( سيروتحول شعرفارسی( دری) در درازنای تاريخ )
| |||
تتبع ونگارش سيد احسان " واعظی"
شعرفارسی- دری تقريبآ همزمان وهمگام با زبان فارسی بوجود آمد، يعنی هنگاميکه فارسی- دری زبانان دراين زبان بيان شاعرانه اختيار نمودند.. اگرشعررا بمفهوم خاص آن که سخن موزون وبا قافيه را دربر ميگيرد، معرفی بداريم، به اشخاصی چون بهرام گور، ابوحفض سغدی، ابوالعباس مرزوی، حنظلۀ بادغيسی وبعضی ازديگران برميخوريم و اشعاری بنام های ايشان ثبت وانتساب يافته، ولی بعضآ درصحت انتساب اين شعرها به اشخاص مذکورترديدی نيز وجود دارد. اين اشعار که بشکل ابتدائی وبا معيارهای ضعيف ادبی سروده شده ، بيشترارزش تاريخی دارد نه ادبی. هرگاه خواسته باشيم نخستين اشعارفارسی- دری را، که برای ما تا الحال ارزش تاريخی- هنری خود را حفظ نموده، به کاوش ومطالعه قرار دهيم، بدون ترديد آثارشاعران دورۀ سامانی را بايد جستجووتحقيق نماييم يعنی اواخرقرن سوم واوايل قرن چهارم هجری- قمری. شعرفارسی- دری ازاواخرقرن سوم واوايل قرن چهارم هه، ق ببعد با نام رودکی سمرقندی، شهيد بلخی وشعرای ديگراين دوره رسمآ درتاريخ ادبيات شعری ما مسجل گرديده است. رودکی شاعريست استثنائی و تأثيرگذارترين برنسل های بعدی. قالب اصلی شعردراين دوره قصيده است، ولی دوقالب ديگرشعری مانند رباعی ومثنوی نيز ابداع گرديده است. رودکی شاعری بود پرکار وتقريبآ درهمه مضامين رايج شعر آنروز يعنی مدح، وصف، رثا، پند وحکمت وغيره ، سخن گفته ودرهمه نيز توانا ترازديگران ظاهرگرديده است. بعدآ فردوسی طوسی با ايجاد شاهکار بی بديل خود درتدوين شاهنامه پرداخت. اين اثر درپهلوی اينکه نتايج جمع بندی ارثيۀ فرهنگی گذشتگان است، ازلحاظ هنری از درخشا نترين نمونۀ شعرفارسی است. اين شاعر سخنور دراين اثرجاودانی، هم توانائی خود را در بيان وهم درانتخاب لحن بيان متناسب به موضوع به اثبات رسانيده، چون هدف شاعر پاسداری فرهنگ وزبان فارسی است. ازاين لحاظ آثار وی نهايت درخور ستايش است. همينگونه می بينيم که درقرن بعدی عنصری بلخی چطور درتصوير سازی منحيث فرد شاخص قرارميگيرد ودقيقی بلخی با داشتن مهارت دربازسازی و تلفيق تصوير وعناصر خيال ديگران. حکيم فرخی سيستانی سخن آفرين چيره دست وگويندۀ توانا نيزيکی از مشاهيرشعرای باستان وازبزرگترين قصيده سرايان زبان فارسی- دری بشمارميرود. تغزلات شيوای وی قرنها سرمشق شاعران ديگربوده است. فرخی سيستانی يکی ازسرايندگانی است، که با موسيقی آشنائی کامل داشت و چنگ نوازاستاد و ماهربود. بدين جهت تغزلات او درميان ساير سخن سرايان، لطيف تر وشورانگيزتراست. فرخی با فردوسی وعنصری ومنوچهری وچند تن ازاستادان ديگر معاصر ومعاشربود، که همۀ آنها شاعران دربارسلطان محمود غزنوی بودند. درقرن ششم ناصرخسرو بلخی قباديانی با تأثير ونفوذ عميق افکاردينی ومذهبی دروی وگراييدن اش به فرقۀ اسماعيليه و عمری مبارزۀ بی امان عقيدتی با مخالفان، اشعارش ازپشتوانۀ عميق معنائی برخوردار وجنبۀ تعليمی و اعتقادی را بخود ميگيرد. بعدآ دراين قرن شاعرديگری تبارز می نمايد که اسمش ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی است. وی که بعد ازيک مرحلۀ مديحه سرائی و اشتغال به زندگی مادی دچارتحول فکری ميگردد، شعر را نيزباخود متحول گردانيد وازسنائی مداح ودرباری، سنائی عارف و حکيم ميسازد. وی نخستين شاعر دری زبان است، که به مفاهيم عرفانی می پردازد. بعد وی حکيم عمرخيام نه تنها منحيث يک شاعر، بلکه درزمرۀ علما عرض اندام می نمايد. وی درقالب رباعی استاد کم نظيراست وازنخستين کسانی است، که دراين قالب به تأملات فلسفی پرداخته است. درقرن ششم شاعران برجسته و نوابغ ديگرسخن رانيز می يابيم. انوری ابيوردی ازبزرگترين شاعران فارسی- دری خواهد بود، که الحق ميتواند درکنار فردوسی وسعدی قرارگيرد. وی يقينآ جمع کنندۀ ميراث فرهنگی پيش ازخود است. گرچه وی شاعری است مديحه سرا و درباری، ولی استاد مسلم وسخن سرای نام آورقرن ششم بحساب ميآيد. وی علاوه ازقصايد بلند وکم نظيرخود، غزلهای پديد آورد، که بعدها پس ازيک قرن طبع ظريف سعدی آن را به اوج کمال رسانيد. اسم اين شاعر دربيشتر متون ادبی با اين دوبيت گره خورده: درشعرسه تن پيمبرانند هرچند که لا نبی بعدی اوصاف وقصيده و غزل را فردوسی وانوری وسعدی شاعرنامور ديگرخاقانی شروانی است، که نامبرده همانند منوچهری در قدرت کشف تصويرهای تازه ومانند عنصری درتلفيق آن مهارت دارد وهم مانند انوری ازدانش های روزگارميتواند درشعرش بهره گيرد وهم مانند سنائی ازپشتوانۀ فرهنگی بسياری برخورداراست که اين ويژه گی از وی شاعری ساخته استثتائی وبسيارتأ ثيرگذاربرشعرفارسی. نظامی گنجوی ازپرتأثيرترين شاعران برشعرفارسی پس ازخويش است. وی درمثنوی سرايی استاد چيره دست بود. ازپنج مثنوی وی، که بنام خمسه شهرت دارد ، مخزن الاسرار درپند وحکمت متأثرازحديقۀ سنائی است، ولی چهارمثنوی ديگرابتکاری. گرچه شاعرتجربۀ شاهنامه را پيش رو دارد، اما چندان ازسبک حکيم طوس يعنی فردوسی پيروی نکرده، چرا که آن شاعر رزم بوده واين شاعربزم. خلاصه اينکه نظامی گنجوی ازنوابغ شعروادب فارسی- دری، بلکه يکی ازشعرای بزرگ جهان است. ديگرازشعرای برجستۀ اين قرن شيخ فريد الدين عطارنيشاپوری، يکی ازستارگان فروزان شعر وادب و تصوف وعرفان ميباشد. شيخ عطاربا داشتن آثارمتعدد درميان شاعران متصوف ممتازاست. غيرازديوان قصايد وغزليات، که ازمعانی دقيق وعالی عرفانی مملو است، مثنوی های متعددی نيزدارد. درمورد بلندی مقام ومرتبت وی کافيست که عارف بزرگوار مانند مولانا جلال الدين محمد بلخی فرموده: عطار روح بود وسنائی دوچشم او ما ازپی سنائی و عطار آمديم صائب تبريزی شاعرمشهورعهد صفوی ميگويد: خواهد رسيد رتبۀ صائب به مولوی گر مولوی برتبۀ عطار ميرسد شاعراستثنائی ديگری، که