تاريخچه مختصر نئو ليبراليسم (1) بيست سال اقتصاد نخبه سالار و فرصت های پيش آمده برای تغيير ساختار
پیوست به گذشته
تحلیل های سیاسی از آرشیف
چپ اندیشان انترناسیولیست
تاريخچه مختصر نئو ليبراليسم (1)
بيست سال اقتصاد نخبه سالار و فرصت های پيش آمده برای تغيير ساختار
سوزان جورج (2)
برگردان: بهروز امين
(2)
برای نئوليبرالها بازار آن قدر عاقل است و خوب مثل خدا كه دستهای نامرئی حتی می تواند از يك شرايط شيطانی و مذموم پی آمد مطلوب به دست بياورد. از اين رو بود كه تاچر يك بار در يك سخن رانی گفت، «اين وظيفه ماست تا نابرابری را ستايش كنيم و شرايطی ايجاد نمائيم كه قابليت و توانائی بخاطر نفع همگانی ما قابليت تظاهر يافته مازاد بيشتری داشته باشد». به سخن ديگر، در يك مبارزة رقابت آميز نگران آنها كه عقب می مانند نباشيد. مردم بطور طبيعی نابرابرند ولی اين خوب است و مفيد. چون نقش كسانی كه آموزش بيشتری دارند و سرسخت ترند و در خانواده برتری به دنيا آمده اند در نهايت به نفع همگان عمل خواهد كرد. جامعه به ضعفا، افرادی كه آموزش نديده اند، دينی ندارد و آن چه بر آنها می رود، تقصير خودشان است و هرگز گناه جامعه نيست. اگر به نظام رقابت آميز امكان داده شود آن گونه كه مارگت [تاچر] می گويد، جامعه وضعش بهتر می شود. متاسفانه آن چه از تاريخ بيست سال گذشته می آموزيم دقيقا عكس آن چيزی است كه تاچر می گفت.
در انگلستان قبل از تاچر، از هر ده تن يك تن زير خط فقر زندگی می كرد. وضع درخشانی نبود ولی در مقايسه با جوامع ديگر افتخار آميز بود و به ويژه در مقايسه با سالهای پيش از جنگ جهانی دوم بهبود چشمگيری نشان می داد. اكنون از هر 4 تن يك تن و از هر سه كودك يك كورك بطور رسمی فقبرند. اين معنی و مضمون بقای آنكه از بقيه قويتر است می باشد. مردمی كه نمی توانند در زمستان خانه شان را گرم كنند، يعنی كسانی كه در كنتور بايد سكه بياندازند تا آب و برق داشته باشند و آنهائی كه در زمستان، لباس گرم ندارند. من اين نمونه ها را از گزارش گروه عملياتی فقر كودكان انگلستان در 1996 نقل می كنم. من پی آمد رفرم مالياتی تاچر و ميجر را با استفاده از يك مثال نشان می دهم. در سالهای 1980 يك درصد از ماليات دهندگان از 29 درصد تخفيف های مالياتی بهره مند شده بودند. اين يعني، يك فرد مجرد كه به اندازه نصف حقوق متوسط درآمد داشت، ميزان مالياتش 7 درصد افزايش يافته بود. ولی كسی كه ده برابر حقوق متوسط حقوق می گرفت، مالياتش 21 درصد كاهش يافته بود.
يكی ديگر از پی آمدهای رقابت به عنوان ارزش مركزی نئوليبراليسم، كش رفتن شديد بخش عمومی است چون اين بخش نمی توان از قانون اساسی رقابت برای سود و سهم بری از بازار تبعيت نمايد. خصوصی كردن بكی از عمده ترين دگرسانی های اقتصادی بيست سال گذشته است. اين روند از انگلستان آغاز شد و بعد به بقيه جهان رفت.
