بیستمین سال‌گرد خاموشی «بامداد» شاعر آزادی!

بهرام رحمانی

بیستمین سال‌گرد خاموشی «بامداد» شاعر آزادی!

احمد شاملو، زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه بود. وی در عرصه‌های مختلف هنری، فرهنگ، اجتماعی و سیاسی فعال بود. شاملو علاوه بر شاعری، فیلم‌ساز، روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر، مترجم، فرهنگ‌نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران نیز بود.

تخلص شعری احمد شاملو «الف. بامداد» و «الف. صبح» بود.

در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه محمد مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهن‌ها و احساس توسط پلیس در چاپ‌خانه سوزانده می‌شود و با یورش ماموران به خانه وی ترجمه طلا در لجن اثر زیگموند موریس و بخش عمده کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر مور یوکایی «مردی که قلبش از سنگ بود» بعد از ۵۰ سال منتشر شد.

هم‌چنین تعدادی داستان کوتاه نوشته شاملو و کتاب‌ها و یادداشت‌های کتاب کوچه از میان می‌رود. با دستگیری مرتضی کیوان، نسخه‌های یگانه ای از نوشته‌هایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بی‌آفتاب توسط پلیس ضبط می‌شود که دیگر هرگز به‌دست نمی‌آید.

 شاملو موفق به فرار می‌شود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپ‌خانه روزنامه اطلاعات دستگیرشده، به‌عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده می‌شود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه می‌پردازد و دست به نگارش پیش‌نویس دستور زبان فارسی می‌زند. قصه بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن را می‌نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌رود. مرتضی کیوان به‌همراه ۹ افسر سازمان نظامی حزب توده اعدام می‌شود و احمد در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد می‌شود.

آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و شش ماه در ده شیرگاه‌(مازندران) اقامت می‌گزینند. از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار آیدا زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌ای به‌نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر می‌شود. وی در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه را آغاز می‌کند و برنامه قصه‌های مادربزرگ را برای بخش برنامه‌های کودک تلویزیون ملی ایران تهیه می‌کند.

«شاملو شاعری‌ست که درهمه لحظه‌ها در کنار مردم می‌ایستاد و با شهامت تمام شعر عشق و مبارزه می‌سرایید:

«من هم‌دست توده‌‌ام

تا آن دم که توطئه می‌کند گسستن زنجیر را

تا آن دم که زیر لب می‌خندد

دلش غنچ می‌زند

و به ریش جادوگر آب دهان پرتاب می‌کند.

 

اما برادری ندارم

هیچ‌گاه برادری از آن دست نداشته‌ام

که بگوید «آری»:

تا کسی که به طاعون آری بگوید و

نان آلوده‌اش را بپذیرد.»

همین میل شاملو، به عدالت و آزادی‌ست که سبب می‌شود وی نقش فرهنگی و اجتماعی خود را در حاکمیت دو رژیم سرکوب‌گر با سرافرازی ایفا کند. وی همواره، در راه آزادی بیان و قلم و عقیده و تشکل مبارزه کرد و همبستگی و حرکت‌های انسانی را راه‌حل مصائب و فلاکت مردم دانست. وی گفت:

«... من از درد خود نالیده‌ام و برای آزادی خود جنگیده‌ام، اما اگر درد من درد تو و دیگر هم بوده، اگر در من «درد مشترک» بوده پس در همان حال «درد مشترک» را فریاد کرده‌ام.»