درقرن هفتم ظهور مينمايد، مولانا جلال الدين محمد بلخی است، شاعری خارج ازهنجارزمانه. مولانا نقطۀ اوج تفکر و معنويت درشعرفارسی است. وی با پشتوانۀ گرانقدری ازعلوم ومعارف دينی، قدم درراه سير وسلوک وعرفان گذاشت واين غنيمت بزرگی بود برای ادبيات عرفانی ما. حضرت مولانا هيچگاهی درتخيل به بن بستی مواجه نگرديده، زيرا برای نامبرده چنين بن بستی مطرح نيست، چون او مادۀ اصلی تصاويرش را از ديوان شعرديگران برنميدارد، تا با مشکل کهنه گی درآنها مواجه باشد. تخيل مولانا بيش ازهمه ازذهن خلاق خود وی سرچشمه ميگيرد. شعرمولانا بهره مندی فراوانی هم ازموسيقی دارد، چه درانتخاب وزن های خيزابی و دوری، چه درموسيقی کناری، که سرشار است ازقافيه های تازه ورديف های بلند وچه درقافيه های درونی که به غزل شکل خاص ميدهد. ولی مولانا درعين حال بی بهره ازتجارب پيشينيان نيست. درشعرش رد پای سنائی، عطار وخاقانی آشکاراست وحتی بعضی از غزل های آنان با تفاوت های اندک دربعضی ابيات در ديوان شمس تکرار شده است. شيخ سعدی خداوند غزل وآموزگارعشق والفت است . وی حالات گوناگون عشقی را به نيکوترين بيانی ادا ميکند واززبان هردلداده ای باگرم ترين نوايی به معشوق سخن ميگويد. گرچه اين شاعربزرگ از جهات بسياری با مولانا متفاوت است واين بگونه ايست، که ميتوان اين دو شاعربزرگ را کامل کنندۀ همدگر دانست. هردو شاعرانی اند محتوا گرا واهل معنويت. ولی اين محتوا اگر در ديوان شمس ومثنوی مولانا بيشتر جنبۀ عرفانی ودرونی دارد، دربوستان سعدی اجتماعی وبرون گرا است. سعدی شاعری است تحصيل کرده، دنيا ديده وبرخوردار ازتجربه های فراوان اجتماعی، که ازارتباط او با طبقات مختلف مردم فراهم آمده است. همين تجارب به شعرش جامعيت داده، بدين معنی که سخنانی در خور حال ومقام همۀ مردم را دراين شعرميتوان يافت. ازنصيحت به پادشاهان گرفته تا بيان فقر درويشان. زبان گرم و بيان ساده وکلمات خوش آهنگ وتعبيرات لطيف وترکيبات استوارسعدی همه را می فريبد وخاص وعام را لذت مستانه ای می بخشد. اعجازسخن وی دراين است، که عوام آن را درک ميکند وخواص آن را می ستايد. هيچ گوينده ای وجود ندارد که مانند شيخ به زبان محاوره سخن گويد، بدون آنکه بيان او از آسمان بلاغت وروح فصاحت فروافتد. همه گويند وسخن گفتن سعدی دگر است گويی خود اونيز به سحرکلام وتأثير بيان خويش پی برده که پايۀ سخنوری خود را بدين گونه می ستايد: بر حديث من و حسن تو نيفزايد کس حد همين است ، سخندانی و زيبايی را ازشعرای ديگر اين قرن شيخ فخرالدين ابراهيم متخلص به عراقی است. وی عارف مشهور ونغمه سرای بلند آوازه يی است. اشعار صوفيانه اش ازشور وجذبه لبريز وغزل های دلاويزش مشحون ازرقت ولطافت است. اکثرمؤرخان وتذکره نويسان از وی به احترام ياد کرده مراتب فضيلت وی را ستايش نموده اند. عراقی درشهرقونيه به خدمت مولانا جلال الدين محمد بلخی