بازی شیطانی پیوند های مافیائی اخوالمسلمین با عربستان سعودی (11)
بازی شیطانی
نوشته روبرت دریفوس ترجمه فروزنده فرزاد
پیوند های مافیائی
اخوالمسلمین
با عربستان سعودی
(11)
"دوایت دیوید آیزنهاور" ژنرالی کارآزموده و رئیس جمهوری فروتن بود، اما در زمینه ی شناخت اسلام، اندک مایه.
در پی جنگ 1956 آبراه سوئز، آیزنهاور پس از آنکه با مداخله، اسرائیل را به ترک صحرای سینا واداشت و توطئه ی فرانسوی - انگلیسی علیه ناصر خنثی شد، این فرصت را داشت که روابط خویش با ناصر و ناسیونالیسم عرب را بهبود بخشد. او، در مقابل، بسوی اتحاد با عربستان سعودی روی نهاد، و بنیادگرایی واپسگرایانه ی اسلامی را متحد اصلی خویش در جهان عرب ساخت. تا مرگ نابهنگام ناصر در 1970، عربستان سعودی نقش حامی نفوذ سیاسی ایالات متحده در منطقه ی خاورمیانه را داشت. همچون فرانکلین روزولت که نفت عربستان را بخش اساسی استراتژی آمریکا می شمرد، آیزنهاور نیز روابط دوستانه با عربستان را بر پایه ی اهمیت فراوان ثروت نفتی این کشور استوار ساخت. اما آیزنهاور مناسبات با عربستان را تا پیوند با اسلام تاریک اندیشانه ی این کشور پیش برد، زیرا آنرا سودمند یافت. او، سیاستی را پی ریخت که بعدها نیز، در دولت های کندی، جانسون و نیکسون ادامه یافت.
سیاست خاورمیانه یی دولت های ایالات متحده ی آمریکا در ادوار پسین را دکترین آیزنهاور بنیاد نهاد که خود پژواک تز فرانکلین روزولت بود، که:
" هدف امپراتوری آمریکا از همکاری با خاورمیانه، ادامه ی نفوذ در منطقه است." آیزنهاور نیز اعلام کرد:" خلاء خاورمیانه را پیش از دست یازیدن روسیه در آن، باید ایالات متحده ی آمریکا پر کند."
آیزنهاور در پیامی به کنگره در ژانویه ی 1957 قول داد که ایالات متحده کمک نظامی و اقتصادی خود را از "هر کشوری در خاورمیانه که هدف تجاوز آشکار اردوگاه کمونیسم باشد و از ما یاری بخواهد" دریغ نکند. آیزنهاور در اجراء تز خویش ملک سعود را بدیداری رسمی از واشنگتن دعوت کرد و در تاکید براهمیت بسیار عربستان سعودی، خود برای پیشواز از پادشاه سعودی، راهی فرودگاه شد. ملک سعود نیز دکترین آیزنهاور را با سپاس فراوان پذیرفت.
آیزنهاور عربستان سعودی را گنجینه ی ثروتی بی پایان می دانست، زیرا یک چهارم نفت جهان، زیر شن زارهای عربستان خفته بود. اما آیزنهاور، عربستان سعودی را چیزی بیشتر از گنجینه یی پاس داشتنی می دانست. این پندار هم درست بود، زیرا استفاده از عربستان سعودی بعنوان مرکز جهان اسلام و اسلامگرایی، همچون لبه ی تیز شمشیری، ضد اتحاد جماهیر شوروی و ناسیونالیست های چپگرایی چون جمال عبدالناصر، ممکن بود.
آیزنهاور، آلن دالس، رئیس سیا و نیز جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه ی ایالات متحده، در اندیشه ی همدستی با جنبش پان اسلامیستی وهابیون عربستان بودند، همچنین سازمان سیا، برهبری آلن دالس، در نهان عربستان سعودی را به بازسازی تشکیلاتی اخوان المسلمین در برابر ناصر بر می انگیخت. آیزنهاور از اینکه مبادا اتحاد شوروی، مصر تحت سلطه ی ناصر را به "مرکز کنفدراسیون اسلامی" بزرگی بدل کند، در هراس بود. او چنین یادآوری کرد:
"برای آزمودن هر گونه حرکتی در این راستا، نیازمند بررسی زمینه های گوناگون تبدیل عربستان سعودی به نقطه ی مقابل ناصر هستیم. در این راستا، پادشاه عربستان گزینه ی مناسبی است. او، دست کم ضد کمونیست است، و در میان ملل عربی، بلحاظ مذهبی جایگاهی والا دارد."
