بازی شیطاني اخوان المسلمين و حماس زير سايه چتر اسرائيل (18)

پیوست به گذشته

بازی شیطاني

 

نوشته روبرت دريفوس ترجمه فروزنده فرزاد

 

اخوان المسلمين و حماس

زير سايه چتر اسرائيل

….

 

(18)

 

 

موقعيت آمريکا در خاورميانه، هيچگاه به اندازه ي واپسين سالهاي دهه ي 1970، پايدار و اطمينان بخش جلوه نمي کرد. تنها چند کشور عراق، سوريه، ليبي و نيز سازمان آزاديبخش فلسطين از دايره امپراتوري نو پديد آمريکا بيرون بودند و ايالات متحده نسبت به آنها رويه ي تهاجمي پيشه کرده بود. واشنگتن با همراهي متحداني چون اسرائيل، مصر، اردن و حکومت هاي پادشاهي خليج فارس، مي کوشيد اين چند کشور را نيز در گستره ي جهاني منزوي ساخته، از نقش آنها در منطقه بکاهد، و براي محقق ساختن اين هدف به هر روشي و از آن ميان تغيير رژيم، تهديد، تحريک و تطميع دست مي يازيد. به يکباره، سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين، دو عضو اردوي ضد آمريکايي، خويش را در کام جنگ داخلي در برابر نيروهايي به رهبري اخوان المسلمين و راستگرايان اسلامي يافتند. دو متحد آمريکا، اسرائيل و اردن، اخوان المسلمين را حمايت کردند و ايالات متحده، پنهاني، متحدانش را عليه دمشق و ياسر عرفات، رهبري سازمان آزاديبخش فلسطين، بر مي انگيخت.

 

حمايت اسرائيل و اردن از اخوان المسلمين، از واپسين سالهاي دهه ي 1970 آغاز شد و تا دهه ي 1980 ادامه يافت. در اين دوره، راستگرايي اسلامي اندک اندک ويژگيهاي راديکال و ضد آمريکائي اش را آشکار کرد، چنانکه بعدها در تروريسم بن لادن رخ نمود. به قدرت رسيدن اسلامگرايي غرب ستيز در ايران، شورش اسلامگرايان در عربستان و ترور انورسادات به دست تروريست هاي وابسته به اخوان المسلمين، همه و همه در سالهاي 1979 تا 1981 روي داد. اما پيش از اين رويداد ها و نيز پس از آنها، عمان و اورشليم سياست پشتيباني از گروه هاي متحد اخوان المسلمين در سوريه و فلسطين را همچنان ادامه دادند. هرچند مدرکي دال بر دخالت بي واسطه ي ايالات متحده در همراهي اسرائيل و اردن نيست، به گفته ي شخصيت هاي ايالات متحده که در خاورميانه خدمت کرده اند، گزارشات اقدامات اين دو کشور بوسيله ي سيا به واشنگتن ارسال مي شده و آمريکا کاملا از آن آگاه بوده است. ولي ايالات متحده، هيچگاه متحدانش را از چنان اقداماتي باز نداشته است.

 

شايد شگفت آور بنمايد که چگونه دولت يهودي اسرائيل و پادشاهي سکولار اردن، با بنيادگرايي اسلامي هم پيمان شده باشند. اما اورشليم و عمان، اخوان المسلمين را سلاح مناسبي عليه سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين مي پنداشتند. جنگ داخلي که اخوان المسلمين با ترور و اغتشاش و شورش در سوريه بر پا کرد هزاران کشته بر جاي گذاشت. از 1967، تا اواخر دهه ي 1980، اسرائيل سازماندهي اخوان المسلمين در مناطق اشغالي را آغاز کرد. اسرائيل، شيخ احمد ياسين، رهبر اخوان المسلمين، را براي تاسيس سازمان حماس ياري رساند تا آنرا وزنه يي در برابر سازمان آزاديخش فلسطين کند. حماس نيز همان گونه عمل کرد که اسرائيل مي خواست، اما بر چهره ي اسرائيل نيز چنگ کشيد و در دهه ي 1990، از درون حماس گروهي تروريستي که با بمب گذاريهاي انتحاري خويش، صدها يهودي اسرائيلي را کشت، بيرون آمد. اينچنين شد، که اسرائيل و اردن، زنجير از پاي هيولا را بر گرفتند.