رسيد و مدتها درمجلس سماع مولانا حاضر ميشد وبا وی مصاحب ومعاشربوده درهمۀ آثارعراقی تصوف وعرفان و وارستگی وآزادگی مشهود وآشکار است. اميرخسرو دهلوی شاعرديگری صاحب نام و پرکار قرن هشتم است که درغزل تتبع سعدی ميکند ودرمثنوی پيروی ازنظامی گنجوی ودر قصيده هم به شيوۀ خاقانی وسنائی نظردارد. اين شاعرازاين حيث اهميت دارد، که درهندوستان بدنيا آمده وازسرآمدان شعرفارسی درآن سامان است. وی برشاعرانی، که بعدآ از آن سرزمين برخاسته اند، تأثيرغير قابل انکار دارد. عبيد زاکانی نيزيکی ازشاعران استثنايی همين قرن است وآنهم بخاطر نقد های تند وصريح، که ازجامعۀ پيرامونش دارد. عبيد شاعرشوخ طبع ودارای زبان هزل آميز وگزنده بوده، وی با بی پروايی تمام ازروی زشتی های جامعۀ فاسد ورياکار خويش پرده برميدارد. عبيد زاکانی ازجملۀ وزرأ وبزرگان عصرخود بوده ودرکتبی که معاصرين وی نگاشته اند اورا لقب صاحب اعظم خوانده اند. وی را ميتوان ازشاعران لطيفه پردازنام آورقرن هشتم بحساب آورد. لطايف ومطايبات وی، خاصه کتاب موش وگربه شهرت وقبول عامه يافته است. حافظ شيرازی جمع کنندۀ اين دوقرن است (هفتم وهشتم ). ازآن نوابغی که درپايان يک دورۀ درخشان ادبی ظهورميکند وبا برخورداری ازتجربه های روشن اين مقطع، برجسته ترين آثار را می آفريند. اين شاعردوشاخۀ عارفانه وعاشقانۀ غزل فارسی را درهم آميخت و سهم قابل توجهی ازمضامين اجتماعی را نيزدرآن گنجانيد. صورت شعر وی عاشقانه است وباطن آن قابل تأويل به معانی عرفانی يا اجتماعی. خواجۀ شيراز، مشهورترازآنست، که سخنی درموردش گفته شود. اين غزل سرای بزرگ که ازخداوندگارشعر وادب فارسی است، رکنی استوار ازارکان اصيل وانگشت شمار ادبيات درخشان ما بشمار ميرود. بجز دو سه تن ازبزرگان شعر وادب وفلسفه وعرفان، کسی را يارای برابری با وی نيست ونميتوان شعرای ديگررا با وی مقايسه نمود. کمترکسی است، که نام بلند حافظ را نشنيده باشد وچند بيتی ازاو بخاطرنداشته باشد. گوته دانشمند بزرگ وشاعروسخنورشهيرآلمانی، چنان مسحورآثار دل انگيزحافظ گرديده بود، که ديوان شرقی خودرا بنام او وباکسب الهام از افکار وی تدوين کرد. بعد ازقرآن کريم هيچ کتابی به اندازۀ ديوان حافظ به طبع نرسيده است. حافظ نه تنها درايران وافغانستان، بلکه درسايرکشورهای اسلامی وحتی اروپا نيزمشهور و بلند آوازه است. ازآنجاييکه بنيادهای آموزشی دردورۀ مغول ولشکرکشی های تيمور آسيب ديده و مراکزسياسی حمايت از زبان وادب فارسی- دری ازميان رفت، بناءآ دردانش ادبی شاعران هم سستی و ضعف اتفاق افتيد، که اين امر بطورمستقيم درزبان شعر اثرکرد. با اين همه وبا توجه به عدم آماد گی جامعه برای پرورش شاعران بزرگ ، نورالدين عبدالرحمن جامی ، شاعری است مطرح وقابل توجه دراين قرن، که اگردردوران بالندگی وشگوفايی تفکروعرفان اسلامی می زيست، ميتوانست مولانا يا سعدی ديگری باشد. وی