مادر مهربانم
سید احسان» واعظی«
مادر مهربانم
مادر! رفعت مقام ، عظمت نام و مرتبت شأن ات آنقدر پر ارج و باشکوه است که با یادی از تو و تجسم آن در ذهن و افکارم ، لحظه ای تحت تأثیر چنان احساسات و عواطفی قرار میگیرم که زبانم از ذکر آن همه صفاتی که در وجود تواست، لال میماند و خامه ام از بیان آن عاجز می آید.
اما بعد از درنگ کوتاهی که شور و هیجانم فروکش نمود، آنهمه صفات ملکوتی چون انساندوستی، بزرگواری، شکیبائی، وفاداری،از خودگذری، مهربانی و حوصله مندی که در سرشت ات عجین است مرا ود اشت تا درباره ات سخن گویم و در برابر مقام رفیع ات سر تعظیم فرود آورم.
من نیک میدانم که ذرۀ ای بیش نبودم که بنای زندگی ام در وجودت نهاده شد، رنگ و صورت و معنی یافت، پس چطور میتوانم که این همه زحمت ها، رنجها و مشقاتی را که بخاطر پرورش و آموزش ام تحمل نمودی، فراموش کنم.
شبهای درازی را مانند ستارگان آسمان بخواب نرفتی و گریه هایم را به امید آرام شدن در پای گهواره ام تا صبح پذیرا شدی و ترانۀ شیرین » آ للو للو «را زمزمه کردی، چه شبهای درازی نبود که مرا در آغوش گرم ات نفشردی و برایم قصه ها نگفتی و روزهای گرمی را در کنار بسترم ننشستی و مرا در حالت های بیماری و ناتوانی پرستاری ننمودی و چه بسا آرزوهای بسیاری را که در ذهن ات می پروراندی و آیندۀ پر از امید را برایم ترسیم مینمودی . آیا میتوانم این همه لطف واز خود گذری ات را فراموش کنم؟ هرگز نه، تا هنگامی که خون در رگهایم جاریاست و تپشی درقلبم باقی است، پرورش ، نوازش و آموزش تو در حافظه و وجدانم زنده خواهد بود.
پس زیباترین کلمۀ که بر لبانم نقش می بنددو شیرین ترین آوائی که بگوشم میرسد، نام پاک توست و کیست که این واژۀ زیبا و دلنشین را بشنود و عواطف اش بجوش نیآید ؟ و کیست که مهربانی های مادر را بخاطر بیاورد و دلش از فرط خوشی واشتیاق شاد نشود.
مادر ، سازنده زندگی ، اساس گذار تفکر در وجود آدمی، خوشی بخش جامعۀ انسانی و نماد زیبائی خلقت بشری است که در آن اسطورۀ فداکاری، جلوۀ صبوری ، نشانۀ بردباری ، مظهر وفاداری ، سمبول بی ریائی، الهۀ پاکیزگی و آئینۀ مهربانی با ابعاد گستردۀ آن تجسم یافته است.
پس برماست که تصویر مادر را به نشانۀ احترام به دامن پاک و قلب پر مهر اش در قاب مطلائی جاگزین نمائیم و همچو تندیس پر بها و بی همتا تقدیس نمائیم.
ای مادر گرامی! تو آن رهنمائی هستی که بعنوان پرورش دهندۀ افراد جامعه، کودک را از همان ابتدا با اصول انسانی و رموز زندگی آشنا میسازی. زیرا نوزاد پیش از تو لد در بطن تو پرورش می یابد، از عصارۀ وجود تو تغذ یه میکند و با عطر وجود تو خوشبو میشود و آوانیکه پا در پهنۀ هستی می گذارد ، شیر پاک ترا می مکد و چشمان معصومانۀ خودرا به نگاۀ پر عطوفت تو می دوزد و ترا می جوید و اولین حرفی را که بزبان می آورد، تو را تحت نامهای مادر، مور ، مومه، مه می ، مام،و ... یاد میکند. پس با این همه وظایف سنگینی که قانون خلقت بر دوشت نهاده، زیبایی، مهربانی و پاکیزگی را نیز برایت عنایت نموده و به پاس درک از جایگاه و مقام آسمانی تو ، بهشت را با تمام مزایا و صفاتش در زیر قدمهایت نهاده است.
مادر! گسترش آسمان، وسعت کهکشان، عظمت کیهان ، تلآلؤ ستارگان، استواری کوه ها ، نوای دل انگیز بلبل زیبائی چهرۀ گلها، لطف نسیم صبا ، زلال چشمه ها، افکار بلند نویسندگان، پنجۀ سحرآفرین هنرمندان، طبع روان شعرا و سر انجام جهان هستی با تمام عظمتش مرهون تو و پرتوی از وجود تواست. اگر نابغه و دانشمندی عرض وجود میکند یا عالم و فیلسوفی و یا کاشف و جهان گشایی شهرت می یابد، از تو بدنیا آمده و تاریخ جوامع انسانی نمونه های فراوانی از نقش و تآثیر تورا در تکوین و تکامل نام آوران، آموزگاران و رهبران جنبش ها و نبردهای دوران ساز و هستی آفرین بیاد دارد.
