دمکراسی و  مبارزه طبقاتی

فصل اول :  جمهوری آتن


مقدمه

با بازنگری به جوامعی که دمکراسی در آنان از رشد و ثبات نسبی ای برخوردار بوده  به این نتیجه می رسیم که برخلاف ادعای اصلاح طلبان لیبرال، دمکراسی نه تنها محصول آشتی طبقاتی نیست بلکه همواره از طریق  مبارزه طبقات  فرودست جامعه علیه امتیازات سیاسی و حقوقی طبقات فرا دست به ثمر نشسته است. در طول تاریخ هرگز دیده نشده که طبقات حاکم از امتیازات اقتصادی و اجتماعی خود چشم پوشیده و حاضر شوند بصورت داوطلبانه از این برتری بگذرند و منابع و ابزار قدرت و ثروت را به شکل عادلانه تری باز توزیع نمایند. با نگاهی به جامعه یونان باستان که زادگاه دمکراسی به شمار می آید می توانیم به چگونگی تکوین دمکراسی از درون تضادها و مبارزه طبقاتی پی ببریم.

آنچه به نام یونان شناخته می شود در حقیقت مجموعه ای از دولت شهرهای مستقلی بوده که تحت سیطره طبقه اشراف (آریس توی) قرار داشته که کشاورز انی را برای کشت زمین های بزرگ و حاصلخیز خود به کار می گماردند. با رشد تکنولوژی و کشف آهن رفته رفته صنعتگران و پیشه وران بو جود آمده و خود را از خیل کشاورزان جدا کردند. با ازدیاد محصول و رشد دریانوردی، بازرگانان و دریانوردان هم به ساختار طبقاتی آن پیوستند. روابط و مناسبات اجتماعی و سیاسی یونان به شکلی بود که تمامی طبقات موجود کم و بیش به طبقه حاکم یا اشراف وابسته بودند. این طبقه نه تنها مالکان زمین های بزرگ و حاصلخیز بلکه همزمان فرماندهی ارتش و مدیریت اجتماعی و سیاسی دولت شهرها را نیز در اختیار داشتند.

با رشد و شکوفائی اقتصادی و بخصوص ظهور "پول"  بعنوان واسطه تبادل کالا در سده 700 ق م  دگرگونی  تازه ای در قوا و شرایط اجتماعی یونان حادث گشت.
اگر تا آن دوره وابستگی به نیاکان اصیل و مالکیت زمینهای بزرگ و حاصلخیز حرف اول را می زد و به اشراف موقعیت برتری  را نسبت به دیگر طبقات می بخشید، اینک داشتن پول و سرمایه  نیز به همان اندازه منشاء  نیرو و قدرت اجتماعی شد. بدین سان دگرگونی پیوندهای تولیدی و تضاد منافع میان این طبقه نوخاسته با زمین داران بزرگ اندک اندک به دگرگونی تازه ای در زندگی اجتماعی انجامید. در مراکزی که طبقه میانی بازرگان  و صنعتگر بیش از هر جای دیگر توانگر و نیرومند شده بود  حکومت از دست اشراف زمین دار بیرون رفت و با همکاری طبقات پائین تر جامعه بدست طبقه میانی افتاد.  به دیگر سخن قشر های بیشتری از مردمان دست اندر کار اداره سیاسی جامعه می شدند و در نتیجه شکل حکومتی پدید آمد که یونانیان آنرا "دموکراتیا "
Demokratia
یعنی فرمانروایی مردمان یا خلق می نامیدند. (1)

البته جا به جائی قدرت در هر مرحله از طریق شورش ها و بعضا استقرار دیکتاتوری های فردی همراه بود که در طی دوران گذار به دمکراسی بیانگر کشاکش طبقاتی برای استقرار نظام حکومتی طبقات مختلف بر مبنای منافع اقتصادی و سیاسی شان بوده است. بهترین نمونه مبارزه برای استقرار دمکراسی را می توان در دولت شهر آتن یافت که در آن دمکراسی از پیشرفت بسزائی برخوردار گشت و در حقیقت به شکل کلاسیک رسید.
آتن بزرگترین شهر و مرکز ناحیه "آتیکا" در یونان بوده است که پس از زوال تمدن "موکنی"  مردمانی وابسته به قبایل "ایونی" در آنجا سکنی گزیده بودند. این مردمان از چهار عشیره یا "فوله" بودند. هر فوله دارای رئیسی بود که لقب "سلطان فوله" (فولو باسیلیوس) را داشت و به سه "فراتریا" ( گروه برادری) تقسیم می شد. هر فراتریا در برگیرنده سی خاندان و هر خاندان از سی خانوار تشکیل می شد. کسی به عنوان شهروند شناخته می شد که متعلق به یکی از این فوله ها باشد. از لحاظ سازمان اداری هر فوله به دوازده ناحیه (ناوکرایا) تقسیم می شد. هر ناحیه موظف بود که تعداد معینی سوار و یک کشتی در اختیار ارتش و نیروی دریایی قرار دهد.
برای قرنها قدرت سیاسی در دست اشراف بود که "شهریاران " به شمار می آمدند و بالاخره یکی از ایشان حاکم شد و بعنوان پادشاه در راس طبقه اشراف قرار گرفت.  دیگر اشراف نیز در کارهای کشورداری به او کمک می کردند. حکومت در این منطقه موروثی بود و با مرگ هر یک از شهریاران مقام او به اولاد ش انتقال می یافت. این سنت تا هزاره اول ق م ادامه داشت.

 

 رفته رفته سر کرد گان اشراف که در اداره مملکت به پادشاه و شهریاران کمک می کردند منافع شان با این نظام تصادم پیدا کرد چرا که توانسته بودند در اداره سیاست و کارهای اجتماعی نقش اساسی تری را برعهده بگیرند و بالاخره توانستند حق موروثی را لغو کرده و فرمانروایان شان را انتخابی کنند. در سال 752 ق م مدت سلطنت را ادواری کرده و به ده سال تقلیل دادند. در سال 714 توانستند حق پادشاهی را از انحصار شهریاران بیرون آورده و به کل وا بستگان طبقه اشراف بسط دهند و همچنین مدت آن را از ده سال به یکسال کاهش دهند. این اصلاحات اريستوکراتیک بالاخره در سال 683 به نقطه ای رسید که حکومت آتن را به 9 نفر اعطا کرده و نام ایشان را "آرخون" نهادند. بدینوسیله حکومت سلطنتی در طی چند قرن به حکومت چند نفری درآمد که یونانیان آن را به نام "الیگارشی" نامیدند.


