نظراجمالی برسير وتحول شعر فارسی- دری وپيدايش سبک های شعری درگسترۀ تاريخ

 

نظراجمالی برسير وتحول شعر فارسی- دری     

 وپيدايش سبک های شعری درگسترۀ تاريخ

 سيداحسان" واعظی"  

 

      سبک که درادبيات شعر فارسی - دری بمعنی شيوه، طرز، راه و روش وطريقه را افاده ميدارد، بمفهوم عام تر آن درادبيات کلاسيک شعری به مکتب نيزاطلاق ميگردد، چنانچه مترادف با سبک واژۀ مکتب نيز در تاريخ شعر فارسی- دری کاربرد دارد.

   درتاريخ ادبيات کلاسيک فارسی (دری) سه سبک ويا مکتب عمده و اساسی بنام های سبک خراسانی، سبک عراقی وسبک هندی مشخص گرديده اسیت، ولی دوسبک يا دومکتب فرعی ديگرنيزکه يکی آن بنام مکتب وقوع يعنی مرحلۀ واگذاری وانتقالی مکتب عراقی به هندی وديگری مکتب بازگشت ميباشد، نيز وجود دارد.

     قسميکه ازنام مکتب بازگشت پيداست يعنی مرحلۀ ختم مکتب هندی  و بازگشت مجدد شعر و ادب فارسی - دری به قلمرو بومی وباستانی فارسی- دری زبانان است، يعنی حرکت بسوی جدائی ازمکتب هندی.

ولی باوصف اينکه به فکرنوآوری می افتند، چيزتازه ئی را پيرامون خويش نمی يابند ودوباره به دامان شعرکهن پناه جوی ميگردند، ولی اين مکتب هيچ عنصرتازه ئی نه درصورت ونه درمعنی به شعرفارسی افزود نموده است.

     مکاتب شعری بادرنظرداشت تسلسل تاريخی درقلمروهای جداگانۀ سياسی- جغرافيائی ازآسيای ميانه تاآسيای مرکزی وشرق وجنوب شرق آسيا يعنی ساحات ونواحی  ماوراءالنهر وخراسان تاعراق عجم، فارس، آذربايجان وآسيای صغير ونيم قارۀ هند سير وتکامل نموده است.

درهريک ازاين قلمروها، سبک يا مکتب جداگانه ئی ايجاد وبعدآ درهر سبک ومکتب نيزمراحل معين رشد، تکوين وارتقائی را که بعضآ خود با نوسانات، رکود وبحرانات همراه بوده، پيموده است.

   بديهی است که هرمکتب شعری ايکه درساحات وقلمروهای معين جغرافيائی عرض وجود وسير وتکامل نموده است با الهام وتأثيرپذيری آن ازشعرای متقد مين اين زبان، درمجموع ساحات وقلمروهای شعری بصورت عام، ازشرايط معين سياسی- اجتماعی واقتصادی ايکه بطور اخص درهريک ازاين قلمروها درمراحل مختلفه حاکم ومسلط بوده وزيربنای معين ومتناسب فرهنگی را درخود بميان آورد ملهم، متأثر و برخورداربوده است وطبيعتآ که اشعارهرمرحله وهردوره چيزديگری جز انعکاس وبازتاب حوادث، وقايع، اوضاع وحالات مختلفۀ آن مرحله وزمان بوده نميتواند.

    بادرنظرداشت مکاتب شعری درقلمروهای جداگانۀ جغرافيائی وپيدايش وبروزشعرای برجسته، نامی، توانا وبی بديلی درهريک ازاين قلمروها و منسوب بودن شان باين سبک ها، اشعارهريک ازجهات لحن بيان، مضامين ومحتوای شعری، صنايع لفظی وبديعی، استعارات وتشبيهات، تصويرسازی وخيال پردازی وقالب های شعری ازهم تفکيک ومتمايز ميگردد.

    ولی اين را نبايد ازنظردور داشت که با وصف مختصات ومشخصات عمدۀ شعری درهريک ازسبک ها، يک تسلسل منطقی در رشد وتکامل آن ازبدو پيدايش اولين نطفه های شعر فارسی- دری تا عصرحاضر وجود دارد که دراين ميان نقش شعرای ايجادگر، چيره دست وتوانا که تبارزايشان تاقرن دوازدهم هجری با استاد توانای سخن حضرت ابوالمعانی بيدل عليه الرحمه دنبال گرديد، درتاريخ ادبيات فارسی- دری ارزشمند وتعين کننده بوده است.