قدسیت نام تواست که میهن (مادر وطن) را باید گرامی داشت و به آن افتخار و مباهات نمود، زیرا تداعی نام میهن به مادر و احترام گذاشتن به آن ناشی از تربیت، پرورش و مواظبتی است که میهن نیز همچو تو آغوش پر از مهر و صفایش را بروی انسانهای جامعه می گشاید و تمام داشته هایش را به آنها ارزانی میدارد و همراه با رشد، نیرو مندی و بالندگی فرزندانش، خود نیز افتخار ، سر افرازی و شگوفائی را نصیب میگردد زیرا:
دو موجود هستی گرامی ترا ست
یکی مهین و دیگرش مادر است
پس برماست تا چنین اسطوره های حیاتبخش و زندگی ساز را هنگامیکه محتاج به معاونت و دستگیری است، حمایت و یاری رسانیم و با صمیمیت و حوصله مندی از آنها وارسی و دلجویی نمائیم تا باشد که، به مقام پر ارج آنان سر تعظیم و احترام را فرود آوریم.
ای مادران صبور! گرچه گاه گاهی از دست فرزندان ناخلف ، جفاکار و قدرناشناس تان رنجها برده اید و محنت ها کشیده اید؛ ولی با شکیبایی و حوصله مندی که خاصۀ صفات شماست، آنرا صبورانه تحمل نموده اید و با روح پر عطوفت، قلوب سرشار از مهر و دستان نوازشگر خود صداقت و راستکاری، مقاومت و پایمردی، مبارزه ودادخواهی و میهن پرستی و انسان دوستی را همواره به فرزندان تان آموختید و آیندۀ درخشان و زندگی شگوفان را برای آنها آرزو نمودید.
ایرج میرزا یکی از شاخص ترین چهره های ادب معاصر ایران، شاعر روشن ضمیر و تجدد خواه ، نمونۀ از ناسپاسی، جفاکاری و بی خردی پسری را نسبت به مادر و در مقابل دلسوزی، مهربانی و شکیبایی مادر را نسبت به آن پسر ناخلف در قطعه شعر زیبا بنام» قلب مادر« خیلی ها ماهرانه به تصویر کشیده است.
این قطعه که اصلآ ترجمه از یک قطعۀ (( آلمانی)) است ، اصل آن چنین میباشد:
عاشق به معشوق میگوید:
»من که قلب خودرا نثار عشق توکرده ام، آیا بازهم در پاکی عشق من تردید داری؟ معشوق پاسخ میدهد: تورا گوهر گرانبهاتر است که از قلب تو بیشتر می ارزد وآن قلب مادر توست. وقتی من عشق تورا باور خواهم کرد که این گوهر را بمن هدیه کنی. عشق به معشوق بر مهر مادری پیروز میشود. جوان میرود و دل مادر را از سینه او بیرون میاورد و قلب برکف به نزد معشوق باز میگردد. اما ناگهان پایش می لغزد و از قلب مادر که به زمین افتاده است، این صدا بر می خیزد: آه پسرم آیا پایت صدمۀ دید؟ «
قلب مادر
داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو بامن جنگ
هرکجا بیَنَدم از دور کند چهره، پُرچین و جبین پر آژنگ
با نگاۀ غظب آلود زند بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا طرد کند همچو سنگ از دهن قلماسنگ
مادر سنگ دلت تا زنده است شهد درکام من و توست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تورا تا نسازی دل او از خون رنگ
گرتو خواهی به وصالم برسی باید این ساعت بی خوف و درنگ
رَوی و سینۀ تنگ اش بدری دل برون آری از آن سینۀ تنگ
گرم و خونین بمنش باز آری تا برد ز آئینۀ قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد خیره از باده و دیوانه زبنگ
رفت و مادر را افگند به خاک سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین وندکی سوده شد اورا آرنگ
وآن دل گرم که جان داشت هنوز اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست، نمود پی برادشتن آن، آهنگ
دید کزآن دل آغشته به خون آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش وای پای پسرم خورد به سنگ
در فرجام این روز فرخنده و زیبا را بمثابۀ باشکوه ترین روز دنیا که آسمان و زمین از عظمت نام آن به وجد می آیند، از صمیم قلب برایت تبریک و تهنیت میگوییم و به جایگاه رفیع و مقام منیع ات سر تعظیم و احترام فروآورده و شعر زیبایی را از شاعر توانا استاد محمد طاهر »هاتف« که بنام پاک تو سروده شده نثار قدومت مینمایم:
مادر
غیر مادر خلقتی اندر جهان بهتر نبود بود پیغمبر ولی او نیز بی مادر نبود
رنگ وبو بگرفتۀ باغ وجود مادرم این عرض ظاهر نمی گردید اگر جوهر نبود
در تمام عمر، مادر مهرو ماه من تویی کی تمیز روزوشب میشد چوماه و خور نبود
یاد باد آندم که گرمم میگرفتی در بغل راحت آغوش پر مهر تو در بستر نبود
دامن آسوده ات دارد چرا بوی بهشت شیر پاکت را اگر سرچشمه از کوثر نبود
در تو ان و ناتوانی، در صباوت در شباب چون تو دلسوزی بر اولاد بشر دیگر نبود
این توبودی یاد میدادی مرا یک یک سخن دیگری تا دردهانم ریزد این شکر، نبود
کی بنوشم شهد شیر وکی روم در خواب ناز جزتو آموزشگری هنگام خواب و خور نبود
بوده در نارامی ام شب تا سحر خوابت حرام چون تودر شب زنده داری کوکب و اختر نبود
آنچه از اخلاق و ادب در مهد مادر یافتم من نه خواندم در کتاب و ثبت در دفتر نبود
حسرت بی مادری ها مشکل لاینحل است سهل بود ارباغ وقصرو مال و جاه و زر نبود
سجده برغیر از خدا بر دیگری شد ناروا گر روا می بود،مهرابش بجز مادر نبود
جنت فرزند مومن زیر پای مادر است
کاش »هاتف« خدمتی میکرد بی کیفر نبود
با عرض حرمت سید احسان» واعظی«