دست درنده یی که به قتل مادر بلند شود، قطع باد!
دست درنده یی که به قتل مادر بلند شود، قطع باد!
به مناسبت هشتمِ مارچ،
شورای وحدتخواه کشوری سویدنِ حزب واحد،
همبستگی خویش را با مبارزات برحق زنان جهان،
شرکت خودرا درمبارزه برای رهایی مادران، خواهران و دخترانمان،
ازقید ستم جانکاهِ چندگانه،
ابراز می نمایند!
عده یی از علمای بیولوژی عقیده دارند، که در ابتدای خلقت هرنوعِ از انواع، گونه های متعددی داشتند، مگر نسلِ آن گونه هایی ادامۀ بقا یافتند، که از امکانات آتی برخوردارشدند: یک: باطبیعت سازگاری یافتند؛ دو: خود و فرزندان خود را با مواد غذایی تأمین نمودند؛ سوم: توانستند، خود و فرزندان خود را از تعرض سایر انواع دفاع نمایند. بقول بیدل :
برو قوی شو اگر عافیت می طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
نیروی آفرینش، زن را از نگاه هوش با عطوفت و از لحاظ فزیکی ظریف و از جنبۀ رسالت آفریدگار خلق کرده است، که زیر تأثیر این ارزشهای خود، بُردوبار، با گذشت و صبوراست. با وجود این که آبشار تن او، وسیلۀ بقا و تداوم جامعۀ بشری می گردد، مورد انواع ستم قرار دارد. تحمل و صبرهم ظرفیت و اندازه یی دارد. هرگاه ازحد بگذرد، لبزیر می شود. خروشِ ابراز نارضایتی و مقاومت در برابر اِجحاف آغاز می گردد. مسلم است، عکس العمل در مقابل بیداد از جایی سر می کشد، که لبۀ تیز تیغ ظلم از گوشت عبورکند و به استخوان رسیده باشد.
بر این بنا، شورش در کشور ستم پیشۀ ایالات متحدۀ امریکا آغاز شده است: به تاریخ 8 مارچ سال1857 کارگرزنان کارخانه های نخریسی شهر شیکاگو، در اعتراض به شرایط غیر انسانی و نامناسب کار به خیابانها ریختند. در جواب، پلیس به حمایت از کارفرمایان، آنان را سر کوب نمودند. بعد از انقلاب اکتبر 1917 درشوروی و سپس که سیستم جهانی سوسیالیزم به وجودآمد، در همۀ کشورهای سوسیالیستی از این روز تجلیل بعمل می آمد. آهسته آهسته برگذاری این روز در سایر کشورهای اروپایی رواجیافت. سرانجام ازطرف سازمان ملل در سال1977 ـ 8 مارچ به مثابۀ روز همبستگی بازنان نام نهاده شد.
تاریخهای یاد شده آغار مبارزات مکتوب دسته جمعی وگروهی زنان است؛ ورنه مسلم است، که آغاز مبارزات ایشان همانا از آغاز گسترش سایۀ ستم بر آنهاست. زنان نه تنها درمبارزه به مقابل نارواییهای مردان زن ستیز و انسانستیزایستاده اند؛ بل در همه عرصه های پیکار، همسان با مردان و کتف به کتف با آنها صدا و سیمای شان بارز بوده است و حضور داشته اند. گواه این ادعا چند نام درج شده از جملۀ هزازها زن رزم آورِ سرزمین ما درخاطرۀ تنگ تاریخ کشورماست، مانند: رابعۀ بلخی، گوهر شاد بیگم، زرغونه، مخفی بدخشی، نازوانا، عایشه درانی، ملالی، سلطان رضیه... است.
نیاکان مان در آن خطۀ کوهستانی، زیرنام: آریای کهن، خراسان دیروز و افغانستان امروز، در بلخ زردشتی، در بادغیس و هرات مزدایی، دربامیان بودایی، دربدخشان اسماعلی، در کنرهای سید جمالی، در بغلان خانه خدایی، پروان حنفی ... انواع از رفتار، کردار، تفکر و اندیشۀ نیک را پی نهادند، تا انسان و از جمله، زن را رستگاری بخشند.
