جشن نوروز پيوند خاطرات نسل های متوالی سرزمين باستانی ماست
جشن نوروز پيوند خاطرات نسل های متوالی سرزمين باستانی ماست
" سيد احسان واعظی"
جشن نوروز، يکی از سنت های گران سنگ ملی و تاریخی سرزمين پهناور آريانای کهن، خراسان فروغ بخش ديروز، افغانستان امروز و سراسرقلمرو حوزۀ تمدنی منطقۀ ماست.
این جشن همه ساله در اين حوزۀ فرهنگی، با شکوه و جلال ويژه ای برپا میشود و همه ساله پيرامون تاريخ شکوه مند وجايگاه شامخ آن با زبان شعر وادب سخن گفته و سروده های زيبايی نثار قلب های مجروح ؛ وليک پر ازاميد به آيندۀ مان می گردد.
گرچه سخن تازه و قابل گفتن، در رابطه به نوروز برای اين کمترين همه دشوار است. زیرا این رسالت را بزرگان ادب و فرهنگيان فرهيختۀ مان ، بوجه نيکو انجام داده و ايفاء می نمايند؛ باآنهم چون نوروز هر سال بمثابۀ سرآغاز بهار نو، فصل نو و زندگی نو ، ما را درآغوش می گيرد و نوازش می دهد؛ بنابران جا دارد تا در زمینه اين روزنويد بخش ، سخنی چند بعنوان تکرار احسن ، خدمت هم ميهنان و همزبانان عزيز و دوست داشتنی ، بميان آيد.
نوروز که قرن های متمادی است بر همه جشن های جهان برتری دارد؛ زيرا اين جشن تحمیلی سیاسی یا قرارداد مصنوعی اجباری نیست؛ بلکه جشن جهان و طبیعت است. روز درخشندگی آفتاب، صافی آسمان، شادمانی زمین، جوش شگفتن ها و نورستن ها و در نهایت جشنی است سرشار از هیجان برای هر آغاز نو.
نوروز خلاف جشن های دیگر که غالباً انسانها را از مزرعه ها، باغها، کشتزارها و کوچه و بازار در میان اتاق ها، زیر سقف ها و عقب درهای بسته در فضای مصنوعی و خود ساخته جمع میدارد؛ دست مردم را میگیرد و از زیر سقف های دلگیر، در های بسته، خانه های خمود و فضای خفه به دامن آزاد وبی کرانۀ طبیعت که مملو از گرمی بهار ، روشنی آفتاب، زیبائی باد، شفافیت باران، آراستگی شگوفه و طراوت سبزه است، می کشاند.
نوروز تجدید خاطرۀ وابستگی و پیوستگی انسان با طبیعت است. انسان، این فرزند غافل و فراموش کار که همواره مصروف سازندگی اجتماعی و پیشبرد کارهای مصنوعی است، مادر خویش را از یاد می برد ، اما با فرارسیدن این روز ، شور پر طنین و احساس آتشین در وجودش دوباره شعله ور میگردد و وی را به دامان مادر اش میکشاند. فرزند دامان مادر خود را باز می یابد و مادر در کنار فرزند اشک شوق می بارد، فریاد شادی می کشد، سیمایش از خوشی می شگفد، جوان میشود و حیات دوباره می گیرد.
نوروز تنها فرصتی برای خوشگذرانی، تفریح و آسایش نیست؛ بلکه نیاز ضروری جامعه و غذای روحی یک ملت نیز هست.
هیچ ملتی با یک و دو نسل شکل نمی گیرد. ملت مجموعۀ پیوستۀ نسل های متوالی است. لیک حوادث زمان، این جلاد بی رحم پیوند نسلها را قطع می کند و میان ما و گذشتگان مان، آنانیکه روح جامعۀ ما و ملت ما را ساخته اند، گسست عمیقی ایجاد مینماید و قرن های تهی ما را از آنان جدا میسازد. لیک تنها سنت ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، مارا از این گسست عبور می نمايند و با گذشته ها و گذشتگان مان پیوند میدهند. در سیمای پر درخشش این سنت هاست که ما حضور خود را در جمع آنان می بینیم و نوروز یکی از ثابت ترین، عالیترین و زیباترین این سنت ها میباشد.
در داستانها و روایت های حماسی و استوره يی کشور ما ، دو سلسله به نامهای پیشدادیان و کیانیان شهرت بسیار داشته اند. هرچند سیمای تاریخی این دو خاندان در غبار استوره ها و حماسه ها پیچیده شده ؛ ولی از آنها که یاد نامه های شان در کتاب اوستا و منابع یونانی و اسناد پهلوی اشکانی و سغدی و پهلوی ساسانی ذکر گردیده، نمیتوان این دو سلسله را از واقعیت تاریخ کشور زدود و آن را افسانه انگاشت. دراین تاریخ های حماسی و استوره يی ، نوروز یکی از دو جشن مهم آریايیان ( دیگری مهرگان) است، که در روز اعتدال ربیعی ( روز اول بهار ) برگزار میشد. مدت این جشن را یک ماه گفته اند که پنج روز به عنوان نوروز عامه و بقیه به عنوان نوروز خاصه یاد شده است.