 

اسرائيل: پرورانده ی افراطيون

 

"چارلز فريمن"، ديپلمات کارآزموده ي ايالات متحده و سفير پيشين آمريکا در عربستان سعودي مي گويد:" حماس را اسرائيل پديد آورد. اين نقشه ي "شين بت" (سازمان امنيت ملي اسرائيل) بود که مي پنداشت حماس مي تواند سازمان آزاديبخش فلسطين را به حاشيه براند."

 

در زبان عربي ، واژه ي حماس، مخفف "جنبش مقاومت اسلامي"، به معني "ميهن پرستي پر شور" است. گر چه حماس رسما در 1987 تاسيس شد، بنيانگذاران آن، بويژه در نوار غزه، از اعضاي اخوان المسلمين بودند. در پي جنگ 1967 و اشغال غزه و کرانه ي باختري رود اردن بوسيله ي اسرائيل، اسلامگرايان با حمايت اسرائيل و اردن به صحنه آمدند. اسلامگرايان در سرزمين هاي اشغالي، رسما تحت نظارت اخوان المسلمين اردن بودند، و حماس شاخه يي از اين جمعيت.

 

ريشه هاي حماس به دهه ي 1930 باز مي گردد. در آغاز فعاليت هاي حاج امين الحسيني مفتي اورشليم و هوادار نازي ها (و انگليسيها)، جنبش فلسطين کمترين رگه هايي از اسلامگرايي نداشت. اين حاج امين الحسيني بود که در 1935 با فرستادگان حسن البنا ديدار کرد. "جمعيت مکارم اورشليم"، پيشگام اخوان المسلمين در فلسطين، در 1943 بر پا شد. بسياري از ناسيوناليست هاي فلسطين که بعدها جزو رهبران جنبش سکولار و غير اسلامي فلسطين شدند، آن زمان جذب اخوان المسلمين گرديدند و اين بدليل گسترش نفوذ اخوان المسلمين در عمان و شهرهاي سوريه مانند "حلب"، "حماء"، "دمشق"، و نيز غزه، اورشليم، رام الله، حيفاء و ديگر نقاط بود. نخستين دفتر اخوان المسلمين در اورشليم سال 1945، بوسيله ي سعيد رمضان تاسيس شد و تا پيش از 1947، 25  شاخه ي اخوان المسلمين با بيش از 25 هزار عضو در فلسطين پديد آمد. در اکتبر 1946، و ديگر بار در 1947، اخوان المسلمين کنوانسيوني منطقه اي در حيفا سازمان داد که نمايندگاني از لبنان و اردن در آن شرکت داشتند. فراخوان اين کنوانسيون "گسترش دامنه ي فعاليت ها و برنامه ها ي اخوان المسلمين در فلسطين" بود.

 

در همان روزهاي نخستين، جنبش به دو شاخه منشعب شد. در غزه، اخوان المسلمين به رهبري سازمان در قاهره گرايش داشت، و در کرانه ي باختري، منطقه يي از فلسطين که پس از 1948  زير نفوذ دولت اردن درآمد، اسلامگرايان به شاخه ي اردني اخوان المسلمين مايل بودند. در 1950، شاخه هاي اخوان المسلمين در کرانه باختري و اردن متحد شده و اينگونه اخوان المسلمين اردن پديد آمد. اخوان المسلمين اردن، گروهي محافظه کار و نزديک به پادشاهي بود، و به همين دليل نيز، هدف انتقاد و تحقير ناسيوناليست ها. هاشميون به پاس فرمانبري اخوان المسلمين، مشوق فعاليت هايشان بود، زيرا آنها را نيروئي در برابر کمونيست ها، چپ ها، و بعدها جنبش هاي هوادار ناصر و بعثي ها مي انگاشت.