    ازبدو ظهورشعرفارسی- دری تا کنون طی هرقرن يک يا چند شاعر نامور وخلاقی سربرآورده که باداشتن استعداد وتوانمندی خارق العاده و معجزه آسای منحصربفرد شان، نه تنها اندوخته ها وداشته های پيشينيان را ازجهات کيفی وبنيادی دچارتحول گردانيده، بلکه با خلق آثارناب، بکر وگرانبهای شان گنجينۀ ادبيات شعری فارسی- دری را گهربارترساخته وتحول وانقلاب بس عظيمی را درادبيات فارسی( دری) بوجود آورده اند. واينک آثارپرارج شان منحيث ميراث غنی فرهنگی وگنجينۀ پربارادبی، ضرورتمندی خودرا برای شاعران متأخرتاعصرحاضردرمقام رهنمودی ورهگشائی حفظ نموده است.

     اينک طورمؤجز وفشرده روی هرسبک يا مکتب شعری مکث و مختصات شعری انرا درمراحل مختلفه به بحث ميگيريم.

    سبک خراسانی ( يا ترکستانی)

    شيوه يا سبک خراسانی عمدتآ سه مرحله را دربردارد که ازاوايل قرن سوم هجری- شمسی باظهوردولت سامانيان آغازگرديده وبعد ازسيرآن در دورۀ غزنويان وسلجوقيان با اضمحلال وافول سلسلۀ سلاجقه دراواخر قرن پنجم مسيرخودرا درتحول به مکتب عراقی می پيمايد.

   سبک خراسانی يا ترکستانی باظهورسلسلۀ سامانيان که مرکزآن ماوراءالنهريعنی سرزمينی درشمال رود جيحون که امروزبه آمو دريا معروف است ودرشمال خراسان قبلی وافغانستان امروزی موقعيت دارد، بميان آمد.

      مرکزسامانيان دربخارا وقلمروحاکميت شان دربخش های ترکستان که شامل کشورهای تاجکستان وازبکستان ميشود وخراسان که بيشترين ساحات قلمرو امروزی افغانستان را دربرميگيرد، متمرکزبوده است وبهمين سبب اين سبک بنام سبک خراسانی يا ترکستانی معروف گرديده است.

        شعرمرحلۀ اول مکتب خراسانی يعنی دورۀ سامانی ساده است وطبيعی، يعنی هم درصورت وهم درسيرت. گرچه اين شعر شايد در مقايسه باآثار دوره های بعدی قدری ابتدائی بنظرآيد، ولی درعين حال ازبعضی آفاتيکه به تدريج درشعرفارسی ريشه دوانيد، بدورمانده است. مزيت بزرگ اين شعر برخورداری مستقيم آن ازاحساسات، چشمديدها وتخيلات راستين شاعران است.

  بدين معنی که شاعرازهرآنچه که حس وتجربه کرده نيک يا زشت سخن ميگويد وتصويرهای هم که برای تقويت بارعاطفی شعرش برميگزيند در دسترس حس ودريافت او ومخاطبانش هستند.

   شاعران اين دوره  وامدار يک سنت ادبی ديرپا نبوده اند تا سايه اش برسرشان سنگينی کند وآنان را به بيان تجربيات وعواطف پيَشينيان وادارد. فقط رواج فرهنگ وادب عربی درسرزمين های اسلامی آنان را تا حدی متوجه شعرعرب کرده است.

   قالب اصلی دراين دوره قصيده است ودراين ميان شاعران فارسی زبان يکی دوقالب ديگر را هم ابداع ويا مطرح نموده اند، يعنی مثنوی ورباعی.

موضوع عمومی هم مدح است وتوصيف، که توصيف ها نيزغالبآ مقدمه هائی اند برای قصايد مدحيه واين سنت تا قرن ها درشعر فارسی برجای می ماند. درکناراينها شعرهائی درپند واندرز يا مرثيه نيزباقيمانده است.

