نقش فرهنگيان در روند تحولات دموکراتيک افغانستان و واکنش ارتجاع و استعمار در قبال آن

نقش فرهنگيان در روند تحولات دموکراتيک افغانستان

و واکنش ارتجاع و استعمار در قبال آن

نقش فرهنگيان، بمثابۀ مشعلداران علم ومعرفت، درپويۀ زمان ودرازای تاريخ، درزمينۀ تحولات جوامع بشری ازاهميت استثنايی برخوردار بوده است. ولی جايگاه آنان درمسيرتغيرات وتحولات بنيادی سياسی،اقتصادی واجتماعی کشورها

همزمان بامقدمات جنبش دموکراسی و پيدايش اقتصاد سرمايه داری ازقرن 13 به بعد درغرب متبلور گرديده، بااعلان حقوق پارلمان درقرن 17 تهداب مشروطيت انگلستان را گذاشت.

انقلاب فرانسه درقرن 18 منجر به اعلان حقوق بشر وبرچيدن بساط فئوداليزم در آنکشور گرديده، تأ ثيراتش را بر ساير کشورها نيز بجا گذاشت.

درکشورهای عمدۀ شرق نيز با پيدايش اقتصاد سرمايه داری در قرن 19، دست به ريفورم های زده شد، که مقدمه نهضت دموکراسی را به نمايش می گذاشت.

درترکيه پروگرام اصلاحات برهبری رشيد پاشا ومدحت پاشا ودرايران برنامۀ اصلاحی برهبری مرزا تقی خان موردعمل پيدا کرده، منجربه نشرفرامين مشروطيت درقرن بيستم ازطرف سلطان حميد دوم (1908 و مضفر الدين قاجار 1907) گرديد.

پيروزی انقلاب سوسيالستی اکتبير 1917 در کشور روسيه تزاری، رويداد بزرگی بود که فلک را سقف بشگافت و در تاريخ بشريت طرحی نو در انداخت.

جنبش سترگی که در آن کارگر و دهقان بهم ساخته و بنياد امپراتوری تزاريسم را در نيمی از قاره اروپا و آسيا بر انداختند.

تحول عظيم و کيفی ايکه چهرۀ جهان را به نفع کارگران و دهقانان وساير زحمتکشان عوض نموده باستثمارانسان بوسيلۀ انسان ديگر، پايان بخشيد وانسان برای نخستين باروارد  پنجمين برج زمان شده، سرود آزادی را اينگونه زمزمه نمود.

 

ا ی کارگران! ای بزرگران! ، يکجا شويد، یکجا شويد

در پنجمين برج زمان بالا شويد، بالا شويد

بنياد نظم کهنه را، از ريشه يکجا بر کنيد

بر طرف دنيای نوين، اهنگ شادی سرکنيد

با پتک پولادين تان، بر فرق استمگر زنيد

با نغمه های بی امان، کوبنده محکمتر زنيد

  ای کارگران! ای بزرگران! يکجا شويد، يکجا شويد

  در پنجمين برج زمان ، بالا شويد، بالا شويد

 

و اما در کشور افغانستان نسبت تسلط مناسبات توليدی فئودالی، حکمروايی سلاطين مستبد توام با سلطه شوم 80 ساله استعمار انگيلس، زمينه های عينی برای جنبش دموکراسی وفعاليت پرمقياس سياسی واجتماعی فرهنگيان، تا آغاز قرن بيستم مساعد نگرديد.  بعد از در گذشت امير عبدالرحمن خان، اين مستبد ترين امير خون اشام، قاتل صدها هزار هموطن ما و نوکر حلقه بگوش استعمار و خدمت گذار انگليس ها بود، که در سال 1903 اولين مدرسه بنام مکتب حبيبه بمثابۀ سنگ بنای معارف و فرهنگ جديد توسط امير حبيب اله پسرش گذاشته شد.

استادان مشهور و فعال افغانی در ليسه حبيبیه عبارت از: مولوی محمد سرور خان قندهاری ، مير سيد قاسم خان معلم تاريخ ، مولوی مظفر بنوچی، مولوی غلام محی الدين خان و از معلمين مشهور هندی داکتر عبدالغنی خان، مولوی نجف علی غان و مولوی محمد چراغ خان برادران داکتر بودند.

اين ليسه از تاريخ تاسيس آن تا سال 1909 بمرکز فعاليت های سياسی و بروز جنبش های دموکراتيک افغانستان، جايگاه روشنفکرانه را احراز کرده بود. معلمين وکارمندان مدرسۀ حبيبيه با عدۀ ازروشنفکران خارج مکتب داخل تماس و تفاهم باهمی می شدند.