شاعری است دارای ابعاد گوناگون ودانشمند بزرگی است درعلوم مختلفۀ اسلامی ويکی ازمشايخ تصوف است در فرقۀ نقشبنديه، که آراسته بودن به اين فضايل اورا صاحب موقعيت اجتماعی والايی کرده وبراستی کمترشاعری اين مايۀ مرتبت وقرب منزلت را درميان مردم وحاکميت روزگارخويش داشته است. مولانا عبدالرحمن جامی ازشعرا وعرفای بزرگ قرن نهم است، که شهرت شان نه تنها درهرات ( يکی ازبلاد خراسان آن روز وايالتی در افغانستان کنونی ) که مولد وی بوده، بلکه درقطارساير ممالک فارسی- دری زبان مانند ماوراءالنهر، هندوستان وآسيای صغيرپيچيده است. پروفيسورادوارد براون مستشرق مشهورانگليسی دربارۀ جامی مينگارد: جامی يکی ازنوابغ مشهوری است که درسرزمين خراسان پا به عرصۀ وجود گذاشته، زيرا وی هم شاعربزرگ، هم محقق بزرگ وهم عارف بزرگ بوده است. ايشان آثار متنوعی دارد ودرهرقالب شعری طبع آزمايی نموده است. وی را خاتم الشعرای فارسی لقب داده اند، گرچه اين سخن بدوراز واقعيت است، ولی اين حقيقت را ياد آورميشود، که وی آخرين کسی است که معيارهای شعر وادب قديم دراشعارش تمام وکمال رعايت شده است. وحشی بافقی يکی ازشاعران قرن دهم است، که با خلق يک اثر خويش نامش درجهان ادب پايدارباقی ماند، زيرا ارزش هنر به کيفيت است نه به کميت. درخراسان که از ازمنۀ قديم مهد شعر وعرفان وصنايع ظريفه بوده، بجزازخداوندان واستادان بزرگ سخن، عدۀ کثيری نيزبه ميدان نظم ونثر تاخته وعبارات موزون ومقفی پرداخته اند. باوصف اينکه اغلب صاحبان ديوان وتأليفات فراوان بوده اند، ولی تصرف روزگارنقد سخن آنان را ناروا دانسته و آثارشان بدست فراموشی سپرده شده است، اما برخلاف اين گروه، معدودی ازسخن سرايانی هستند که يک قطعۀ عالی وزيبا، يا يک اثردلپذير به آنها حيات جاودانی بخشيده است وميتوان آن را جزء اوراق زرين ادبيات فارسی- دری دانست. درحاليکه اين دسته را نميتوان دررديف سعدی وحافظ ونظامی و رودکی ومولانا وصائب وبيدل به شمار آورد. يکی ازهمين دستۀ شعرا، وحشی بافقی است که بيان ساده وکلام گيرا و آتشين دارد. ازجمله مسمط بی مانند اوست که ازشهکاری های ادبی فارسی به شمار ميرود مانند: دوستان شرح پريشانی من گوش کنيد + داستان غم پنهانی من گوش کنيد وحشی علاوه ازسه مثنوی ، قصيده ورباعيات و مقطعاتی نيزدارد و اين خود ميرساند که وی درانواع شعرطبع آزمايی نموده است. يکی ديگرازغزل سرايان نامی ومشهور سبک هندی درقرن دهم ، طا لب آما لی است. تذکره نويسان معاصر وی نگاشته اند که طالب در جوانی ازمستعدان روزگاربوده وانواع خطوط زيبا می نوشته ودرفن محاوره وشيوۀ مصاحبت کمال مهارت داشته است. طالب که درجوانی جلای وطن کرد وسرانجام عقد عزيمت به ديار هندوستان نمود وبه دربار جهانگير مقام ومنزلت رفيع حاصل ومنصب ملک الشعرايی دربارهند بوی تفويض گرديد ودرسفر وحضرمصاحب ونديم سلطان بود. دراخيرعمر اختلالی درمشاعيرموصوف