این ایده کاستی فراوان داشت.
نخست اینکه فرض آیزنهاور که اتحاد شوروی را در صدد تامین منافع خود در خاورمیانه می پنداشت، بس اغراق آمیز بود، و این نگرش که شوروی برای تامین منافع خویش ممکن است به اسلام دست یازد یکسره دور از حقیقت. این درست است که مسکو می کوشید بگونه یی از زنجیره ی کشورهای ضد کمونیستی شمالی همچون ترکیه، ایران و پاکستان رهایی یابد و برای نیل به این هدف در جستجوی شیوه یی برای تاثیر بر جهان عرب بود، بویژه با تحکیم مناسباتش با ناصر و نیز پس از کودتای 1958 عبدالکریم قاسم در عراق، در اندیشه ی اتحاد مصر و عراق بود. اما نه مصر و نه عراق هیچکدام هوادار کمونیسم نبودند و اتحاد میان مصر و عراق نیز هرگز رخ نداد. علاوه بر این، اگر چه محتمل است که اتحاد شوروی، نگاهی مثبت به پان عربیسم داشته است اما مسکو از خیزش اسلام در جمهوریهای آسیای مرکزی خود در هراس بود و از این رو تمایلی به حمایت از جنبش های پان اسلامیستی در خاورمیانه نداشت. با این همه، هیچ یک از اینها، آیزنهاور را از پیگیری اتحاد با ریاض، بازنداشت.
از این گذشته، اندیشه ی ایجاد اتحاد میان ایالات متحده و عربستان سعودی با تکیه بر اسلام، این واقعیت را که ملک سعود اعتبار چندانی در جهان اسلام نداشت، نادیده انگاشت.
"جیمز اکینز"، دیپلمات کارآزموده ی ایالات متحده و سفیر آمریکا در عربستان سعودی در دهه ی 1970، می گوید:" ملک سعود آدمی ضعیف النفس و کم خرد و فاسدی بود که گرداگردش متملقان درباری احاطه اش کرده بودند." علاوه بر این واقعیت که ملک سعود، بسیار نابخرد و با تصوری پندارگونه از جهان مدرن بود، به هرزگی، زنبارگی و میخوارگی نیز شهرت داشت. ملک سعود که از او و همسران و جاریه های[i] بیشمارش بیش از 100 فرزند بجای مانده است، پدر عربستان خوانده میشود. گذشته از این همه، ملک سعود کم مایه تر از آن بود که بتوان با تکیه بر او امپراتوری خاورمیانه یی را بنیاد نهاد.
با وجود این، ملک سعود به عنوان پادشاه عربستان که قلمروش، مکه و مدینه، شهرهای مقدس اسلامی را در بر می گرفت، داعیه ی تولیت مکانهای مقدس اسلامی در این دو شهر را داشت. با شدت یافتن جنگ سرد، نقش عربستان سعودی بعنوان مرکز جهانی اسلام، در تفکر استراتژیک ایالات متحده جایگاه برجسته تری یافت. هرچند برخی این نگرش را بدبینانه انگارند اما ملک سعود می کوشید خویش را پادشاه جهان اسلام بنمایاند و این خود نمایی برای آیزنهاور کافی بود. آیزنهاور نوشته است: "عربستان سعودی کشوری است که مکانهای مقدس جهان اسلام در آن است. پادشاه می تواند در شکل رهبر مذهبی رخ نماید." به گزارش "ناتان سیتینو"، ایده ی معرفی ملک سعود بعنوان رهبر اسلامی، بخشی از استراتژی مشترک آمریکا و بریتانیای کبیر با نام "امگا" بود. آیزنهاور بر این امر پافشاری می کرد که: " کوشش های ما باید برای دور کردن عربستان و مصر از یکدیگر باشد." آنگاه که ملک سعود خواستار فتوایی از سوی رهبران مذهبی وهابی برای ممنوع کردن دریافت هر گونه کمکی از کشورهای بلوک شوروی شد، آیزنهاور و برادران دالس بیش از پیش شادمان شدند.