.... در آغاز قرن هفتم (ق م) نفوذ و سلطه اشراف زمین دار در آتن به جایی رسید  که همه زمینهای حاصلخیز آن شهر به دست چند نفر افتاد.
بدین سان به دگرگونی بنیادی احساس  شد و خطر شورش از هر سو اشراف آتن را در معرض خطر قرار داد. زیرا چندی پیش از آن بود که یکی از اشراف بنام "کولن" کوشید که از وضع نا استوار سیاسی و اجتماعی آتن بهره برداری کند و نیروی مطلقه را بدست گیرد و بدین قصد شورشی بر پا کرد اما پیروز نشد و علت شکست وی این بود که نمی دانست و نمی توانست پشتیبانی کشاورزان را جلب کند. اما به هر حال اقدام  وی به گروه های اشرافی آتن هشدار داد و ایشان را به چاره جویی برانگیخت. (2)

دلیل این نابسامانی، قدرت اقتصادی اشراف بزرگ بود که توانسته بودند با صدور کالاهای کشاورزی به شهرهای همسایه قدرت مالی بسیاری بدست آورند و کلیه زمینهای حاصلخیز را ابتیاع کرده و کشاورزان آزاد را به خود مقروض سازند. طبق قوانین اشرافی در صورتیکه بده کاران نمی توانستند وام های خود را پرداخت کنند اعضای خانواده ایشان را به بردگی در می آوردند و اگر طلبکار به کار ایشان نیازی نداشت آنها را به بردگی می فروخت و یا زمین های شان را به گروی اشراف طلبکار در می آوردند و از کل درآمد زمین فقط یک ششم به کشاورز می دادند و بقیه را بابت بدهکاری به جیب طلبکار سرازیر می کردند. با چنین قوانینی رفته رفته کشاورزان و اعضاء خانواده شان به بندگی اشراف در می آمدند. این امر باعث نارضایتی کشاورزان گشته بود تا حدی که نظام الیگارشی اشراف را با مخاطره روبرو ساخت.به همین علت بالاخره در سال 594 و 593 ق م اشراف وادار گشتند که فرد حکیمی  بنام "سولون" را به سمت "آر خون اول"  آتن برگزینند و به او جهت نجات از این شرایط خطرناک اختیارات ویژه ای بدهند.

 

 سو لون یکی از شش مردان برجسته یونان محسوب می گشت. مردی بود از طبقه توان گران غیر اشرافی و شاعری که به شرایط دوران اش کاملا آگاه و به عدالت معتقد بود.
آزمود گی و آگاهی ژرف و اندیشه ورزیده اش به وی یاری کرد که بحران اجتماعی را به درستی ارزیابی کند و تا آنجا که می تواند از شرایط و امکانات زمان برای کاهش تضادهای درونی جامعه آتن طرح سازمانی نو در اندازد و از این راه خشم و نا آرامی را که در نتیجه بیدادگری طبقه اشراف در میان قشر ها و طبقات کشاورزان کوچک پدید آمده بود فرو نشاند.(3)
این اعتقاد سو لون را مکلف ساخت تا به پا خیزد و همشهریها یش را که تمام نیروی خود را با مبارزات کورکورانه تلف می کنند به راه راست فرا بخواند.  او
می دید  که شهر با چه گام های بلندی به پرتگاه تباهی نزدیک می شود و کوشید تا از ویرانی آن جلوگیری کند. (4)
سو لون معتقد به عدالت و تعادل و آشتی طبقات بود. انگیزه او برای گرفتن زمام امور و اجرای طرحهای اصلاحی برای بازگرداندن هارمونی به جامعه آتن بود.
او هرگز خیال براندازی حکومت اشراف را نداشت و به همین واسطه توانسته بود تا حدودی رضایت آنها را در اجرای طرح هایش جلب کند. اما از طرف دیگر نمی توانست خواست های کشاورزان را نیز در حد کمال بر آورده سازد. ارسطو درباره نتیجه کارهایش می نویسد: گروه دمکراتیک می پنداشت که وی ( سو لون) به یک تقسیم جدید کلی زمینها دست می زند و اشراف می پنداشت که وی همان سازمان پیشین را نگه خواهد داشت و یا آن را اندکی دگرگون می سازد. اما او با هر دو گروه مخالفت کرد. (5)

در نتیجه با اینکه اصلاحات وی ساختار نوینی به جامعه آتن بخشید اما نتوانست مبارزه طبقاتی را کاهش دهد و هرگز به مرز دمکراسی نرسید. با این حال زمینه را برای آینده گان فراهم آورد تا بر آن مبنا بتوانند اصلاحات مورد توجه طبقات دمکرات جامعه را پیاده کنند.

 

اصلاحات سو لون و نتایج آن

 

 

در قسمت گذشته گفتیم که چگونه  با  قدرتمند  شدن دیگر اشراف و بالا  گرفتن  نارضایتی  طبقات  نوخاسته  در جامعه آتن، حکومت پادشاهی در روندی به حکومت  الیگارشی انجامید و با تداوم مبارزه طبقاتی ، طبقه اشرافیت مجبور به انتخاب فردی حکیم بنام سو لون گشت تا ایشان را از شرایط خطرناک شورش های فرو دستان جامعه نجات دهد. البته از وقایع اجتماعی آن دوره گزارش های تاریخی دقیقی در دست نیست و نمی توان به ذکر وقایع  مهمی که باعث چنین دگرگونی هایی در آتن گشت  پرداخت. اما  با رجوع  به  مطالب مطروحه  در آثار شعرا و فلاسفه  میتوان به شرایط عمومی آن دوران  پی برد. مثلا می دانیم که منطقه  آتیکا و شهر آتن  نسبت به دیگر شهرهای یونان دیرتر دچار این دگرگونیهای اجتماعی شد و اقتصاد بیشتر بر مبنای کشاورزی  قرار داشت. در نتیجه ساکنان آن هنوز دهقان هايی محافظه کار و وابسته به زمین های اشراف بودند. "ورنریگر" که آثار فیلسوفان و شعرای یونان را مورد پژوهش قرار داده می گوید: "خواست ها و شکایات توده مردم به آسانی به عمل سیاسی آگاهانه نمی انجامید مگر در آنجا که تربیت یافت گان طبقه بالا تحت تاثیر آنها واقع می شدند و یکی از مردان اشرافی از سر جاه طلبی یا بینش حقیقی به یاری توده مردم