به همان سلسله، در تاریخ معاصر وطنمان، مشروطه خواههان، راه و روش گذشتگان را پیشه نمودند، در راه آزادی انسان و از آن میان در راه نجات مادر اصلی و واقعی؛ یعنی، "مادر وطن" از هیچ گونه ایثار فروگزاری ننمودند. چنانی که مولوی عبدالرووف قندهاری گفت و در عمل اثبات نمود: ترک مال و ترک جان و ترک سر در رهِ مشروطه اول منزل است
در تازه ترین تاریخ سرزمین باستانیی مان؛ یعنی در نیمۀ دوم قرن اخیرِ هزاره یی که گذشت، ح.د.خ.ا. درفش آزادی خواهی همه اجداد مان را، برای اعمار میهن که شرط مقدماتیِ ضرور و بنیانی آزادیِ انسان زحمتکش و زنان است، مصممانه بر افراشت و به مثابۀ وارث اصلی و حقیقی راد مردان قرونِ آن مرزوبوم اثباتِ وراثت کرد. در کنگرۀ مؤسس خود برای رهایی زن و مرد زحمتکش افغان، در پیوند و رزم مشترک با همه مردان و زنان زحمتکش جهان، حلف وفاداری یاد نمود و به آن پابند ماند. ازجمله یی دهها وسائلِ مقدسی که برای نجات نیم پیکر انسانیِ کشور، از رنج جانکاه سالیان متمادی، بکاربرد، یکی هم ابتکار و اتخاذ تصمیم به تشکیلِ سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بود.
تحت رهبری حزب یادشده در اثر رشادت و تلاش نستوه و مستمر عضو برجستۀ رهبری آن حزب، فرزند صدیق خلق "دکتورس اناهیتا راتبزاد"، آن تصمیم جامۀ عمل پوشید، سازمان دموکراتیک زنان افغانیستان ایجاد گردید و به مکتب بزرگ ِآموزش، پرورش و تجهیز نسل جوان زنان کشور مبدل شد:
درآن کانونِ مملواز لطف، عطوفت و پرورش دهندۀ سجایایِ عالی انسانی، صدها زن باسواد گردید؛ در آن جا طریقۀ سالم پرورش کودکان و حفظ الصحه را آموخت؛ برخورد درست فامیلی و تأمین مناسبات اجتماعی را فراگرفت؛ با تدبیر منزل، صرفه جویی اقتصادی و بهبود وضع مالی فامیل خویش آشنا شد؛ از حقوق خود، سیاست و مسائل روز آگاه گردید؛ بخصوص به کسب شهامت و درک تیوری مبارزه برای نجات خود و فرزند خویش در حد امکان و توان مجهزگردید؛ ... . در آن آموزشگاهِ عالی، کادرهای زیادی تربیت گردیدند، که به مثابۀ آموزگاران داوطلبِ بامهارت و ورزیدۀ عرصۀ اجتماعی ــ سیاسی بسیار فعال و شایسته درخشیدند، مانند: جمیله پلوشه، جمیله ناهید، مرحوم نسیمه غیاثی، ثریا پرلیکا، سلطانه امید، ثریا بها، مرحوم لیلا کاویان، نجیبه آرش، مرحوم دلجان، ظاهره دادمل، زینب واحدی، کبرا علی، نجیبه هوتکی، ملالی تره کی، مرحوم مستوره دهنشین، سهیلا زحمت... ، که با مبارزات شجاعانه وپیگیرانۀ خود تأثیر بسزایی در رشدآگاهیِ اجتماعی و سیاسیِ زنان بجا گذاشتند.
