دوست گرامی جناب داکتر صاحب همت!

عالم

 

اگست2008

  

مقاله جناب شما را در مورد (( مکثی بر مقاله ذانشمند گرانقدر محترم بشیر بغلانی)) در سایت انترنتی" سپیده دم" خواندم. اینجانب به هیچ وجهه قصد داوری ، نقد و تایید مقالات شما  و جناب محترم بغلانی را ندارم ، به دلیل اینکه در وضع موجود ، ادامه اینگونه بحث ها به حال مردم ما مفید نیست، ولی آنچه شما از بی مهری ها و... یاددهانی فرموده اید ، لازم دانستم تا پاره یی از برداشت های شخصی ام را راجع به مقالات و نبشته های منتشر شده در وبلاگ شخص جناب عالی خدمت شما و سروران گرامی خواننده(( سپیده دم)) ابراز بدارم ؛

   در گرایش اصولی روشنفکران  تاجیک برای ایجاد اتحاد سیاسی، اتحاد اجتماعی و فرهنگی ، برای حرکت ثمر بخش در مسیر پیدایی روحیه ملی، هویت ملی، منافع ملی، ملت شدن و حفظ یکپارچگی کشور واحد ما افغانستان، نمی تواند جای هیچ تردید وجود داشته با شد.

   پا گیری یک دولت ملی ، که تلاش کند شکل گیری هویت ملی مردم افغانستان را با احترام به همه ارزش های مشترک تاریخی ، فرهنگی ، سیاسی ، سنت ها ، آداب و رسوم همه اتنی ها و اقوام افغانستان به ثمر برساند، نه اینکه همه را با جبر سرکوب و با استمداد از بیرون، درهویت فرهنگی ، تاریخی و سیاسی یک اتنی ادغام کند، حایز اهمیت جدی است.

   ولی طوری که می دانیم تاریخ معاصر افغانستان تاریخ خونبار سیاسی ، اتنیکی و قومیست . پروژه های ایجاد وتشدید خصومت ملی ، اتنیکی و قومی از همان اغاز استعماری بوده اند و کماکان در همان مسیر در حرکت اند . استعمار کهنه و نو برای تداوم بخشیدن به منافع دراز مدت سیاسی ، نظامی و اقتصادی خویش از همان ابتدا توسط انگلیس حاکمیت سیاسی دست نشانده را ایجاد کرد و برای اتکای بیشتر این حاکمیت به خود تخم نفاق و خصومت ملی را پاشید و این مساله با تغیر مراکز مختلف استعمار گران و پهره بدلی های متناوب در قدرت و مرجعیت سیاسی افغانستان هنوز، که هنوز است به همان روال در حرکت است .

   رژیم دست نشانده آقای کرزی با بهره گیری از امکانات وسیع و گسترده جامعه بین المللی  ( امریکا ، انگلیس و اسراییل)  زیر نام دموکراسی لجام گسیخته آمریکایی به هویت زدایی ، فرهنگ زدایی و تاریخ زدایی تعدادی از اقوام و اتنی های جامعه افغانستان مصروف است و از این طریق با نقشه کشی های از قبل پلان شده تمایل دارد تا هویت ، تاریخ و فرهنگ یک اتنی را بالای دیگران تحمیل کند .

   بدین سان دفاع از هویت های فرهنگی ، اتنیکی ، تاریخی و تبلور آنها در فرهنگ ، تاریخ و سیاست ملی در مجموع کشور امر کاملا عادلانه و دموکراتیک است. و مستلزم آن اتحاد سیاسی و اجتماعی اتنی ها و اقوامی، که از متن تاریخ سیاسی به حاشیه رانده  شده اند امریست اجتناب ناپذیر.

   اما جدآ به این مسآله باید اذ عان داشت ، که پروسه پا گیری، روحیه ملی ، ملت شدن ، منافع ملی و ... باید در یک روند مشخص در چارچوب جغرافیه  سیاسی افغانستان  تحقق یابد.   دلبستن و تمایل به نژاد گرایی ها در بیرون از مرز های افغانستان و تاریخ سازی های جدید سیاسی به منظور اکثریت سازی ها و اقلیت سازی ها و ادعای قدیم بو دن و جدید بودن  نمی تواند ره بجایی ببرد و انقطابات ملی و قومی  در روابط اتنی ها و اقوام با هم برادر جامعه افغانستان را بیش از پیش خونین خواهد ساخت.

