ مهر تاييد بر صحت بودن آن می گذارد.

طوری که در بالا ذکر شد؛ وی در سال ۱۳۵۸ که شش سال داشت، بنابرحکم اجبارزمان، با نگارنده يک جا مجبور به سپری کردن زندگی در حالت اختفا در شهرکابل شد.

در مخفيگاه ما در دهکده ی ده دانای شهر کابل، در جريان بازی شطرنج ميان نگارنده و رفيق ظهور رزمجو، نجيب در کنار ما می نشست و مسابقه ما را نظاره می کرد. او در مدت چهارما بازی شطرنج را به آن حدی فراگرفت، که روزی اين پدر و آموزگارش را به مسابقه فراخواند؛ سرانجام با دادن يک سوار وخوشنود ساختن پدر؛ وی را با موجوديت تمام سوارها ، کِشت و مات داد؛ سپس از جايش برخاست و گفت پدر! من چال برايت نمی دهم مات شدی.

همه اعضای خانواده، بشمول ظهور، خنديدند و برايش کف زدند و ظهور گفت: آفرين نجيب جان، در شطرنج هيچ گاه به هيچ کسی بشمول پدرت چال ندهی، که بازی شطرنج بی مفهوم و بی مزه می شود. 

 همين گونه نجيب در جريان جنگ های ميان تنظيمی و طالبان هنگامی که درب دانشگاه را بسته ديد؛ آموزش زبان انگليسی را درپيش گرفت. در کمترين زمان اين زبان را به آن حدی آموخت، که در فرجام در مکروريون سوم، در کورس زبان انگليسی" اقدس" بحيث اُستاد و آموزگار با اعتبار اين زبان پذيرفته شد و مصروف تدريس گرديد و دو خواهر( بزرگ و کوچک تر از) خودش را نيز آموزش می داد.

او افزون برآن، در يکی از دارو خانه های ناحيه نهم شهر کابل نيز کار می کرد و از دريافت حقوق هردو بخش کاری، فاميلش را درآن روزهای تنگدستی، کمک اقتصادی می نمود.

وی در کشور دنمارک با استفاده از آموزش زبان انگليسی، زبان دنمارکی را هم در سطح پذيرش به دانشگاه، در مدت زمان بسيار کوتا فرا گرفت و ازاين که در اروپا با کمپيوترعلاقه بيشتر پيدا کرد، از اين رو آموزش عالی را در انستيتوت کمپيوتر به پايان رسانيد و در سال ۲۰۰۶ پس از اخذ گواهی نامه دانشگاهی از آن دانشکده ی عالی، آغاز به کار رسمی نمود.

گوشه ای از انديشه های نجيب فيضی:

نجيب فيضی، همانگونه که در بالا ذکرشد؛ در تمام دوران زندگی چی در افغانستان؛ چی در ديارغُربت در ايران و دنمارک؛ به مطالعه کتابهای علمی، پيگيری اخبار و ساير بخشهای آموزشی تلويزيون و سپس برای دستيابی به دانش کمپيوتر و پژوهش های کيهانی، عشق بی پايان داشت و در فراگرفتن زبانهای خارجی استعداد خارق العاده.

زمانی که سند قبولی اقامت در دنمارک را بدست آورد؛ وی بيشتر سر و کارش با کمپيوتر بود و نگارنده روزها را با نگارش مقاله ها برای مجله آزادی چاپ دنمارک سپری می کرد.

نجيب روزی برايم گفت:

پدر اين مقاله را که تو به مجله آزادی می فرستی، شايد يک هزار نفر آن را بخوانند. اما من راهی را بر رويت باز می کنم، که مقاله هايت را يک صد هزار نفر بخوانند؛ چرا اين راه را انتخاب نمی کنی؟

گفتم: بچيم، او کدام راه است، که من نمی دانم؟

گفت: آن راه، گرفتن تصميم برای کسب امتياز انترنت و باز کردن يک "سايت " است. اگر شما به من اجازه بدهيد، من يک سايت می سازم و مقاله های شما در همان سايت نشر می شود. آنگاه همه پارسی زبان های جهان از طريق انترنت آن سايت را باز کرده مقاله هايت را می خوانند.