ازدهها رفیق عزیز دیگری که در اثر: سالها دوری از مادر وطن، کهولت و فشارهای روانیِ مهاجرت نامشان بیاد نمی آید و حقوق حقۀ رفیقانۀ معنوی شان ــ به سبب عدم یاد آوری از نام و رزمشان ــ اداشده نمی تواند، قلباً پوزش می طلبیم. یقین است، که تاریخ واقعی کشور" درفصل مبارزه برای آزادی زن و جامعه، تأمین عدالت اجتماعی و پیشرفت" زحمتها و پیکار بدون پاداشِ مادی و داوطلبانۀ آن نخبگانِ باایثار، انسان دوست و وطنپرست را از یاد نخواهد بُرد.
شایان یاد آوری و ستایش است، که در راه آزادی وگسترش بالهای پرمیمنتِ مادر؛ یعنی،"زن" و در بازتاب صدای ملکوتی و پرمهر او، نه تنها کادرهای اناث عضو ح.د.خ.ا؛ بل، عدۀ زیاد کادرهای سایر سازمانهای سیاسی و دهها خانمِ شجاع، ازخود گذر، آگاه و مبارز دیگرمیهنِ مان نیز سهم بسزایی ایفانموده اند، مانند: شهید مینا، سیما سمر، کبرا نورزایی، کامله حبیب، معصومه عصمتی، صالحه فاروق اعتمادی، سهیلا صدیق، شفیقه محمود حبیبی، شکریه رعد، ذکیه کوهزاد، خانم پروین، استاد مهوش، خانم قمرگل و دیگر زنان سیاست پیشه، فرهنگی و هنریی که نامشان را نمی دانیم، که ذکر نماییم، بنابرآن از ایشانهم پوزش می خواهیم.
هم اکنون، شمار زیاد خانمهای آگاه افغان در داخل و خارج مرزو بوم ما، برای کاستن و زدودنِ رنجهای بیکران زنان افغانستان می رزمند و برای خوشبختی خانواده های افغان می کوشند، که دراین نوشته از ذکرنام خانمهای رزمنده در داخل کشور بنا به علت امنیت ایشان منصرف می شویم، وبه یاد آوری نام چند رزمندۀ فعال در خارج کشور اکتفا می نماییم، مانند: خانم ملالی جویا، خانم زهره یوسف داوود، خانم سجیه، خانم گلثوم، خانم فریمه، خانم خیرالنسأ فیضانی، خانم گلالی حبیب، خانم شفیقه نورزی وهمکارانش، خانم مستوره هاشمی ودیگران.
احساس هموطن دوستی و وطن پرستی هریک شان، چه آنانی که نامبرده ایم، یا از ذکزنامشان بنا به معازیری امساک ورزیده ایم، سزاوار تقدیر و تمجید اند. باورمند است، جدوجهدشان مثمرثمر وبهره گردد. ارشاد، بیان و استدلال شان مبنی بر تأمین حقوق "زن" و سودمندی آن بحال فامیل و جامعه، قناعت زن ستیزان را رفته رفته فراهم کند؛ ذهن شان را روشنترنماید و قلبشان را نرمتر گرداند.
طوری که مشاهده می شود، اکنون نسبت به هروقت دیگری، "مدافعین حقوق زن افغان" در درون و بیرون کشور بیشتر شده است؛ اما چنانی که همه روزه می بینیم، نه تنها اِجحاف وستم بالای آنان کاهش نیافته است؛ بل، به گونه های مختلفِ تکاندهنده و بی سابقه یی افزایش یافته است:
درنتیجۀ حمله انتحاری اخیر جنوری همین سال طالبان تبهکارِ ساختۀ امریکا وپاکستان در یک سوپر مارکیت در کابل، چهارده انسان کشته شدند که در جمله آنها خانم حمیده برمکی فعال درحقوق بشر، با شوهر وچهار فرزندش که خردترین آن یک پسرمعصوم دوساله بود، شهید گردیدند.
درهمین اواخر زن و مردِ دلداده یی جوانی (صدیقه و خیام) را، که در اثر مقدسترین موهبت خداوندی؛ یعنی، جاذبۀ محبت بهم پیوسته بودند، تا زندگیِ باهمیِ طبیعیِ انسانیِ آیندۀ خود را بسازند؛ نیروهای قرون وسطایی این جنایت کاران حرفوی که جز فرمانبر آی اس آی، نه مسلمان اند، ونه انسان، بیرحمانه به شیوۀ قرون وسطایی(سنگسار)، زیر چتر امنیتی قوتهای خارجی در ظاهر نجاتبخش و در واقعیت امر اشغالگر، در ولایت کندُز به شهادت رسانیدند.
مقام عشقی آنان بالاتر از لیلی و مجنون، ورقه و گلشاه و شرین وفرهاد است. فریضۀ شاعران و نوسندگان ماست، که این عشق بزرگ را که تا به زیر تپه های سنگ و از دست دادنِ جان، یکدیگر خود را رهانکردند و جاودانه بهم پیوستند، نگذارند که مرور زمان سایۀ غبار فراموشی را به داستانشان بگستراند. سزاوار است، که نماد، وِرد زبان و الگوی عاشقان واقعی باشند؛ می سزند که این دو، سمبول و درفش رزم و پیکار جوانان برای رهایی از شر اندیشه های نیروهای سنگدل ومهلک قرون وسطایی باشند. شایان پاسداری و ارزش معنوی است، که روز شهادتشان بنام "روز رهایی از اهرمن قرون وسطا" همه ساله تجلیل گردد.
نه چندان قبل از آن، همین گونه ستم وحشیانه، در حق عایشۀ مزاری، پشتنۀ لغمانی، نازیۀ غوری، آمنۀ فراهی، نفیسه و شاعر جوان انجمن هراتی و خانمِ جوانی در ولایت هلمند و دههای دیگر صورت گرفت. مسخ چهرۀ خانم جوان دیگری ــ بابریدنِ بینی اش ــ در ولایت هرات، در سایت انترنتیی نیست که نمایش داده نشده باشد؛ از دیدنش قلب انسان ریش نشود؛ بینندۀ خارجی مرد مسلمان افغان را وحشی نداند و نفرین نکند!
روزی نیست، که دختر جوانی به عنوانِ کیفرِ جنایتِ یکی از اقارب جنایتکارش به "بد"؛ یعنی سرنوشت موحّش و مرگ تدریجیِ مُشقّتبار داده نشود! تبدیل کردنِ دختری به یک قلاده سگِ جنگی، یا یک رأس اسپ بزکشی، بوسیلۀ پدر یا برادرش، که عذابِ دایمی را به آن دخترِ بی دفاع و رنج همیشگی را به مادرِ ناچارِ بیچاره اش تحمیل می نماید، نزد مردانِ افغانِ آراسته به ریش، اباء و قبای اسلامی و مُبّلِغانِ دین اسلام هیچ گناه وعیبی دانسته نمی شود؛ برخلاف، نشست و برخواست خواهرانه و برادرانۀ خانمی وآقایی، گناه کبیره و مورد قتل فتوا می گردد.
تعداد زیاد زنان و کودکان که نان آوران خانواده ای خود استند، به سبب نبود کار بنابر جبر اقتصادی به بازارهای گدایی کشانیده شده اند. همچنان اختطاف دختران وپسران خوردسال، استفاده های جنسی از آنان وخودکشی، خشونت های خانوادگی، خودسوزی وترور سنگدلانۀ زنان، دامنۀ فاجعه را در کشور گسترده تر ساخته است.
خریدنِ دختران جوان مانند متاع بازار، بوسیلۀ مردان مُسِنِ زوردار و پولدار داخل کشور وبیرون از آن، به عنعنه تبدیل شده است؛ چنانچه شعری بدین مطلع ساخته اند:" دالر بِده دختر بِبر" از سوی دیگر صد ها خانم از بینوایی، به مواد مخدر پناه برده اند، که این پودرِ انسانسوز بوسیلۀ همین مردان زن ستیز و انسان ستیزِ مُلبّس به رِدا، عمامه و ظاهراً مسلمان ترویج شده است و نفع آن نیز به جیب آنها منتهی می شود.
اکنون که اسلام سیاسی بجای اسلام سنتی و واقعی به سر نوشت مردم کشور مسلط شده است؛ ریا، ریش و فش را به ضمیر، روی و سر همه چسپانده است؛ تمیز مؤمن با غیر آن وفرق مرد عامی با ملا، امام و خطیب، دشوار است و به علت بیکاری اکثر جوانان به قرائتخانه، مدرسه و مسجد روی آورده اند، که از روی تفنن همه از سطر عورت؛ یعنی، به اسارت کشیدن "زن" سخن می گویند؛ ازحرام بودنِ"خمر و مَیسر،" دادسخن سرمی دهند؛ اما هیچ کدام نمی گوید که این پودر سفید و زرع آن هم حرام است؛ هیچ کسی نمی گوید، که طلب علم و اعا شۀ خود وفامیل بالای زن هم فرض است. شر کت زن هم مانند مرد به نماز جماعت سنت است. بر این اساس "زن"هم باید به دستور الهی و شریعتِ غرّای محمدی(ص) به آموزشگاه، به مزرعه، به کارخانه و به مسجد برود؛ لباس کار بپوشند و لزوماً در چهار دیوار منزل محصور نماند.
به اساس گزارش تازۀ موثقِ منبعِ با صلاحیت و مسؤل وزارت تعلیم و تربیه، ازجملۀ 400 ولسوالی کشور در 200ولسوالی آن "معلم زن" و در 250 ولسوالیِ آن "متعلم صنف دهِ اناث" وجود ندارد؛ بنابر آن وظیفۀ دولت افغانستان، که مدعی تأمینِ دموکراسی و همه حقوق اتباع است و بانی و حامیِ آن، "دولت امریکا" که مدعیِ مدافعِ حقوق بشر است، چیست؟
برای افشای کوتاهی و برجسته سازی وظیفۀ دولتِ پوشالی کشور و حامی آن، مادۀ (1) و (16) اعلامیۀ جهانی حقوق بشررا، می آوریم:
"1 ــ تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق باهم برابرند. همه دارای عقل و وجدانند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند."
همچنان در مادۀ 16 آن آمده است:" (1) زنان و مردان بالغ حق دارند بدون هبچگونه محدودیت از نظر نژاد، ملیت، تابعیت یا مذهب، باهم دیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده دهند. درتمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در کلیه ی امور مربوط به ازدواج دارای حق مساوی هستند.
(2) ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه ی زن و مرد واقع شود.
(3) خانواده رکن طبیعی و اساسی جامعه است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت بهره مند شود."
براین بنا، در هرجامعه یی، ازجمله در کشورما، برای زنان آزادیِ همسان بامردان حق مسلم آنهاست، که باید تأمین گردد؛ اما تاریخ تا ا کنون نشان نداده است، که هیچ زورمندی حقِ کمزوری را اختیاری واگذار کرده باشد.
برای گرفتن حق اجتماعی ــ سیاسیِ همگانی، گروهی یا طبقه یی، اقدام و نیروی اجتماعی ــ سیاسیِ همگانی، گروهی و طبقاتی و نهایتاً دولتی در کار است، که معتقد و وفادار به تدارک، تادیه و فراهم آوری همان حق باشد. به همین دلیل است، که ضرورت انقلابها، تعویض و تغییر حکومتها از طریق آرایی مردم پیش می آید و صورت می گیرد.
چنانی که در زمان حکومت ح.د.خ.ا. ( حزب وطن) چه قانونی و چه عملی، اقدام به فراهم آوری حقوق زنان صورت گرفته بود و تا جایی تأمین و تضمین هم شده بود؛ مگر دیدیم، که همین دولتِ "مدافع حقوق بشر"، اِ یالات متحدۀ امرکا، بخاطر تأمین منافع خود که اکنون بی پرده عیان شده است؛ به اشتراکِ دولتهای مدافع ظاهر اسلام؛ یعنی، ریش، ابا و قبا، نه ماهیت و حقیقت اسلام؛ یعنی، شناخت و رعایتِ حقوق خدا، حقوق زنان و حقوق زحمتکشان، مانند: عربستان سعودی، ایران و پاکستان، عدۀ افراد نفعپرست افغان را مجاهد نام گذاشتند و برانگیختند و با وسائل که نزد امریکا کم نیست، شمار از مردم ما را نیز بدنبال آنان کشانیدند. با کمکهای زیاد و متنوع به اصطلاح به مجاهدان، حکومت آن حزب فمنیست را به انصراف قدرت واداشتند.
