نقش فرهنگيان درروند تحولات دموکراتيک جامعۀ افغانستان. : بخش چهارم
پس ازآنکه شاه امان الله واداشته شد تا افغانستان را ترک ومقيم ايتاليا گردد، وظيفۀ نخستين استعمارانگليس وارتجاع داخلی بپايان رسيد. زيرا غيرازحبيب اللۀ کلکانی وياران نزديکش، نيروی ديگری نميتوانست باشاه امان اللۀ مقابلۀ نظامی نمايد وبرروی شاه شمشير براند.
اينک نوبت به اجرای اهداف ووظايف غايی انگليسها درزمينۀ استقرار يک دولت جديد دست نشاندۀ موردنظر شان فرارسيد. بنابران عمال خارجی فعاليتهای تازۀ را آغاز وحرکت معکوسی را درپيش گرفتند. يعنی، تا وقتيکه امانالله خان درداخل قلمرو افغانستان باقيمانده بود ، تمام دستگاه های سری وعلنی ، سياسی ومذهبی از حبيب الله کلکانی حمايت مينمودند. بگونۀ مثال، حضرت نورالمشيخ مجددی د رپکتيا با چند هزار مريد مسلح خود امرمارش درغزنی و حمله عليه امان الله راميداد. مردم وزيری هم از طرف انگليس گذاشته نمی شد، که ضد حبيب الله وارد پکتيا شوند.
همينگونه ، زمانيکه امان الله خان ازقندهاربه استقامت کابل مارش نمود، برای آنکه کابل دوباره بدست او نيفتد ، سپهسالارمحمدنادرخان بعجله از پکتيا وارد لوگر شد تا پيشتر ازامان الله خان کابل رابگيرد . ولی قبل از اينکه اين پروگرام احتياطی عملی شود ، قوای اعزامی نورالمشايخ ( سليمان خيلها ) درغزنه بر روی امان الله خان افتاده ، بدستياری سبوتاژکننده گان داخل دربار واردوی شاه ، قوای شاه را پراگنده وخودش رابه عقب نشينی مجبور نمودند.
پس ازآنکه شاه در 4 جوزا وغلام نبی خان چرخی در 10 جوزا از افغانستان خارج شدند ودولت امانی ازريشه برافتاد ، طی چهارماه نقشۀ جديد تا آخرتطبيق گرديد . کسانيکه تقريبآ پنجماه ازحبيب الله کلکانی حمايت کرده اورا بصفت« خادم دين رسول الله » به جامعه معرفی مينمودند ، اينک همه متحد القول او را يک « دزد غدار ودشمن افغانستان» می ناميدند. ديگر نه روحانيون و حضرات شمس المشايخ و فخرالمشايخ از اين خادم دين نامی بردند ونه ملا وملک ومشران وابسته بدربار استعمار. اگر تنی چند با احساس قهرمانی ووفاداری باقی ماندند ، جای همۀ شان روی چوبۀ داربود، ازقبيل شيرجانخان، محمدصديق خان صاحب زاده وغيره رفقايش (1) .
واقعآ اين نقشۀ سياسی درافغانستان با چنان مهارت خاصی تطبيق گرديد، که گويی درامۀ درستيژ تياتر بدون هيچگونه موانعی درنهايت سهولت بازی ميشود.
بلی ! اين بازی سياسی استعمارانگليس ، روی سرنوشت يک ملت بپا خاسته و درحال رشد بخاطری انجام گرديد ، که آنکشور نميخواست تا در همسايگی هند طلايی يک افغانستان آزاد ، آباد و مترقی و آنهم مخالف امپراطوری بريتانيا وجود داشته باشد . زيرا دولت انگليس ميدانست ، که امپراتوری او ازاشغال نظامی افغانستان برای هميش عاجز وناتوان است.