گفتم: درست است!

گفت: اکنون نام سايت را برايم بگو تا به همان اسم، سايت باز و به فعاليت آغاز کند.

گفتم: "پرچم" درست است؟

گفت: نه ! تا جايی که شما در صحبت به ما گفته ايد؛ پرچم ارگان نشراتی ح. د. خ. ا و زمان گذشته  تان بود؛ برای زمان حال، نام جديد انتخاب کنيد.

گفتم: بچيم! من نمی دانم خود شما هر اسمی را که شايسته و نيکو می دانيد، انتخاب کنيد.

او يک روز بعد آن نزدم آمد و گفت: " سپيده دم " درست است؟ که معنی صبح صادق و سحرگاه را  می دهد؟

گفتم: درست است. اما با مراجعه به فرهنگ عميد، قناعتم حاصل شد، که درست گفته است.

(سپيده دم چو دم بر زد سپيدی ــ  سياهی خواند حرف نا اميدی ـ " نظامی")

يکی دو روز پس از آن، تارنگاشت " سپيده دم" به سردبيری خود نجيب "فيضی" به نشرات آغاز نمود و تا سال های واپسين، بهای امتياز سالانه اش را می پرداخت.

در سال ( ۲۰۰۴) زمانی که کميته فعالين ح. د. خ. ا به فعاليت آغاز کرد، نجيب فيضی يکی از اعضای بنيادگذار آن بود.

وی، در جريان ۱۵ سال نبرد با بيماری تومر سرطانی، پيوسته مصروف تحقيقات علمی، بشمول پژوهشهای کيهانی بود، که نگارنده درآن بخش علاقه ومعلومات، درحد فيصدی دانش وی ندارم.

نجيب فيضی از جنگ و خشونت؛ جهل و خرافات در تمامی اشکال آن بيزار بود. اتکای بيشترش به دانش های امروزی علوم و استدلال های علمی و منطقی بود.

هرزمانی که در بحث های علمی ـ سياسی با نسيم جويا شوهر همشيره اش و گاهی هم با پدرش وارد ميدان می شد؛ پيوسته طرفدار استدلال علمی و اقناع طرفين بود. وقتی قناعت حاصل نمی شد وعده ی روز بعد را پيشنهاد می کرد؛ اما اگر صحبتها به طرف جدال و زورگويی به پيش می رفت، آنگاه ادامه ی بحث را پايان می داد.

وی در بازی شطرنج بيشتر با کمپيوتر به درجه ۱۰ بازی می کرد؛ در حالی که نگارنده از درجه ۵ ـ ۶ ؛ پيش نرفته است.

نجيب، بنا برداشتن استعداد ويژه، خواهران و جاويد برادر کوچک اش را نيز در آموزش زبان، رياضی، فزيک، کيهان شناسی  وکمپيوتر در جايگاه اُستاد کمک می کرد.

نگارنده (۶) نامه ای که در سال ۲۰۰۲، بخاطر الحاق فاميل و انتقال آنان از ايران به دنمارک؛ عنوانی وزير مهاجرين، رئيس پارلمان و نخست وزير دنمارک به زبان پارسی نوشتم؛ تمام اين نامه ها را نجيب به زبان انگليسی که معادل زبان پارسی درآن تسلط داشت برگردان و در کمپيوتر تايپ کرده به آدرس آنان ارسال می نمود، که در نتيجه درمدت کمتر از يک سال اعضای فاميل قبول و وارد دنمارک شدند.

نجيب "فيضی" به زبان های (پارسی ـ انگليسی ـ دنمارکی ـ روسی ـ پشتو ـ آلمانی و اردو) به درجه های متفاوت رده بندی شده ی بالا نبشته و صحبت کرده می توانست.