به یک کلام باید گفت، شاملو، شاملو بود نه چیزی بیش و نه چیزی کم. باید او را آن‌چنان که هست دید که او خود، از بت‌سازی رویگردان بود.»‌(از پیش‌گفتار کتاب «چنین گوید بامداد شاعر» - ویژه‌نامه بامداد به یاد احمد شاملو - بهرام رحمانی)

سرانجام احمد شاملو  پس از تحمل سال‌ها رنج و بیماری،  در ساعت ۹ شب دوم مرداد ۱۳۷۹‌(چند ساعت بعد از آن که دکتر معالجش او و آیدا را در خانه‌‌شان در شهرک دهکده فردیس کرج تنها گذاشت، درگذشت. و پیکرش در امامزاده طاهر کرج، به‌خاک سپرده شده‌است. عشق، آزادی و انسان‌گرایی، از ویژگی‌های آشکار سروده های شاملو هستند. سنگ مزار شاملو را چندین بار توسط افراد ناشناس‌(شاید هم سربازان گمنام امام زمان) شکسته‌ شده است.

 

 

گفت‌وگوی بهرام رحمانی با آيدا سركيسيان همکار و همسر زنده‌یاد احمد شاملو*


*خانم آيدای عزيز! مرگ شاملوی بزرگ را به شما با همه وجود تسليت می‌گوييم و می‌خواهيم بپرسيم كه شاملو عشق را چه‌گونه معنی كرد؟

عشق برای‌اش جنبش و شور و حيات بود. آتش‌فشان شور زنده‌گی عشق، به او نيرو و توان پرواز كردن و فتح قله‌های رفيع و غيرقابل دسترس را می‌داد. او را چشمه‌ای می‌كرد كه: «هر تار جان‌اش را به سرودی تازه می‌نواخت.»

***

من و تو يكی شوريم

از هز شعله‌ای برتر،

كه هيچ‌گاه شكست را بر ما چيره‌گی نيست

چرا كه از عشق

رويينه‌تن‌ايم.

***

كتاب رسالت ما محبت است و زيبايی‌ست

تا زهدان خاك

از تخمه كين

باز نبندد.

*ما شاملو را از شعرش می‌شناختيم، از ترجمه‌هايش و همه صداهايش. به راستی، شاملو به‌عنوان يك انسان چه‌گونه بود؟

پرشور، پركار، خلاق، جسور و بی‌باك! كمال‌گرا! خوش‌سليقه، هميشه آراسته، منظم و مرتب! دست و دل‌باز، نظرباز، باوقار، باعطوفت و پرمهر و فروتن! سخت‌كوش! با گذشت!

گاهی سخت بی‌حوصله و عجول، گاهی متحمل تا مرز طاقت‌زده‌گی! وهنی كه به انسان می‌رفت بر‌نمی‌تابيد و به كرامت آدمی در رشته بی‌انتهای معجزتی كه اوست ايمان داشت.

هميشه خلاف جريان شنا می‌كرد. هميشه معترض بود. مبارزه را دوست داشت. هميشه در كارش اهتمام جدی داشت.

بعد از همه اين‌ها سخت تنها بود، هرگز نمی‌توانستی به كنه وجودش پی ببری.

«توان غم‌ناك تحمل تنهايی

تنهايی
تنهايی
تنهايی عريان.

و سكوت‌اش همه فريادها بود.

اگر می‌ديدی‌اش ديگر ازش خلاصی نداشتی!

و چه خوش‌بخت‌ام من كه چهل سال كنار اين غول حيرت‌انگيز و زير سايه‌اش زنده‌گی كردم و شاكرم كه اين بخت‌ياری نصيب‌ام گرديد كه با او بگريم و با او بخندم.

در زمان و مكان نمی‌گنجيد.

 

*ابعاد كار عظيم شاملو پيش روی ماست، اما سئوال اين است كه او چه‌گونه به اين همه كار موفق می‌شد، آيا شبانه‌روز برای او بيش از بيست و چهار ساعت بود؟

شبانه‌روزش بيست و چهار ساعت بود، ولی همه دنيا باز هم برای‌اش تنگ بود. استمرارش در كار، پشت‌كار حيرت‌انگيزش كه خسته‌گی نمی‌شناخت و فقط كار ارضائش می‌‌كرد. در آن واحد چند كار دست‌اش بود. ترجمه می‌كرد، ويرايش می‌كرد، روی كتاب كوچه كار می‌كرد، چند كتاب را كه اين‌جا و آن‌جا باز بود، می‌خواند و يادداشت برمی‌داشت. موسيقی هم گوش می كرد. به موسيقی كلاسيك عشق می‌ورزيد و با تمام روح‌اش آن را می‌نوشيد.