 

   در وضع موجود گرایش به سوی راهکار های نژادی و تباری در درون جغرافیه سیاسی افغانستان، که در آن بیش از بیست گروه قومی و اتنیکی زنده گی می کنند بستر های نفاق و شقاق ملی را بوجود می آورد و به اتحاد اجتماعی ، سیاسی مردم صدمه میرساند و موانع جدی را برای ملت شدن ، منافع ملی و وحدت ملی در آینده بوجود می آورد .

   تاریخ سازی های جدید برای اغراض سیاسی و دلبسته بودن به نخبه گان سیاسی و تاریخی تبار خود در بیرون از مرز های افغانستان ، مسآله ایست که هیچ گاه نخواهد توانست ارزش های مشترک سیاسی و تاریخی را برای همیاری ملی بتابا ند .

   تاریخ همین سرزمین بار ها شاهد مبارزه مردم برای آزادی و دفاع از هویت ملی در برابر تیره  وتبار های متجاوز خود بوده است.

   قیام مردم  ما در برابر کروش هخامنشی ، قیام بسوس علیه داریوش ، کچولا کدفزس علیه پارت ها ، اخشنور علیه ساسانی ها و نمونه های در جنگ های هرات و .... مبین این امر است.

   اگر کسی از برادران تاجیک این قیام هایی مردم  را قیام های آزادیبخش و در جهت دفاع از هویت ملی نداند ، نمی تواند در درون این مرز و بوم به خلق روحیه مشترک ملی و ارزش های مشترک تاریخی باور مند باشد.

   اگر هموطن عرب ما قیام های استقلال طلبانه آزادی خواهانه و عدالت طلبانه استاد سیس ، ابو مسلم ، حمزه آذرک ، سنباد ، طاهریان ، صفاریان، سرخ جامه گان ، عیاران و ... علیه تسلط عرب به رسمیت نشناسد، چگونه می توان به یگانگی های سیاسی ، تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی امیدوار بود؟

   به همین لحاظ اگر برادران ازبک ، ترکمن ، هزاره و ...  صاعقه چنگیز را با ویران کردن  کامل همه سرزمین شان و قتل عام هر جنبنده و خزنده در این سرزمین و ویرانی شهر های بلخ ، بدخشان ، تخارستان ، جوزجان ، فاریاب ، بامیان ، مرغاب ، مرو ، هرات ، سیستان ، زابل ، کابل ، غزنی و ... و معدوم کردن قطعی نفوس آنها که از دو هزار سال تا زمان چنگیز از لحاظ اقتصادی ، تجارت ، پیشه وری و زراعت آبادان بودند باور نداشته باشند و یا قتل و ویرانی دو باره همه شهر های سرزمین ما را توسط امیر تیمور صاحبقران به دلایل وابسته گی های تیره یی و تباری طور دیگری وانمود کنند و در این سرنوشت شوم تاریخی خود را شریک ندانند نمی توان به اتحاد های سیاسی ، اجتماعی و تاریخی بین اتنی ها و اقوام مختلف جامعه افغانستان باور داشت.

   به همین گونه پشتونستان خواهی زمامداران اتنی  برادر پشتون و تلاش های متداوم آنها برای اتحاد پشتون های دو طرف دیورند و بی مهری آنها نسبت به سرنوشت اتنی ها و اقوام دیگر مسآله ایست که علاوه از تشنجات دایمی منطقه وی مناسبات نا برابر اتنیکی و قومی را در روابط اتنی های با هم برادر افغانستان  رقم زده است.