سپس تا اکنون شاهدیم، که ایالات متحده، متحدان وی و مجاهدان، طالبان ساختۀ او، چه بلاها و نگونبختیهایی نبود، که بالای وطن و مردم ما و بیشتر از همه به روح و جسمِ مادران، خواهران ودختران ما تحمیل نکردند. ستمهایی که اکنون بالای زن افغان اعمال می شود، در مر حلۀ تاریخی بردگی هم اعمال نمی شد.
با آنچه گفته آمد، مبرهن است، که احقاق حقوقِ حقۀ مادر، خواهر، دختر و همسر؛ یعنی، "زن"، بطور ریشۀ و اساسی تنها و تنها تحت تسلط و حکمرانی نظام و دولتی که انسان سالار باشد، ممکن و میسراست و بس؛ زیرا ستم وقتی از بین می رود، که دست کم اکثر افراد جامعه دارای سجایای نیک باشند. می دانیم که سجایایی انسان زادۀ محیط است. پس دولتی به اریکۀ زمام آید، که محیط را انسانی بسازد.
عرض اندام چنین دولتی بوسیلۀ اتحاد سازمانهای ملی و مترقی کشور صورت گرفته می تواند؛ بنابرآن باید، در راستای اتحادها پیوسته کوشش بعمل آید. بعد از انتخابات پارلمانی کشور، که از ورود بیشتر نمایندگان سازمانهای ملی و دموکرات به شورا جلوگیری بعمل آمد، زمینۀ وحد تها هم میسر گردیده است.
در نتیجۀ مساعی به همین راستا، تاریخ تدویر کنگرۀ وحدت حزب واحد (متحدملی و نهضت فراگیر) اخیر حمل سال آینده تعین گردیده است. امید است، که جامۀ عمل بپوشد و نقطۀ باز گشت همه جزیرههای خانوادۀ ح.د.خ.ا. به وحدت ومحور اتحاد سایر سازمانهای ملی و مترقی در جبهه یی گردد؛
نگرانی کوچکی را نمی توان بسادگی ازذهن دورکرد و آن این که، برخی از پیش کسوتان مان را مرض مهاجرت چنان مسموم کرده است، که "به خمیر مو می پالند"؛ "از کاه کوه می سازند"؛ عزت و احترام صادقانه و رفیقانه را توهین جلوه می دهند؛ نام با مسمّای "استاد" را که به معلمِ باسابقه یی احترامانه و صمیمانه اطلاق گردد، تمسخُر بازتاب می دهند؛ تا عقده مندانه، انتقام سایت انترنتی تخریب کنندۀ رفقأ را گرفته باشند. پس با چنین خرده گیران، بهانه جویان وتمامیتخواهان، فرایند کار کنگره چگونه خواهد گذشت؟
از آن جاکه، وحدت مان متضمنِ به ارمغان آوریِ سعادت به همه مستضعفان کشور، بخصوص برای "زنان" است، باید بسوزیم و با خود بزرگبینان بخاطر تأ مین وحدت بسازیم.
مادران، خواهران ودختران عزیزساکن کشور! هرشب را سحری است، اندوه شما هم پایانی دارد، با وحدت مان می کوشیم، که پایان رنجهای شما نزدیک ترگردد!
آنجا که زن است، نوراست؛ پس جاودان باد نور و زن؛ یعنی مادر!
بگذار زن باشد، تا جهان وزندگی روشن باشد!
رهبری شورای کشوری سویدنِ حزب واحد
مارچ2011