می شتافت و زمام رهبری شان را می گرفت. کارگران کشت زار ها ، خدمتگزاران اربابانی بودند که تصاویر شان را درحال سفر با ارابه های کوچک به مجالس جشن یا تشییع جنازه یکی از دوستان شان ، روی گلدان های قدیمی می توان دید،این اربابان همچون نیرویی فشرده در برابر روستاییان ایستاده وبا غرور طبقاتی در برابر توده  فرو دستانی  که  سو لون حال فلاکتبار شان را در شعر "یامبی" معروف خود مجسم ساخته است ، سدی استوار کشیده بودند...وقتی که سو لون با قانون خود تجمل و حضور زنان مشگر را در مراسم تشییع جنازه اشراف ممنوع ساخت در واقع این عمل تسلیم در برابر احساسات توده مردم بشمار می رفت.(6)
آنچه سو لون در "خشت خام" می دید این بود که در اثر مبارزه طبقاتی میان طبقات فرودست و اشرافی که به هیچ صراطی مستقیم نبودند کار به اغتشاش و هرج و مرج خواهد کشید و از آنجائیکه با تاریخ دیگر شهرهای یونان آشنائی داشت ،می دانست که در چنین شرایطی یکی از اشراف با اتکاء به نیروی مردمی دیگر اشراف را قلع و قمع کرده و دیکتاتوری فردی را جایگزین الیگارشی خواهد نمود و نهایتا همین دیکتاتوری بر علیه مردم بکار گرفته خواهد شد. جلوگیری از این واقعه انگیزه اصلی سو لون برای قبول مسئولیت خود بود. یعنی برقراری عدالت از طریق قانون آشتی طبقات متخاصم.

در آن زمان اختیار قضاوت در دست اشراف بود و قانون مدونی  وجود نداشت. قضات اشرافی بر مبنی عرف و عادت و معمولا بر علیه کشاورزان و بدهکاران رای صادر می نمودند و این بی عدالتی ها طبقات فرودست را خشمگین و معترض می ساخت. تشدید تضادهای طبقاتی میان آزاد مردان و اشراف به اعتراضات مردمی در مقابل سوء استفاده های سیاسی اشراف از اختیارات قضات تقاضای قانون مدون را محور مبارزات ایشان ساخته بود. مردم خواهان معیارهای ثابت در امر قضاوت و اجرای عدالت بودند.چنین دیدگاهی در شعرهای سو لون متجلی گشته بود و به اشراف هشدار می داد که در صورت تداوم چنین شرایطی سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. او می گفت: رهبران مردم ، اندیشه ای جز پر کردن کیسه خود ندارند،نه از دارایی  دولت چشم می پوشند و نه از گنجینه پرستشگاه ها، و به مرزهائی که الهه عدالت معین کرده اعتنائی ندارند .....الهه عدالت....دیر یا زود بی هیچ تردید می آید و همه به سزای اعمال شان می رسند....شر اجتماعی چون بیماری همه گیر است که هیچیک از ساکنان شهر نفرین شده در امان نمی ماند و هر شهری که نفاق و نبرد طبقاتی در ان رواج یابد این بیماری در ان ظاهر می گردد.... روحم به من فرمان می دهد که این نکته را به آتنیان بیاموز م (7)
"یگر" تاکید می کند که تمامی سخنان و عملکرد سو لون در جهت جلوگیری از افراط و تفریط بوده است ... اصلاحات او یافتن واسطه ای است میان توانگری مفرط و تهیدستی مفرط ،قدرت مفرط و بی قدرتی مفرط ،مزایای حقوقی و محرومیت از حقوق . گرچه او از این طریق نمی توانست هر دو طرف را راضی کند ،با اینهمه هر دو طبقه غنی و فقیر قدرتی را که بدست آوردند یا توانستند نگاه دارند،مدیون او بودند. سو لون بوسیله تصاویر موثر موفقیت خطرناک خود را میان دو طبقه متخاصم مجسم می سازد. می داند که قدرتش فقط از مرجعیت اخلاقی خدشه نا پذیرش ناشی است.(8)

سو لون با تدوین قانون اساسی و ثبت قوانین مدون مدنی و اجرائی به خواست محوری طبقات آزاد پاسخ داد. در قانون اساسی سو لون طبقات اجتماعی آتن به رسمیت شناخته شد و با معیار قرار دادن مالکیت زمین و درآمد حاصله از آن متمایز می گردند. طبقه اشراف و ثروتمندان بزرگ که بیش از پانصد مدیمنوس یا در حدود بیست و شش هزار و پانصد لیتر گندم و دانه های دیگر یا معادل ان شراب و روغن زیتون درآمد داشتند به عنوان "پانصد یان" شناخته شدند. سپس طبقه " اسواران "بودند که درآمد شان پانزده هزار و هشتصد لیتر بود.طبقه سوم " جفت داران نام گرفتند ،چرا که حداقل دارای یک جفت گاو شخم زن بوده و درآمد شان برابر با هفت هزار
و نه صد لیتر بود و طبقه چهارم " مزد گیران " کسانی بودند که درآمد شان کمتر از طبقه سوم بود. باید دقت کرد که جمعیت برده ها به رسمیت شناخته نشده و در قوانین سو لون دارای هیچگونه حقی نبودند. اصولا در تاریخ برقراری دمکراسی آتن این طبقه هرگز نتوانست به سازماندهی و تشکیل طبقاتی دست یابد و به همین علت تاثیر مستقیم ای در شرایط و تغییرات اجتماعی و توازن قدرت سیاسی نداشت. اعتراضات ایشان به شکل تمرّد و فرار فردی و جمعی ظاهر گشت و هرگز سازمان یافته و با اهداف مشخص نبود.