اوایل سال 1957 کوششی برای تدوین "استراتژی اسلام" رخ نمود. "ناتان سیتینو" که در دوره ی ریاست جمهوری آیزنهاور هدایت پژوهشی پیرامون روابط ایالات متحده و عربستان سعودی را عهده دار بود، می نویسد: " در پی نشست ملک سعود و آیزنهاور، دولت به تقویت اسلام بعنوان سدی در برابر کمونیسم آغازید و در بخشی از این استراتژی کوشید تا بر چندپارچگی اجتماعی یی که خاورمیانه گرفتار آن بود، فائق آید. اواخر ژانویه ی همان سال، کمیته یی از سوی شورای امنیت ملی برای پژوهش درباره ی سازمانهای اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا و گروههای فعال در زمینه های، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی چون صوفی ها تشکیل شد. هدف، یافتن گروههایی بود که سازمان سیا بتواند از آنها استفاده کند."
آن زمان، "دونالد ویلبر"، کارشناس سیا در زمینه ی اسلام بود. همان که از سازمان دهندگان کودتای 28 مرداد 1332 در ایران بود. "جان والر"، ازماموران باز نشسته ی سیا و ناظر بر عملیات این سازمان در جریان کودتای 28 مرداد می گوید:" ویلبر دانش فراوانی از اسلام داشت." اما ویلبر در خاطرات خویش با نام "ماجراجوییهای خاورمیانه"، از پژوهش خویش درباره ی اسلام فروتنانه سخن می گوید:
" همواره در زمینه ی پژوهش پیرامون اسلام و مسلمانان خاورمیانه فعال بودم و چون افراد متخصص در این زمینه کم بودند، پژوهشگر سازمان سیا درباره ی اسلام شدم. در بهار سال 1957، از سوی سیا عضو کمیته ی تحقیق پیرامون اسلام و سپس پژوهشگر همکار گروه مطالعاتی بودم. در دفتر مطالعات، با بازبینی پرونده ها و نوشتارها و گردآوری اطلاعاتی بسیار از سفرهایم، نوشتار های پژوهشی بسیاری نگاشتم. برخی از این بررسیها عبارتند از"اسلام در ایران"، "اسلام در پاکستان"، "اسلام در افغانستان"، و آثاری دیگر. کار بر روی این نوشته های پژوهشی بسیار خسته کننده بود، اما، می بایست اینها بعنوان شیوه ی کار با گروه های اسلامی بکار رود."
"ویلبر" مسلمانان آسیای مرکزی را نیز در چهارچوب پژوهش خود گنجاند و نتیجه گرفت که امکان برانگیختن مسلمانان جمهوری های مسلمان نشین اتحاد شوروی ضد این کشور وجود دارد. اینچنین، او اواخر دهه ی 1950 کوشش های تبلیغی با هدف "افشاء نگرش کمونیستی اتحاد شوروی پیرامون اسلام" را سامان داد.
دولت آیزنهاور، تنها به کارشناسان خویش بسنده نکرد و در پی پژوهشگران دانشگاهی اسلام شناس خارج از دایره ی سیا بود. از آن جمله بودند شرق شناسان برجسته یی که برخی از آنان و نیز سعید رمضان بواسطه ی تجاربش، در همایش دانشگاه پرینستون شرکت جسته بودند، هدف سیا استفاده از تخصص ایشان بودند. سیتینو می نویسد:
دولت آیزنهاور از همایشی در واشینگتن با شرکت تاریخ شناسان برجسته ی خاورمیانه که از آن میان پژوهشگر برجسته ی تاریخ عثمانی، "خلیل اینالچیک"، استاد دانشگاه شیگاگو، نیز در آن حضور داشت، پشتیبانی مالی کرد. شورای امنیت ملی ایالات متحده، همواره اقدام به برگزاری همایشهایی اینچنین و فراخوان نوشتارهای علمی پیرامون مسائل جاری خاور میانه می کرد. در نمونه ی برجسته یی از پژوهشهای خاورمیانه یی پیرامون جنگ سرد ، که در بایگانی نوشته های کارشناسان شورای امنیت ملی در کتابخانه ی آیزنهاور است، "برنارد لوئیس" نشان می دهد که چگونه می توان درویشان نقشبندی قفقاز را در امپراتوری شوروی، بعنوان ستون پنجم بکار گرفت."
