نالهء نیلاب
اکادمیسین دستگیر پنجشیری
این کوه وکمر که پر زچین وشکن است
این گنج گهرکه که نام پاکش وطن است
پرورده به دامنش هزارن گلسرخ
امید دل خلق من وقلب من است
" فروغ هستی "
مردم آزادی دوست دره های شاداب پنجشیر درتمامی قیامهای ملی، ضد استعماری وضد استبدادی سده های 19-20 و آغازقرن 21 م شانه به شانه فرزندان دیگر گروههای قومی کشور دوست داشتنی ما ، اشتراک فعال ورزیده اند.
در ستا یش پایگا ههای مستحکم و جنگهای داد خواها نه کهستانیان هندوکش بیدار، سخنوران وشاعران برجسته ء حوزهء فرهنگی ما ، علیه جهانکشایان تجاوز خارجی، بویژه حضور و نفوذ استعمار بریتانیا ی کبیر، دخالت و مداخله ء نا هنجارروسیه تزاری وفدراتیو ، فارس، نظامیگران پا کستان، القاعده ، بنیاد گرایا ن عربی ، طالبان خودکش و بیگانه پرور ، میرا ثخوا را ن استعمار، ناتو و "غول پاگلین " جهان معاصر، حماسه ها ی میهنی ، اشعار نغز ، سروده های ملی میهنی و شورا نگیزی آفریده اند.
ولی قصیده ء غرای "پنجشیر " استاد خلیل الله خلیلی به استثنای مصراع دوم بیت آخر و ترکیب توصیفی " لوای فخر " آن " به جهانکشا یان بت شکن افغان" یکی از شورانگیز ترین شهکارهای ادبی دوران مقاومت مردم پنجشیر است.
این قصیده د رسا ل1363 خورشیدی به همت د کتور محمد حیدر یکی از استاد ان ورییسان شایسته دانشگاه کابل ، به زبان فرانسه برگرد ان ونشر شد وراه خودرا به گنجینه ء ادبیات جهان معاصر باز کرد و در سال 1370 خورشیدی در روز نامه ء غیر دولتی " نوای صبح کابل" انتشار یافت. مطالعه این سروده ء الهام بخش استاد خلیلی، بویژه تصویر غم انگیز زلفان خون آلوده ء دختران وزنان شهید پرور دره های پنجشیر، در تار تار وجود م عشق آتشین به زادگاه ، به مردم، به میهن و احساس همدردی نسبت به دختران وزنان آزادهء میهن را بیش از پیش شعله ور ساخت و مرا الهام وتوانایی بخشید تادر شرایط دشوار وآزادی کش بلاک اول زندان پلچرخی ، به آفرینش قصیدهء نوینی آغاز کنم وحق شیرپاک مادرا ن با شهامت دیار خو د را اندکی از کثیر ادا کنم؛ ولی دربلاک اول زندان پلچرخی دوران حاکمیت دکتر نجیب الله برای زندانیان محکو م به مر گ داشتن قلم کاغذ و مطا لعه ، گناه صغیر بود و هر گو نه خلاف ورزی ازاین قید و بند اسارتبار، مجازات ا نضباطی وفشارهای روانی اضافی درپی داشت درچنین شرایط دشوار ودست وپاگیری، به کا ر سرودن رباعیات " فروغ هستی " اشعار مقاومت جویانه ضد دستگاه شکنجه ، از جمله به آفرینش قصیدهء " ناله نیلاب " آغاز نهادم. هر روز و شب یکی دو بیتی را بدون قلم و کا غذ ودر فضای بسته واختناق آور کوته قفلی می آفریدم وبه حا فظه می سپرد م .
"نیلاب " ژرف ترین ، نیلگون ترین و شفاف ترین بخش دریای سرکش پنجشیر است که در گلوگاه ولایت کنونی پنجشیر درنزدیکی گلبهار موقعیت دارد.