   و اقعت مسلم اینست که خطوط استعماری بریتا نیا نه تنها برادران پشتون ما را تقسیم کرده است ، بلکه این خطوط استعماری ازبک ها ، بلوچ ها ، تا جیک ها ، ترکمن ها ، نورستانی ها و... را   نیز به تجزیه قومی محکوم کرده است. چرا پشتونستان خواهی گرم است و در مورد دیگران همه ساکت اند؟

   مگر ازبک ها ، بلوچ ها ، تاجیک ها ، ترکمن ها ، نو رستانی ها و ... باشنده های افغانستان نیستند ؟ با این تهداب گذاری ها، عمارت همیاری ملی به جایی نخواهد رسید. و ایجاد کننده گان این انقطابات خونین ملی نیز منفعتی از آن نخواهند برد.

    بنا برین مفاهیمی مانند اتحاد اجتماعی ، وحدت ملی ، روحیه ملی ، ارزش های ملی ، منافع ملی و دیگر ملی ها وقتی واقعیت پیدا می کنند که در یک سرزمین ، در یک جغرافیه سیاسی معین و کشور واحد ارزش های مشترک همه احترام شوند و هم باشنده گان آن پا بندی آگاهانه و داوطلبانه به این ارزش ها ابراز بدارند. باید در محدوده همین جغرافیه سیاسی و در درون همین مرز ها ، به سر نوشت مشترک فرهنگی ، سیاسی ، تاریخی و ... خود را متعهد و پا بند بدانیم. با ید همین سرزمین صاحب هو یت تاریخی ، ملی ، فرهنگی مربوط به خود گردد و این بدون مشارکت همه به امر واهی مبدل می گردد.

   بدین سان آنچه لشکرکشی ایران ، عرب ، چنگیز خان ، امیر تیمور صاحب قران ، انگلیس ، روس ، پاکستان ، امریکا ، ناتو و... برای سلب آزادی ، تمامیت ارضی ، استقلال ملی این سرزمین صورت گرفته و می گیرد نمی تواند در تاریخ تجاوز نام نگیرد، و قیام هایی مردم  ما طی تمام اعصار و قرون در برابر آ نها قیام آ زادیبخش و عادلانه نباشد.

   البته مسآله پادو های دنیای سرمایه داری و گماشتگان استخباراتی آنها زیر نام طالب و القاعده و ... جداست و تحت هیچ بهانه و شرایطی نمی تواند قیام آزادی بخش باشد.

   شاید جهانکشایی امیران و فا تحین بزرگ با آتش و خون برای فرو نشاندن عطش بیمار ناسیو نالیست های کشور های خود شان مباهات تاریخی به دنبال داشته با شد.اما کسانی که ، قربانی این جهانکشایی ها شده اند سرنوشت دیگر تاریخی دارند.

   حال بر گردیم به گلایه های دوستانه، که امیدوار هستم همه از روی دوستی ، صمیمیت در جهت استحکام همدلی ها ،خلوص نیت وهمیاری ها باشد .

   این قلم نیز یک بار موارد مخاطره انگیز را در روابط اتنی ها و اقوام افغانستان تذکر داده بودم، مگر متآسفانه همان صدا ها ی آشنا و قدیم گذشته مبنی بر فاشیست بودن و صدا هایی از این قبیل به استقبالم شتافتند و دیگر هیچ طرحی که راه کار های عملی را برای اتحاد سیاسی و اجتماعی اتنی های باهم برادر و برابر جامعه افغانستان  شناسایی کند بمشاهده نرسید.

   مقاله جناب شما هم گله و شکایه از بی مهری ها ،  خود برتر بینی ها اضافه گویی ها ، اضافه خواهی ها و ...مملواست ، که در افغانستان همه دعوای آنرا دارند ولی معلوم نیست کی درین داوری ها، حق بجانب است و کی هم چون این مسایل مد روز شده اند آنرا بر سبیل مد بکار می برد.

   جناب داکتر صاحب طوری که اینجانب (( وبلاگ وزین )) شما را مرور کرده ام چند مسآله توجه این قلم را جلب کرده است؛

   بیشترین مقالات منتشر شده از نویسنده گان ترک تبار ایرانیست ، که زیر هر نامی و هر بهانه یی که است در جنگ با هموطنان ایرانی چه آریایی و فارس و چه دیگران مصروف اند.