       دراواخرقرن چهارم هجری- قمری روزگارحکومت سامانی نيز بپايان ميرسد ودورۀ غزنويان شروع ميشود. اين دولت درغزنه که شهری است درخراسان قبلی وافغانستان امروزی پای گرفت ومرکزيت يافت.

    چنين بود که شاعران هم کم کم متوجه دربارغزنوی شدند ومرکزيت ادب فارسی ازماوراءالنهربه خراسان منتقل گرديد وخراسان سرزمينی بود بزرگ که شمال وغرب افغانستان، شمال وشرق ايران ونواحی جنوبی ترکمستان کنونی را دربرميگيرد وشهرهای مشهورآن بلخ، هرات، مروه ونيشاپوربوده است.

    باری، دردورۀ غزنوی شعرفارسی ازسوئی راه کمال می پيمايد واز سوی ديگرکم کم دچارآفت های ميشود که دراواخردورۀ سلجوقی به اوج ميرسد. محتوای اين شعرها همان مدح وستايش باقی ميماند، مدحی که از دورۀ سامانی غليظ تراست. ازلحاظ صوری وبيانی شعراين دوره خالی ازپيشرفت های نيست. بيان پخته ترميگردد وحضورارايه های ادبی بيشتر. شاعران ازبيان سادۀ تصويرها دلزده شده وبه هنرمندی های بيانی روی ميآورند.

 با افول قدرت سلاطين غزنه، سلسلۀ نوخاستۀ ديگری درخراسان پديد آمد ازترکمنان سلجوقی وازآن ببعد حکومت های غزنوی وسلجوقی همانند  دو کفۀ ترازو يکی بسوی فرود وديگری به سوی فراز درحرکت بودند.

   دورۀ سلجوقی علی الرغم گستردگی قلمرو حاکميت وجاه وجلال آنان ازدوره های تاريک فرهنگ وتمدن ماست. اين دوره نمونه ايست از استبداد سياسی، تعصب مذهبی وسرشاراست ازفساد وستمگری واين فساد همه طبقات جامعه را دربرميگيرد وحتی اهل مدرسه را.

    شاعران درباری اين دوره که غالبآ خود جزئی ازاين مجموعه اند و غرق درآلودگی ها، بنابرمقتضيات عصرکه تشرع وتدين را ولو درظاهر لازم ميدانند، گاهی به پند وحکمت نيزميپردازند. معيارهای شعرشناسی نيزدچارافراط وتفريط ميگردد، گرايش شديد به صنايع بی ارزش ادبی، استفادۀ مفرط ازعلوم ومفاهيم قراردادی درشعر، غامض سرائی بيش از حد ودورشدن ازتجربه های عينی شاعرانه ازخصوصيات اين دوره است.

   هرگاه عمده ترين مشخصات شعردورۀ خراسانی را طورمؤجز وفشرده برشماريم می يابيم که: وجود واژه های بسيارفارسی- دری. باين معنی که ازآثارشاعران اوليه تا اواخرسدۀ پنجم، گذشته ازشاهنامه که درپنجاه هزار بيت تقريبی آن بيش از70 تا 200 واژۀ تازی را دخيل نميتوان ديد، در ديگرآثارشاعران اين دوسده نيز واژه غالب فارسی- دری است نه تازی.

    شيوۀ بيان که صورت ادبی وکلاسيک تام دارد. سادگی و واقع گرائی يعنی توجه به زبان ساده وبی پيرايه ووصف طبيعت همانگونه که هست و بيشتربااستمداد ازصنعت تشبيه، توجه به اوزان نامطبوع يعنی که خواندن مصراع ها به راحتی وروانی صورت نمی گيرد، گوئی که واژه ها در جاده های پرتلاطم وپردست انداز حرکت ميکند.

    قصيده به عنوان مهمترين نوع شعر با توضيح اين که قالب غالب شيوۀ خراسانی قصيده ومثنوی است ونه غزل وبا لاخره توجه به حماسه و وصف ومدح که به اقتضای زمان بيش ازموضوع های ديگررايج بوده است.

      با شکست های پياپی سلطان سنجرسلجوقی، بخش شرقی اين قلمرو يعنی ماوراءالنهر وخراسان ازدست سلاجقه خارج شد وبخش غربی آن يعنی عراق عجم، فارس، آذربايجان وآسيای صغيربه اثردرگيری های اين خاندان به صورت ملوک الطوايفی درميان بازمانده های آنان تقسيم شد وحکومت های کوچکی با عناوين سلاجقۀ سوريه، سلاجقۀ کرمان، سلاجقۀ عراق وسلاجقۀ روم بميان آمد.