پس هدف انگليسها درسرکوب نهضت امانی و تطبيق شعار« تفرقه انداز وحکومت کن » همانا اميد بميان آمدن دولتی درافغانستان بود ، که حد اقل بتواند باحفظ استقلال ظاهری کشور، سياست خارجی خويش را معکوس سياست خارجی دولت امانيه قراردهد. يعنی اجتناب ازنزد يکی با اتحاد شوروی و وابستگی عام و تام بادولت انگليس را برگزيند. درعين حال اين دولت جديد بقدری مرتجع باشد، که ازهرگونه تحول وترقی اقتصادی واجتماعی و تأمين تساوی حقوق اقوام وتقويۀ اتحاد ملی افغانستان جلوگيری نمايد.
اينست ، که حکومت ارتجاعی وبی بنياد حبيب الله کلکانی بمثبۀ پلی ميان د و رژيم ، يکی دولت ترقيخواه وعدالت پسند انقلابی شاه امان الله و ديگری حکومت استبدادی ارتجاعی محافظه کار جنرال محمد نادر، تجويزشده بود، که بعد از 9 ماه مطابق برنامۀ تنظيم شدۀ قبلی ، با يورش قبايل دوطرف خط استعماری ديورند وسهمگيری فعال حضرات نورالمشايخ وفخرالمشايخ وتنی چند ازدرباريان چاکرمنش ملکی ونظامی ، پايان يافت ويک رژيم جلاد خون آشام دراريکۀ قدرت نشست، که درين رابطه در آينده صحبت خواهيم داشت.
اما آنچه، که اکنون بايست روی آن مکث نمود اينست، که عدۀ از روشنفکران کشورما نا آگاهانه ويا اگاهانه وخصمانه، عوض ذکر اصل نام « حبيب الله کلکانی» او را بصورت تحقير آميز « بچۀ ثقا » می نويسند .
گرچه انجام کار وشغل « ثقا » نه تنها هيچگونه عيبی نبوده؛ بلکه انجام هرکار وشغلی مشروع وقانونی، که بوسيلۀ آن امرار حيات صورت ميگيرد، مايۀ افتخار بوده، وظايف، « ثقا» ، « حمال» ، « سنگشکن»، «چوبشکن»، « کارگر» ،
« دهقان» وغيره هيچ عيبی ندارند.
مگر تا جاييکه به همگان معلوم وهويداست، که ازمناطق کوهدامن زمين ازجمله از ولسواليهای ميربچه کوت وکلکان هيچکس به اين پيشه مشغوليت نداشته، مردم آن مناطق عمدتآ درزراعت وباغداری وقسمآ دربخشهای فرهنگی وساير خدمات اجتماعی، مشغول بوده اند.
هرگاه استدلال استاد خليل الله خليلی را دراثرش بنام « عياری ازخراسان» مقرون به حقيقت پنداريم، که پدر حبيب الله کلکانی درجنگ ويورش رزمنده گان ميهن ما برعليه انگليسها ، وظيفۀ انتقال آب را برای مجاهدين واقعی و وطن پرست ضد استعمارانگليس ميرساند، اين يک وجيبۀ بزرگ ومايۀ افتخاربوده ، که نه تنها او بلکه بيشتر اين وظيفه وقهرمانی را ساير مردان سالمند و زنان حماسه آفرين کشورما درنبردهای هشتاد ساله عليه اشغالگران انگليس، انجام داده اند.
واما چرا اين وظيفۀ مقدس را بصورت تحقيرآميز برحبيب الله کلکانی و پدرش حواله مينمايند ، به باورنويسندۀ اين سطور، اين پندارها زادۀ ذهن جنرال محمد نادروخانواده اش ( باستثنای عزيزنعيم) بوده، که بعدآ از طريق روشنفکران وابسته بدربار درميان فرهنگيان واقشار جامعه، پخش وتبليغ گرديده است.
اکنون عدۀ از روشنفکران وقلم بدستان تازه کار، عين کلمات روشنفکران درباری را نا آگاهانه ويا خصمانه ، تکرار می نمايند.
بنابران بيمورد نخواهد بود تا بمنظورمعلومات بيشترپيرامون شخصيت حبيب الله کلکانی وجنرال محمدنادر درصحبت بعدی نظريات سودمندی ازبزرگان واستادان ذيصلاح را تقديم نماييم.
( 1) افغانستان درمسير تاريخ جلد دوم صفحات (5 ) ( 6)