شوربختانه که در سال ۲۰۰۶ هنگام پا گذاشتن در ميدان کار و ساختن زندگی، يک تومر لعنتی در سرش، همه برنامه های آينده سازش را نقش برآب کرد.

سرانجام به تاريخ ۲۵ اکتوبر ۲۰۲۰ چشم از اين جهان پر از درد و رنج فروبست و همه اعضای فاميل و دوستانش را در سوگ و ماتم نشاند.

امروز ازآن تاريخ سياه در زندگی غربت زده ی مان چهار سال می گذرد؛ اما دريغا که اين فرزند فرهيخته ی ميهن و خانواده ی بزرگ مان، همه ی اين دانش ها را با خود به زير خاک برد. پدر و مادر وهمه اعضای فاميل داغدار را در غم و اندوه خرُد کننده ی ازدست دادنش، زمينگيرساخت.

اما، نجيب با خاطرات فراموش ناشدنی و انديشه های ماندگارش، در جسم و روان و قلب های پرتپش هر عضو فاميل، خانواده ی پرجمعيت مان و همه رفقاء و دوستان دردمندش، زنده بوده و هميشه با ماست. ( واحد فيضی)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-

یاد وخاطرات نجیب جان فیضی گرامی باد!

بیست وپنجم اکتوبرروزنحس سفر بی برگشت وابدی نجیب فیضی است.

درگام نخست سفرغم انگیزآن جوان سفر کرده عزیز را به فیضی بزرگوار وخانواده بزرگ فیضی تسلیت می گویم، خود را دراین ماتم خانواده ی بزرگمان شریک می‌دانم وبرای نجیب جان فیضی آرامش ابدی طلب می کنم.

چند سخنی درمورد روانشاد نجیب فیضی

من با مصروفیت های همیشگی که داشتم، کمتر می‌توانستم به دوستان خانوادگی مان سربزنم. ازاین رو با کودکان ونوجوانان خانواده کمترسروکارداشتم؛ اما آشنای بیشترمن با نجیب فیضی به دیدار وصحبت با او درمزارشریف ودیدارآخری درکشوردنمارک برمی گردد.

من پس ازفروپاشی حاکمیت سیاسی حزب وطن(ح.د.خ.ا) به مزارشریف رفتم؛ دریک دهکده دورافتاده ودریک خانه نیمه ویرانه جابجا شدم. شدت گرفتن جنگ‌های تنظیمی وبه غنیمت رسیدن دانشگاه کابل به یکی ازتنظیم های جهادی سبب شد که دروازه دانشگاه کابل برروی دانشجویان کشوربسته شود ونجیب جان فیضی با خواهرش که هردو دانشجوی دانشکده پزشکی کابل بودند، به مزارشریف آمدند وهردو درخانه ی کاکای خود عبدالغفارفیضی که درهمسایگی دربه دیوارهم زندگی می کردیم، سکونت گزیدند.

من یکی دوبار با نجیب فیضی به اداره ی مراجعه کردم که در آن زمان مسئولیت معرفی دانشجویان کابل را به دانشگاه بلخ داشت وهردو خواهر وبرادربا مشقت زیاد مصروف ادامه آموزش شان دردانشکده ی پزشکی بلخ شدند؛ اما بعداً شرایط را برای دانشجویان کابل سخت ودشوارکردند وبرخوردهای گروهی وقومی به دانشگاه وموسسات آموزشی هم سرایت کرد واین امر سبب شد که آنان نتوانند، شامل امتحان شوند وهردومجبورشدند دوباره به کابل برگردند.

درمدت اقامت نجیب فیضی درمزارشریف با افکار، اندیشه ها، درونگرایی وعشقش به آموزش، دانش ویادگیری مسایل مختلف بیشترآشنا شدم. من تازه متوجه شدم که نجیب برخلاف نوجوانان همسن وسالش، جوان مهذب، عمیق، با پشتکارودلبسته ی مطالعه وآموختن است.