انها همزمان بآن در کابل جرايد خارجی امثال اختر استانبول، حبل المتين کلکته و مطبوعات ايرانی را بدست آورده، مورد مطالعه و استفاده روشنفکران قرار ميدادند. روشنفکران داخل و خارج ليسه حبيبه بعد از مدتی مبارزات شان را در زمينه محدود کردن قدرت بی حد و حصر امير، تحصيل استقلال افغانستان و بوجود آوردن قانون اساسی، آغاز نمودند. اين روشنفکران در پا يتخت بيشتر گرد سه مرکز ميچرخيدند:

يکی، لبرالهای دربار، که خواهان ريفورم در داخل رژيم موجود بودند، از قبيل محمد ولی خان بدخشانی، ميرزمان الدين خان، مير يار بيگ خان دروازی، شجاع الدوله خان، سيد جوهر شاه خان غوربندی، پادشاه ميرخان لوگری، نظام الدين خان ارغنديوال و لعل محمد خان کابلی قرار داشتند.

بعدها، يکدسته خون گرم آنها، چون جوهرشاه خان، لعل محمد خان، پادشاه ميرخان، نظام الدين خان و ميرزمان الدين خان، با حلقه سياسی دموکراتهای خارج دربار، پيوستند.

 و اما مرکز عمده روشنفکران دموکرات،که برعلاوه ريفورم، تبديل رژيم مطلق العنانی را به رژيم دموکراتيک ميخواستند، همانا ليسه حبيبيه بود. دربين اينها اشخاص راديکالی هم وجود داشت، که بمنظورتحقق بخشيدن اهداف شان حتی ترور وعمل کودتارا هم مجاز می شمردند.

آنها عمومآ به مطالعات جرايد خارجی ومصاحبت با معلمين خارجی مبادرت می ورزيدند.

دسته سوم، روشنفکران منفردی بودند، که خارج حلقه دربار ومدرسه حبيبيه قرارداشتند، که بعضآ بين هم روابط رفيقانۀ سياسی، داشتند.

سرانجام، معلمين وکارمندان مدرسه حبيبيه با عدۀ از روشنفکران خارج مدرسه، بشمول عدۀ از روشنفکران دربار، با هم تماس برقرارنموده، باتفاق باهمی دست به تشکل سياسی زده، سازمان سياسی ای را باسم« جمعيت سری ملی» تشکيل نمودند.

مرام اين جمعيت، تبديل حکومت مطلق العنان، به يک حکومت مشروطه، تحصيل استقلال افغانستان ونشر فرهنگ وتمدن جديد درافغانستان بود.

اين جمعيت از نظر کاروفعاليت تشکيلاتی، در حلقه های ده نفری متمرکز گرديده، زير رهبری يکی از موسسين حزب کار ومبارزه می نمودند.

تشکيل جاسات حزبی ازجانب روسای حلقات « منشی ها» ازطرف شب وخيلی ها محرمانه بنام ضيافت وديدو واديد های شخصی بعمل آمده تصاميمی را اتخاذ می نمودند.

دربين اين جمعيت يک حلقه ازمسلمانهای هندوستانی نيز وجودداشت، که رئيس آنها داکتر عبدلغنی خان پنجابی، با برادرانش ومولوی محمدحسين خان پنجابی« معلمين مدرسه حبيبيه» و امرالدين خان، بودند.

هيأ ت مديرۀ حزب مرکب ازروسای حلقه ها وبعضآ اعضای عمدۀ حلقه ها بود. دريکی از جلسات عمومی حزب فيصله بعمل آمد، که اعضای حزب بداشتن تفنگچه مکلف اند.

تمام اين تصاميم و فيصله هابعدآ بدست امير حبيب الله رسيد.

متعاقبآدرزمستان سال 1909 دونفر از اعضای حزب « استاد محمد اعضم خان کارگذارفنی فابريکه حربی وملا منهاج الدين خان جلال آبادی معلم شهزاده محمد کبيرخان» فهرستی از تمام اعضای حزب راتاجاييکه می شناختند، تهيه کرده، بضم راپوری بوسيلۀ ملاطور برای امير در جلال آباد ارسال وتقديم نمودند.

گفته ميشد، که هدف اصلی«حزب سری ملی» کشتن اميروتاسيس دولت مشروطه است.

اما درکابل درمورد تهيه وارسال اين راپورگفته ميشد، که محرک اصلی اين افشاگری هندوستانیهای داخل حزب، مثل داکتر عبدالغنی خان ورفقايش بود،که بيک تير دو کبوتررا شکار کردند. يکی آنکه نخستين جنبش استقلال طلبی ومشروطه خواهی را درافغانستان سرکوبکرده، سيرتکامل کشوررا به نفع انگليسها عقب انداختند. ازجانب ديگرامير را از نشر معارف و فرهنگ جديد باز داشتند .