    نتيجۀ طبيعی اين وقايع انتقال مرکزيت شعر وادب ازخراسان به عراق وفارس وآذربايجان بود وظهورشاعران بزرگ ازاين نواحی. همين تفاوت جغرافيائی درشعر اين دو دوره باعث شده که محققين، شعردورۀ سامانی، غزنوی ومرحلۀ نخست دورۀ سلجوقی را با مکتب خراسانی وشعری را که ازانتقال مرکزيت به عراق تا پايان دورۀ تيموريان رايج بوده با مکتب عراقی مشخص سازند.

    دراين ميان يعنی ميان سبک خراسانی که جريان آن تا اواخرقرن پنجم واوايل قرن ششم وسبک عراقی که سرچشمۀ آن ازقرن هفتم بوده است، قرن ششم که يکی ازمهمترين قرون شعرفارسی- دری است به منزلۀ پلی است ميان دوقرن پنجم وهفتم. بعبارت بهتربه تدريج شيوۀ خراسانی کمرنگ ميشود وکم کم تغييرصورت ميدهد وزمينه را برای تجلی کامل سبک عراقی درقرن هفتم آماده ميکند.

   سبک عراقی! سبک عراقی که دراواخرقرن ششم و آغازقرن هفتم راه خودرا دربسترتکاملی تاريخ ادبيات شعری فارسی- دری هموارگردانيد، ازاواخرحاکميت سلجوقيان که زمان درهم پاشی وانقسام آن سلسله به شکل ملوک الطوايفی به بازماندگان آنها ميباشد، سلسلتآ دوره های خوارزم شاهيان ومغولان را طی وبا سقوط تيموريان دراواخرقرن نهم هجری- قمری روی عوامل وانگيزه های معينی که بعدآ بآن اشاره خواهد شد، اولآ به دورۀ وقوع که گذاريست ازسوی مکتب عراقی به هندی وبعدآ به مکتب هندی سير حرکت وتکامل خودرا می پيمايد.

    شعری که درعراق وآذربايجان پای گرفت، هرچند درحال وهوای مکتب خراسان سيرميکرد، ولی ازنوآوری های نيزخالی نبود وآنچه دراين دوره بصورت يک جريان خودنمائی ميکند، غزل سرائی است. طوريکه قبلآ تذکرداده شد درسده های چهارم وپنجم قالب عمومی شعرها قصيده بوده است وشاعران بنابرسنت موجود قصيده ها را با وصفی از طبيعت يا معشوق آغاز ميکردند وآن را تغزل می ناميدند وتغزل خود کم کم قالب مستقل شد وغزل نام گرفت. غزل ازهمان ابتداء دوشاخه يافت، عارفانه و عاشقانه.

   غزل عارفانه، بوسيلۀ سنائی بنياد گذاری شد وبعدآ درشعرعطارومولانا ادامه يافت.

   غزل عاشقانه، ازدل قصيده های رودکی، فرخی وديگرمديحه سرايان عهد سامانی وغزنوی بيرون آمد وبدست کسانی چون انوری، ظهير فاريابی، خاقانی شروانی وديگران تکامل يافت تا درشعرسعدی به اوج ميرسد.

     سبک عراقی مختصات ومميزات ذيل را دارا ميباشد:

      واژه های تازی ( عربی ) درسبک عراقی برخلاف سبک خراسانی وفرت دارد وکلمات عربی برواژه های فارسی چربی ميکند. منتها درآثار برخی ازشاعران اين مکتب، بخصوص سه غزلسرای بزرگ، مولوی و سعدی وحافظ کلمات عربی وفارسی- دری نه به افراط وتصنع، بلکه در وضع کاملآ متعادل و وجه طبيعی گاه درکنارهم وگاه دررديف هم نشسته اند.

      زبان طبيعی ومتداول عصردراين سبک مشهود وموجود است که بوضاحت اززبان رسمی واد بی سبک خراسانی فاصله گرفته است.