او بیشترمصروف خواندن درسهایش بود وگاه گاهی که باهم صحبت می کردیم، او از استعداد عجیب وبالایی برخورداربود ودلستگی عمیقی به سرنوشت غم انگیزمردمش داشت که همه آواره شده بودند ومشغولیت نخستین شان فرار اززادگاه، کاشانه، گذاشتن همه چیز وسفربه ناکجاآباد بود.

 او شخصیت آرام، متواضع، درونگرا، با درد وپراحساسی داشت ومن این توانایی ودرک عمیق اورا ازمسایل درسایرجوانان همسن وسالش ندیده بودم.

بعداً تمام خانواده ما ازهم جدا شدند وهرخانواده به طور جداگانه رهسپارغربتکده های ناکجا آباد ومحتاج به صحبت‌ها وهمنشینی های خانوادگی شد.

زمانی که من به ماتمکده مهاجرت به اروپا رسیدم و ویبسایت های هم میهنان را مرور می کردم، یکروزچشمم به فوتوی نجیب فیضی افتاد که سردبیری ویبسایت وزین سپیده دم را به عهده داشت. ازآن زمان من بیشتربه توانایی این جوان فرهیخته پی بردم ونوشته های کوتاه واما پرمفهوم او را بارها مرورمی کردم.

درسفری که به دنمارک داشتم ومهمان خانواده ما بودم، دوشب را با نجیب جان فیضی گذشتاندم ودرخلوت تنهایی بیشتربا افکاربلند ودلبستگی اش به دانش وآموختن آشنا شدم.   او درحین حالی که از مریضی صعب العلاج رنج می برد؛ اما استوار وامیدوار به آینده بود. درصحبت های که با هم داشتیم، اوبه نجات مردم از سیه روزی وراه ورسم پدرش که عمری را درمبارزه سیاسی صرف کرده است، دلبستگی عمیقی داشت ودر همان حالت مریضی مصروف سامان دهی ونشر ویبسایت سپیده دم بود. عطش فراونی به کار دررشته کمپیوتر داشت ویک بخش صحبتش با من از دنیای فناوری های جدید وهوش مصنوعی بود؛

 اما مرگ زودهنگام وسفرابدی مجالش نداد تا شاهد درخشندگی بیشتر استعداد وتوانایی های نهفته درنجیب فیضی باشیم.

یاد این عزیز سفرکرده گرامی وروانش شاد باد!

(عالم جمال)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

در رثاء ارجمندم نجيب فيضی

در خاطرم قرار تو است، ای عزيز من

در خانه انتظار تو است، ای عزيز من

مادر به پای آرامگه ات بوسه می زند

هر روز در مزار تو است، ای عزيز من

هر خواهر و برادرت با جمله دوستان

ايستاده در کنار تو است، ای عزيز من

شمعی بدست در آرامگه ات صف کشيده اند

هر يک چو مشعلدار تو است، ای عزيز من

"فيضی" نمی تواند، که تنها گذاردت

آرامگه اش کنار تو است، ای عزيز من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هان ای پسرم! مگر زما قهر شدی

در غربتسرا خسته و بيمار شدی

رفتی و دگر بار چشم نگشودی

از ديدن اين جهان، بيزار شدی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ای" شمس"من! ای ندای پوينده ی من

ای نورمن! ای مشعل رخشنده ی من

راه دگری، نگارشم!، " ديد " تو بود!

الهام تو شد، مسير آينده ی من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از فيض تو، من رهرو و پوينده شدم

از دانش تو، به فکر آينده شدم

درس تو، به من طرز تفکر بخشيد

درغرُبت سرا، مرُده بودم، زنده شدم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

راهی بر رُخم " سپيده دم"! بکشادی

رزم دگر!، از رسم کهن! بنهادی

با دست توانای تو، قد راست کردم

الحق تو به من راهبر و اُستادی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اُستاد نه به من؛ بلکه برای جمله بودی

برخواهر و هر برادر جوينده بودی

هر پاسخ تو موج چو هامون! می زد

بی شک، که تو چون گوهر رخشنده بودی

يادت گرامی و انديشه هايت ماندگار باد!

(عبدالواحد فيضی)