پديد آمد ودر حدود 1036 هجری چشم ازجهان بست. ازشعرای نام آورقرن يازدهم صا ئب تبريزی است، که درغزل سرايی استادی بود توانا وچيره دست. شيوۀ غزل سرايی درزمان صفويه که حضرت صائب نيز درآن عهد ميزيسته، رنگ تازه ای بخود گرفته وميدان تخيلات شاعرانه بی حد وسعت يافته بود. شعرای آن زمان ازتقليد صرف ومحض متقدمين دوری جسته وطرزنوی را ايجادکرده بودند که ازحيث نازک خيالی وظرافت معانی وايجاد تعبيرات جديد ومضامين غريب، شيوۀ کاملآ تازه وبديع بود که اين طرزاولآ بوسيلۀ شاعرانی مانند بابا فغانی،عرفی، نظيری و شفايی وديگران بوجود آمد وبعدآ صائب با استعداد شگفت انگيز وانديشۀ بلند خود آن را تکامل بخشيد که بعدها حضرت ابوالمعانی بيدل آن را به سرحد نهايی رسانيد. صا ئب يک شخصيت ممتاز وبارزی درتاريخ ادبيات ما به شمارميرود واگرازحيث فخامت الفاظ مانند اساتيد درجه اول نيست، ولی ازلحاظ معانی دقيق ومضامين بکر و وسعت انديشه وفکربلند و وارستگی روح، ميتوان وی را درصف اول شعرای فارسی- دری قرارداد. کليم کاشانی شاعرقرن يازدهم نيزيکی ازسخن سرايانی است که با خلق يک اثربديع وشورانگيز، بوی حيات جاويد بخشيده ونامش درجهان ادب پايدارمانده است. اسم اش ابوطالب کليم است وشهرت جاودانی اش مرهون يک غزل عارفانه وبلندی است که ازحيث لطافت کلام ورقت معانی کمترنظيردارد واهل دلی نيست که آن را نشنيده ويا نپسنديده باشد. کليم نيزيکی ازغزل سرايان عاليقدر دورۀ صفويه است وبا شاعر بزرگ صائب تبريزی معاصر ومعاشربوده واغلب اوقات درمصاحبت ومجالست هم روزگارگذرانيده اند ونسبت به هم کمال دلبستگی ونهايت محبت داشته اند. وی نيزمانند برخی شعرای دورۀ صفوی رهسپار هندوستان گرديد و دردربارشاه جهان، سلطان سخن شناس هند تقرب وعز وجاه حاصل وبه انعامات سرفراز گرديد، اما تمامی را صرف فقرا ميساخت. ديوان اش درحدود 24 هزار بيت است . کليم تاوقت مرگ درکشمير ماند ودرسنه 1061 هجری وفات يافت. وی شاعر وارسته وروشن ضميربود وبه هيچ يک ازياران حسد نمی ورزيد. بهمين جهت دوستان شاعر وهنرمند وی نيز اورا ازجان ودل می ستودند و دوست ميداشتند. ازشعرای قرن دوازدهم يکی هم هاتف اصفهانی است که هرگاه ترجيع بند شورانکيز وعارفانۀ خود را نسروده بود، هرگز به اين پايۀ اشتهار نرسيده بود. بعد ازسعدی عرفای بزرگ وشعرای ديگر، ترجيع بندهای ساخته اند مانند عراقی، خواجۀ شيراز، شمس مغربی، شاه نعمت کرمانی، بابا فغانی شيرازی وغيرهم، ولی هيچ يک دراين زمينه آثارمهم وبا ارزش بوجود نياورده اند بجزهاتف که قرعۀ دولت به نام او رقم يافت. نامبرده درفن قصيده سرايی شاعرمتوسطی است ودرغزل سرايی نيزطرزخاص و مضمون تازه وانديشۀ بلند ندارد، ولی باوصف آن چند غزل لطيف وروان درديوان وی موجود ميباشد. ميرزا عبدالقادربيدل يکی ازنوابغ شعر وادب فارسی- دری، ايجادگر توانا، مبتکرخلاق وخداوندگارسخن