انواع افعال وحروف به شيوۀ متداول امروزين بکاررفته اند وبطورکلی درنحوۀ بيان، با بيان امروزی فارسی- دری زبانان چندان تفاوتی ندارد، تا آنجا که ازکلمات مخفف جز به ندرت خبری نيست. دوری ازواقعيت گرائی وبيان مستقيم وتوجه به نماد وکنايه ومجازهای گوناگون که خيال ها همه خاستگاه درونی وذهنی دارد ونه بيرونی وعينی. ميان شاعروشعر فاصله ای نميتوان ديد. چراکه سرچشمۀ شعردرون اوست ونه بيرون که حاصل آن جز شعر وصفی نيست.

    برخلاف شيوۀ خراسانی به اوزان مطبوع توجه زياد مبذول گرديده، کلمات راحت ودرخطوط هموارحرکت ميکند، بخصوص که واژه ها نرم وغزلی هستند ونه سخت وحماسی. توجه عمده به نوع غزل به عنوان قالب غالب عارفانه وعاشقانه ازمناسب ترين قالب هاست.

     شعرای چون مولوی، سعدی، خواجو، حافظ وديگرشاعران قرن هفتم وهشتم، بيش ازهرنوع شعر به غزل سرائی شهرت دارند. به مسايل و موضوعات عرفانی وعشقی وفلسفی واخلاقی درمقابل حماسه ومدح وبزم وغيره که درسبک خراسانی رايج بود، توجه بيشترصورت گرفته است.

  دوره يا زبان وقوع: دراواسط دورۀ تيموری شاعرانی که محدوديت های موجود را حس کرده بودند، درپی راه برون شد ازاين بن بست گرديدند ومجموعۀ اين کوشش ها شيوۀ تازه درشعرپديد آورد که اين مکتب تازه را که برزخی است ميان شعردورۀ تيموری وسبک معروف به هندی، زبان وقوع ميگفتند. غرض ازآن بيان کردن حالات عشق و عاشقی ازروی واقع بود وبه نظم آوردن آنچه که درميان طالب ومطلوب بوقوع می پيوندد. يعنی شعر سادۀ بی پيرايه وخالی ازهرنوع صنايع لفظی واغراقات شاعرانه.

    اين شعربطورغيرمنتظره ای به واقعيت زندگی نزديک شد ومحمل تجربه های واقعی شاعران درعوالم عاشقانه گشت. درقرن هشتم ونهم عشق درشعرهمه يک هويت داشت ومعشوق نيز دريک تصويرکلی ارائه ميشد.

     بهمين لحاظ مضامين عاشقانه نيزيکسان بود وکلی. ولی درشعر وقوع عشق ازشکل عام وکلی ای که درقرن هشتم ونهم داشت، بدر آمد وهويت کاملآ عينی وخاص يافت. اين درحد خودش يک ارزش است وبهمين اعتبارميتوان گفت که شعر وقوعی بهرۀ بيشتری ازعينيت وصداقت دارد و ديگرخصوصيات شعردورۀ وقوع سادگی و برهنگی آن ازصنايع و هنرنمائی های رايج درقرن هشتم ونهم است.

   اين شعر تقريبآ درخيال بی بهره است وآنچه تا حدی جای اين عنصررا پرميکند مضمون سازی است که بعدآ رشد می يابد ودرمکتب هندی به کمال ميرسد. اما مکتب وقوع با وجود بهره مندی ازواقعيت زندگی نتوانست وسعت يابد وشاعران بزرگی بپروراند. علت هم اين بود که حوزۀ محتوائی محدود داشت وازعاشقانه سرائی فراترنرفت وشاعران آن دوره يا نتوانستند يا نخواستند که اين تجربه را درمفاهيم ومضامين اجتماعی، اخلاقی، انتقادی، عرفانی وغيره به کارگيرند وطبعآ وقتی سخن تنها ازعشق وآنهم عشق ساده وزمينی باشد، بعدازمدتی کاربه يکنواختی ميکشد که چنين هم شد.

   کم کم شاعران وقوعی نيز حس کردند که دربيان سادۀ عاشقانه سخن ديگرندارند وکارشان به اغراق ويافتن مضمون های دورازدسترس وغير واقعی کشيد.