 

بنيانگذار و سازماندهنده ي اخوان المسلمين در اردن، تاجري ثروتمندي به نام "ابو قراء" بود که مايل نبود کوچکترين فرصتي را از دست بدهد. او با بازرگانان سوري در عمان و حسن البناء و سعيد رمضان در مصر تماس داشت. ملک عبدالله "به اين اميد که در برابر مخالفان سکولار از حمايت اخوان المسلمين برخوردار شود، فعاليت آنها را در شکل يک بنياد خيريه بطور قانوني رسميت بخشيد." هر چند پادشاه، اخوان المسلمين را به ديده ي ترديد مي نگريست، به جلب حمايت آنان براي مشروعيت بخشيدن به رهبري اسلامي خويش، دلگرم بود. ملک حسين، پدر ملک عبدالله و گماشته ي لارنس عربستان بعنوان شريف مکه، مدعي انتساب به محمد بود. هرچند سوسوي اين داعيه به خاموشي مي گراييد، عبدالله و نوه اش ملک حسين، براي نگه داشتن شعله هاي لرزان آن مدعا  به هر وسيله يي دست مي يازيدند.

 

اخوان المسلمين اردن نيز سخت ضد کمونيست بود. آنها مي گفتند که "در سده ي بيستم، مصر و ديگر کشورهاي اسلامي با تهديد کمونيست ها و ناسيوناليست هايي که برتري شريعت اسلام را منکرند، مواجهند." اخوان المسلمين وفادارانه ملک حسين را پشتيبان و سخت ضد پان عربيسم بود. پايگاه اجتماعي اخوان المسلمين، ملاکان و ثروتمندان کرانه ي باختري رود اردن که اصلاحات ارضي و سوسياليسم را تهديدي براي خود مي دانستند، بود. هنگامي که "سليمان النابلسي"، نخست وزير چپ گرا و هوادار ناصر، در 1957 در برابر دربار و پادشاه اردن ايستاد، چنانکه سقوط دربار محتمل مي نمود، اخوان المسلمين در کنار ملک حسين تاج و تخت وي را نگه داشت. "بالبي" مي نويسد:" از اين پس، همياري و درک دو سويه و نانوشته يي ميان ملک حسين و اخوان المسلمين شکل گرفت." يوسف العزم، يکي از رهبران اخوان المسلمين در مصر، گفته است:

" ما از آن رو با پادشاه هماهنگ بوديم که ناصر در حمله به او بي پروا بود و نيز اگر هواداران ناصر در اردن به قدرت مي رسيدند، ما به خطر مي افتاديم. چنانکه در مصر چنين شد." اخوان المسلمين در بحراني ترين موقعيت پادشاهي اردن، به ياري ملک حسين شتافت. قدرت ناصر و متحدانش رو به فزوني مي رفت، پادشاه عراق (که او نيز از خاندان هاشمي بود) سرنگون شده بود، و سياست ايالات متحده عليه مصر پيش مي رفت. در 1958، براي مقابله با قيام ناسيوناليست ها، سربازان آمريکايي به لبنان و بريتانيايي به اردن و کويت گسيل شدند. اخوان المسلمين نيز با نظاميان هر دو کشور همراه بود. در حالي که کمونيست ها، بعثي ها و احزاب ناصري از سوي ملک حسين سرکوب مي شدند، اخوان المسلمين مي توانست نامزدهاي خود را در انتخابات مجلس فرمايشي اردن کانديد کند، و اينچنين کرسي هايي چند در الخليل، نابلس و ديگر شهرهاي کرانه ي باختري بدست آوردند. ارتش اردن به شبه نظاميان اخوان المسلمين آموزش هاي نظامي مي دادند.

 

اخوان المسلمين در غزه، پايگاه آينده ي حماس، در ميان دانشجويان فلسطيني که از کويت و قاهره آمده بودند، ريشه هايي ژرف يافت. اخوان المسلمين، "انجمن دانشجويان فلسطيني" را بنياد کرد که بعدها بسياري از رهبران آن مانند ياسر عرفات،  صالح خلف و برادران حسن، اسلامگرايان را رها کرده و هسته ي سازمان آزاديبخش فلسطين شدند. در غزه، که آن هنگام در حاکميت دولت ناصر بود، همزمان با برچيدن بساط اخوان المسلمين در قاهره بوسيله ي ناصر، خويش را در خطر ديدند. در جولاي 1957، خليل الوزير، رهبر آينده ي سازمان آزدايبخش فلسطين نوشت:

"اسلامگرايان فلسطيني سازمان ديگري که اسلامي نيست، اما براي آزادي فلسطين مي کوشد، تاسيس مي کند." از اين پس، جنبش فلسطين دو پارچه شد. يک سو، ناسيوسياليست هاي همراه الوزير بودند  که جنبش آزاديبخش فلسطين يا "فتح" را در سالهاي 1958 و 1959 بنياد کردند. و در سوي ديگر، اسلامگرايان وفادار به اخوان المسلمين بودند، که در 1960 آشکارا رو در روي فتح ايستادند.