   من قصد داوری بالای هیچ  کدام از این مقالات را ندارم ، برای اینکه مربوط به ملت ایران اند و صلاحیت قضاوت و ابراز نظر نیز به خود آنها باز میگردد و نه علاقه دارم تا نظر یات آریایی نژاد ها را در برابر آن قرار دهم. و اما به باور من این تنش های اتنیکی در چند مرحله تاریخ ایران برجسته شده اند؛

  تحت تاثیر انقلاب اکتوبر و مداخله استالین در ایران تب و تاب ملی گرایی بالا آمد  و با گرایش ایران بسوی غرب و موازنه سازی قوا تا حدی از آن کاسته شد.

- مرحله مربوط به رقابت های جنگ سرد و کمر بند کشی ها بدور اتحاد شوروی برای رخنه بدرون جمهوری های آسیای میانه و ترک زبان شوروی.

- مرحله سوم ناشی از طرح اسراییل بزرگ و خاور میانه بزرگ امریکاست که با هجوم نظامی باید کشور های محور شرارت را از سر راه تحقق اهداف استراتیژیک و اقتصادی خود می برداشت ، و ایران نیز جز این محور شرارت است. با گیر ماندن امریکا در باتلاق عراق ، ستراتیژی هجوم نظامی یا عوض شد و یا هم به فرصت دیگر موکول گردید . این بار پلان تجزیه ایران مطرح است و درین برنامه تجزیه از چپ ترین سازمانها تا راسترین  آنها سهیم اند . نه اینکه اختلاف ترک و فارس و تاجیک و آریایی بالا گرفته ، بل اختلاف بین تبار ها و تیره های خود آریایی مانند کرد ها ، بلوچ ها و اختلافات مذهبی نیز ذیدخل اند و گیر کردن در مسایل ایران برای فرو نشاندن عطش خود ما و تکرار انتقال عین مفاهیم به افغانستان به مصلحت جامعه نیست و شرایط ترک ها و تاجیک ها در افغانستان جدا از شرایط آنها در ایران است.  

    بی مهری  ، افزون خواهی و ... زمانی به حدت و شدت خود در افغانستان می افزاید که در مناظره های تیره یی و تباری از آنها بحیث مآخذ استفاده می گردد.

   اگر به مقالات و نوشته های مانند (( آریایی واژه موهوم نژادی ساختگی ، سیاسی ، استعماری- میخ آخرین بر تابوت نظریه آریا سازی – اثر بایکوت شده فردوسی – تاریخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان – زبان هزاره ها فارسی نیست – تاثیر ترکی بر فارسی – امپراطوری شیطان – تلاش برای مسخ تاریخ و ... )) و دها  مقاله دیگر  از این دست که در وبلاگ وزین شما نشر و پخش شده اند ، نظر انداخته شود لا بد در مورد بی مهری ها اضافه گو یی ها و اضافه خواهی ها به نتایج دیگری میرسیم که شما مدعی آن هستید .

   قبل ازهر داوری بالای این نبشته ها باور این قلم آنست ، که این نبشته ها زیر تاثیر رقابت های سیاسی ایران ، ترکیه ، آسیای میانه و سیاست کمپنی های فرا ملیتی برای خاور میانه بزرگ طراحی و سر هم بندی شده اند ، که نباید راهش را به درون همبستگی ترکان و تاجیکان و دیگران در افغانستان باز کند. اگر همه آنها با لفرض دقیق و مستند هم باشند لا اقل چنین مناسبات سیاسی در تاریخ معاصر افغانستان بین ترکان و تاجیکان وجود نداشته است.

   نتیجه گیری های که با استفاده از همه این مآخذ در مقالات جناب شما و دوستان دیگر پیرامون تیره ها و تبار های قومی ، برخی از زمامداران سیاسی و دولت مردان گذشته ما ، تعدادی از شحصیت های علمی، فلسفی ، فرهنگی و ... شده مبین نظرات اساسی زیر می با شد؛

  - سرزمین  افغانستان از بدخشان تا بغلان ، از بلخ تا فاریاب، مناطق مرکزی ، قندهار ، هرات و ... متعلق به ترکان بوده است.