برای من در زنده‌گی فقط كار شاملو اهميت داشت و هرگز برنامه‌ای كه او را از كارش باز بدارد، نداشتم. همه مسئوليت زنده‌گی مشترك را پذيرفته بودم كه با خيال راحت فقط به كارهايش بپردازد.

*همه می‌دانند كه نه تنها بخش بزرگ زنده‌گی شاملو به‌صورت عام كه هم‌چنين فرهنگ بزرگ كوچه به‌صورت خاص، مديون حضور شماست. كار عظيم فرهنگ كوچه چه‌گونه ميسر شد؟ منابع‌اش چه بود؟ چه‌قدر كار طلبيد؟

از اولين سال زنده‌گی مشترك ما، می‌دانيد كه قبل از آن هم از سنين نوجوانی شاملو به گردآوری مواد كتاب كوچه می‌پرداخته، منتها همين‌طور كه در مقدمه كتاب كوچه نوشته، دو بار همه آن از ميان رفت. و برای بار سوم از نو شروع كرد.

در طول نزديك به چهل سال هر شنيده و خوانده‌ای را كه به اين كار مربوط می‌شد و می‌شود، يادداشت می‌كرديم: هر كلمه يا باور يا مَثَل يا دع، نفرين، خواب‌گزاری، اصطلاح و ... كه به زبان مردم جاری بود، ولی آن را نه در مدسه آموخته بوديم نه در كتاب‌های آموزشی.

اين كتاب آينه تمام‌نمای جامعه‌ای‌ست كه در اين منطقه جغرافيايی زنده‌گی می‌كنند و طی قرون متمادی شكل گرفته و يك جريان زاينده و افزون‌شونده كه هرگز نمی‌توانی بگويی پايان يافته چون مدام در زبان محاوره ساخته می‌شود و يك نوع هم‌بسته‌گی فرهنگی به وجود می‌آورد. گاهی ريشه‌ای تاريخی دارد گاهی ريشه‌ای مذهبی يا جغرافيايی.

كار سترگی‌ست و عشق و علاقه و دقت زياد می‌طلبد.

شاملو در سال‌های گذشته اغلب چهل و هشت ساعت يا بيش‌تر بيدار می‌ماند و كار می‌كرد، كار نفس‌گير. از هر منبعی استفاده‌ می‌شود، مثل قصه، رمان، تاريخ، سرگذشت، سفرنامه يا فرهنگ‌ها و كتاب‌های تخصصی. مثلا ابزار‌آلات را فرض كنيد كه هر شی‌ئی اسمی من‌درآوردی می‌گيرد يا در معماری سنتی كه دريايی‌ست از اصطلاحاتی كه مردم ساخته‌اند.

 

 

*می‌دانیم و می دانید که مراسم به خاک سپاری شاملو، نه تنها در تاریخ ادبی ایران، که در تاریخ ادبی جهان نیز، حادثه‌ای استثنایی بود. آیا شما چنین حادثه‌ای را پیش‌بینی می‌کردید! آیا خود او هرگز به چنین روزی اندیشیده بود؟

نه هنوز به چنین روزی نیندیشده بودیم.

مردم ما همیشه قدر دان و فروتن اند و ارزش‌ها پاس می‌دارند. و کسی را که تمام عمر برای فرهنگ این مرز و بوم از جان مایه گذاشت خوب می‌شناسند. شاملو آدم خوشبختی بود. چرا که سال‌ها بود که جایزه نوبل‌اش را از مردم خودش گرفته بود.

***

*این مصاحبه در سال ۲۸/۰۶/۱۳۷۹ - سپتامبر ۲۰۰۰ با هدف درج آن در کتاب «چنین گوید بامداد شاعر» - ویژه‌نامه بامداد به یاد احمد ش