ميباشد. نامبرده شعرمکتب هندی را به آخرين حد کمال رسانيده وبحق آخرين وبزرگترين شاعر سبک هندی محسوب ميگردد. حضرت بيدل ، بعد ازحضرت صائب ميزيسته وطبيعتآ علاوه بر ديگرهندی سرايان ، اشعارخود صائب را هم پيش چشم داشته است. ايشان بعضآ غزل های صائب را استقبال نموده، هرچند ممکن است اين استقبال ها بدورازطبع آزمايی نباشد. حضرت بيدل درعظيم آباد پتنۀ هندوستان متولد گرديده وازنوجوانی قدم درراه ادب وعرفان گذاشته است ومدتی را درمسافرت به اکناف هند وبهره گيری ازمشايخ روزگارش گذشتانده است. ايشان باعزت واحترام معنوی روزگار را بسررسانيده است. اگرصائب را درمکتب هندی به سعدی درمکتب عراقی تشبيه نمود ، ميتوان حضرت بيدل را تالی مولانا جلال الدين دانست. ايشان درقالب های مختلفه اشعاربرجسته يی دارد. وی شاعری است عارف وشعرش سرشاراست ازتجربه های عميق عرفانی که بعد ازمولانا ی بلخ دراشعارکسی ديگر به اين ابعاد و وسعت بروزنکرده است. مزيد برآن اين شعر با وجود برخورداری ازدرونمايۀ عميق ازحکمت تجربی ومضامين اجتماعی نيز خالی نيست وبهمين اساس به شاعر شخصيت چند بعدی داده است. تصويرسازی حضرت بيدل بسيارمدرن است وحتی بالاترازمنطق تصويرسازی درشعرفارسی. بسياری ازغزل های بيدل بنابر برخورداری ازدرونمايۀ عرفانی، دارای نوع هماهنگی درساختار ميباشد که درمقايسه با ديگرهندی سرايان ازمحور عمودی روشنی برخوردارميباشد. بهمين لحاظ درشعربيدل ماغزل درخشان بسيارداريم ، درحاليکه ديگران بيت درخشان دارند. مثلآ ازصائب کمتر غزلی را ميتوان يافت که تمام ابيات اش يکسان وپرجاذبه باشد. علاوه ازقالب غزل که کاراصلی حضرت بيدل است، درمثنوی و رباعی نيزسرآمد روزگارخويش است. وی رباعيات ابتکاری دارد وتعداد شان درحدودی است که اگرگزيدۀ رباعی خوب ازاين شاعر فراهم گردد، جزرباعيات خيام ، بديلی نخواهد داشت. ولی نبايد منکرشد که بعضی ضعف های مکتب هندی نيزدرشعرحضرت بيدل انعکاس يافته، مثل پيچيدگی وابهام بيش ازحد، تزاحم تصوير وفقدان محورعمودی استوار دربعضی غزل ها. حزين لاهيجی نيزازشعرای قرن دوازده است که دراصفهان تولد شد و نياکانش ازشهرلاهيجان بودند و بهمين سبب به حزين لاهيجی شهرت يافت. حزين به هندوستان رهسپارگرديد ودرآنجا رحل اقامت افگند و سرانجام درسال 1180 هجری درشهربنارس چشم ازجهان فروبست ودر همان شهربه خاک سپرده شد. بعدآ درشاخه هندی اين مکتب شاعرانی چون واقف لاهوری وغالب دهلوی ظهورکرد. اشعارواقف بيشتررنگ وقوعی دارد وبه سبک عراقی شباهت ميرساند، شعريست روان ولطيف وبهره مند ازصنايع ادبی، ولی دردرونمايه سخن تازه ندارد. اما ميرزا غالب که دورۀ نفوذ قدرت استعماری انگليس را درک نموده، تا حدی توانسته مفاهيم اجتماعی وسياسی را دراشعارش انعکاس دهد که ازاين ناحيه اهميت درخورتوجه می يابد. هرگاه ما ادبيات شعری فارسی- دری را ازمراحل ابتدايی تا قرن دوازدهم منحيث ادوارکلاسيک بحساب آوريم، ديده ميشود که چطور شعر فارسی- دری طی قرون دربستر تاريخی خود ازمرحله يی به مرحله يی وازساحه وقلمروی به بلاد ومناطق ديگری سير وحرکت نموده وراه تکاملی را درپيش گرفته است. شعرفارسی- دری توسط عده ای ازنوابغ وخداوندان سخن وقافله سالاران ادب، اين تمثال های فضل ومعنويت ومظهرصفا و کرامت، با درنظر گيری دستاوردهای شعرا وادبای معاصروماقبل ، اين گنجينۀ فرهنگی درگستره وابعاد معينی، آنگونه به اوج کمال رسانيده شده است که با تأثيرگذاری آن ازنسل وقرنی به نسل وقرن بعدی، حتی حضوريک چهره يا يک دورۀ درخشان ادبی ويا يک سبک شعری درادواربعدی آن متجسم وهويدابوده است. قابل ياد آوری است که درمسيرحرکت وتحول شعرفارسی- دری طی سده های پيشين، صرفآ با معرفی چندی ازنخبگان وچهره های شاخص، متبارز، مطرح وتأثيرگذاردرشعروادب زبان فارسی- دری آنهم طور فشرده بسنده گرديده، درحاليکه طی اين قرون به صدها تن ديگرازشعرای پرارج وگرانقدر، شيرين کلام وبلند مقامی ظهورنموده اند که هريک با خلق آثارخويش که شوربختانه ازبعضی اينان بنابرحوادث ونا ملايمات روزگار، بجزاز اثرنهايت محدود ويا صرف نام آنها، چيزديگری باقی نمانده، ولی دراين راستا نقش معين واثربارزی داشته اند که معرفی همۀ آنها طبعآ دراين نبشته غيرمقدور وازحوصله بدوربوده ومطالعه وبررسی جداگانه را ايجاب می نمايد. ازاوايل سدۀ دوازدهم ضعف وفتور درهمۀ قلمرو فارسی (دری ) زبانان نمايان ميگردد. حکومت گورگانيان که بعد ازاورنگزيب دچار اختلافات داخلی گرديده، بتدريج راه ضعف را می پيمايد، تا اينکه بدست مهاجمين اشغالگرانگليس برمی افتد. دولت صفوی نيزدراثردرگيری های خانوادگی وفساد دولتمداران اش ضعيف ميگردد وبوسيلۀ هوتکيان که ساحه ای ازخراسان را تحت نفوذ وسلطۀ خود درآورده بود؛ سقوط مينمايد. با تسلط مؤقت هوتکيان برقلمرو فارس وبعدآ سقوط آن توسط نادر افشار وتشکيل حکومت قاجاريان ومتعاقبآ کشته شدن نادرافشار، احمدشاه ابدالی که خود يکی ازسرداران لشکراوست، به تأسيس حکومت مستقل با مرکزيت آن درقندهار دست می يازد که درحقيقت پی ريزی ومقدمۀ کشورافغانستان کنونی ميباشد. با جدايی قلمرو سياسی ايران وافغانستان( تغييرنام خراسان به افغانستان وفارس به ايران ) شعرفارسی- دری نيزدرهريک ازاين دونيمه مسير جداگانه را می پيمايد. درافغانستان عمدتآ مکتب هندی رايج ميگردد ، درحاليکه درايران تلاش وحرکتی بسوی جدايی ازمکتب هند وپناه بردن به دامان شعرکهن که اين تقليد هيچ تحول وعناصرتازه ای درصورت ومعنی شعرفارسی افزود نمی نمايد. درمباحث بعدی جريان تحول ودگرگونی شعرفارسی- دری را از قرن دوازدهم تا عصرحاضردرقلمرو فارسی- دری زبانان به تحليل و بررسی قرارخواهيم داد. منابع: - تاريخ ادبيات ايران - هزارسال شعرفارسی - گلهای جاويدان - شعرفارسی - مروری برتاريخ ادب وادبيات امروزايران ادامه دارد
|