شبهای سرد زمستان 1369 خورشیدی زندان مجرد ، به فکر وذکر آفرینش وحفظ هفتا د و پنج بیت سپری شد و سرانجام به پیشواز چها رمین سالروز وفات استاد خلیل الله خلیلی سیمای بی خزان ادبیات فارسی وسخنور شاه وگدای سرزمین سوخته ء ما ، د ر ما ه ثو ر 1370 خورشیدی درست یکسال پیش از استقرا ر دولت اسلامی و در آستان اول می جشن همبسته گی کارگران جهان تکمیل گرد ید .
سخن کو تاه که قصیده ء " ناله ء نیلاب " از دوست داشتنی ترین دست آورد های ادبی وارمغان باارزش دوران تلخ تنهایی زندان پلچرخی من است . با سرودن این قصیده وسپردن آنها به حافظه ، تشویش و خرخشه دیگری در برابرم قرارگرفت که چگونه این خشم وخروش ترسب یافته منظوم ، دیدگاه پیام واندیشه های سیاسی روزهای دشوار انتظار تلخ مرگ وزندان مجرد را به یاران، دوستان، رفیقان، فرزندان ، به شیوه درست انتقال دهم . این تشویش خودرا به دگروال غفور تره خیلی مردی که در نبرد رویاروی علیه نظامیگران پاکستان وسپاه تجاوزکار آخوندهای ایران یک چشم خودرا از دست داده بود و صد زخم چره یی در پیکر داشت وبه قیوم کوهستانی یکی از تانکستان وافسران شیر پنجه قوای زرهدار ، که هردو افسر همزنجیرو هم طبق، هم طبقه وهمفکر دلسوز زندان من بودند درمیان گذاشتم . در روزهای پایوازی ونوشتن رسید کالاهای مورد نیازما ، این افسران قوی پنجه ، پنسل اداره را با چیره دستی دونیم کرد ند و نیمهء آخر و کوچک آن را در دسترسم قرار دا د ند. ا ز ان پس این دانه های سبز اندیشه های پیشرو خودرا با نگرانی وتشویش فراوان در چندین جلد تفسیر قرا ن مجید چاپ کا بل ، واژه واژه به شیوه ء نا منظم نوشتم وتخم سخن را دانه دانه پراگنده کردم وبه این تد بیر قصیدۀ خودرا بوسیله ء پایوازان از دستبرد دشمنان آزادی قلم ، فکر و بیان نجات بخشیدم . شایستهء گفتن است که پیشقراولان لشکر تجاوز کار طالبان ،مولوی حقانی والقاعده در همین تنگنا ی نیلاب وگلوگاه ولایت پنجشیر ، توسط پلنگینه پوشان هندوکش درهم شکسته شدند وشماری از طالبان خود کش و سرمست از شیرهء " بنگ و تریاک ،" به اثر انفجار دیوارهای استنادی دریای پنجشیر درکام گردابهای خشماگین نیلاب فرو افتاد ند ، غافلانه جانهای شیرین خودرا باختند و " عازم آخرت " شدند و به "خوابهای طلایی تسخیر هندوکش بیدار و پامیر گردنکش " ما توفیق نیا فتند .
پس از یکسال وچهار ماه قیود کوته قفلی ، شکسته شدن حکم اعدام ، اعلان بیست سال حبس از سوی رییس جمهور افغانستان ، این زندانیان سیاسی نیز طبق قانون محابس به زندان عمومی وزارت داخله انتقال داده شدند . قیود داشتن قلم وکاغذ وکتاب برداشته شد ویک نقل از قصیده ء نالهء نیلاب را از طریق همدیاران خود به فرزندم جیحون فرستادم او پس از سپری کردن خدمت عسکری و گرفتاری من به پنجشیر ر فته بازداشت شد ه بود پس از سقوط دولت نجیب الله جیحون نیز وارد کابل شد و آزادی خودرا بازیافت و لی در دوران کشاکشهای تنظیمهای تندرو ( 1372-1376 ) جیحون وعقاب کوهی دوفرزند جوانم به گناه پیوند قومی با مردم پنجشیر ا ز منزلم درشهر کابل توسط دشمنان سوگند خورده ء توده ها گرفتار و در زندان حزب اسلامی در چهار آسیاب زنجیر وزولانه شدند .