 

فتح که در 1965، جنگ چريکي عليه اسرائيل را آغاز کرد، نماينده ي ناسيوناليسم فلسطين بود که گاه در برابر ناسيوناليسم عربي ناصر قرار مي گرفت. از ديگر سو، اخوان المسلمين نماينده ي محافظه کاران عرب و متحد پادشاه اردن بود، نيز برخوردار از پشتيباني عربستان سعودي و کويت و شيخ نشين هاي تازه استقلال يافته ي خليج فارس. در خلال دهه ي 1940، شمار اعضاي اخوان المسلمين هزاران بود، اما با طنين انداز شدن فرياد ناسيوناليسم عرب در خاورميانه پيوسته از اين شمار کاسته مي شد. احزاب ناصري مانند حزب بعث، حزب کمونيست و سازمان فتح، همه هم پيمان بودند. پيش از جنگ ژوئن 1976، شمار اعضاي اخوان المسلمين در کرانه ي باختري رود اردن کمتراز هزار نفر و در غزه در حدود هزار نفر بود. اردن، اخوان المسلمين را در کرانه باختري تحمل مي کرد، حال آنکه آنها در غزه زير فشار دولت ناصر بودند.

 

شيخ احمد ياسين، بنيادگراي ستيزه جو، در اين هنگامه رخ نمود و در ميانه ي 1970 تا 1980 از سوي اسرائيل حمايت شد و سرانجام در 1987 حماس را پايه گذارد. در پي يورش ناصر به اسلامگرايان در 1965، احمد ياسين بوسيله ي سازمان امنيت مصر دستگير شد. پس از 1967 که اسرائيل کرانه ي باختري و غزه را به چنگ آورد، اوضاع دگرگون شد. ياسين از زندان آزاد شد. بنوشته ي "شائول ميشال" و " ابراهام سلا"، پژوهشگران اسرائيلي و نويسندگان کتاب "حماس فلسطيني":

 

"اسرائيل راه را براي فعاليت اجتماعي و فرهنگي اسلامگرايان هموار ساخت. يکپارچگي حاکميت کرانه ي باختري و نوار غزه در دست اسرائيل به برخوردهاي تازه يي ميان فعالان اسلامگرا در اين دو منطقه انجاميد که اين آغازگاه کوشش مشترک اسلامگرايان شد.... در اواخر دهه ي 1960، "سازمان متحد اخوان المسلمين فلسطين" در نوار غزه و کرانه ي باختري نتيجه ي اين فعاليت بود.... دهه ي 1970، شاهد رشد اخوان المسلمين در سرزمين هاي اشغالي و در ميان شهروندان عرب اسرائيلي بود. اينچنين، چهره هاي سرشناس اخوان المسلمين در کرانه ي باختري و غزه، مانند شيخ احمد ياسين، به جامعه ي مسلمانان اسرائيلي از "الجليل"[i] تا "النقب"[ii] راه يافتند و به تبليغات اسلامي و برگزاري نمازهاي جمعه آغاز نهادند."

 

ديري نپاييد که اسرائيل، شيخ احمد ياسين و اخوان المسلمين را متحدان سودمندي عليه سازمان آزاديبخش فلسطين يافت. در 1967، اخوان المسلمين، در برابر ديدگان دولت اسرائيل، به تحکيم پايه هاي خويش و تاسيس بنيادهاي خيريه آغاز کرد. ارگانهاي متولي اوقاف مذهبي به سرمايه هاي کلاني رسيدند، چنانکه 10% املاک غزه را در اختيار داشتند. تجارت در اشکال گونه گون پديد آمد و زمين هاي بسياري به آنها رسيد. پس از 1967، فلسطين نيز چون مصر و سودان و کشورهاي ديگر، به کوره راه اسلامگرايي گام نهاد. از 1967 تا 1987، شمار مساجد غزه از 200 به 600 و در کرانه ي باختري، اين شمار از 400 به 750 رسيد.