همين فهرست است، که قسمت بزرگ و عمده اعضای حزب مشروطه خواهان اول را در دسترس تاريخ افغنستان ميگذارد.

الف- آن عده از اعضای حزب که به اعدام محکوم و بدهن توپ بسته شدند:

1-   لعل محمد زمان خان کابلی علام بچه خاص امير 2- محمد عثمان خان پروانی 3- جوهر شاه خان غوربندی 4- محمد ايوب خان پوپلزايی 5- ملا محمد سرور خان معلم ليسه حبيبه 6- سعداله خان الکوزايی 7- عبدالقيوم خان الکوزايی

ب – آنعده اعضای حزب که محکوم به حبس گرديدند :

8ـ غلام محمد خان ميمنه گی رسام حضور( بعدآ پروفيسور) 9 ـ تاج محمد خان پغمانی 10 مرزا محمد حسن راقم کابلی 11ـ مرزا عبدالرزاق خان کابلی 12ـ ميرزمان الدين خان بدخشانی 13ـ محمد انورخان بسمل 14ـ احمد قليخان قزلبا ش چنداولی 15ـ عبدالوهاب خان کرنيل مزاری 16ـ پادشاميرخان لوگری 17ـ نظام الدين خان ارغنديوال 18ـ قاضی عبدالحق خان ارغنديوال 19ـ ميرسيدقاسم خان پغمانی 20 ـ مرزاغياثالدين خان کابلی 21 حافظ عبدالقيوم خان کابلی پسرحافظ مجذوب شاعر 22ـ محمدابراهيم خان ساعت ساز کابلی 23ـ عبدالمجيد خان سازکابلی ـ 24 عبدالرحمن خان قندهاری برادر محمدسرورخان درمحبس فوت کرد 25 ـ شيرعلیخان بارکزایی 26 ـ ملا محمداکبرآخندزاده اسحق زایی 27 ـجلال الدينخان قندهاری 28 ـ کاکا سيداحمدلودی 29 ـ عبدالرحمن خان محمدزایی 30 ـ حبيب الله خان محمدزایی 31 ـ محمدرسول خان محمدزایی 32 ـ امرالدين خان 33 ـ مولوی مظفرالدين خان بلوچ خروتی 34 ـ داکترعبدالغنی خان پنجابی 35 ـ مولوی نجف علی خان برادر داکتر 36 ـ محمدچراغ برادرداکتر 37 ـ مولوی محمد حسن خان پنجابی.

ج- کسانيکه توسط امير از حبس عفوه شدند

38- مولوی غلام محی الدين خان معلم ليسه حبيبه 39- سردار حبيب ا لله خان طرزی 40- حاجی مرزا محمد اکبر خان يوسفی 41- حاجی عبدالعزيز خان 42- محمد اسلم خان سيغانی 43- صاحب زاده عبداله خان مجددی.

د- آنعده اعضای حزب که در بدل خدمت مکافات بدست آوردند.

44- استاد محمد اعظم خان کارگذارفابريکه حربی 45- ملا مهاج الدين خان جلال آبادی.  

 ازجمع اين ستاره گان فروزان نهضت مشروطيت اول، محمد عثمان خان پروانی قبل از اعدام درمقابل عتاب اميرگفت: شکنجۀ مرگ ما چند لحظۀ بيش نيست؛ ولی محاسبۀ ملت باشما شکنجه ای است ابدی. ما نميخواستيم شمارا بکشيم؛ ولی ميخواستيم افغانستان را اصلاح نماییم. همينگونه محمدسرورخان معلم مدرسۀ حبيبيه، درنزديک توپ« قتل گاه» قلم خواست ووصيت نامه ای بنوشت، که درعنوان آين بيت نوشته شده بود:

   ترک ما ل وترک جان وترک سر   در رۀ مشروطه اول منزل است

به تعقيب آن اين قطعه شعر را درآخرين لحظات زنده گی با صدای رسا قرائت نمود:

 

  روزيکه رسد إذا اسمأالنفطرت    وآن درپی آن إذا النجوم انکدرت

  ازدامن تو بگيرم اندرعرصات    گويم صنما، بأ ی ذ نب قتلت

 

بدين ترتيب اولين جميعت فرهنگيان رسالتمند جنبش مشروطيت و صدای دموکراسی در افغانستان، با حبس و اعدام اين رزمنده گان راه آزادی در سال 1909 عجالتاً خاموش گرديد.