- بسیاری از اقوام افغانستان به شمول غلجایی ها ترک اند که زبان شان پشتو شده است.

- ترک ها قدیم ترین باشنده گان این سرزمین اند.

- تاجیکان هم در این نتیجه گیری باز مانده های ترک و عرب اند.

- زبان دری  یا فارسی هم ترکیب یافته از زبان ترکی و عربیست.

- آریایی کدام نژاد نیست ، استعمار ارو پا آنرا ایجاد کرد ه است.

- بسیاری از شاهان قدیم افغانستان مانند کوشانی ها ، یفتلی ها ، کیداری ها ، کابل شاهان و ... ترک اند.

- در مورد شخصیت های علمی ، فرهنگی ، فلسفی افغانستان نیز همین طور و ...

من درین جا برای فعلآ آرزو ندارم با مراجعه به مدارک ، متون و اسناد تاریخی  ،   تاریخ را باز نویسی کنم . ولی تذکر چند مسآله را به طور اجمالی ضروری می دانم؛

تعدادی از اقوام و ملیت های افغانستان مانند بلوچ ها ، پشتون ها ، تاجیک ها ، نورستانی ها و ... خود را آریایی می دانند. در منطقه هم کشورهای به این امر معتقد اند، حال ما با اروپای استعماری سرو کاری نداریم . به قول  مورخین افغانستان ، نه مورخین وابسته به استبداد و دربار و متعصب  قوم پرست ، بل  مورخین ضد استبداد ، ضد دربار و ضد تبعیض نژادی، همه اقوام یادشده با لا را آریایی می دانند. و برای هزارو پنج صد سال قبل از خراسان نام این سرزمین آریانا بوده است.در تآیید این مسآله می توان از روایات تا ریخ شفاهی ، اساطیر ، روایات مذهبی و روایات مکتوب تاریخی مانند اویستا ، گات های زردشت ، ریکویدا ، مها بهاراتا ، ادبیات ویدی و ... ، کاوش ها و کتیبه های بیرون شده از کشور های  افغانستان و منطقه ، مو جودیت استو په های زردشتی در بلخ ، بغلان ، حوزه مرکزی ، سیستان و ... متذکرشد.

متون تاریخی معاصر آریانا  ، مانند متون تاریخی بابلی ، آسوری، یونانی و رومی نیز آنرا  تآیید کرده اند.

     به شهادت  مو رخین افغانستان آریایی ها نیز از باشنده گان قدیم افغانستان ،آسیای میانه تا اورال و سایبریا اند، که در اثر زدو خورد ها با مهاجمین بعدی مناطق اصلی خود را از دست دا ده اند و بعدآ بجانب آسیای میانه و بخشی از تیره های آریایی از طریق افغانستان به هند و ایران تا آسیای صغیر رسیده اند و در هر کجا مدنیت های مستقل را آفریده اند.    تا جیکان نیز مانند بسیاری از اقوام افغانستان آریایی اند.  زبان دری از زبان اویستا و فارسی قدیم بو جود آمده است. زبان اویستا ، فارسی قدیم و دری یک زبان اند  ، که زبان دری مانند سایر زبان های دیگر مراحل مختلف رشد خود را سپری کرده است .

   محل پیدایش زبان دری هم همین سرزمین است ، که گویش های سغدی ، تخاری، بلخی و  برخی لهجه های دیگر در پیدایی و تکامل آن اهمیت اساسی داشته اند و مانند دین زرد شت توسط تیره های آریایی به غرب انتقال کرده است و مدت ها قبل از اسلام و حتی در شکل اویستایی آن زبان منظوم بوده است.

   اگر زبان دری وجود نداشت، چگونه دیگران آنرا بحیث زبان دیوان ،دفتر ، قلم و دربار پذیرفتند؟ آیا ممکن است، بدون تیره و تبار زبان بوجود بیاید ؟ .