اصولا دمکراسی نظامی است سیاسی که در آن نیروهایي می توانند منافع خود را تامین کنند که نسبت به دیگران از سازماندهی و تشکل منسجم تری برخوردار باشند.
این واقعیت در نقطه مخالف دیدگاه پوپولیستی  قرار می گیرد که با گردآوری نیروهای مردمی در سازمان ها و جبهه های "تمام خلقی" حول محور رهبری کاریزماتیک  و شعارهای عوام فریبا نه ،مرزهای قشری و طبقاتی را مخدوش ساخته و آنان را از شکل دهی و سازمانهای مورد نیاز خود در امر پیشبرد مبارزات طبقاتی محروم می سازد. کما اینکه برده های آتنی بعلت عدم تشکل و سازمان یافت گی ویژه طبقاتی شان در روند دمکراسی نقش موثری نداشته و از مواهب آن محروم ماندند.

 

اقدام دیگر سو لون تدوین قوانین و تشکیل دو دادگاه برای رسیدگی به جرایم و نقض قوانین بود. دادگاه "آریوس پاگوس" که نظارت بر اعمال عمومی و خصوصی افراد جامعه را انجام می داد و دادگاه " هلیایا" که رسیدگی به دعوا های حقوقی و به دادخواست ها و محاکمات کیفری را دنبال می کرد. کلیه طبقات اجتماعی حق داشتند که به عنوان هیئت داوران در این دادگاه ها شرکت کنند. بدین ترتیب حق انحصاری اشراف در قضاوت از ایشان سلب گشته و به کلیه طبقات منتقل شد. این نخستین گام در راه دفاع از حقوق مدنی و افراد جامعه به شمار می رفت.


قدم بعدی ارائه مجموعه قوانینی بود که به نام " سیساخثیا" یا " سبکبار سازی " معروف گشت.طبق این قوانین کلیه وام های کشاورزان به طلب کاران شان بخشوده شد و زمین های ایشان از دست اشراف بیرون آمد. دیگر اشراف حق نداشتند کشاورزان و خانواده های ایشان را به یبگاری و بردگی مجبور کنند و اگر افراد خانواده ایشان فروخته شده بودند می توانستند با پرداخت وام آنان را آزاد کنند. همچنین مقیاس مسکوک و وزن ها و مقدار ها  تعیین  و همسان گشت. این مجموعه قوانین که اصلاحات اقتصادی سو لون را شامل می گشت امتیازهای بسیاری به دو طبقه "اسواران " و " جفت داران " داد .اما طبقه " مزد گیران " که خواهان اصلاحات ارضی و تقسیم مجدد زمین بودند به اهداف خود نرسیدند.
دیگر اصلاحات سو لون در زمینه ساختار سیاسی و اجتماعی بود که بسیار حائز اهمیت است وبا اینکه به خواست های طبقات دمکرات جامه عمل نپوشاند اما راه  را  برای آینده  به روی شان گشود. " مزد گیران "که اکثریت جامعه آزاد را تشکیل می دادند و تمایل به شورش و برهم زدن نظم سیاسی و اجتماعی در ایشان قوی بود می بایستی به حداقل حقوقی می رسیدند تا خود را در جامعه سهیم دانسته و از اقدامات ساختار شکن خود داری می کردند.  به همین علت " فوله ها "از انحصار اشراف بیرون آمده و به عنوان "انجمن خلق " یا "اکلیسا"  در برگیرنده کلیه مزد گیران شد. در این انجمن ها که در برگیرنده کلیه افراد آزاد جامعه بود هر کس به صورت داوطلبانه و به اختیار خود می توانست شرکت کند.  در این انجمن ها بود که تصمیم نهایی درباره قوانین و کارهای عمومی گرفته می شد و در برابر آن ، ماموران عالی رتبه و نیز       آر خون ها( فرما نداران مرکزی انتخابی)  پاسخگوی کارهایشان بودند. همچنین نهاد دیگری به نام " شورای خلق یا "بوله" تشکیل گشت و به عنوان مرکز و مظهر سازمان سیاسی جامعه درآمد که از هر فوله یا عشیره چهارگانه یکصد نماینده و جمعا چهار صد نماینده به آن اعزام می شدند. اما حق انتخاب آر خون ها و فرما نداران یا به عبارت دیگر دستگاه اجرایی آتن همچنان در انحصار طبقه اول ،یعنی اشراف و زمین داران بزرگ باقی ماند. در مورد انتخاب دیگر مسئولان و مدیران سیاسی حق رای به سه طبقه نخست داده شد.و بدین گونه طبقه " مزد گیران " از حق انتخاب دستگاه مجریه محروم ماند.

شکل نوینی که سو لون به جامعه آتن بخشید، از یکسو بسیاری از بی سامانی ها و آشفتگی ها و ستمگری ها را از میان برداشت. اما از سوی دیگر از دیدگاه طبقات و قشر های تهیدست و زیر فشار ، یعنی کارگران مزدور و دهقانان بی زمین ،آنگونه که باید دگرگونی بنیادی نبود.نخست اینکه امید آنان به تقسیم دوباره زمین با شکست روبرو شد و از سوی دیگر فرمانروایان جامعه همچنان از میان توانگر ترین قشر ها یعنی زمین داران بزرگ برگزیده می شدند، هرچند طبقات دیگر نیز اکنون می توانستند در شیوه کار آنان نظارت داشته باشند...چنانکه ارسطو می نویسد: " گروه دمکراتیک می پنداشت که وی (سو لون) به یک تقسیم جدید کلی زمین ها دست می زد و اشراف می پنداشت که وی همان سازمان پیشین را نگه می داشت یا آن را دگرگون می کرد.اما او با هر دو گروه مخالفت کرد(ارسطو،جمهوری آتن فصل11)

 