    بهرحال مکتب وقوع ازاين نظرکه ازصنعت گری های قرن نهم بدور بود، ميتوانست حاوی ارزشی باشد، ولی محدوديت شديد محتوائی به زودی آن را دريک دايرۀ بسته قرارداد وشاعران ازاين دايره بيرون نرفتند، مگربا شکستن اين حصارمحتوائی که دردورۀ رواج مکتب هندی رخ داد.

   سبک هندی: دراوايل قرن دهم هجری دوحادثۀ بزرگ اتفاق افتيد که هردو درهمه شئون زندگی فارسی- دری زبانان تأثير گذاشت.

   تشکيل دولت صفوی درنواحی غربی اين قلمروفرهنگی بوسيلۀ شاه اسمعيل صفوی وايجاد حکومت گورگانيان هند بدست ظهيرالدين بابر درنواحی شرقی وجنوبی.

   برای صفويان تشکيل حکومت بيش ازهمه انگيزۀ مذهبی داشت واين گرايش که به رسمی شدن مذهب تشيع درقلمروحکومت آنان انجاميد، خالی ازتعصبات شديد مذهبی نبود وخشونت هائی را درمقابل پيروان ساير اديان ومذاهب بهمراه داشت که باعث ازميان رفتن يا مهاجرت بخشی ازادباء ودانشمندان اهل سنت وجماعت شد وباری يکی از دستاورد های سياست مذهبی صفويان، رواج نوع شعرمذهبی است که تا حدی جای مدايح درباری را ميگيرد.

   در دربارصفوی شعرخريدارچندانی نداشت، زيرا آنان ترک زبان بودند وحتی بعضی ازآنان به ترکی شعرمی سرودند وگذشته ازآن اينان مردانی  بودند خشن ومتعصب واکثرآ وقت شان صرف درگيری های مذهبی، کشتارمخالفين وتصفيه حساب های خانوادگی ميگذشت وچندان انگيزه ئی برای حمايت وپرورش شاعران نداشتند. پس عجب نبود اگرشعرفارسی پناهگاه های درخارج ازمرزهای بومی فارسی- دری زبانان پيدا مينمود که يکی ازاين قلمروها، قلمرو حکومت گورگانيان هند بود. سابقۀ زبان وادب فارسی درهند به قرن پنجم هجری برميگردد، يعنی دوران غزنويان.

    وقتيکه غزنويان متصرفات شان را درخراسان وماوراءالنهرازدست دادند، قلمروحکومت شان به شمال هند محدودشد. پس ازبرافتادن غزنويان نيزبخش های ازآن سرزمين دردست مسلمانان فارسی زبان ماند ولاجرم زبان فارسی- دری زبان رسمی وعلمی آن سامان بود ودردوران دولت گورگانی هند نيزکه بوسيلۀ ظهيرالدين بابرپايه گذاری شد ونسب به تيمورگورگان ميرساند نيزهمانند همه سلسله های ديگريک دورۀ توسعه وقدرت يابی داشت تا حکومت اورنگزيب ويک دورۀ ضعف وافول داشت که به سقوط آن بوسيلۀ انگليس ها منجرگرديد.

   درطول اين مدت زبان فارسی، زبان رسمی آن سامان بود وشاهان گرگانی درهمه ادوارقدرت وضعف، مروج فرهنگ وادب فارسی بودند. سردی بازارشعردرقلمروصفوی وگرمی آن درهند لاجرم جمع کثيری ازشاعران خطۀ بومی اين زبان را متوجه سرزمين افسانوی هند گردانيد. ولی شعرفارسی درهندوستان منحصربه شاعران کوچنده ازمناطق بومی نبود ودراين مقطع زمانی هم خلاصه نميشد، زيرا قبلآ هم ازميان ساکنان هند شاعران بزرگی برخاسته بودند، ولی عدد اين شاعران دردورۀ گورگانيان روبه فزونی گرفت، به گونه ايکه تنها ازايالت پنجاب هند چهارصد شاعربا نام ونشان برخاست.

    شعرفارسی دراين دوره جدا ازاين پشتوانۀ حکومتی، دستگيرۀ نيرومند ديگری هم يافت که پيش ازاين ازآن محروم بود. يعنی عامۀ مردم جامعه نيز توجه بيشتری به اين هنرداشتند. پيش ازاين هرچند استفاده ازشعر تقريبآ برای همۀ مردم مقدوربود، ولی فن شاعری چيزی دورازدسترس آنان تلقی ميشد و ورود يک فرد به حلقۀ شاعران رسمی نيازمند مقدماتی بود که همگان بدان دسترسی نداشتند.

