حکومت 9 ماهۀ حبيب الله کلکانی ويا درامۀ انتقال قدرت به محمد نادرخان ( بخش سوم )

عبدالواحد فیضی

 

رخداد های خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت؟

( پادشاه گردشی ها، شورشهای مذهبی، کودتا ها، قيامهای مسلحانه ويا انقلابات آزاديبخش )

( بخش سوم )

حکومت 9 ماهۀ حبيب الله کلکانی ويا درامۀ انتقال قدرت به محمد نادرخان، شخص مطلوب دولت انگليس    براساس سناريوی ارتجاع داخلی و خارجی.

حبیب الله کلکانی از طرف چپ به راست نفردوم(15)

      پس ازآنکه شاه امان الله افغانستان را ترک ومقيم ايتاليا گرديد، نخستين وظيفۀ استعمارانگليس وارتجاع داخلی بپايان رسيد. زيرا غيرازحبيب الله کلکانی وياران نزديکش، نيروی ديگری را يارای آن نبود که باشاه امان الله مقابلۀ نظامی نمايد و او را مجبور به عقب نشينی به قندهار سازد.

      درست درچنين اوضاع و احوال، نوبت به اجرای اهداف ووظايف غايی انگليسها درزمينۀ استقرار يک دولت جديد دست نشاندۀ مورد نظرخود شان فرارسيد. بنابران عمال خارجی فعاليتهای تازه ای را آغاز و حرکت معکوسی را درپيش گرفتند. يعنی، تا وقتيکه امان الله خان درداخل قلمرو افغانستان باقيمانده بود ، تمام دستگاه های سری وعلنی، سياسی ومذهبی از حبيب الله کلکانی حمايت مينمودند. بگونۀ مثال، حضرت نورالمشايخ مجددی د رپکتيا با چند هزار مريد مسلح خود امرمارش به استقامت غزنی و حمله عليه نيروهای نظامی امان الله را که به صوب کابل درحالت پيشروی بودند، داد. سران قوم وزيری هم که به حمايت ازامان الله خان برخاسته و آمادۀ جنگ و تعرض بودند، از طرف انگليسها ممانعت بعمل آمد تابر ضد قوای حبيب الله، وارد پکتيا شوند.

      همينگونه، زمانيکه امان الله خان ازقندهاربه جانب کابل به تعرض آغاز نمود، برای آنکه کابل دوباره بدست او نيفتد، محمدنادرخان به عجله ازپکتيا وارد لوگرشد تا پيشتر ازامان الله خان کابل را به تصرف خود درآورد ( عين اقدامات ناکام را قوماندان عبدالحق درزمان طالبان نيزانجام داد) . ولی قبل از اينکه اين پروگرام احتياطی وی عملی شود، قوای اعزامی نورالمشايخ ( سليمان خيلها ) درغزنه بر روی قوت های تعرضی امان الله خان آتش کشودند و بدستياری سبوتاژکننده گان داخل دربار ، اردوی شاه را ازپيشروی به سمت کابل باز داشته ، تبليغاتی را سازمان دادند که درنتيجه قوای وفاداربه شاه امان الله پراگنده  شده وخودش مجبوربه عقب نشينی گرديد:

      « پس ازآنکه شاه در 4 جوزا وغلام نبی خان چرخی در 10 جوزا از افغانستان خارج گرديدند ودولت امانيه ازريشه برافتاد؛ اينک نوبت به اجرای وظيفۀ دوم بچۀ سقا [به باورنگارنده پروگرام دوم انگليسها] رسيد وآن اين بود که کشور را برای قبول يک رژيم ديگرآماده و مهيآ نمايد. اجرای چنين وظيفه ئی بالای مرد مسلمان و ساده ئی چون حبيب الله بچۀ سقا [ کلکانی ] که درمرکز و ولايات ازطرف عمال شعوری استعماری درجامۀ هواخواهان صادقش محصور شده بود، کار مشکلی نبود. اينست که به سرعت اوضاع معکوس گرديد و در چهارماه نقشۀ  جديد تا آخرتطبيق گرديد . کسانيکه تقريبآ پنجماه ازبچۀ سقا [ حبيب الله کلکانی ] جداً حمايت کرده اورا  بصفت « خادم دين رسول الله »  به جامعه معرفی مينمودند ، اينک همه متحد القول او را يک « دزد غدار ودشمن افغانستان» می ناميدند. ديگر نه عدۀ از روحانيون[ و حضرات شمس المشايخ و نورالمشايخ] از اين خادم  دين نامی به نيکويی می بردند ونه خواجه بابوخان و ملک ميرعلم خان و بابا منگل سنگ و امثال ايشان مثل سابق خدام سابق او بودند. فی المثل اگرچند تنی با احساس قهرمانی ووفاداری باقی ماندند ، جای همۀ ايشان روی چوبۀ داربود، ازقبيل شيرجانخان، محمدصديق خان صاحب زاده وسايرين .  واقعآ اين نقشۀ سياسی درافغانستان با چنان مهارت تطبيق گرديد، گو اينکه درامۀ درستيژ تياتر بدون موانعی درنهايت سهولت بازی ميشود.» (1)

        بلی ! اين بازی سياسی استعمارانگليس ، روی سرنوشت يک ملت بپا خاسته و درحال رشد بخاطری انجام گرديد ، که آن ابرقدرت نميخواست تا در همسايگی هند طلايی يک افغانستان آزاد ، آباد و مترقی و آنهم مخالف امپراتوری بريتانيا  وجود داشته باشد . زيرا دولت انگليس ميدانست ، که امپراتوری او ازاشغال نظامی افغانستان برای هميش عاجز وناتوان است.  پس هدف انگليسها درسرکوب نهضت امانی و تطبيق شعار« تفرقه انداز وحکومت کن » همانا اميد بميان آمدن دولتی درافغانستان بود ، که حد اقل بتواند باحفظ استقلال ظاهری کشور، سياست خارجی خويش را معکوس سياست خارجی دولت امانيه قراردهد. يعنی اجتناب ازنزد يکی با اتحاد شوروی و وابستگی عام و تام به دولت انگليس را برگزيند. درعين حال اين دولت جديد بقدری مرتجع باشد، که ازاجرا و تحقق هرگونه تحول وترقی اقتصادی واجتماعی و تأمين تساوی حقوق مردم وتقويۀ اتحاد ملی افغانستان جلوگيری نمايد.

      اينست که حکومت متزلزل حبيب الله کلکانی دراثراشتباهات بزرک شاه امان الله که گوشه هايی ازآن در بخش دوم اين مبحث تاريخی بازتاب يافت؛ جمع نارضايتی مردم و فعاليتهای تخريبی انگليسا ووابستگان شان، برضد برنامه های ترقيخواهانۀ دولت امانی، درحقيقت امر بمثبۀ پلی ميان د و رژيم ، يکی دولت ترقيخواه وعدالت پسند امان الله خان  و ديگری حکومت استبدادی ارتجاعی محافظه کار جنرال محمد نادرخان، وارد صحنه وبازی های سياسی گرديد  که بعد از 9 ماه مطابق برنامۀ تنظيم شدۀ قبلی انگليسها، با تهاجم قبايل دوطرف خط استعماری ديورند وسهمگيری فعال حضرات نورالمشايخ وفخرالمشايخ وتنی چند ازدرباريان چاکرمنش ملکی ونظامی ، پايان يافت ويک رژيم جلاد خون آشام  براريکۀ قدرت نشست، که درين رابطه به سلسلۀ مراتب درآينده نگاشته خواهد شد.

        درمورد شناخت شخصيت اميرحبيب الله کلکانی و محمدنادرخان، نظريات مختلفی ارائه وجانبداريهای متفاوتی صورت گرفته، هرنويسندۀ قلم بدست وهرمنشی دفتر و زمامداری بنابرتعلقات طبقاتی ووابستگی های خانواده گی، زبانی، قومی وسمتی و سليقه ها و جانبداری های شخصی براعمال آنها داوری های متفاوتی نموده اند:

  - نويسنده ای بنام مستعار" سمسورافغان" که بعداً شهرتش افشاء گرديده است درکتابی تحت عنوان « دويمه سقاوی » که درسال 1377 خورشيدی درآلمان به چاپ رسيده و دارای (164) صفحه بوده ، دربرگۀ اول آن نوشته است:« اهدا به:                                                                                                   *اعليحضرت غازی محمد نادرخان و قهرمان ملی محمدگل خان مومند که دورۀ اول سقاوی را سقوط دادند.

