بخش دوم : نقش فرهنگيان افغان در روند تحولآت دموکراتيک

بخش دوم : نقش فرهنگيان افغان در روند تحولآت دموکراتيک

امير حبيب الله خان در سال 1905 نشر جريدۀ سراج الآخبار را در کابل بمولوی عبدالروف خان مدرس مدرسه شاهی اجازۀ نشر داد ولی جريده بيشتر از يک شماره منتشر نگرديد.

در سال 1911جريدۀ سراج الآخبار بمديرت و رهبری محمود طرزی مجددأ به نشرات اغاز نمود و تا سال 1919 ادامه يافت. اين جريده فصل نوينی را در عرصه سياست و ادبيات کشور بوجود آورد و راه نشرات تازۀ ادبی و سياسی را با دريچه ای از زنده گی جهان نوين به پبشگفتار روشنفکران آزاديخوا وجوانان طلب کشور باز نمود.

سراج الآخبار از استقلآل افغانستان سخن گفت و با نفوذ استعمار انگليس بمقابله برخاست . جريده در نشراتش از هرج و مرج ادارۀ داخلی کشورانتقاد شديد می نمود.

لذا سراج الآخبار بزودی بمرکز فعاليتهای علنی همه آزاديخواهان و تحول طلبان کشور مبدل گرديد، که تعداد مشترکين اش در آن شرايط به 1400 نفر ميرسيد . روشنفکران افغانستان، مديرمسول ونويسنده سراج الآخبار، محمودطرزی را صميمانه دوست داشتند، زيرا وی که در زمان تبعيد پدرش ازافغانستان واقامت در ترکيه، مطالعات وسيعی را در بخشهای مختلف زنده گی انجام ونهضتهای انقلآبی وتحول طلبانه جوانان ترک(حزب اتحادوترقی) راتحلبل همه جانبه می نمود،هنگاميکه در سال 1903 بافغانستان بازگشت ، با ازدواج دو دخترش با پسران امير حبيب الله (شهزاده عنايت الله و شهزاده زمان الله) واستفادۀ مثبت ومعقول از اين شرايط، به تاليف و ترجمهء اثار مترقی در نثر و نظم پرداخت واثار متعددی را منتشرکرد و جريدۀ سراج الآخبار را بمرکز جنبش و مدرسه نوين ازاديخواهی ، سمت ورهبری نمود.

محمود طرزی وقتی خودرا سعادتمند يافت که در زنده گی اش پيروزی فرزندان کشورش را درقيام ملی1919 برعليه دولت بريتانيای کبير که آفتاب در قلمروش غروب نميکرد، پيروز وبرومند يافت و پرچم آزادی واستقلآل افغانستان در مهد آريانای کبير وقلب آسيای پرتپش در اهتزاز درآمد وگامهای مثبت در جهت ترويج تمدن و فرهنگ نوين بو سيله رزمنده گان نهضت مشروطيت دوم برداشته شد:

همکاران ونويسنده گان ديگر سراج الآخبارعبدالهادیداوی وعبدالرحمن لودين بودند ، که هردو در سال 1918 زندانی شده، سپس درتحول سال 1919 از زندان رها گرديده ، دوباره بکاروفعاليت های سياسی وادبی آغاز نمودند.

نهضت مشروطيت دوم ونشرات سراج الآخبار تاثيرات عميق را در درون دربار سلطنت نيز بجاگذاشته، اصلآح طلبان دربار را،که از روش ارتجاعی اميرحبيب الله خان درسازش و تبانی با انگليس و جلوگيری از رشد علم و فرهنگ منزجربودند، بر واکنش های مختلفی بازداشت. ولی آنها از نظر کمی وکيفی نميتوانستند دست به اقدامات سرنوشتسازی، که صفحه تاريخ کشور را ورق بزند، مبادرت ورزند، جز آنکه بدوريکی از اعضای خاندان سلطنتی جمح شوند.