دو تن از مشاوران نزدیک ملک فیصل ــ "یوسف یاسین" و "محمد سرور سبحان" ــ از سوی عربستان سعودی با وزیر امور خارجه ی ایالات متحده "جان فاستر دالس" گفتگو کردند. "یاسین"، یک سوری و اهل "لاذقیه" در کرانه ی دریای مدیترانه بود. او بسیار زیرک و مکار بود. وی پیوندهای نزدیکی با اطرافیان پادشاه داشت، و نخستین بار به توصیه ی سیاستمداران راستگرای سوری به عربستان رفته بود . "یاسین" منافع مالی ابن السعود را در دمشق نمایندگی می کرد، و با استفاده از پول سعودی ها و پیوندهایی که داشت در اندیشه ی براندازی حکومت سوریه یا ایجاد نا آرامی در این کشور بود. سیا نیز، از سالهای 1956 و 1957 عملیات مخفیانه یی را برای سرنگونی دولت سوریه آغازید. در سال 1958، یاسین در توطئه یی طرح شده از سوی سعودی ها برای ترور جمال عبدالناصر هنگام پرواز او بسوی دمشق، شرکت جست. رئیس اطلاعات ارتش سوریه پرده از چنین توطئه یی برداشت و اعتراف کرد که عربستان سعودی به او 1.9 میلیون پوند برای اجرای این نقشه پرداخت کرده است و البته این، آخرین توطئه ی ایالات متحده ــ عربستان سعودی علیه رهبران ناسیونالیست عرب نبود.
جالب تر از هر چیز در این ماجرا، نقش محمد سرورسبحان بود. سرور برده ی آزاد شده یی بود که اواخر دهه ی 1940، در سمت معاون وزیر دارایی عربستان سعودی و مامور پرداخت کمک های مالی به اخوان المسلمین مصر بود. در دهه ی 1950، سرور سبحان وزیر دارایی عربستان و سپس یکی از نزدیک ترین مشاوران ملک سعود شد. او در دهه ی 1960، موقعیت مهمی بعنوان ناظر فعالیت های جهانی عربستان سعودی برای تقویت اخوان المسلمین و گروههای افراطی و بنیادگرای اسلامی فعال در آفریقا تا اندونزی یافت. روشن نیست که آیا سرور سبحان و دالس درباره ی اخوان المسلمین گفتگو کرده اند و آیا اساسا چنین گفتگویی روی داده است. بهر روی، همداستانی ایالات متحده با عربستان سعودی، بزرگترین منبع کمک مالی به اخوان المسلمین، این سازمان را متحد آمریکا در خلال جنگ سرد ساخت.
چرا ایالات متحده ی امریکا اسلام عربستان سعودی را علیه ناصر بکار گرفت؟ یکی از شخصیت های پیشین سیا که در خاورمیانه بوده است، چنین پاسخ می دهد: " آیا گزینه ی دیگری بود؟ ملک حسین؟ مساله ی ما جنگ سرد بود. جنگ سرد واقعیت تعیین کننده ی آن دوره بود . ما ناصر را یک سوسیالیست ضد غرب و پیمان بغداد می دانستیم و بدنبال نیرویی برای مقابله با او بودیم. تلاش سعودی ها برای اسلامی کردن منطقه موثر و کارا پنداشته شد. ما از آن استقبال کردیم، و اینچنین، متحدی در برابر کمونیسم یافتیم."
یکی از پیامدهای تلاش آیزنهاور در سالهای دهه ی 1950 در حمایت از عربستان سعودی بعنوان سدی در برابر کمونیسم، پدیدار شدن خانواده ی بن لادن بود. آیزنهاور برای افزودن بر اعتبار سعودی ها بعنوان کلید داران مکانهای مقدس در مکه و مدینه، بودجه یی نیم میلیون دلاری در بررسی احداث خط آهن برای انتقال زوار مکه، بتصویب رساند. ملک سعود ، شیخ محمد بن لادن را مامور نظارت بر بازسازی مسجد جامع مکه کرد. در خلال این مناقصه بود که بن لادن ثروت فراوانی بدست آورد.
عربستان: مامن اخوان المسلمین
در آغاز، اخوان المسلمین از عربستان سعودی تنها حمایت مالی می گرفت. اما از سال 1954، عربستان پایگاه عملیاتی جمعیت اخوان المسلمین شد. آنگاه که جمال عبدالناصر این جمعیت را در مصر در هم کوبید، عربستان سعودی بسیاری از فراریان اخوان المسلمین را پذیرفت و به آنها پناه داد. مهاجرت اعضای اخوان المسلمین به عربستان همزمان با رویگردانی ایالات متحده از ناصر و روی نهادنش به سعودی ها بود. اعضای اخوان المسلمین در جده و ریاض و مکه و مدینه ساکن شدند. آنان در جده به تجارت مشغول شدند و در ریاض و مکه و مدینه، به رادیکالیزه کردن جنبش وهابی آغازیدند. در خلال نیم سده ی بعد، عربستان سعودی پناهگاه اخوان المسلمین بود. جمعیت از یاری و حمایت مالی تقریبا نامحدود این کشور برخوردار بود. "دیوید لانگ"، کارمند دفتر اطلاعات و مطالعات وزارت امور خارجه ی آمریکا، می گوید: " نابخردانه ترین کار فیصل، دعوت افراد اخوان المسلمین به عربستان سعودی بود. آن هنگام، این دعوت بی زیان می نمود، همه با کمونیسم می جنگیدند، و ما نیز. فیصل نیز چنین بود." فیصل ــ ولیعهد وقت عربستان ــ در دهه ی 1960 و در جریان کودتایی درباری، السعود را خلع کرد و خود پادشاه عربستان شد. او بسیار آگاهتر، روشنتر و زیرکتر از السعود بود.
اخوان المسلمین، جمعیتی بسیار سیاسی که می خواست دولت اسلامی و جهانی بشیوه ی خلافت اسلامی بنیاد نهد، همزمان متحد عربستان و نیز تهدیدی برای این کشور بود. "جان ول"، استاد دانشگاه "جرج تاون"، می گوید:
"اخوان المسلمین چندان هم خوشایند سعودی ها نبود؛ اما از آن رو که آنها از کشتن ناصر هراس داشتند، ناچار، اخوان المسلمین تنها گزینه بود." سیاست خارجی عربستان سعودی چنین بود که اخوان المسلمین را ضد ناصر در مصر و نیز سوریه و عراق بکار می گرفت؛ مراکز عملیاتی جمعیت را در سودان تقویت می کرد؛ در افغانستان و پاکستان که اخوان المسلمین با "جماعت اسلامی" ابوالاعلی مودودی همداستان بود، جمعیت را یاری می کرد؛ حتی، با حمایت از اخوان المسلمین، در جمهوریهای آسیای مرکزی اتحاد شوروی نا آرامی ایجاد می کرد. اما خاندان سلطنتی سعودی حرکات اخوان المسلمین را در در داخل عربستان تحمل نمی کرد. "ری کلوس"، رئیس دفتر سیا در عربستان سعودی از سال 1970 تا 1977، می گوید:
" سعودی ها اخوان المسلمین را در داخل، تحمل و از عملیات آنها در مصر و سودان و دیگر نقاط پشتیبانی می کردند، اما سخت مخالف اقدامات آنها در عربستان سعودی بودند."
"هرمان ایلتس"، یکی از برجسته ترین عرب شناسان آمریکا و سفیر ایالات متحده در عربستان سعودی، می گوید:
" همانگونه که می دانید، سعودی ها مخالف سرسخت هر گونه حزب سیاسی بودند، علاوه بر آن رژیم عربستان اواخر دهه ی 1920، تجربه ی کار با مردان قبیله یی بسیار متعصب "الاخوان" را داشت. اکنون آنچه حسن البناء و اخوان المسلمین در مصر و سوریه انجام می دادند، همان بود که در راستای نگرش اسلام محور عربستان و در تقابل با ناسیونالیسم وحدت آفرین بود. با این همه، سعودی ها مایل نبودند که نه اخوان المسلمین، بلکه هیچ نیروی سیاسی دیگری در عربستان سعودی سازمان یابد. سعودی هیچ حزب سیاسی و حتی احزاب سیاسی اسلامی را بر نمی تافتند." در واقعیت نیز، هنگامی که حسن البناء کوشید شاخه یی از اخوان المسلمین را در مکه بنیاد نهد، سعودی ها بی پرده مانع از آن شدند."
گرچه سعودی ها شرایط دشواری برای فعالیت سیاسی اخوان المسلمین در عربستان ایجاد کردند، این جمعیت بشکل نیمه آشکار همچنان فعال بود. بسیاری از افراد آن به تجارت روی آوردند و بانک ها و شرکت هایی تاسیس کردند، و اینچنین به ثروت های فراوانی رسیدند. برخی دیگر از آنها در رسانه های ارتباط جمعی نفوذ کردند. "ری کلوس"، رئیس دفتر سیا در عربستان، یادآوری می کند که "ریچارد میشل"، نویسنده ی کتاب "جمعیت اخوان المسلمین"، او را با یکی از شخصیت های کلیدی اخوان المسلمین آشنا می کند. او می گوید: "من بواسطه ی دیک میشل با تنها عضو اخوان