در داستانهای کهن ملی این سرزمین، نوروز را به جمشید ، چهارمین فردی از سلسلۀ پیشدادیان منسوب نموده اند. چنانچه که در نوروز نامه چنین آمده است:
" آئین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بود، چنان بوده است که روز نوروز نخست کسی از مردمان به یگانه مؤبد مؤبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید ( گندم یا جو) سبز رُسته و شمشیری و تیر و کمان و دوات و قلم و اسپی و بازی و غلام خوبروی. و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان. چون مؤبد مؤبدان از آفرین پرداختی ، پس بزرگان دولت در آمدندی و خدمتها پیش آوردندی."
به همین ترتیب در نیرنگستان آنچه در باب عید آمده رسم بر این بوده که چند روز پیش از نوروز، آتش افروز در کوچه ها میگشت و آتش افروز دو یا سه نفر بودند که لباس رنگ به رنگ می پوشیدند و به کلاه دراز و لباس شان زنگوله آویزان میکردند و صورتک بر چهره می زدند و آواز میخواندند.
همچنین در پانزده روز پیش از عید، گندم یا عدس ، سبز می کنند و خانه تکانی میکنند و برای روز جشن لباسهای نو می پوشیدند و این رسوم گویا ناظر بر معتقدات زردشتی است که در اخبار ملوک فرس ثـعالبی چنین آمده است:
" زردشت گفت که روان مردگان در ایام فروردگان به خانه های شان باز میگردند و امر کرد که در آن ایام خانه ها را پاک کنند و فرش های پاک بگسترند و آنجا خوردنی های خوش مزه و اشتها آور بنهند و بخورند تا روان مردگان به بو و نیروی آن قوت گیرند."
از دیگر رسوم مهم نوروز چیدن سفرۀ هفت سین است و اعتقاد بر این بود که هرکس در موقع تحویل سال در خانۀ خودش و پای سفرۀ هفت سین نباشد، تا آخر سال از خانه اش آواره خواهد شد.
در اوستا آمده است که " نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز درین کار بود و ششمین روز، خلقت جهان پایان گرفت و ازین روست که نخستین روز فروردین را هورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند."
چه افسانۀ زیبايی ! آیا کسی احساس نمی کند که نخستین روز بهار، گويی روز نخستین آفرینش است. مسلماً در اولین روزهای بهار است که سبزه ها می روید، رودها می خروشد، آفتاب می درخشد، شگوفه ها سر میزند و جوانه ها میشگفد، یعنی نوروز.
نوروز، این پیر استوار در همه قرنها با همه نسلها از اکنون تا روزگار افسانوی جمشید باستان زیسته است و با همه بوده است. رسالت خود را همه وقت با عشق، وفاداری، صمیمیت و اراده انجام داده است و همواره رنگ پژمردگی و روح نا امیدی را از سیمای این ملت نومید و مجروح زدوده و آن را با روح شاد و جانبخش طبیعت در آمیخته است. هنگامی که مراسم نوروز را تجلیل مینمايیم، گويی خورا در همه نوروز های که همه ساله دراین سرزمین بر پا میگردید، حاضر میابیم و دراین حال صحنه های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سپید تاریخ ملت ما در برابر دیدگان مان میگذرد و ورق میخورد.
از گذشته های دور بدینسو، حتی همان سالیانی که اسکندر چهرۀ این خاک را به خون ملت ما رنگین نموده بود و در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه میکشید، تا لشکر کشی های اعراب و تهاجم مغول ها و تعرضات پیهم ترکها و جهان گشائی استعمار کهن و نو در وجود امپراتوری ها ودر دشوارترین شرایط تسلط حکومت های داخلی مستبد، ارتجاعی و متعصب؛ مردم این سرزمین متناسب به اوضاع و امکانات دست داشته، نوروز را گرامی داشته اند و آن را گرم و با شکوه جشن گرفته اند.
آيا کدام ملت دیگررا میشناسیم که به گذشتۀ خود، به تاریخ باستان خود، به آئین و آداب گذشتۀ خود بیش ازاین پایبند ووفادار باشد؟ جشن نوروز که دو سه هزار سال است با همۀ آداب ورسوم دراین سرزمین باقی وبرقرار است، نشانی از ثبات وپایداری مردمان این سرزمین در امر نگهداشتن آیین ملی شان میباشد. در این روز باید دعا کنیم ، همان دعایی که سه هزار سال پیش ازاین زردشت کرد:
" منش بد شکست بیابد
منش نیک پیروز شود
دروغ شکست بیابد
راستی بر آن پیروز شود
خرداد ومرداد برهردو چیره شوند
برگرسنگی وتشنگی
اهریمن بدکنش ناتوان شود
وروبه گریز نهد."
ما از این روز با یاد همۀ نسلهائی که خون آنان در رگهای مان می دمد و روح آنان در دلهای مان می تپد ، تجلیل مینمائیم و موجودیت خویش را بعنوان یک ملت که در تند باد حوادث ریشه برانداز زمان و آشوب ها و دگرگونی های دوران قرار گرفته ایم، تداوم می بخشیم و دراین معیادگاه که همۀ نسلهای تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، پیمان وفا می بندیم و این امانت عشق و صفا را از آنان به ودیعه میگیریم که " هرگز نمیریم" و تداوم حیات خود را به نام ملتی که ریشۀ عمیق فرهنگی ای سرشار از غنا و قداست و جلال دارد و بر پایۀ همین اصالت خود در رهگذر تاریخ ایستاده است، به تأئید گفتۀ حضرت حافظ شیرازی ثبت عالم بشریت مینمائیم.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما
پایان