بزرگترين شخص خانواده شاه ، سردارنصرالله خان نايب السلطنه بود ولی برغم اينکه وی مرد ضد استعمار و طرفدار استقلآل افغانستان بود، مگر در طرز تفکر و ادارۀ دولت دل بسته نظام قرون وسطايی و سلطنت مطلق العنان بود.

معين السلطنه ، که فرزند بزرگ امير و حيثيت وليعهدی اورا داشت، پيرو صدق پدر وتعقيب کنندۀ خط مشی داخلی و خارجی او بود.

بنابران يگانه شخص در خاندان سلطنت، که مورد توجه لبرال های دربار و تحت تاثير انديشه های نهضت  مشروطيت و نظريات ترقی خواهانه محمودطرزی قرارداشت، هماناعين الدوله امان الله خان بود. زيرا او شخص دلير، جوان صاحب نظر و ترقيخواه و زحمتکش و در عين حال متواضع و خوش سلوک بود.

ازينرو عين الدوله بزودی در رأس آزاديخواهان دربار قرار گرفت وبا دقت ومهارت خاص با افسران بزرگ اردو رابطه برقرارنمود، حتأ او توانست تادرمرحله نخست شخص نايب السطنته را نيز در رأس اين جمعيت سری بکشاند و حمايت او را بجانب خود جلب نمايد.

( در حاليکه او ميدانست که عمويش بعد از حصول استقلال  يکقدم هم در راه ترقی و تعالی افغانستان بر نخواهد داشت، لذا او شخصا در پی بدست آوردن اقتدار خود و حمايت او بود . زيرا امان اله بر رغم اينکه در داخل دربار و ميان افسران اردو طرفدارانی داشت و مردم کابل و قسما اطراف کشور او را ميشناختند ، مخصوصا در ايام وکالت سلطنت که سال دو ماه در پايتخت مينمود ، بازرسی او را بامور مردم ، ديده و باو حسن نظر دانستند . اما کسيکه او را جدا مراقبت و تعقيب ميکرد مرزا محمد حسين خان مستوفی الممالک « پدر خليل اله خليلی» بود. او هر حرکتی را در کابل اعم از نشرات مخفی و يا فير بر امير وغيره به گردن عين الدوله بار ميکرد. در حاليکه چنين نبود و عين الدوله و حلقه دربار چون هدف عمده ای در پيش داشتند ، ابدأ دست به کارهای بيدار کننده و تهديد اميز نمی زدند. معهذا امير بر عين الدوله ظنين شد و او را و مادرش را مورد تهديد و حبس و طلاق قرار داد. اين هردو به نايب السلطنه متوسل شدند و نايب السلطنه بسهولت آنها را از خطر نجات داد و ضامن اعمال آينده شان گرديد.

در سال 1918 فير تفنگچه بر امير در شوربازار [توسط عبدالرحمن لودين] بعمل آمد و اين حادثه نا معلوم حلقه سيايی درباررا مضطرب ساخت.در زمستان همين سال حزب مخفی دربار فيصله کرذ که امير حبيب اله خان را در جلال آباد از بين برده و نايب السلطنه را درمرحله اول بپادشاهی بردارند. اما نايب السلطنه در تاريخ معين از خانه خود در جلال آباد  خارج نشد. وقتيکه نماينده پارتی بحضور او بغرض خارج شدن از منزل فرستاده شد، نايب السلطنه بر عکس فيصله سابق خود جواب داد، که من به کشتن امير موافقت ندارم، اما اگر محبوس نگهداشته شود مخالفت نخواهم کرد. اين کلمه نايب السلطنه ، که در قرآن عهد نامه پارتی در دست او و سند غير قابل ترديد بود، حزب دربار را از بنياد در لرزه انداخت . سپس تمام اقدامات و نقشه های طرح شده معطل گرديد و تا يک سال ديگر تنفس عين الدوله و رفقايش به شماره افتاد. زيرا زنده گی همه در دست نايب السلطنه بود. اما او عقيدأ شخصی نبود که معاهدين خود را در معرض هلاکت قرار دهد. اينست که طرفين سکوت کردند و ديگر حرفی بميان نيامد. البته پارتی خموشانه در در کمين فرصت بود تا سال 1919 در رسيد و امير حبيب اله خان در لغمان کشثه شد ، نايب السلطنه محبوس گرديد . عين الدوله در کابل به سلطنت افغانستان [ بحيث پادشاه] اعلان و استقلال کشور اعلام شد.مرزا محمد حسن خان مستوفی الممالک در کابل بدار اويخته شد، دولت انگليس [ در جنگ ااستقلال] شکست خورد و تحولات اساسی در جامعه افغانی ظهور نمود.