اجازه بدهيد به اين نكته بپردازم كه چرا كشورهای سرمايه سالاری اروپا بخش خدمات عمومی داشتند و شماری هنوز دارند. در واقعيت، تقريبا همة خدمات عمومی چيزيست كه اقتصاد دانان آن را «انحصار طبيعي» می نامند. انحصار طبيعی زمانی وجود دارد كه كوچكترين اندازه يك واحد برای تضمين حداكثر كارآئی اقتصادی هم اندازة كل بازار است. به سخن ديگر، يك بنگاه برای بهره گيری از صرفه جوئی ناشی از مقياس و در نتيجه ارايه بهترين خدمات به مصرف كننده به حداقل قيمت بايد به اندازه مشخصی رسيده باشد. خدمات عمومی در ابتدای امر به سرمايه گذاری زيادی نياز دارند - برای نمونه ساختن راه آهن يا شبكة توزيع برق - كه مشوق رقابت نيست. بهمين سبب بود كه انحصارات عمومی و دولتی بهترين راه حل بود. ولی نئوليبرالها هر چه را كه عمومی باشد «غير كارآمد» می دانند.
به اين ترتيب، وقتی يك انحصار طبيعی به بخش خصوصی واگذار می شود چه اتفاق می افتد؟
بطور طبيعي، سرمايه داران مالك اين انحصارات با اخذ قيمت های انحصاری از عموم، بار خود را می بندندو ثروتمند تر می شوند. اقتصاد دانان كلاسيك اين پی آمد را «عدم توفيق ساختاری بازار» می ناميدند چون قيمت محصولات بيشتر از آن مقداری است كه بايد باشد و خدمات ارايه شده به مصرفل كنندگان از نظر كيفيت ضرورتا خوب نيست. برای اجتناب از عدم توفيق ساختاری بازار، كشورهای سرمايه سالاری اروپا تا اواسط سالهای 1980، بخش هائی چون اداره پست، تلفن، برق، گاز، راه آهن، قطار زيرزميني، حمل ونقل هوائی و خدماتی چون تهيه آب و جمع آوری زباله و غيره را به صورت انحصارات دولتی حفظ كرده بودند. امريكا يك استثنای عمده است. احتمالا به اين خاطر كه از نظر جغرافيائی اقتصاد بزرگتر از آن است كه انحصارات طبيعی را بپذيرد.
با اين همه، تاچر برای تغيير اين وضع دست بكار شد. به عنوان يك پی آمد اضافي، او توانست با بهره گيری از خصوصی سازی قدرت اتحاديه های كارگری را در هم بشكند. با انهدام بخش عمومی كه در آن بخش، اتحاديه ها قوی تر بودند، تاچر توانست موجبات تضعيف جدی اتحاديه های كارگری را فراهم آورد. در نتيجه، در طول 1979 تا 1994 شمارة كسانی كه دربخش دولتی كار می كردند از بيش از 7 ميليون نفر به 5 ميليون نفر رسيد يعني، 29 درصد كاهش يافت.
تقريبا همه مشاغل حذف شده، مشاغل اعضای اتحاديه های كارگری بود. از آن جائی كه در طول آن 15 سال، اشتغال در بخش خصوصی تقريبا ثابت مانده بود كاهش نهائی فرصت های شغلی در انگلستان 1.7 ميليون بود كه در مقايسه با 1979 نشان دهندة 7 درصد كاهش است. برای نئوليبرالها، شماره كمتر كارگران هميشه خوب است. چون كارگران به سهم سهام داران دست درازی می كنند.
در بارة پی آمدهای ديگر خصوصی كردن، انها قابل پيش نگری بودند و بهمان صورت پيش نگری شدند. مديران موسسات خصوصی شده، اغلب همان هائی كه پيشتر هم مدير بودند، حقوق خود را دو و حتی سه برابر كردند.
دولت هم با استفاده از ماليات پرداختی مردم، بدهی كمپانی ها را قبل از و اگذاری به سرمايه داران بخش خصوصی پرداخت و بردارائی موسسات افزود. برای نمونه، سازمان آب انگلستان نه فقط 1.6 ميليارد ليره «جهيزة سبز» دريافت كرد بلكه برای اين كه رشوه های پرداختی برای خريداران احتمالی جذاب تر باشد 5 ميليارد ليره بدهی سازمان آب به دولت هم بخشيده شد. در همان موقع الم شنگه ای براه انداختند كه سهام داران كوچك در اين كمپانی ها سهم می خرند - در واقع 9 ميليون نفر هم سهم خريده بودند. ولی 50 درصد خريداران سرمايه ای كمتر از 1000 ليره داشتند و اغلب هم در اولين فرصتی كه قادر به فروش سهام بودند، سهام خود را فروختند و سود بردند.
ادامه دارد