   اگرشعرفارسی دردورۀ سامانی وغزنوی منحصربه درباريان بود و درعصرسلجوقی ها ومغول کم کم به مدرسه وخانقاه ها ومحافل نخبگان جامعه راه پيداکرد، درروزگارتيموريان وسپس صفاريان راه خود را در ميان عامۀ مردم بازکرد. چنين است که بسياری ازشاعران اين دوره از ميان مردم بازار وکسبه برخاستند. گرچه اين خالی ازضايعات نبود، ولی تبرکاتی هم با خود داشت.

     مسلم است که شعرشاعران عامی ازلحاظ محتوا ومعيارهای زبانی همطراز سخنوران پيشين نبود وهمين موضوع همواره بهانه ای بدست ادبای سنتی امروزداده که اين شعررا بنا بردوری ازمعيارهای فصاحت و بلاغت قديم، يعنی همان فنون سخنوری محکوم کنند، ولی نبايد منکرآن شد که حوزۀ مخاطبان شعردورۀ صفوی وگورگانی بسياروسيع است واين نکته ايست بسيارمهم. اين شعرازکثرت گرائی هنرهای فاخر وتجملی بيرون ميآيد ودرمتن جامعه حضورگسترده پيدا مينمايد.

     شعرمکتب هندی بهرۀ بسياراززندگی مردم روزگارخويش دارد واز لحاظ عناصرخيال وزبان وسيعترازمکتب عراقی و وقوع است.

    شاعران اين دوره درکنار وسعت بخشيدن به عناصرخيال خويش کوشيدند درپی ارتباط های تازه نيزباشند وکوشش های برای کشف رابطه های غريب ودورازدسترس بخرچ دادند که به نازک خيالی مشهورشد. مثلآ درادب قديم ما چشم همواره به چند چيزمحدود تشبيه ميشد ، نظير نرگس  يا جام شراب ، ولی دراين مکتب دوچشم بدو خانۀ همسايه تشبيه ميشوند واين مضمون تازۀ شاعراست که چنين تشبيهی را توجيه ميکند.

کم طالعی نگرکه من ويارچون دوچشم

  بيگانه ايم وخانۀ هم را نديده ايم

    تصويرهای مکتب هندی گاه ازيک مزيت ديگرهم برخوردارند وآن نوعی مدرنيسم است. اما نبايد ازنظردورداشت که چون نازک خيالی، مضمون يابی وتصويرگری درمرکزتوجه شاعران اين مکتب قرارداشته وعملآ مبنای جمال شناسی اين نوع شعربوده است، شاعران بتدريج به افراط نيزکشيده شده اند. شکل افراطی نازک خيالی، غامض گرائی بود وشکل افراطی مضمون يابی، بيمارگونگی وشکل افراطی تصويرگری، تزاحم خيال. گستردگی عناصرشعر وارتباط تازه ميان آنها لاجرم گستردگی زبان وترکيبات آن را نيزدرپی داشت واين هم ازمختصات مکتب هندی است.

   ازلحاظ قالب شعری تکيۀ  مکتب هندی برغزل است وديگرقالب ها يا حضورندارد ويا کمرنگ است. شاعران اين دوره مثنوی های نيزدارند که درتقليد ازپيشينيان سروده شده است ونشانه ای ازابتکار درآنها نيست.      

      درمکتب هندی محتوای غزل ها ازدوره های قبل وسيعترميشود ، بخصوص درمقايسه با مکتب وقوع که به شدت محدود بود. دراين غزل ها هم مفاهيم عاشقانه مطرح ميشود وهم اخلاقيات. مکتب هندی را بعضآ بدوشاخۀ بومی وهندی تقسيم کرده اند وبراستی که چنين تمايزی ميان اين دونوع شعروجود دارد. شاخۀ هندی غليظ تراست وشاخۀ بومی آن معتدل تر وبهمين اعتبارميتوان گفت که درشاخۀ هندی هم نقاط قوت اين مکتب برجسته است وهم نقاط ضعف آن شديد تر.