 بدين ترتيب نهضت مشروطيت مردم و نشرات سراج الاخبار به رهبری محمود طرزی از مجموع ظرفيت ها و امکانات داخلی و شرايط مساعد بين المللی که همانا پايان جنگ جهانی اول ، پيروزی انقلاب سوسياليستی اکتبر 1917 و انعقاد معاهده صلح بدست ليتو فسک بين دولت جديد التاسيس اتحاد شوروی سوسياليستی و جرمنی، بود، که در ماده هفتم آن چنين ذکر گرديده بود «دولت ايران و افغانستان بايد مستقل بوده و ضميمه هيچ دولت ديگری نگردند و دول امضا کننده گان صلح موظفند که استقلال سياسی و اقتصادی و تماميت ممالکين ايران و افغانستان را محترم شمارند» ؛ استفاذه داهيانه نموده رسالت تاريخی شان را در زمينه سرنگونی سلطنت مطلقه قرون وسطايی وابسته به استعمار انگليس، کسب استقلال افغانستان و پياده نمودن تحولات دموکراتيک در کشور ايفا نموند.) (1)  

  طوريکه در بالا ذکرشد دوتن ازشخصيتهای برجسته نهضت مشروطيت،( عبدالهادی داوی وعبدالرحمن لودين) درجمع ساير زندانيان سياسی مشروطه خواه وضد استعمار اززندان رها گرديده، دوباره بفعاليتهای سياسی وفرهنگی آغاز نمودند.

داوی بحيث مدير مسؤول روزنامه جديد « امان افغان» شمشير قلم را مجددآ ازنيام بيرون کشيده اندوه قلبش راچنين بازگو نمود   :

 

تابکی اولاد  افغان  تابکی               تابکی هان تابکی هان تا بکی

     کوکوی مرغ سحر آمد بگوش         خر خر خواب ای گرنجان تابکی

  نور بيداری جهانی را گرفت          خواب غفلت ای حريفان تابکی 

 سبزه خوابيده همه برداشت سر        بر نمی داری تو مژگان تابکی 

 ميرسد آواز سبيل از راه دور         تو بخواب ای خانه ويران تابکی

  ميوزد باد خزانت در چمن            شوق گلگشت بيابان تابکی

بايدت برحال خويشتن خونگريست          سيرانهاروگلستان تابکی

شوق تعميروسرای وخانه چند         خاکبازی همچوطفلان تابکی

روزکار و روزگارعبرت است        خواب راحت در شبستان تابکی

هست مکتب جان ملت، جانمن        تابکی باشيم بيجان تابکی

کودکان رامکتب است و مدرسه       خاکبازی دربيابان تابکی

يکنفس سردرگريبان درکنيد           فکرکالر ای جوانان تابکی

رفت وقت خنده و هزل و مزاح      خردسالی خورده سالان تابکی

ای قلم آخر زبانت ميبرند

اينقدر حرف پريشان تابکی

( 1) افغانستان درمسيرتاريخ . م غبار. صفحات(726، 727)

نجيب فيضی