 

در سال 1970، پس از جنگ داخلي در اردن، سازمان آزاديبخش فلسطين از اردن رخت بر بست. اخوان المسلمين اردن از ملک حسين و ارتش باديه نشين او عليه سازمان آزاديبخش فلسطين پشتيباني کرد. اسرائيل نيز به سوريه هشدار داد و او را از مداخله براي کمک به سازمان آزاديبخش فلسطين بر حذر داشت و اينچنين ملک حسين را ياري رساند.

 

همان سال، شيخ احمد ياسين، رهبر اخوان المسلمين در نوار غزه، از دولت نظامي اسرائيل در غزه براي تاسيس سازمان خويش اجازه خواست. در خواست او رد شد، ولي شيخ ياسين 3 سال بعد، در برابر ديدگان هوشيار سازمان امنيت ملي اسرائيل ــ شين بت ـ "مرکز اسلامي" را که در ظاهر موسسه يي مذهبي مي نمود، بنيان نهاد. شيخ ياسين، زمام امور صدها مسجد را در اختيار گرفت. بسياري از اين مساجد، نيز مدارس مذهبي و بنيادهاي خيريه، در حکم سازمان تشکيلاتي و سياسي اسلامگرايان بودند. در سال 1967 ، مرکز اسلامي شيخ ياسين در دل خويش "انجمن اسلامي" را پروراند که شاخه هايش را در سراسر نوار غزه پراکند.

 

پس از 1977، که حزب ليکود و حزب "هروت"[iii] برهبري "مناخيم بگين"، حزب کارگر را در انتخابات شکست دادند، پشتيباني رسمي اسرائيلي ها از اسلامگرايان آشکار شد. در 1978، دولت جديد برهبري "مناخيم بگين"، به "انجمن اسلامي" احمد ياسين اجازه ي فعاليت داد. اين تاکتيک، بخشي از نقشه ي فشار همه جانبه بر سازمان آزاديبخش فلسطين بود. آتش جنگ داخلي در لبنان زبانه مي کشيد. جنگي که در آن اسرائيل از ميليشيا ي مسيحيان مارونية[iv] که عليه فلسطيني ها مي جنگيدند، حمايت کرد. "مناخيم بگين" کوشيد به دو روش از نفوذ سازمان آزاديبخش فلسطين در کرانه ي باختري و غزه بکاهد: نخست با پشتيباني از جنبش اسلامگرايي، و دوم با ايجاد جرياني به نام "اتحاديه هاي روستائي" يعني شوراهاي محلي تحت اداره ي مخالفان سازمان آزاديبخش فلسطين که از سوي نظاميان اسرائيلي بطور گسترده حمايت مي شدند.

 

احمد ياسين و اخوان المسلمين براين شوراهاي تسلط يافتند. 200 عضو اين اتحاديه ها بوسيله ي اسرائيلي ها آموزش نظامي ديدند و سازمان امنيت ملي اسرائيل ــ شين بت ــ جاسوسان بسياري را در آن نفوذ داد. اتحاديه هاي روستائي که گماشتگان اسرائيلي آنرا اداره مي کردند، مورد تمسخر فلسطيني هاي سرزمين هاي اشغالي بود و سرانجام ناپديد شدند. ولي اخوان المسلمين، به بهاي نابودي فتح و گروه هاي چپگراي فلسطيني، مانند "جبهه خلق براي آزادي فلسطين"، باز هم رو به پيش نهاد و قدرت گرفت.

 

"ديويد شيپلر"، خبرنگار پيشين نيويورک تايمز، از قول فرماندار نظامي غزه مي نويسد که اسرائيل آشکارا به اسلامگرايان براي مقابله با  سازمان آزاديبخش فلسطين کمک هاي مالي رسانده است، او مي نويسد:

"از منظر سياسي، اسلامگرايان بنيادگرا براي اسرائيل سودمند پنداشته شدند، زيرا ضد حاميان سکولار سازمان آزاديبخش فلسطين بودند. گاه و بيگاه، ميان هواداران اين دو جريان، در دانشگاههاي کرانه ي باختري برخوردهايي روي مي داد. زماني ژنرال "اسحاق سژو"، فرماندار اسرائيلي نوار غزه، به من گفت که چگونه از جنبش اسلامي در برابر سازمان آزاديبخش فلسطين پشتيباني مالي کرده است. او مي گفت "دولت اسرائيل بودجه يي براي مساجد در اختيار من گذارد."