   مسآله کاملآ دلچسپ اینست که تاجیکها در همین سرزمین مدنیت آفریدند، دود ما نهای از زمامداران سیاسی را بوجود آورده اند ، در دفاع از هویت تاریخی و ملی سهم گرفتند ولی در تمام خط کشیهای  جغرافیه سیاسی افغانستان محل بود و باش آنها معلوم نیست !؟ اینست داوری بی طرفانه !؟

   در مورد دود مان های کوشانی ، یفتلی ، کیداری ، کابل شاهان ، غوری ها و .... نیز نظریات ارایه شده درین مقالات ، مغایرت با تواریخ غبار ، کهزاد ، حبیبی و ... دارد . ولی راه ها و شیوه های اساسی تاریخ نگاری حکم می کند که با ید برای باز خوانی مجدد تاریخ  از کاوشهای بیشتر باستان شناسی ، تحقیق روی زبان های قدیمی افغانستان و خوانش بیطرفانه کتیبه های موجود استمداد گرفته شود ، که امید وارم چنین کاری در آینده محقق شود و بدون بغض و حب تاریخ و از جمله تاریخ تیره ها و تبارهای افغا نستان بیش از پیش روشن تر گردد .

   در مورد شخصیت های علمی ، فرهنگی ، فلسفی ، شعرا و ...   بیشتر قضاوت به محل بود و باش و اینکه  امروز آنها به این زبان در این مناطق  سخن می گو یند ، صورت گرفته است. از آنجایی که همه می دانیم مهاجرت های پیوسته بشری و تسلط اقوام فاتح در تغیر آرایش قومی و  زبان با شنده گان یک منطقه امر طبیعی است. سرزمین های عراق ، مصر ، سوریه ، لبنان و ... قبل از اسلام عرب نبودند و به زبان عربی سخن نمی گفتند . حال اگر به هویت یک دانشمند مصری قبل از اسلام هویت عربی بدهیم حتمآ به ره خطا رفته ایم .

   در ترکیه ، ایران ، قفقاز ، آسیای میانه ، افغانستان و هند  از این اتفاقات فراوان رخ داده است. نقش مها جمان و اقوام استیلا گر در تغیر هویت و زبان در این مناطق نقش اساسی بوده است. زبان ها و تیره های زیادی در نتیجه تهاجمات پی در پی و مهاجرت های پیوسته در تاریخ مدفون گردیده ا ند  و جای آنها را کتله ها ، تیره ها، اقوام و زبانهای دیگر پر کرده اند. خود افغانستان و آسیای میا نه و تاریخ سیاسی استقرار دولت ها و دست بدست شدن مناطق درین مرز و بوم حکایت گر روشن این مسآله است. حال اگر به یک دانشمند تاجک گذشته در سرزمینهای ازبکستان ، ترکیه ،  و جا های دیگر برای اینکه این سرزمین ها به زبان دیگر حرف می زنند هویت ترکی بدهیم و با لعکس آن به یک ترک هویت تا جکی بدهیم این بر داشت به طور طبیعی اشتباه آمیز است .

   ما بعد از استیلای چنگیز در کشور خود شاهد معدوم شدن قطعی نفوس تعدادی از شهر های مهم افغانستان بودیم، که به هیچ صورت جای آنها را هم تیره ها و هم تبار های بومی شان پر نکرد و  جابجایی اقوام دیگر بجای آنها به شکل گیری هویت ها وزبان هایی دیگر انجامید.

   در مسآله زبانها و داد و گرفت شان از یکدیگر از یک طرف این مسا له به تسلط اقوام مهاجم و جابجایی مهاجمین تازه وارد مربوط بوده  و از جانب دیگر این زبانها برای رشد و انکشاف خود مجبور بو ده اند به چنین وام دهی و وام گیری بپردازند ، تاثیر عربی بر دری یا با لعکس آن یا به همین ترتیب تاثیر ترکی بر دری و با لعکس آن کاملآ مشهود است ، نه اینکه به این نتیجه برسیم که اشتراک چند واژه در دو زبان یکی را مخلوق دیگری بسازد.