واکنش اين حادثه اسفناک، نتايج متفا وتی را ببار آورد. امير حبيب اله از تعميم معارف و انکشاف فرهنگ انصراف ورزيده، همان تعداد کوچک را نگهداشت که بعد از 16 سال فقط 20 نفر فارغ بکلوريا در تمام افغانستان بود. با انهم سردار نصراله خان نائب السلطنه، پيشنهاد الغای مدارس موجوده کابل را نمود، گفت: " از معارف مشروطه ميزايد و مشروطه نقطه مقابل تسلط شرعی سلطان است."

اما سرکوبی مشروطه خواهان، تاثير عميق در افکار روشنفکران و فرهنگيان بجا گذاشته در کابل حلقه های کوچک مخفی تشکيل گرديد، که اثار راجع به انقلاب عثمانی و نهيلست های روسيه و فعاليت های آزادی خواهان و مشروطه طلبان شرق را ميخواندند و بعضاً دست به نشر شبنامه های خطی عليه شخص شاه ميزدند.

يکی از اين حلقه ها بنام عبدالرحمن لودين، فارغ التحصيل ليسه حبيبه که جوان راديکال و محرر جريده سراج الخبار بود، در سال 1918 سه سال بعد از سرکوبی مشروطه خواهان در شب جشن تولد ی امير حبيب اله با تفنگچه بالای شاه فير نمود، ولی فير تفنگچه اش بموتر شاه اصابت کرده، امير جان به سلامت برده، فردای آن لودين بوسيله خادمان و جواسيس شاه شناسايی و دستگير شده، کوته قفلی گرديد، که بعداً در سال 1919 از طرف شاه امان اله در جمله ساير زندانيان سياسی رها وجزء مامورين دولت جديد( امانيه) پذيرفته شد.

 لودين، رنج واندوه جانکاه قلبش را پيرامون اوضاع ناهنجار کشورش، در هنگام جنگ جهانی اول به نسبت سياست بيطرفی منفی امير حبيب اله و سازش او با انگليس ها، اينگونه بيان ميدارد:

 

ای ملت از برای خدا زودتر شويد        از شر مکر و حيله دشمن خبر شويد

تا ازصدای صاعقه اش گنگ وکرشويد     وانگه چو رعد نعره زنان دربدرشويد

             مانند برق جلوه کنان در نظر شويد

ازيکطرف نهنگ وزديگرطرف پلنگ      هردوبخون ما دهن خويش کرده رنگ

اکنون، که گشته اند بخود مبتلا زجنگ      جهدی کنيد بهرچه هست اينهمه درنگ

              درحفظ راه حق همه تيغ وسپر شويد

امروزدرتمامی عالم چه شوروشر         برپا وما نشسته از آنجمله بیخبر

نی فکر سود نی سر سودايمان بسر        افسوس برفلاکت حال چنين بشر

              بايد زشرم آب زپا تا بسر شويم

خصم بزگ خويش شناسيد انگليز          زان پس عدوی ديگرتان است روس نيز

دراين زمانه عهد نيرزد بيک پشيز          داريد ملت ووطن خويشتن عزيز

              بااتحاد جمله چو شير و شکر شويد

ای غافل از زمانه وشاغل به لهو وگلف (1)    بادشمن خبيث کسی کرده است حلف؟

خود فکر کن عدو نکندچون زعهد خلف       بايد گريست برسر اين احمقی وجلف

               تا چند برای ديدن حق کور و کر شويد

از حال پرتأسف اين ملت نجيب            خواهم بيان کنم بحضور تو ای اديب

تا کی، که بشنوی يا الله و يا نصيب          زين داستان نغز چنين قصۀ عجيب

               بهر شنيدن سخنم گوش اگر کنيد

کردند خائنان جفا کيش بيفروغ             آقایی زمانه همه بهر خود قروغ

جهل ونفاق وبیخبری غفلت ودروغ          انداخته بگردن ما حلقۀ چو يوغ

               گويند در اطاعت ما گاو خر شويد

هر کجا، که جاهليست پراز جهل و ابلهی      تفتيش در معارف ما ميکند زهی!

چشمش پر از حرام دلی از خرد تهی         پس ای برادران چو چنين است گمرهی

               بهر خدا از حال وطن با خبر شيد

بر نقد وجنس ما لی ما خائنان امين          در مجلس سياسی ما جاهلان مکين

نی فکر وهوش وقلب نه وجدان عقل ودين      تابهر انتباه صدائی کشد چنين

               کی غافلان ز خواب تنعم بدر شويد ( 2)

 

ادامه دارد.

 نجيب فيضی از دنمارک

( 1) امير حبيب الله خان بازی گلف را دوست داشت وهميشه درچمن حضوری گلف مينمود.

( 2) برداشت، از افغانستان در مسيرتاريخ، تاليف ميرغلام محمد غبار ، جلد دوم ،صفحات : (716 الی 722 )