 اصلاحات سو لون بر قدرت سیاسی طبقه متوسط افزود اما نتوانست اشراف و طبقه مزد گیران را راضی کند و به همین علت تقریبا بلافاصله مبارزات طبقاتی به شکل حاد تری در آمد. آموزش های سیاسی این حکیم ژرف اندیش نیز تاثیر کمی در طبقه اشراف داشت و نتوانست آگاهی عمیق و آینده نگری مطلوب را جایگزین نفرت آنان از طبقه دمکرات کند. هنگامیکه این مرد سیاسی به هموطنان اش اندرز می داد که با کارگران ستمدیده آتن به عدالت رفتار کنند، اندیشه دمکراسی به ذهنش خطور نمی کرد و هر چند که بعدها  دمکرات ها او را پدر دمکراسی خواندند. یگانه مراد او این بود که دولت اشرافی قدیم را بر پایه اخلاقی و اقتصادی سالم استوار سازد و هیچ حدس نمی زد که این دولت در حال فروپاشی است. ولی اشراف نه از تاریخ درس آموخته بودند و نه از درس سو لون فایده ای بردند،همینکه او از مقام خود کناره گرفت آتش مبارزه در درون حزب با شدتی تازه زبانه کشید.(9)

 

تداوم مبارزه طبقاتی ، ظهور و سقوط دیکتاتوری

 

 

 مبارزه طبقاتی در سطح جامعه و آموزش های سو لون باعث شد تا دسته ای از اشراف متوجه نقش تعیین کننده توده های مردم در فضای سیاسی و اجتماعی آتن گردند ایشان متوجه عقب ماندگی جهان بینی طبقه و حزب خود از شرایط عینی آتن گشتند. اشعار و نمایش های کسنوفانس حضور چنین دیدگاهی را در آن دوران متجلی ساخته و نبردی را که علیه اعتقادات دینی سنتی و آرمان های زنگ زده طبقه اشراف آغاز گشته بود متجلی می سازد. البته حکومت طبقه اشراف و فرهنگ اشرافی که منبع اصلی و محرک تربیت قوم بود، در سرزمین اصلی زمانی درازتر از ایونیا برقرار ماند و در درجه اول به همین سبب هر حرکت جدید در سرزمین اصلی مجبور بود به صورت معین و مشخص در برابر آرمان سنتی بروز کند. کسنوفانس با آگاهی و اتکاء مغرورانه به نیروی ذهنی خویش جهان بینی اشرافی را سنگواره ای فرسوده نامیده و بر آن تاخته بود .(10)

شرایط ذهنی و فرهنگی آتن بیان کننده فعل و انفعالات معین جامعه وصف آرایی طبقاتی آن دوران بود. شرایط سیاسی آتن بسیار آشفته گشت و شورش های طبقات تهی دست و ضد شورش های اشرافیت بارها این شهر را بدون آر خون و یا فرما نداران محله ها باقی گذاشت. اشراف که اینک یکپارچگی خود را از دست داده بودند از عدم تشکل توده ها ی مردم به نفع خود استفاده کردند  تا بتوانند بر دیگر گروه های اشرافی آن شهر در مقام دیکتاتور مسلط گردند.  قوانین شاق و سختگیرانه، توده دهقان و اجاره داران وامدار را در معرض بندگی مالکان بزرگ قرار داد و اندیشه انقلاب را در درونشان برانگیخت و اشراف ناراضی رهبری این توده تنگ دست را که در عمل از حقوق سیاسی کاملا بی بهره بودند، به عهده گرفتند و کوشیدند تا به یاری آن ،زمام قدرت را بدست آورند. توان گران تازه به دوران رسیده که به اشراف پیوسته بودند از طرف اشراف به مهربانی پذیرفته نشدند زیرا اشراف هرگز بازرگانان پولدار را به چشم همدلی ننگریسته اند.به هر حال همدستی با آنان برای اشراف سود سیاسی نداشت زیرا اشراف به سبب این همدستی از توده بی زمین و بی پول روزبه روز دورتر شدند و تضاد میان این دو طبقه به صورت تضاد غنی و فقیر در آمد و بدین سان مانعی برای انقلاب نماند.(11)

در این شرایط جامعه آتن از لحاظ منافع طبقاتی به سه تمایل سیاسی تقسیم گشت و در راس هر یک رهبری از خانواده های اشرافی رقیب، قرار گرفت.
اول دشت نشینان " یا "پدیاکوی" که همان طبقه اشراف و توان گران تازه به دوران رسیده را در بر می گرفت و خواستار بازگشت به دوران قبل از اصلاحات سو لون بودند و شخصی بنام "لوکورگوس" را به رهبری برگزیدند تا امتیازات از دست رفته شان را باز پس گیرند. دوم " ساحل نشینان " یا "پارالی یوی" نامیده می شدند متشکل از بازرگانان ،کشاورزان توانگر و زمین داران کوچک که بیشترین منافع شان در چهار چوب اصلاحات سو لون خلاصه می گشت و رهبر شان فردی بنام "مگا کلسی" از خاندان اشرافی " الکایونیدها" بود. و بالاخره                " کوهستانیان" یا "دیاکریا "که از پیشه وران ، کشاورزان بینوا و کارگران مزدور بودند که اکثریت را تشکیل داده  و از اصلاحات سو لون نیز نفعی عايدشان نگشته بود و بزرگترین تهدید برای نظم موجود آتن بشمار می آمدند. ایشان به گرد مرد زیرکی از طبقه اشراف بنام "پایسیستراتوس" جمع گشتند. او با تکیه به این زیرکی توانست در راس جنبش توده ای قرار گیرد و بالاخره با یاری آنها در سال 561 ق م آر خون اول آتن گردد.
همچنین توانست "بوله " را متقاعد سازد تا سپاهی "گرز دار" را در اختیارش قرار دهد وبا استفاده از آن توانست رقبای خود را که از او توانگر تر و نیرومند تر بودند از میدان به در کند.

 

اما دو گروه مخالف نیز آرام نگرفتند و توانستند در طی 5 سال عرصه را بر او تنگ کرده و وادار به خروج از آتن اش سازند. اما "پاسیستراتوس" نیز با به اختیار گرفتن معادن طلای ناحیه " پانگایون" توانست سپاهی جمع کرده و به یاری هواداران "کوهستانی "خود در نبردی در ساحل خلیج " ماراتون" مخالفانش را سرکوب کرده و دوباره قدرت را بدست گیرد. اما این بار خلاف گذشته با انحلال نهادها و ساختار سیاسی آتن و سرکوب خونین اشراف و توان گران مخالف خود، فرمانروای مطلقه آتن گشت.  پیدایش فرمانروای جبار بدین جهت امکان پذیر شد که توده مردم  بدون رهبری نمی توانستند از یو غ اشراف رهایی یابند و همینکه اشراف را ساقط کردند به یو غ رهبر که اینک باصورت فرمانروای مستبد  آمده بود تن دادند زیرا مردمانی که قرن ها به خدمت و فرمانبرداری خو گرفته بودند با هدف مثبت آزادی سیاسی بکلی بیگانه بودند.(12)
ما نیز این نتیجه گیری "یگر" را کامل کرده  و می گوییم هنگامیکه  توده های مردم بدون داشتن تشکیلات و سازماندهی منسجم خاص طبقاتی خود در مبارزه طبقاتی به شکل پوپولیستی اقدام نموده و در زیر رهبری کاریزماتیک  متحد می گردند تبدیل به ابزاری جهت قدرت یافتن آن رهبر گشته و از تحمیل آزادی های خویش به او باز می مانند.