     قسميکه قبلآ گفته آمديم ، همانطورکه قرن ششم(ق) به منزلۀ پلی است بين سبک خراسانی وعراقی، ميتوان گفت قرن دهم نيزبمثابۀ پلی است ميان سبک عراقی وهندی. زيرا درآثاربرخی ازشاعران اين قرن است که اندک اندک زمينه برای ظهورسبک هندی فراهم ميگردد.

  خصوصيات عمدۀ مکتب هندی را طور فشرده ومؤجز ذيلآ ميتوان برشمرد:

       تمثيل بمثابۀ نوع بيان خاصی که گرچه درسبک های ديگرنيز به ندرت ديده ميشود، اما باظهورسبک هندی، سخت متداول ميگردد.

تمثيل بدين معنی که درهربيت يکی دومصراع ومعمولآ مصراع دوم دليلی است تجربی وگاه شاعرانه برای مصراع اول. يعنی اينکه شاعر درمصراع نخست مفهومی را بيان ميکند ودرمصراع دوم با ارائه تمثيل وتصويرمناسب، آن مفهوم را عينيت می بخشد.

     نازک خيالی وباريک انديشی ومضمون يابی وتوجه به مضامين غريب ودوراز ذهن.

     زبان متداول روز وامثال سائر خيلی ها دراين دوره مروج بوده واين بدين معنی است که درهيچ يک ازدوره های شعرفارسی- دری تا اين پايه  ازمحاورات ومصطلحات وکنايات زبان مردم استفاده نشده است.

    تاجائيکه به بسياری ازاين مصراع هاوبيت ها ميتوان به چشم ضرب المثل نگريست. مانند امثال اين کنايات: بازنگشتن آب رفته بجوی، بوی شيردادن دهان، حرف قالبی زدن، پشت دست گزيدن، طشت ازبام افتادن ونمونه های نظيرآن درسبک هندی به وفورديده ميشود.

     توجه به زندگی روزمرۀ مردم وبيان واژه های متداول اعم ازاشيا و مفاهيم وازهمين روبود که درآن روزگارشعرديگرازدربار ومجالس اعيان واشراف دل کنده ودرميان مردم آمده بود وبخصوص دراجتماعات مردم وچای خانه ها راه پيدانمود وطبعآ بجزاينکه ازلغات واصطلاحات و محاورات آنها استفاده کند، چاره ئی نداشت. چنانچه امثال اين کلمات اعم ازاشيا ومفاهيم درسبک های ديگربه ندرت ديده ميشود مانند:

بخيه، مسواک، ته پا، صاف، يکرنگ، فانوس، ناخن، دردسر، سرمه  وسرمه دان، عينک، انگشت نما، عمامه، پشه، عقده، کباب، سيخ، مشکل گشا، پشت پا، روغن، افيون، ترياک، به استقبال آمدن، به بدرقه رفتن، دکان، رعشه، پسته، بادام ، قند، تبخال، حنا ،بوريا، قالی، فواره، مبتذل، نماز وغيره.

    بيان فقر ومصيبت وبدبختی وآلام که با شکوه وانتقاد صريحآ بيان گرديده وگاه با نگاه بدبينانه ونفرت نگرانه نسبت به جهان اشراف و امتيازطلب تجلی مييابد که حتی خوانندۀ آگاه را دچارحيرت ميکند که چگونه ممکن است اين گونه ابيات ازشاعرانی باشد که درعصرخود درکمال عزت واحترام ومکنت واحتشام می زيسته اند.

    وبالآخره نوع يا قالب شعردرسبک هندی نيزهمچون سبک عراقی، غزل متداول ترين قالب شعری است. منتها غزل شيوۀ هندی با غزل عراقی، جزمختصات جداگانه ای که به آن اشاره رفت، يک فرق اساسی ديگرهم دارند وآن استقلاليت ابيات درغزل هندی است. مختصۀ که اگرچه گاه درغزل عراقی هم ديده ميشود، اما درسبک هندی قويآ بارزتر وگاه تا آنجاست که دريک غزل هربيت موضوع جدا ازديگرابيات دارد وچه بسا درتضاد وتناقض با آنها ست وحتی شهرت اصطلاح تک بيت دراين شيوه ازهمين روست.

 

                             پايان مبحث اول