سخن کو تا ه که تمامی واژه های پرا گنده ء قصیده ء " نا له ء نیلاب " را بهم گره وپیوند زد م اشعار د یگری نیز به هنگام جنگها وکشمکشهای خونین میان تنظیمهای تندرو وطالبان سرودم ویکجا با همین قصیدهء طولانی گزینه ء شعر " نالهء نیلاب "را درشهر پشاور طبع ونشر کردم.
اینک همان قصیده و حماسه نبرد زحمتکشان پنجشیر را به پیشواز روز اول می و جشن کارگرا ن امریکا و جهان دردسترس علاقه مندان ادبیات فارسی و تاریخ نوین پنجشیر واین گنج گهر میهن عزیز گذاشته ام تا یاد گاری از آخرین تلاشهای مقاومت جویانه فرزندان مردم آزادهء میهن ، در زندان مجرد حا کمیت عظمت طلبان باشد. باوردارم که مطالعه این قصیده ء دوران تلخ زندان ، به نسل جوان وطن عزیز ما، بویژه به فرزندان زحمتکشان پنجشیر سودمند ، الهام بخش و آ گاهی آفرین میباشد
باعرض حرمت
اکادمیسین دستگیر پنجشیری
ایالت واشنگتن - امریکا
14 می 2011 خورشیدی
نالهء نیلاب
ا یا نسیم بهاران و خامه و د فتر
به "پنجشیر جوانم" پیام من را بر
به دره ای که نیابی بد امنش جز سنگ
به خطه ای که برآید ز سنگ آن گو هر
به دره ای که کشد صخره های سبز آن
مبارزان وطن را، چو دوستان ، در بر
به دره ای که به د ا مان هر گذر گه آن
فتاده است هز ا ر ا ن هزار اسکندر ( 1)
به خطه ای که به هر قله ء سر افرازش
میان جوی و جر و درمیان هر سنگر
چو شیر خفته جوانی و میکند غرش
ز زخم تیر تب آ لوده ء ستمگستر
به آن دیار که پور ستمکش دهقان
نه چیده از گل و گلزا ر خویش برگ و بر
به گنج گو هر و کو هی که میشود فردا
جوا نه های امید ش جوان و نام آ ور
به آن دیار که امواج مست و سرکش آن
سبکسر ا ن تنک ما یه را بکوبد سر
به بر پیام رها یی مرد ما ن و ملل
امید روشن آهن گدا ز و آهنگر
به مردمی که فروزد به کوره ها آتش
به کف چو موم کند ، آهن قضاء و قد ر
به مردمیکه بنا ی نو و کهن سازد
بلند وپست و نکو وخراب و زیر و زبر
به نیرو ای که کند شهر و ده و پیر و جوان
به هم چو تیر و کما ن و به هم چو شیر و شکر
به نو بهار نبا شد گلی که هد یه کنم
به جشن " گورکنان جهان سیم و زر "
به بر شگو فه ی امید مردم دنیا
که روز گا ر و بهار ترا کند ا ز هر
به بر سلام مرا ، از سلول زند ا نم
به بر ز شعر خلیلی "عبیر" و " نیلوفر "
زشعر ناب وبلندی که جان نو بخشد
به پنجشیر حزینم مهین سخن پرو ر
به بر به مادر پیری سلام و حرمت من
که دارد از غم د لبند خویش دیده ء تر
به آن درخت گشن بیخ ما ، بگو پیغام
که زخم با شد ش از خصم پیر در پیکر
به بر به ما در فردا پیام دنیا را
که رزم و کار کند با برادر و خواهر
رود به جبهه آزاده گا ن میهن ما
به زیر کرته ء(2) آبی و لاله گو ن چا د ر
بویژه پند مرا بازگو به فرزند م (3)
که گشته دور ز مهر پدر و از مادر
بگو بخوان زشهنامه قصه ی سهراب
که فکر نو فتد و شو ر نو ترا بهتر
برای خانه ء خورشید خاوران برسان