به هر حال پایسیستراتوس که در اثر مبارزه غیر متشکل و پوپولیستی هواداران فقیر خود توانست دیکتاتور آتن گردد و کلیه نهادهای سیاسی ای که می توانست مانع قدرت مطلقه اش شود منحل ساخت. با آگاهی به خطر احتمالی و برای حفظ جایگاه اش دست به اقداماتی رفاهی و اقتصادی به نفع تهی دستان زد. وی هر چند سنت دمکراسی آتن را که پس از اصلاحات سو لون ، در اثر نفوذ و فعالیت و خراب کاری قشر های ارتجاعی ناتوان و بی اثر شده بود ، دنبال نکرد و روش فرمانروایی خودکامه پیش گرفت ،اما از آنجا که وسیعترین گروه ها و قشر های جامعه هوادار او بودند، نخست به یاری ایشان پایه های حکومت خود را استوار کرد و سپس در دوران فرمانروایی خود در بهبود زندگی آنان و گسترش همه سویه زندگی اجتماعی و اقتصادی آتن کوشش فراوان بکار برد.(13)

اقدامات او از قرار زیر بود:
1- با اینکه از تقسیم مجدد زمین (اصلاحات ارضی) خود داری کرد اما با تصرف زمین های اشراف مخالف خود و سپردن ان به کشاورزان کم زمین و بی زمین حمایت آنها را حفظ نمود.
2- بر توان گران مالیاتی برابر با ده درصد درآمد سالیانه شان مقرر کرد.
3- وام های دولتی را برای یاری رساندن به کشاورزان بی چیز معمول داشت.
4- خزانه دولت را رونق بخشید و اقدام به عمران شهری آتن کرد. او با ساختن بناهای باشکوه عمومی و ایجاد ابروها و کاریزها و آب انبارها زندگی مردم را آسوده تر ساخت و توانست معماران و صنعتگران و هنرمندان بسیاری را به شهر آتن جلب کند.
هر چند که پایسیستراتوس با از بین بردن نهادهای سیاسی و ساختارهای مدنی همراه بود،اما از آنجا که نیازهای فوری طبقات محروم را تامین ساخت توانست نزدیک به بیست سال فرمانروایی کند... مردمان آن دوره حکومت او را زندگی در "کرونوس" یعنی "عصر طلایی"  نامیدند و داستانهای  فراوان  درباره   سفرهای  او  به روستاها  و   نشستن   و برخاستن وی با  کارگران ساده  تعریف  می کردند. شیوه حکومت او بر مخلوطی از زیرکی و غریزه سالم  برای ترویج  کشاورزی مبتنی بود و حتی برای اینکه روستاییان به منظور مرافعه های حقوقی زحمت سفر به شهر را متحمل نشوند ،خویش به روستا ها می رفت و به  دعاوی  رسیدگی می کرد.(14)

در تاریخ می خوانیم که  پایسیستراتوس  بزرگترین ضربه را بر طبقه اشراف آتیکا وارد نمود و از آن دوران به بعد این طبقه در آتن نتوانست کمر راست کند. اما این توهمی بیش نیست در حقیقت قهرمانان اصلی تاریخ توده های مردم و طبقات مردم دمکرات آتن بودند که طی مبارزات و شورش های خود الیگارشی اشراف را به زانو در آوردند و پایسیستراتوس را به قدرت رساندند وبا حمایت از وی حکومت اش را حفظ نمودند. البته این تنها تاریخ نویسان نبودند که به نقش و اهمیت نیروی لایزال جنبش مردمی وقوف نیافتند ، بلکه پس از مرگ وی به سال 527 ق م پسرش "هیپیاس" نیز از درک این واقعیت محروم ماند وبا بی لیاقتی خود پایه های توده ای حکومت مطلقه را از دست داد.  به همین علت شرایط آماده گشت تا اریستوکراسی و توان گران آتن به سرکردگی فردی بنام " ایساگوراس" از رقیب آتن ،یعنی اشراف و حکومت اریستوکرات اسپارت یاری طلبیده تا حکومت الیگارشی را به آتن باز گردانند. گرچه حکومت جباری (دیکتاتوری) بدست دیگر خانواده های حسود و جاه طلب اشرافیت ساقط گشت اما بازگشت به هرج و مرج تیول داری پیشین دیگر امکانپذیر نبود چراکه توده های مردم دوران آزادی سو لون و رفاه پایسیستراتوس را تجربه کرده بودند و دیگر نمی توانستند استبداد ، فقر و بی عدالتی حاصل از باز گشت الیگارشی را تحمل کنند. به همین مناسبت هنگامیکه "ایساگوراس" با تکیه به نیروهای مسلح اسپارت مقام آر خون اول آتن را تصاحب کرد و " فوله" های قدیمی یعنی عشیرهای منحصر به خانواده های اشرافی را باز سازی نمود و سعی در انحلال "بوله " (انجمن های توده ای) کرد و مهاجرین و طبقات دمکرات را از حقوق شهروندی محروم ساخت ، طبقه متوسط با طبقات دمکرات هم پیمان گشته ،مسلح شدند و به نیروهای اسپارت حمله کردند. جنگ به مدت یکسال بطول انجامید،اما سرانجام در سال 507 ق م با پیروزی مردم خاتمه یافت.

و بالاخره دمکراسی، اما...

 

خاندان اشرافی الکمئون (الکمایونیدها) همواره یکی از مدعیان قدرت بودند. در زمان رقابت پایسیستراتوس برای کسب قدرت ، مگاکلس از این خاندان رهبری ساحل نشینان (طبقه متوسط) را به عهده داشت. با وجود شکست در مقابل پایسیستراتوس ایشان توانستند با او از در سازش در آمده و از متحدان اش گردند. اما پس از شورشی نا موفق تبعید شدند. هنگام سقوط دیکتاتوری به آتن بازگشتند. اما فقط برای اینکه دوباره توسط ایساگوراس همراه با هفتصد خانواده وابسته به ایشان به تبعید رانده شوند.در این زمان رهبری این خاندان با فردی بود بنام کله ایستنس، او نیز با اینکه رهبری طبقه میانی را داشت اما به نیروی عظیم طبقات دمکرات واقف بود و توانست از اشتراک منافع این دو طبقه استفاده کرده و پس از پیروزی مردم بر سپاهیان اسپارت و سرنگونی ایساگوراس مقام آر خون اول  را بدست آورد.

کله ایستنس برخلاف سو لون تعلق خاطری به حفظ موقعیت و کسب رضایت اشراف آتنی نداشت ، چرا که این طبقه پس از ضربات دوران دیکتاتوری و شکست الیگارشی ایساگوراس، قدرت اجتماعی و اهمیت سیاسی خود را از دست داده بود .اینک نیروی مسلح توده های فقیر همراه با دریانوردان و بازرگانان ، آن نیرویی به حساب آمده که هر اصلاحاتی می بایست منافع شان را در نظر داشته باشد. پس کله ایستنس دست به اصلاحاتی زد که ساختار اجتماعی و دستگاه سیاسی آتن را بر ضد اشراف و بر مبنای خواست های مردمی دگرگون ساخت و آخرین ضربه را بر اریستوکراسی آتن وارد آورد. "ورنریگر" این واقعه را اینگونه توضیح می دهد: کله ایستنس، یکی از خاندان الکمئون ، که از تبعید باز گشته بود زمام رهبری توده مردم را بدست گرفت و نظام اشرافی کهن را ریشه کن ساخت. تا این زمان جمعیت شهر آتن به چهار قبیله رقیب (فوله)  منقسم بود ولی کله ایستنس این گروه بندی را بهم زد و شهر را به ده محله تقسیم کرد و در نتیجه گروهای سابق که بر خویشاوندی مبتنی بودند از هم پاشیدند و نظام انتخاباتی جدید جایگزین آن گردید.
بدین سان امکان حکومت خانواده های اشرافی از بین رفت ولی نفوذ فرهنگی و سیاسی اشراف همچنان به قدرت خود باقی ماند.  رهبران دمکراسی آتن تا مرگ پریکلس همه از اشراف بودند .(15)

البته "یگر" نکته تاریخی ای را متذکر می گردد که واقعیت دارد، اما نتیجه گیری او از حقیقت به دور است. اینکه رهبران برگزیده مردم در دوران دمکراسی از اشراف جامعه آتن بودند، واقعیت دارد. اصولا رهبری جوامع را حتی تا زمان حاضر انسانهایی برعهده        می گیرند که وقت لازم را برای فراگیری فنون سیاست و دانش رهبری اجتماعی داشته باشند.  در جامعه آتن نیز اشراف از این امتیاز برخوردار بودند.اما از زمامداری کله ایستنس تا مرگ پریکلس  جامعه آتن از لحاظ فرهنگی و سیاسی دچار چنان تحولات عظیمی گشت که هیچ متفکر و تاریخ دان بی طرفی نمی تواند آن را به تسلط فرهنگی و سیاسی اشراف نسبت دهد.  فعلا به جنبه فرهنگی آن اشاره می کنیم و ادعای خود را با مطالبی از خود "یگر" که در صفحات متعاقب "پایدیا" مطرح می سازد، به اثبات می رسانیم. او می گوید: همه زیاده روی ها در تجمل و ظرافت زندگی که در طی چند دهه اخیر در اثر پیشرفت مادی سریع و ظاهری در آتیکا پیدا شده بود به یکباره از میان رفت.نه تنها پوشاک ساده جای قباهای پرشکوه ایونیایی را گرفت ، در چهره های مجسمه هایی هم که در این روزها ساخته شده انداز لبخند بی معنی و باب روز که نمودار زیبایی و تربیت یافتگی ایونیایی بود، دیگر اثری نیست...
آنچه نه فرهنگ اشرافی توانسته بود به توده مردم آتن ببخشد و نه تمدن پیشرفته بیگانه ، بدست سرنوشت تاریخی خود این توده مردم تحقق یافت (16) به هر حال بخشیدن نقش فعال به همه شهروندان در حکومت که پایه اساسی دمکراسی است شرط وقوف بر مسائلی بود که اعتبار ابدی دارند و تفکر یونانی در آن مرحله از تحول ش ، چه برای خود و چه برای آیندگان ، مطرح ساخته است. در اعصار جدید نیز همان تحول ذهنی و فکری همان مسائل را بار دیگر به میان آورده است.  مسائلی مانند آزادی و مرجعیت، و تربیت شهروند و تربیت رهبر،تنها در این مراحل فکری به میان می آیند و پاسخی برای آنها جسته می شود...نخستین هدف مربیان در این دوره درهم شکستن جهان بینی و از میان برداشتن اعتقاد اساطیری بر مزیت نژاد و خون بود زیرا این مزیت تنها درصورتی توجیح پذیر می نمود که بر نیروی عقلی و اخلاقی مبتنی باشد.(17)
همین چند سطر برای اثبات ادعای ما کافی است. اما "یگر" نزدیک به نیمی از جلد اول "پادیا" را به همین مطالب اختصاص داده و به تفصیل در مورد شعرا،هنرمندان و فلاسفه دمکرات و تاثیر آنان در تغییر  فرهنگی آتن و یونان توضیح می دهد. خود او نماد مبارزه فرهنگی طبقات دمکرات و اشراف را در تفاوت دیدگاه های دو شاعر تراژدی پرداز آن دوران یعنی "ایسخولوس" و "پیندار" اینگونه توضیح می دهد: پیندار آرزو می کرد که اشرافیت با همه شکوه و جلا لش از طریق وفا داری به سنت دوباره زنده شود و سر بر دارد، در حالیکه ایسخولوس با تراژدی های خود نشان می داد که چگونه ممکن است انسان پهلوان با روح تازه آزادی به جهان بیایید .(18)
پس می بینیم که "یگر" در مورد نتیجه مبارزه طبقاتی به این واقعیت معترف است که طبقات دمکرات جامعه آتن نه تنها توانستند فضای سیاسی و ساختار اجتماعی آن شهر و یونان را تغییر دهند، بلکه منشاء ظهور فرهنگی گشتند که با شرایط نوین آن زمان سازگاری داشت و این فرهنگ دارای چنان پایه های استواری بود که امروزه نیز بسیاری از دستاوردهای آن ، مورد استفاده بشریت قراردارد.