 * آنعده جوانان و فرزندان ميهن که دورۀ دوم سقاوی را ازپای انداخته با قربانی سر و دادن خون خويش، وطن را ازتجزيه رهايی بخشيدند».

    البته هدف نويسنده ازاين « جوانان و فرزندان ميهن (!)» همانا تنظيم طالبان افغان تبار پاکستانی و جنگجويان حزب اسلامی حکمتياراست که هردوتنظيم ارتجاعی و جنگ طلب طی دوران حيات شان خدمات قابل قدری(!) را برای همۀ مردم مان، بويژه زنان و فرهنگيان افغانستان انجام داده اند(!)

     آقای سمسورافغان دراين کتاب، حبيب الله کلکانی را يک انسان احمق ! دزد! همنشين اوباش ها ! پسر يک سقاو! مربوط به يک قوم اقليت ! و سرانجام جاسوس انگليس ! معرفی داشته، قيام اورا عليه دولت شاه امان الله ناشی از تصميم انگيسها، بخاطر انتقال قدرت ازيک قوم« اکثريت » به « اقليت» يعنی تاجک ها عنوان کرده چنين مينگارد:

    « انگليسها با آنکه به گونهء رسمی استقلال و آزادی افغانها و شکست خود شان را معترف بودند، بازهم از دخالت و دست اندازی درمسأله و مسايل(؟) افغانستان روگردان نشده، درجست و جوی يک تجربهء ديگر درين ديار گرديدند، آنها به خاطر پياده کردن اين آرزو چنان يک فردی را انتخاب کردند که هم ساده بود وهم احمق و هم منسوب به يک قوم اقليت. انگليسها اين تجربه را ميکردند تا ببينند ظرفيت و کارايی اقليتها در حکومت کردن و دولت داری چگونه است؟ آيا آنها (اقليت ها) درحکمرانی ها و اداره های فردا به عنوان يک اصل، مطرح شده ميتواند يا خير؟ اثرمندی انگليسها تضمين و درنظر گرفته ميشود يانه؟ درحکومت و ادارهء وطن ظرفيت آنها ( اقليت ها) چقدر و سهم شان درثبات و بی ثباتی جامعه تا چی حد خواهد بود؟

      به خاطر پيدا کردن پاسخ درست به همين پرسشها و عقب زدن تمدن جديد و نيز انتقام گرفتن ازافغانها، حبيب الله کلکانی ( بچهء سقاو) را انتخاب کردند تا با کمک خود و ارتجاع داخلی، نخست اوضاع را خراب و سپس تمدن و ترقی درحال رشد و رويش را به سقوط روبه رو کنند.» (2)  

     آقای سمسورافغان دراين کتاب کينۀ ديرين، خصومت چرکين و عقده های ننگين سياست بازی های ناکام دوران شکستش را عليه زنده ياد ببرک کارمل بنياد گذار و رهبرپيشين حزب دموکراتيک خلق افغانستان، بخاطری تبارز داده  ودست به چرند گويی ها زده که کارمل دشمن آشتی ناپذيراستعمارکهنه و نو بوده و جواسيس " سی. آی. ای" و " آی. اس. آی " را همواره افشاء کرده، نگذاشته است تا برنامه های آنان درکشورما پياده شود؛ همين گونه برضد حبيب الله کلکانی و برهان الدين ربانی که ازقوم تاجک هستند؛ همچنان  درضديت با زبان فارسی که به نظر وی طی دونيم صد سال حاکميت پشتونها بحيث زبان رسمی دردفتر ودر دربار بوده و زبان پشتو حيثيت زبان محکوم و دومی را داشته؛ دشمنی آشکارش را ابراز نموده است.

      - آقای لطيف کريمی که مقالات زيادی درسايت های انترنتی نشرمی نمايد؛ کتابی را تحت عنوان

« يغمای دوم منگلی درپاسخ دويمه سقاوی » درسال 1384 خورشيدی نشر نموده است که دربرگۀ اول آن چنين آمده است:

      « اهداء!

      اين مجموعه را به روان پاک عيارانيکه جوانمردانه، مخلصانه، صادقانه، با پاهای برهنه بخاطرحفظ نواميس ملی کشورمان رزميدند وازهيچگونه تهديد نهراسيدند و سرانجام به پاس احترام به قرآن کريم با حيل وتزويراهريمنان، ابومسلم وارخودرا به دارمنصورزمان آويختند، اهداء می کنم. روح شان شاد باد!».

    آقای کريمی ضمن نقد کتاب « دويم سقاوی » بداخل (32) بخش و رد نظريات و اتهامات" سمسور افغان" درهمه عرصه ها، که چند مورد آن ذکرخواهد شد، نخست درزمينۀ شاه امان الله اين گونه رشتۀ سخن را آغاز نموده است:

        « امير امان الله خان با پيروی ازدين مبين اسلام  تساوی حقوق تمام مليت های باهم برادر و برابر را اعلان نمود که با اعلان آن سايراقليت های برده ديگر تحمل يک لحظه ستم و فساد را کرده نتوانستند و حقوق محمد زايی ها و غيرمحمد زايی ها آهسته آهسته دردوپلۀ ترازوی تعادل خود را برقرارمی ساخت. اينجاست که سرداران، خوانين و ملاهای اجير، مفتخوارسرحدی که ازخوان بيت المال متنعم بودند دستهای شان از تجاوز به حقوق اقليت ها کوتاه شد. خصوصاً که مردم سرحدات ازشاه بواسطۀ دست کشيدن دولت ازمعاونت و حمايت اوشان رنجيده بودند و بعضی ملاها و ملک ها هم بواسطۀ ازدست رفتن امتيازات خود ازدولت متنفر بودند. دشمنان، ازاين انزجار و روش بی خردانۀ حکام حکومت پکتيا سوء استفاده کرده وبرای سرنگونی شاه عادل به کمک مستقيم و غيرمستقيم بيگانگان اقدامات عملی [ را نخست درپکتيا و سپس درننگرهار وشينوار] براه انداختند که نتيجه اش چنان شد!

    به اساس نقل قول ازپوهاند عبدالحی حبيبی مورخ مشهورکشور:« ديده شد شاه وطندوست قربانی اعمال ناروای عمال فاسد دربار و همکاران مغرض او گرديد. شورشها به اثرتحريک و دسيسۀ اجانب صورت می گرفت. سپهسالارمحمد نادرخان و برادرانش با انگليسها پيوند خوردند و ازقشرروحانی و مذهبی و مصارف هنگفت پول برای شان به نفع خود و سقوط دولت جوان امانيه استفاده کردند.» (3 )

    آقای کريمی درمورد شخصيت حبيب الله کلکانی، گفته های «سمسورافغان» را اين گونه رد می نمايد:         « اميرحبيب الله درقولش وفادار، متين، برده بار، رادمرد بی هراس و عيارسربلند بود. پدرش نه سقاء دوره گرد، بلکه درميدانهای جنگ افغان وانگليس بدون تبعيض وامتيازقومی و لسانی زخمی های تشنه لب جنگ را آب حيات می رساند و لقب سقاء شهيدان را افتخارکرد[افتخارلقب سقاء شهيدان را حاصل نمود].

   ...وسرانجام دروجود اميرحبيب الله خادم دين رسول الله يک عالم معنويت را نيزمی يابيم چون حاتم طايی ،رستم داستان [رستم دستان] سمک عيار، ابومسلم خراسانی درعصرخود بشمار می رفت» . (4 )

      کريمی، نظر سمسور افغان را درمورد ضد پشتون بودن کلکانی، چنين رد ميکند:

     « جالب ترازهمه برخلاف نوشته های سمسورافغان که او[ کلکانی ] را ضد پشتونها معرفی داشته، بخاطر وحدت ملی ويکپارچگی کشورقسميکه مرحوم غبار نيز تاييد می کند، ذوات پشتون را چون سردارکبيرخان، سردار شاه محمود خان، سردارشيراحمد خان، سردارفيض محمد خان، سردارمحمد حيدرخان، محمد ولی جان، امرالدين خان، عبدالوکيل خان، محمدهاشم خان افندی، جنرال محمد عمرخان مشهوربه سورجرنيل و صدها تن ديگر را درمقام های ذيصلاح بدون تعصبات قومی و لسانی جا داد و سردارشاه محمود خان برادرمحمد نادرخان را رئيس تنظيميۀ جنوبی مقررکرد. ولی مسأله پشتونوالی و تعهد با انگليسها  اورا [شاه محمودخان را] مجبورساخت که بعدها خود را کنارکشيده با برادرش بپيوندد. همچنان برطبق فرمان اميرحبيب الله، محمد علم خان نائب سالار، عبدالرحمن خان شينوار، فرقه مشرعبدالوکيل خان نورستانی را درپستهای حساس رهبری ولايات شرق کشور مقررنمود.» (5 )

      لطيف کريمی، ادعای ديگرسمسور افغان را مبنی براين که گويا لشکريان اميرحبيب الله شهررا بغارت بردند و به ناموس مردم تجاوزکردند؛ ازقول مرحوم غباراين گونه رد می کند:« درورود بچۀ سقاء به کابل تنها يکنفر سپاهی او بدوکانی دستبرد نمود ولی سيد حسين گوش اورا بديوار دوکان ميخکوب نمود.» ، «   محی الدين انيس درکتاب بحران ونجات نيزتاييد می کند، درزمان زمامداری حبيب الله کلکلنی هيچگاه بمال و ناموس مردم تجاوز صورت نگرفته، چنان نظم و امنيتی درشهربرقراربود که مردم ازطرف شب دروازه های شان را نمی بستند.»( 6)

    درمورد ادعای ديگرسمسورافغان مبنی بر ارتباط کلکانی با انگليسها آقای کريمی گفتۀ مولوی محمد ادريس يکتن ازعلمای جيد و برجستۀ افغانستان را که دراخير کتاب " عياری ازخراسان" اثر استاد خليل الله خليلی نوشته است؛ نقل و رد می نمايد:

    « 1- اينکه می گويند خادم دين رسول الله با مردم شجاع و متدين کوهدامن، کوهستان و پنجشير و ملحقات آن قومی از اقوام افغانستان به تحريک انگليس درمقابل حکومت امانيه قيام و انقلاب کرده اند، اين يک افترا وتهمت وبهتان محض است. زيرا اولاً اين مردم بودند که سه بارلشکربريتانيا را ازکابل کشيدند ...  چگونه ممکن است که همان مردم غيور و مسلمان با تحريک دشمن ديرينۀ خود درمقابل حکومت خود قيام نمايند. استغفرالله العظيم.

  2 - اراکين دولت خادم دين و وزرايش همه بقايای کسانی بودند که نام آنها درتاريخ غزوات افغانستان در مخالفت با انگليس مانند آفتاب روشن است....» ( 7 )

    کريمی درجای ديگری گفته هايی ازحامد مترجم و تصحيح کنندۀ کتاب داوود خان درچنگال ک.گ. ب را چنين نقل قول وتمسک قرارميدهد:

    « خادم دين نمی تواند قهرمان کامل يک جامعۀ اسلامی باشد، چون خائن سفاکی چون نادرخان ازطرف وی [به] منصب صدارت عظمی پيشنهاد گرديد، وطنفروش شناخته شده ای چون ياورگلخان سمت مشاوری ويرا يافت و انتقام خود را ازغازيان گرفت. بيت المال بدستور وی دراختيارخائنی چون شاه محمود خان و هاشم خان قرارداده شد. مانمی خواهيم وی [ کلکانی] را (بابا) و ( اتل ) بخوانيم اما هرگاه درصدد مقايسۀ وی با نادرخان برآييم خادم دين يک خادم است و نادرخان يک خائن.»

    « سرانجام با گذشت ماه ها و سالها مردم را عقيده برين شد که سقاء زاده گان بهتر از سفاک زاده گان است.» (8 )

    استاد خليل الله خليلی شاعر وسخنورچيره دست زبان و ادب فارسی- دری کشورمان، درکتابی تحت عنوان « عياری ازخراسان» حبيب الله کلکانی را يک عيار دانسته خصايل وی را اين گونه بيان نموده است:

   « فرزند رشيد بابا دربرابر زورمندان و ستمکاران عاصی و طغيان گر و درمقابل ناتوانان و بيوه زنان نيازمند فروتن و فرمان بربود.» وی ادامه ميدهد:« درآغازجلوس درارگ خادم دين چنين گفت: بياری خدا و همکاری رفقاء شجاع درين جا آمده ام علمای دين فتوا داده اند که پادشاه سابق خلع و من بجای او بنشينم. من همان دهقان زادۀ ناچيز بندۀ خداوند و سربازبیسواد که بودم هستم اميد من اينست که بشما خدمت کنم و در عهدی که با خدا کرده ام پايدارباشم ميان ما و شما تفاوت نيست هرفرد شما پادشاه می باشيد و بعداً روبه اسيران کرد و گفت من شما را دوست دارم که با من مردانه جنگها کرديد و وظيفۀ عسکری خود را صادقانه انجام داديد دشمن من کسانيست که درگذشته مورد اعتماد بودند و حق نمک بادارخود را نشناختند. درجنگ نان و حلوا بخش نميشود رفقای من را که شما کشته ايد خون آنها را بشما بخشيدم و رفقای شما را اگرهمراهان من کشته باشند شما ببخشيد، بخشايش کارجوانمردان است اگروظيفۀ تان را ادامه ميدهيد معاش شما دوچندان ميشود». (9 )

     و اما، ميرمحمد صديق فرهنگ را درمورد شخصيت و حکومت حبيب الله کلکانی عقيده براين است:

       « دولتی که به دنبال کاميابی حبيب الله به ميان آمد ازنظرشکل اداره ترکيبی بود از ادارۀ عصری و ابتکارات جاهلانۀ شخصی. دراين اداره که شخص اميردررأس آن واقع بود دو گروه متمايز اشخاص با

يکد يگر درعين حال همکاری و کشمکش داشتند. دريکسو همکاران رهزنی(؟) حبيب الله مانند سيد حسين و ملک محسن و امثال ايشان قرارداشتند که مانند او بی سواد و ازاوضاع جهان بی خبربودند. درسمت ديگر اقليت با سواد و آگاهی واقع بودند که توسط سه برادر از احفاد ميرمسجدی خان پيشوای جهاد درجنگ اول افغان و انگليس، شيرجان خان وزيردربار، عطاء الحق خان وزيرخارجه و محمد صديق خان فرقه مشر رئيس تنظيميۀ سمت جنوبی رهبری می شد. اينان سعی داشتند تا دستگاه دولتی  را به گونه ای تنظيم کنند که دوام و بقای آن تأمين شود و برای اجرای وظايف متنوعی که دولت عصری به عهده دارد، آماده گردد.» (10 )

   فرهنگ درمورد خوی و خصلت اميرحبيب الله کلکانی چنين مينگارد:

    «  حبيب الله مرد روستايی بود و اکثريت خصلتهای مردم روستانشين افغانستان را دروجود خود جمع داشت. درايام جوانی انسانی قانع و پرکار و به مشاغل عادی باغبانی و سپاهی گری راضی بود. درجريان جنگ منگل درزيرتآثيرتبليغات مخالفان دولت امان الله شاه قرارگرفت وبا تصوراينکه شاه مذکور ازدين اسلام انحراف ورزيده است ازجانب معاندان داخلی و خارجی او استعمال شد. دراقدام عليه دولت يقيناً علاوه بر احساسات، انگيزۀ منفعت جويی وجاه طلبی شخص او نيزموثربوده است. با وصف آن مردی راستکار و جوانمرد بود. بدون علت يا محض ازروی کينه توزی و سود جويی به آزارمردم نمی پرداخت. چنانچه در مرحلۀ اول پادشاهی اش متعرض افراد خانوادۀ شاهی و ارکان دولت سابق نشد و با اينکه دردوره های بعدی يک تعداد ازهردو گروه را اعدام نمود واين اعدام ها بدون محاکمه و اثبات جرم صورت گرفت اما خانوادۀ کسانی که اعدام شدند محفوظ ماندند و دربعضی موارد مثلاً درمورد محمد نادرخان، افراد خانوادۀ آنانی که با او می جنگيدند تحت حفاظت قرارگرفتند. به وطن و وطنداران و استقلال کشور علاقۀ راستين داشت و اين مطلب را درجشن استقلال سال ( 1308 ) با اين جملۀ ساده اما پرمعنی که « استقلال نه ازمن و نه ازامان الله بلکه ازشما ولس است »، اعلان کرد. اشخاص جوانمرد و با وفا را می پسنديد و ازمردم خائن و حق ناشناس نفرت داشت. چنانچه افراد غند شاهی را که دردفاع ازامان الله خان با او مردانه جنگيده بودند، تحسين کرد اما شخصی را به نام قاری دوست محمد که به او ازسازش برای