در مورد اثر گذاری  زبان سومری بر ترکی یا بالعکس آن نباید این دو زبان را یکی دانست. به گواهی تا ریخ مدنیت های قدیم سومری ، بابلی ، آسوری ، کلدانی ، قدیمترین مدنیت های نژاد سامی اند که از خود خط و کتابت داشته اند. بسیاری از افسانه ها ، اساطیر و روایات تاریخی آنها در سنگ نوشته ها و کتیبه ها موجود است . تاریخ بیاد ندارد که این اقوام از جای دیگر به این سرزمین وارد شده باشند.

   ولی آنچه مسلم است این است که حروف و نوشته های میخی ، آرامی ، خروشتی از این منطقه تا آسیای میانه ، چین و هند رسیده است و بدون شک واژه های در زبان های شرق از آنها باقی مانده است.

   به هر صورت اعتقاد این قلم بر اینست ،که قبل از اینکه ما برای کسی در درون افغانستان و یا بیرون از مرز های آن اصالت تباری و تیره یی و نژادی درست کنیم به خود این تیره ها مربوط است که هویت نژادی و قومی خود را مشخص سازند. نه دعوای نژاد خالص در این مناطق ممکن است ونه نژاد سازی های جدید سیاسی قابل قبول.

   ملت مقوله بیولو ژیک و تباری نیست بل در تشکل آن زبان ، فرهنگ ، تاریخ مشترک سیاسی ، سرزمین ، بازار اقتصادی و ... نقش دارد. بسیاری از کشور های کثیر النژادی وجود دارند که پایه داری آنها به هویت ملی ، منافع ملی ، روحیه ملی  و ... نسبت به  این مفاهیم در کشور یک نژادی بیشتر است.

   آنچه به تبار و نژاد مربوط می گردد تشخص های جینیتیک مبنی بر داشتن قواره فزیکی مشابه ، شکل و شمایل ظاهری و مانند این ها را باید در نظر گرفت. که شهروندان کشور های  ترکیه ، ایران ، آذربایجان و ... با نژاد های مفروض به هیچ صورت از یک تبار و یک نژاد نیستند و تسلط سیاسی و فرهنگی توانسته است پایه مشترکات زبانی آنها را بسازد.

    آنچه به کشور ما مربوط است نه قدیم بودن و بومی بودن مایه افتخار است و نه جدید بو دن مایه شرمساری  . آنچه که مایه شرمساریست این است که ما نمی توانیم در قبال هدایت جامعه از گودال تنازعات قومی و تباری و انقطابات خونین سیاسی و ملی به مسیری حرکت کنیم، که راه مشارکت همه جانبه را در تمام عرصه های حیات اجتماعی میسر بسازد.

   حال مسآله تفرقه افگنی ها خود محور بینی های اتنیکی و قومی ، اکثریت و اقلیت سازی های سیاسی ، اضافه خواهی ها ، اضافه گویی ها ، فصل کردن ها و دها مورد از این قبیل را به قضاوت خواننده گان می گذارم. و از سروران گرامی تقاضا دارم که به وبلاگ وزین شما سر بزنند و از مقالات منتشر شده در آن فیض ببرند .

   من از این جهت به باز نویسی دوباره  مقالات نپرداختم ، که  قصد مباحثه با شما و سایر دوستان را درین مورد نداشته و ندارم . نمی خواهم درین درگیری ها درین زمان شرکت کنم و ازین جهت نیز از آن صرف نظر کردم که به دو باره خوانی تاریخ نپردازم.

   حوادث مشابه در شمال کشور ، کابل و بسیاری از مناطق بعد از 1992 در اثر سرودن اشعار طولانی یکی در مذ مت ترک و دیگری در مذمت تاجک و همین اکثریت سازی های ترک و تا جک بروز کرد ، که منجر به شکل گیری های خونین قومی وسیاسی شد و نتیجه قطعی آن از همان قبل معلوم بود . درین برهه زمانی ما با واقعیت آن زمان کاملآ رو برو هستیم و تکرار خونین تر از آنرا دور از انتظار نمی دانیم به دلیل اینکه بازی گران قویتری اینبار در تشدید مخاصمات قومی و افتراقات تباری نسبت به گذشته حضور دارند. و سلاح القاعده و تروریزم نیز توجهه گر این تجاوز!