و اما اصلاحات سیاسی کله ایستنس جهت تامین خواسته های طبقات میانی و دمکرات شکل پیچیده تری به ساختار سیاسی و اجتماعی آتن داد که شرح ان از قرار زیر است:

1- همانطور که قبلا گفتیم فوله های چهارگانه عشیره ای منحل گشته و در عوض "واحدهای خلق " یا "دموس"
DEMOS جای آن را گرفت. بدین ترتیب که کلیه ساکنان آتن چه آنانی که بر مبنای عشیره ای سابق شهروند محسوب می گشتند و چه مهاجرین قدیمی و جدیدی که در آن شهر سکنی گزیده بودند، در یکصد دموس متشکل گشتند.هر دموس واحدی مستقل از نظر اداری و اجتماعی بود. تنها شرط داشتن اختیارات شهروندی وابستگی به یکی از این دموس ها تعیین شد.
2- سراسر سرزمین آتیکا که آتن مرکز آن بود به سه بخش اصلی شهر ،حومه و نواحی ساحلی تقسیم گشت که هریک از آنان به نوبه خود به دو بخش مساوی تفکیک شد که "ترتیوس" یا یک سوم نام گرفت. بدین ترتیب آتیکا دارای سی ترتیوس شد.
3- هر سه ترتیوس یک فوله را تشکیل داد که تنها با فوله های گذشته شباهتی اسمی داشت.چرا که هیچگونه ماهیت عشیره ای و همخونی بین اعضاء آن وجود نداشت.   پس آتیکا دارای ده فوله شد که هریک چندین دموس را در بر می گرفت.
4- از هر فوله پنجاه تن به حکم قرعه به بوله راه می یافتند که مرکز سیاسی و قانونگذاری آتن بود. بدینوسیله امتیازات مالی و اجتماعی برای شرکت در کارهای عمومی و سیاسی از میان برداشته شد. هر شهروندی که بالای هیجده سال سن داشته می توانست از فوله خود به حکم قرعه وارد بوله شده و به کارهای سیاسی و قانونگذاری مبادرت ورزد. پس با این شیوه پانصد نماینده مردمی در بوله شرکت داشتند.
5- سرپرستی جلسات بوله نیز به نوبت بین فوله های ده گانه تقسیم گشت که هریک به مدت 36 روز این وظیفه را انجام می دادند و هر روز یکی از اعضاء فوله به حکم قرعه وظیفه کلید داری شهر را به عهده می گرفت که کارش نگهداری مهر های حکومتی و دفاتر و اسناد آن بود.

اما متاسفانه بازهم دو خواست اصلی طبقه دمکرات ،یعنی کشاورزان بی زمین و کارگران آزاد (مزد گیران ) تحقق نیافت .انتخاب آر خون ،یعنی بالاترین مقام اجرایی همچنان با معیارهای  ثروت در انحصار طبقه توان گران بزرگ باقی ماند و تقسیم مجدد زمین (اصلاحات ارضی) صورت نپذیرفت .به همین دلیل علیرغم نظام دمکراسی مبارزه طبقات دمکرات نه تنها تقلیل نیافت ، بلکه پس از گذشت چند سال کوتاه به شکل برجسته تری نمایان گشت.  درست در طی همین دوران بود که جامعه برده دار آتن ، اندک اندک شکل نهایی بخود می گرفت و برده داری ، چنانکه بزودی خواهیم دید، مشخّصه نظام اقتصادی،اجتماعی و سیاسی آتن و یونان گردید. آری جامعه آتن برای افراد آزاد خود "ایسونومیا" (برابری حقوق) را پدید آورد و ایشان می توانستند کم و بیش از حقوق برابر اجتماعی برخوردار باشند .اما چنانکه مورخ نامدار یونانی سده اول پیش از میلاد ،دیودوروس در تاریخ خود می نویسد: برابری در پیش قانون بدون برابری در مالکیت بیهوده است!(19)


اصولا دمکراسی نظامی است سیاسی و نه اقتصادی(تولیدی). به این معنی که دمکراسی در بهترین حالت خود تنها می تواند برابری سیاسی و حقوقی طبقات مختلف را تضمین کند و در هیچ زمانی نتوانسته است متضمن برابری در مالکیت و یا توزیع مجدد عادلانه ثروت باشد. دمکراسی های یونان و روم بر مبنای شیوه تولید برده داری استوار بودند و یا لیبرال دمکراسی های کنونی نیز در بستر شیوه تولید سرمایه داری بنا گشته اند. پس مبارزه برای تحقق دمکراسی به هیچ عنوان نمی تواند جایگزینی در برابر جنبش عدالت خواهانه گردد. بلکه تنها در بهترین حالت خود می تواند آن بستر سیاسی و حقوقی لازم را برای مبارزه سوسیالیسمِ طبقات محروم و لیبرالیسم طبقات ممتاز جامعه مهیا سازد تا بتوانند با موقعیتی برابر بر مبنای منافع طبقاتی خود به سازماندهی و ساماندهی نیروهای مولد همت گمارند. همانطور که قبلا نیز متذکر گشتیم ،آن نیرویی می تواند بهترین استفاده را از نظام سیاسی دمکراسی ببرد که بهترین و منسجم ترین تشکل و سازماندهی طبقاتی را دارا باشد.

در دوران اصلاحات کله ایستنس طبقه میانی جامعه یعنی بازرگانان ، سوداگران ،اسلحه سازان ،پیشه وران و صاحبان کارگاه های کشتی سازی از انسجام نظری و تشکیلاتی بیشتری برخوردار بودند وبا تکیه به این امت