 

در 1980، زماني که معترضين بنيادگرا اداره هلال احمر غزه برياست دکتر حيدر عبدل الشافي، کمونيست هوادار سازمان آزاديخبش فلسطين، را به آتش کشيدند، ارتش اسرائيل کوچکترين واکنشي نشان نداد و تنها هنگامي که گروهي از آنها به سوي خانه ي دکتر حيدر الشافي روان شدند و جانش به خطر افتاد، مداخله کرد."

 

اسرائيل يگانه پشتيبان شيخ احمد ياسين و اخوان المسلمين نبود. مذهبيون عربستان سعودي نيز خواهان برچيدن سازمان سکولار آزاديبخش فلسطين بودند. به همين دليل سرمايه داران عربستان سعودي احمد ياسين را بلحاظ مالي ياري مي کردند. هر چند سعودي ها آگاه بودند که قدرت عمل شيخ ياسين در غزه، به اسرائيلي ها وابسته است. "پيوندهاي شيخ ياسين با اخوان المسلمين اردن، سيل کمک هاي مالي موسسات اسلامي عربستان سعودي را در دهه هاي 1970 و 1980 بسوي "انجمن هاي اسلامي" وي روان کرد."

 

با اين همه، دولت عربستان سعودي به احمد ياسين بد گمان بود و سرانجام سبب ممانعت از ارسال کمک هاي خصوصي سعودي ها به جنبش تحت رهبري ياسين شد. شايد اخوان المسلمين براي جلب نظر اسلامگرايان محافظه کار سعودي و اعضاي با نفوذ وهابي خاندان سلطنتي عربستان، به نگرش غير مذهبي سازمان آزاديبخش فلسطين، مي تاخت. اخوان المسلمين مي گفتند که سازمان آزاديبخش فلسطين "در راه خدا گام بر نمي دارد"، وشيخ احمد ياسين مي گفت: "سازمان آزاديبخش فلسطين سازماني سکولار است و مادام که اسلامي نشود، نماينده ي مردم فلسطين نخواهد بود."

 

آن زمان، به نظر نمي رسيد که اخوان المسلمين بتواند هواداري فلسطينيان را جلب کند. نخست از آن رو که بيشتر فلسطينيان مسيحي بودند و با سازماني که داعيه ي برپايي حکومت اسلامي داشت سازگار نمي نمود. نيز، فلسطينيان مدرن ترين و فرهيخته ترين مردم در جهان عرب بودند که بسيار به جهان عرب، اروپا و ايالات متحده و ديگر نقاط سفر مي کردند و در اين ميان اتحاد شوروي جايگاه ويژه يي داشت. نيز ناسيوناليسم فلسطيني نيرومند بود. از سوي ديگر، اسلامگرايان فلسطين ضد باورهاي ناسيوناليستي و تشکيل دولت مستقل فلسطيني بودند و در مقابل، خواستار اسلامي کردن فلسطين و جوامع عرب بودند. آنگاه اسلامگرايي در ميان فلسطينيان رشد کرد که سرکوب خشن سازمان آزاديبخش فلسطين بوسيله ي اسرائيل، براي مردم کرانه باختري و نوار غزه، چاره و جايگزيني جز اسلام نگذاشت.

 

ديپلمات هاي ايالات متحده و گردانندگان سيا، مي ديدند که اسرائيل در سرزمين هاي اشغالي اسلامگرايي را دامن مي زند. "مارتا کسلر"، تحليلگر ارشد سيا که بسيار زود به خطر جنبش اسلامگرايي براي منافع ايالات متحده در خاورميانه پي برد، مي گويد: "مي ديديم که اسرائيل، اسلام را در برابر ناسيوناليسم فلسطين مي پرورد." اما نه سيا و نه وزارت خارجه از آن جلوگيري نکردند. نظرات پيرامون اهميت اسلامگرايي در فلسطين در سرويس امور خارجي و اداره ي امنيت ملي واشنگتن گوناگون بود. برخي آن را سودمند يافتند، شماري آن را زيانبار مي دانستند، و کساني توانمندي اسلام گرايي در فلسطين را چنان نمي ديدند که بتواند هواداري جمعي بيابد. مارتا کسلر مي گويد: