ترور «سلمان رشدی» نویسنده کتاب «آیات شیطانی» را محکوم کنیم!

بهرام رحمانی

ترور «سلمان رشدی» نویسنده کتاب «آیات شیطانی» را محکوم کنیم!

 

آغاز سخن

سلمان رشدی کم‌تر از دو ماه پیش درحالی 75 ساله شد که بیش از سه دهه اخیر را زیر سایه حکم قتلی زندگی کرده است که توسط روح‌الله خمینی، بنیان‌گذار و رهبر حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، صادر شد.

خمینی در فتوای خود فقط سلمان رشدی را به مرگ محکوم نکرده بود، بلکه خواستار قتل همه «ناشرین مطلع از محتوای» رمان «آیات شیطانی» نیز شد و از «مسلمانان غیور» خواست «درهرنقطه که آنان را یافتند، سریعا آن‌ها را اعدام» کنند.

بنیان‌گذار حکومت اسلامی چند ماه پس از صدور این فتوا درگذشت، اما فتوای او به قوت خود باقی ماند و حتی مبلغ نمادین پاداشی که برای عمل به آن در نظر گرفته شد، افزایش یافت. گزارش‌ها حاکی است که حکومت اسلامی برای کسی‌که نویسنده «آیات شیطانی» را به قتل برساند، بیش از«سه میلیون دلار» پاداش در نظر گرفته است.

رشدی 75 ساله از سال 2000 در آمریکا زندگی می‌کند و در سال 2015 عنوان «نویسنده برگزیده» از دانشگاه نیویورک را دریافت کرد.

ضارب سلمان رشدی در میان مامورین امنیتی

رسانه‌های آمریکا گزارش دادند، سلمان رشدی، خالق رمان «آیات شیطانی» که روح‌الله خمینی در اواخر دهه 1980 حکم ارتدادش را صادر کرده بود، روز جمعه 21 مرداد پیش از آغاز سخنرانی خود در غرب نیویورک «با چاقو» هدف حمله قرار گرفت.

پلیس نیویورک دقایقی پس از انتشار این خبر اعلام کرد که آقای رشدی بر اثر ضربه چاقو «از ناحیه گردن دچار جراحت شده» و او را بلافاصله با بالگرد به بیمارستان منتقل کرده‌اند.

فرماندار نیویورک نیز اعلام کرد که آقای رشدی هنگام انتقال به بیمارستان «زنده بوده و بلافاصله تحت مراقبت‌های لازم قرار گرفته است.»

به گزارش خبرنگار آسوشیتدپرس که از نزدیک شاهد این صحنه بوده است، مردی هنگام معرفی سلمان رشدی به صحنه سخن‌رانی در «موسسه شِتوکوآ» هجوم برد و «با مشت یا چاقو» شروع به ضربه زدن به نویسنده بریتانیایی-آمریکایی هندی‌تبار کرد.

سخن‌گوی موسسه شتوکوآ به خبرگزاری رویترز گفته است که آن‌ها در حال حاضر درگیر «یک موقعیت اضطراری» هستند و فعلا قادر به اعلام جزئیات بیش‌تر نیست.

این موسسه یک مرکز آموزشی غیرانتفاعی در 27 کیلومتری جیمزتاون در بخش جنوب غربی ایالت نیویورک است.

آقای رشدی قرار بود روز جمعه در این موسسه در مورد دومین رمان خود با عنوان «بچه‌های نیمه‌شب» که نخستین‌بار در سال 1981 منتشر شد، سخن‌رانی کند. این رمان تحسین شده که دوران پسااستعماری در هند را به تصویر می‌کشد در همان سال موفق به دریافت جایزه معتبر ادبی بوکر شد.

ضارب 24 ساله سلمان رشدی

دادستان‌ها روز شنبه 22 مرداد اعلام کردند که عامل سوءقصد به جان سلمان رشدی، نویسنده رمان «آیات شیطانی»، به‌طور رسمی به «تعرض» و «اقدام به قتل» متهم شده است.

جیسن اشمیت، بازپرس قضایی ناحیه شتوکوآ، روز شنبه در بیانیه‌ای اعلام کرد که هادی مطر، ضارب 24 ساله سلمان رشدی، به‌طور رسمی به «قتل درجه دوم» و نیز «تعرض از نوع درجه دوم» متهم شده است.

بر اساس این بیانیه، ضارب همان شب گذشته تفهیم اتهام و سپس بدون صدور«قرار وثیقه» بازداشت شد.

در همین حال، علی تحفه، از مقام‌های محلی روستای «یارون» در جنوب لبنان، روز شنبه به خبرگزاری رویترز گفته است که هادی مطر «اصالتا اهل لبنان است و خانواده او به یارون تعلق دارند.»

به‌گفته این مقام محلی، والدین مطر پیش از تولد فرزند خود به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند و او متولد و بزرگ‌شده آمریکا است.

به نوشته رویترز، علی تحفه در پاسخ به این پرسش که آیا مطر یا والدین او به حزب‌الله وابسته یا حامی آن‌ها هستند، گفته که او «به‌هیچ‌وجه هیچ‌گونه اطلاعاتی» در مورد دیدگاه‌های سیاسی والدین یا خود مطر در خارج از کشور ندارد.

اما برخی رسانه‌های آمریکا از جمله شبکه ان‌بی‌سی نیوز، به نقل از یک مقام پلیس گفته‌اند که بررسی فعالیت‌های هادی مطر در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که او از حامیان گروه‌های افراطی شیعه و حکومت اسلامی است.

هم‌زمان با افشای «تبار لبنانی» و گرایش‌های سیاسی متهم، در شرایطی‌که سوءقصد به جان سلمان رشدی واکنش‌های گسترده‌ای را در سطح بین‌المللی به دنبال داشته است، حزب‌الله لبنان، گروه شیعی مورد حمایت حکومت اسلامی ایران، روز شنبه اعلام کرد که این گروه «مطلقا از موضوع بی‌خبر است.»

یک مقام حزب‌الله لبنان که نخواسته نامش فاش شود به خبرگزاری رویترز گفته که «ما درباره این موضوع چیزی نمی‌دانیم و بنابراین اظهار نظر نخواهیم کرد.»

مقام‌های پلیس نیویورک همچنین گفته‌اند که مظنون این حمله یک گواهینامه جعلی به نام «حسن مغنیه» به‌همراه داشته است.

وضعیت وخیم سلمان رشدی

سخن‌گوی سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی - هندی که روز جمعه مورد حمله قرار گرفت می‌گوید احتمالا او یک چشم خود را از دست خواهد داد.

خبرگزاری رویترز به نقل اندرو ویلی، نماینده کتاب‌های او گفته است که اوضاع برای سلمان رشدی خوب نیست. او ادامه داده: «سلمان احتمالا یک چشم خود را از دست خواهد داد. اعصاب بازو و هم‌چنین شکم و کبدش به شدت آسیب دیده‌اند.»

در همین زمینه روزنامه نیویورک تایمز گزارش داده که آقای رشدی وضعیت مناسبی ندارد و به دستگاه تنفس مصنوعی وصل است. این روزنامه با اشاره به اینکه او توان تکلم ندارد، تاکید کرده که بازو و کبد سلمان رشدی به دلیل ضربات چاقو به شدت آسیب دیده و حتی ممکن است او یکی از چشم‌هایش را از دست بدهد.

 

جشن سرور مقامات و رسانه‌های وابسته به حکومت اسلامی ایران از ترور رشدی

یک روز بعد از حمله به سلمان رشدی، نویسنده رمان «آیه‌های شیطانی»، در آمریکا، واکنش‌های جهانی به این حمله ادامه دارد.

در حالی که مقام‌های سیاسی بسیاری از کشورهای جهان، در کنار چهره‌های ادبی و هنرمندان، به‌طور گسترده‌ حمله روز گذشته در ایالت نیویورک را محکوم کردند، مقام‌‌ها و مسئولان فعلی یا پیشین حکومت اسلامی ایران، یا سکوت کرده‌اند یا ضمن دفاع قاطع از فتوای روح‌الله خمینی، بنیان‌گذار حکومت اسلامی، به‌طور تلویحی یا حتی آشکار از اقدام هادی مطر، ضارب رشدی،  استقبال کردند.

روز شنبه مالک شریعتی، نماینده مجلس شورای اسلامی و سخن‌گوی کمیسیون انرژی مجلس، با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی توییتر، ضمن «مرتد» خواندن سلمان رشدی حمله به او را تحت هر شرایطی، «هشدار» به‌عاملان کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه پاسداران، توصیف کرد.

شریعتی در بخش دیگری از پیام خود نوشت: اگر حمله به رشدی به‌طور مستقیم کار حکومت اسلامی ایران باشد، نشان «اثبات قدرت ایران اسلامی» است و اگر غیرمستقیم به حکومت ایران مربوط باشد، باز موضوع «صدور انقلاب تا قلب دشمن» را نشان می‌دهد.

وحید یامین‌پور، معاون وزیر ورزش و جوانان دولت ابراهیم رئیسی، ضمن «مرتد» توصیف کردن سلمان رشدی، از تلاش برای کشتن او استقبال کرد و نوشت حمله به رشدی در آمریکا، سناریویی «برد-برد» است و اگر خود آمریکا پشت این حمله باشد، باز برنده حکومت اسلامی است.

روز گذشته نیز ساعتی بعد از حمله به سلمان رشدی در آمریکا، محمد مرندی، مشاور تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای حکومت اسلامی نیز در یک پیام توییتری هم‌زمانی حمله به رشدی با انتشار گزارش وزارت دادگستری آمریکا، مبنی بر دست داشتن عوامل سپاه پاسداران در طرح کشتن جان بولتون، را به‌طور تلویحی مشکوک توصیف کرد و آن را مرتبط با نتایج گفت‌وگوهای هسته‌ای با حکومت اسلامی ایران دانست.

محمد مرندی، مشاور تیم مذاکره‌کننده ایران ساعاتی پس از این حادثه رشدی را سرباز پیاده امپراتوری که خود را به‌عنوان یک رمان‌نویس پسااستعماری جا زده دانست، توصیف کرد و نوشت: «من برای نویسنده‌ای که به نفرت و تحقیر بی‌پایان علیه مسلمانان و اسلام اشتغال دارد، اشک نمی‌ریزم.»

مرندی با تردید به هم‌زمانی تهدید علیه جان بولتن و حمله به رشدی این پرسش را مطرح کرد که: «آیا عجیب نیست با نزدیک شدن به توافق هسته‌ای‌ احتمالی، ایالات متحده ادعاهایی در مورد حملح به بولتون داشته باشد و سپس این اتفاق (حمله به رشدی) رخ دهد؟»

علی‌اکبر رائفی‌پور که از او به‌‌عنوان یکی از ایدئولوگ‌های حکومت اسلامی‌ ایران یاد می‌شود هم در توییتی نوشت: «این که پس از 40 سال سلمان رشدی به سزای اعمالش رسید یک بحث اما این که دقیقا در آستانه به ثمر رسیدن مذاکرات برجامی و پس از آن‌که خبرهایی از ترور جان بولتون، پمپئو و نیز هشدار آنتونی بلینکن مبنی بر ترور مسئولان پیشین آمریکایی این اتفاق رخ داده محل تامل است.»

عبدالرضا داوری، از مقامات سابق رسانه‌ای و حکومتی اسلامی ایران نیز در صفحه «توییتر» خود حمله به سلمان رشدی را «توطئه اسرائیل برای متهم کردن ایران به تروریسم در نقطه عطف مذاکرات هسته‌ای» دانست و از آن به‌عنوان «فتنه» یاد کرد که به گفته او باید در برابر آن «بسیار حساب شده موضع گرفت.»

روزنامه کیهان، وابسته به رهبر حکومت اسلامی هم در واکنش به این حمله مطلبی منتشر کرده که در آن دو نفر در یک گفت‌و‌گو این حمله را تمجید می‌کنند. یکی از این افراد به مهاجم « صد بارک الله» گفته و دیگری ابراز امیدواری کرده که «گردن» سلمان رشدی قطع شود.

 

سوءقصد علیه ناشران و مترجمان

هم‌فکران مازح که چون او اجرای فرمان آیت‌الله خمینی را «تکلیفی شرعی» می‌دانستند، از آن‌جا که پی‌بردند قتل سریع مولف ناممکن است، کشتن مترجمان و ناشران «آیه‌های شیطانی» را در دستور کار خود قرار دادند: اولین قربانی، مترجم ژاپنی رمان، هیتوشی ایگاریشی، بود که در سال 1991 در توکیو با ضربات چاقو به قتل رسید.

11 ژوئیه 1991، هیتوشی ایگاراشی، مترجم ژاپنی رمان، توسط یک دانشجوی مبادله ای بنگلادشی به ضرب چاقو کشته شد.  اتوره کاپریولو، مترجم ایتالیایی آن، به شدت زخمی شده‌ است.

اکتبر 1993، ناشر نروژی رمان، ویلیام نیگارد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد.

پس از او، ترور مترجم ایتالیایی کتاب در میلان برنامه‌ریزی شد.

 

عزیز نسین و حکومت اسلامی ایران و سلمان رشدی و گونتر والروف

به دنبال ترور اوغور مومجو نويسنده و روزنامه‌نگار مشهور تركيه، عزيز نسين طنزنويس‏ مشهور تركيه، اعلام كرد كه قصد دارد كتاب «آيات شيطانى» نوشته «سلمان رشدى» را به تركى ترجمه و منتشر كند. به دنبال اظهارات عزيز نسين روزنامه‌هاى ايرانى او را تهديد به مرگ كردند. نسين شب چهارشنبه 17 فوريه 1393 در يك برنامه تلويزيونى شركت كرد و اظهار نمود »بعد از اين كه روزنامه‌هاى ايران در رابطه با تهديد به مرگ من خبرهايى انتشار دادند، تلفن‌هاى تهديدآميز زيادى به من مى‌شود. از طرف ديگر به علت ممنوع شدن اين كتاب در تركيه، اقدام من به ترجمه آن باعث جلب توجه بيشتر شده است«.

روزنامه حريت نيز در تاريخ 7 فوريه در رابطه با انتشار كتاب آيات شيطانى توسر عزيز نسين نوشت: «عزيز نسين، به‌شدت از طرف دولت ايران مورد حمله قرار گرفته است. اخيرا روزنامه‌هاى ايران او را صهيونيست خوانده و به مرگ تهديدش‏ كرده‌اند. اين روزنامه‌ها از قول مقامات ايرانى نوشته‌اند كه با عزيز نسين نيز مانند سلمان رشدى برخورد خواهد شد.»

عزيز نسين در مصاحبه با روزنامه مليت اتهامات رژيم ايران را رد كرد و اضافه نمود: «آن‌ها خودشان بزرگ‌ترين صهيونيست‌ها هستند.» نسين ضمن اشاره به معاملات تسليحاتى پشت پرده دولت ايران با دولت اسرائيل اضافه كرد: «ملاها روحشان هم سرسپرده صهيونيست‌هاست.»

روز جمعه دوم ژوئيه 1993، حزب‌الله در شهر سيواس‏، هتل ماديماك را به آتش‏ كشيد و 37 تن را به قتل رساند. جريان از آن‌جا شروع شد كه عزيز نسين، نويسنده و طنزنويس‏ مشهور تركيه، كه سردبير روزنامه «آيدينليك» نيز هست، اقدام به ترجمه بخش‏هايى از كتاب «آيه‌هاى شيطانى» سلمان رشدى و انتشار آن در روزنامه خويش‏ كرد. در پى اين اقدام كه با مخالفت و تهديد حزب‌الله در تركيه و دولت جمهورى اسلامى ايران و حتى ناراحتى شخص‏ سلمان رشدى مواجه گشت، عزيز نسين به اتفاق تعدادى از هنرمندان تركيه براى شركت در جشنواره فرهنگى سيواس‏ به اين شهر رفت. عزيز نسين در بخشى از سخنرانى خويش‏ در شهر سيواس‏ خود را بى‌دين خواند و عقايد اسلامى را كهنه و مربوط به 1400 سال قبل دانست.

حزب‌الله كه برطبق قرائن در انتظار عزيز نسين بود بلافاصله اطلاعيه‌هايى در شهر سيواس‏ و شهرها و دهات اطراف آن، مبنى بر اهانت به اسلام و حمله شياطين، پخش‏ كرد و به رسم معمول، امت اسلامى را به صحنه جنگ با كفار فراخواند. در نماز جمعه نيز جمعيت شركت‌كننده تحريك شده و براى حمله به هتل محل اقامت عزيز نسين و ساير هنرمندان سازمان‌دهى شدند. پس‏ از نماز، هتل ماديماك روى مى‌آورند. در و شيشه‌هاى هتل شكسته مى‌شود. اما سنگربندى ساكنين هتل مانع از ورود حزب‌الله به داخل هتل مى‌گردد. يكى از نمايندگان انجمن شهر سيواس‏. عضو حزب‌ اسلامى رفاه، به ميان جمعيت مى‌آيد و اقدامات حزب‌الله را تاييد مى‌كند. شعار «سيواس‏ قبرستان عزيز نسين است»  شهر را پر مى‌كند.

حدود ساعت 8 شب، (بعد از 8-7 ساعت محاصره) هتل به آتش‏ كشيده مى‌شود. پليس‏ نظاره‌گر است و مامورين آتش‏نشانى هم، در مقابل تعرض‏ حزب‌الله، امكان خاموش‏ كردن آتش‏ را پيدا نمى‌نند. عزيز نسين به كمك دو سرباز و مامورين آتش‏نشانى از پنجره اتاقى در طبقه چهارم هتل توسط نردبان آتش‏نشانى پايين آورده مى‌شود، و زير مشت و لگد تعدادى از جزب‌اللهى ها و نماينده انجمن شهر سيواس‏ مى‌افتد، اما بالاخره از مهلكه نجات پيدا مى‌كند.

ديگران اما زنده‌زنده در آتش‏ حزب‌الله مى‌سوزند. معاون نخست‌وزير در گزارش‏ خود به نخست وزير تركيه، اين حركت را اقدامى نقشه‌مند از طرف شهردار سيواس‏ معرفى مى‌كند. در حالى كه تركيه از اين جنايت دهشتناك به تكان در‌مى‌آيد، رئيس‏ جمهور و نخست‌وزير كشور هر يك به نوعى عزيز نسين را عامل اين واقعه معرفى مى‌كنند.

در صف مقابل اين كارگزاران سرمايه، صدها هزار تن از مردم تركيه به همراه اتحاديه‌هاى كارگرى و احزاب و سازمان‌هاى چپ و مترقى، جنايت حزب‌الله را محكوم مى‌كنند و عليه دولت تركيه و دستگاه پليس‏ و حزب‌الله و هم‌چنين جمهورى اسلامى ايران شعار مى‌دهند.

پس‏ از اين واقعه كتاب‌هاى عزيز نسين در ايران توقيف مى‌شوند و صانعى سرپرست بنياد 15 خرداد، عزيز نسين را هم‌سرنوشت سلمان رشدى معرفى مى‌كند.

...

عزيز نسين، بعد از واقعه وحشتناك سيواس‏، علاوه بر فشارهاى روحى و روانى، از طرف مقامات دولت از ریيس جمهور گرفته تا نخست‌وزير و نمايندگان پارلمان واحزاب بورژوايى و همه رهبران فرقه‌هاى اسلامى، متهم به اين شد كه در سخن‌رانى خو به اعتقادات «توده» و مقدسات آن‌ها توهين كرده و باعث تحريك و خدشه‌دار شدن احساسات مسلمانان گرديده است. مهمتر از همه، امنيت جانى‌اش‏ مدام در خر بود و هنوز شوك واقعه را از سر نگرانده بود كه با اظهارات سلمان رشدى روبرو شد؛ اظهاراتى كه براى نسين بسيار دردناك‌تر از ضربه واقعه سيواس‏ بود.

سلمان رشدى، عزيز نسين را متهم به اين كرده بود كه از كتاب او سوء‌استفاده سياسى كرده و بدون مجوز او به ترجمه «آيات شيطانى» اقدام نموده و بدين گونه باعث تحريك مسلمانان در تركيه شده است.

اظهارنظر سلمان رشدى و جواب عزيز نسين در مقابل ادعاى وى در روزنامه آيدينليك چاپ شد. عزيز نسين نوشت كه قبلا در رابطه با ترجمه كتاب، براى او پيغام فرستاده بود و از موضع متزلزل سلمان رشدى عليه مذهب، دفاع از آزادى عقيده و حق بى‌مذهب بودن، شديدا انتقاد نمود.

نسين خطاب به سلمان رشدى گفت: «من از موضع متزلز‌ل‌تان باخبر هستم. شما كتابى را منشر كرديد و خواستيد آزادانه عقيده خود را بيان كنيد. اين حق طبيعى شما و همه انسان‌ها است؛ حقى كه به هيچ‌وجه نبايد اجازه داد پايمال شود. اما زمانى كه آخوندى ديوانه‌(منظور خمينى) دستور قتل شما را صادر كرد، شما موضع خود را تغيير داديد. ولى وقتى كه باموضع ثابت و محكم اين آخوند رو‌به‌رو شديد، دوباره موضع خود را عوض‏ كرديد. من هرگز نظر خود را در مورد مذهب عوض‏ نكرده و در تمام طول عمرم عليه آن به‌عنوان يك پديده قرون وسطايى مبارزه كرده‌ام. در حالى كه نه مامورين امنيتى دولت، از جان من حفاظت مى‌كنند و نه دولتى از من حمايت مى‌كند.»

ساندى تريبون، طى مصاحبه با سلمان رشدى، در رابطه با تغيير موضع او در مورد اسلام نوشت: «او دو سال پيش‏ كوشيد كه مسئله را خودش‏ حل كند؛ در نتيجه اسلام آورد و انتشار قطع جيبى آيات شيطانى را به تعويق انداخت.»

سلمان رشدى: حس‏ كردم آثارم و شخصيت‌ام در جهان اسلام، كه هيچ‌گاه با آن دعوايى نداشته‌ام، سوء‌تعبير و لكه‌دار شده است. بخشى از وجودم همواره مى‌خواهد به مسلمانان معمولى دور و بر جهان بگويد كه: آن‌چه به شما گفته‌اند درست نيست و من دشمنى شيطانى نيستم. و اين احساسات مرا به ارتكاب بزرگ‌ترين اشتباهم كشاند؛ يعنى در حالى كه فردى مذهبى نيستم، به مذهب روى آوردم.

اين اشتباه نشان داد كه چه‌قدر از سر استيصال مى‌خواستم به مردم جهان بفهمانم كه مستقل از اين كه آن مذهب را قبول دارم يا نه، خودم هميشه محصول آن فرهنگ بوده‌ام. مى‌خواستم بگويم كه همان‌گونه كه يك راهى هست كه مى‌شود يهودى غيرمذهبى بود، راهى هم هست كه مى‌توان مسلمان غيرمذهبى بود. هستند مردمانى كه فرهنگ را مى‌پذيرند، اما الهيات را نه. اكنون فكر مى‌كنم كه اشتباه كردم و اين اشتباه مرا به راهى كشاند كه هيچ در آن راحت نبودم. با مردمانى كه مذهبى هستن هيچ مسئله‌اى ندارم، فقط اين چيزى است كه من نمى‌توانم باشم.»

در واقع موضع نامتعادل و متناقض‏ سلمان رشدى، سبب شد كه كشمكش‏ بين وى و عزيز نسين بالا بگيرد. در چنين فضايى گونتر والرف، نويسنده و روزنامه‌نگار مشهور آلمانى ميانجى عزيز نسين و سلمان رشدى شد.

گونتر والراف منتقد، نويسنده، فيلم‌ساز و ژورناليست معروف آلمانى با عقاید آنارشیستی شهرت‌اش‏ را مديون گزارش‏ تكان‌دهنده‌اى است كه در سال 1986 از وضع كار و زندگى كارگران ترك در آلمان ارايه داد. كتاب در «در اعماق» وى كه سرنوشت زندگى دوساله خود او به‌عنوان على، كارگر ترك در آلمان است تا كنون به بيش‏ از 30 زبان زنده دنيا و در چندين چاپ مختلف، در ميليون‌ها نسخه به فروش‏ رسيده است. فيلم «در اعماق» نيز كه در همين مدت دوساله با دوربين مخفى تهيه شده است تاكنون از چهارده شبكه اصلى تلويزيون كشورهاى مختلف -به استثنا شبكه اول تلويزيون آلمان-  نمايش‏ داده شده است. قبل از آن نيز والراف در نقش‏ خبرنگار روزنامه عوام‌فريب «بيلد» آلمان كه چندين ميليون تيراژ دارد گزارش‏ تكان‌دهنده‌اى از تحريف حقايق و تحميق افكار عمومى توسط اين روزنامه تهيه كرده بود.  انتشار اين كتاب نيز عواقب جدى‌اى براى اين روزنامه دربر داشت و در حد قابل‌توجهى از تيراژ آن كاست و چهره دروغ‌پرداز آن را آشكار ساخت.

مصاحبه اشپيگل با گونتر والراف در نقش‏ ميانجى عزيز نسين و سلمان رشدی، نوشته است:

اشپيگل: آقاى والراف، نقش‏ شما به عنوان ميانجى بين دو نويسنده، در مطبوعات توجه زيادى را برانگيخت.  آيا هدف شما همين بود؟

 گ.والراف: آرزوى شخصى من آشتى اين دو نويسنده بود. من از خيلى پيش‏ عزيز نسين را مى‌شناسم  و او را تحسين مى‌كنم. از ديد من او «هانريش‏ بل» تركيه است. نسين و رشدى هر دو كسانى هستند كه عليه بنيادگرايان اسلامى در جهان مبارزه مى‌كنند. آن‌ها نمى‌بايست عليه يكديگر كار مى‌كردند.

اشپيگل: دو نفر تركى كه شما را در تحقيقات كتاب «در اعماق» يارى رساندند، از سال 1987 به بعد از شما فاصله گرفتند و اين مسئله ضربه بزرگى براى شما بود. آيا حمايت شما از عزيز نسين تلاشى نيست در جهت مطرح كردن دوباره نام شما به‌عنوان دوست ترك‌ها؟

 گ.والراف: اين سرزنش‏ها قديمى هستند. ولى شايد من با اين ابتكار تازه‌ام دوستان جعلى را از دست بدهم؛ مثلا بنيادگرايان اسلامى. اگر رشدى و نسين آشتى نمى‌كردند، ديگر كسى هرگز راجع به ملاقات آنها يك كلمه هم حرف نمى‌زد. كم و بيش‏ ما به توافق رسيديم.

اشپيگل: بدون شك شانس آشتى آن‌ها وجود داشت. به‌همين سياق شانس‏ تبليغ براى شما؟

گ.والراف: دعواى ميان آن‌ها توسط مطبوعات در سطح دنيا پخش‏ شد. در نتيجه منطقى است كه آشتى‌شان نيز به گوش‏ جهانيان برسد. ما هيچ كنفرانس‏ مطبوعاتى ترتيب نداديم و براى كسى هم كارت دعوت ارسال نكرديم. اين واقعيت كه دو نويسنده با نفوذ تصميم گرفتند همگام با هم در جهت جدايى دين از سياست و عليه سانسور و فاشيست‌هاى مذهبى مبارزه كنند، بى‌شك خواست و تقاضاى عموم است.

اشپيگل: شما مى‌خواهيد با جمع‌آورى امضاء به اين دو نفر در مبارزه عليه بنيادگرايان اسلامى كمك كنيد. فكر نمى‌كنيد ترك‌هايى كه جهت جمع‌آورى امضا منزل به منزل مى‌روند، در آخر به  شما اعراض‏ كنند كه مورد سؤاستفاده قرار گرفته‌اند؟

 گ.والراف: خود من نيز در اين پيكار بى‌كار ننشسته‌ام. براى مثال: ليست‌ها را به گروه‌هاى خارجى كه در شهرهاى مختلف فعاليت مى‌كنند رسانده‌ام؛ از جمله مركزى كه خودم بنيادش‏ را گذاشته‌ام به نام «زندگى با هم در شهر ديسبورگ»

 اشپيگل: يك شمشير كند در مقابله با قاتلان «جنگ مقدس‏...»

گ.والراف: من آدم خوش‏بينى هستم. هزاران امضا تازه آغاز كار است. مهم‌ترين مسئله اين است كه اقدام ما توسط سياست مداران آلمان به بحث گذاشته شود. آن‌ها رشدى را ناديده مى‌گيرند و به دليل روابط اقتصادى كه با ايران دارند، خيلى با احتياط عمل مى‌كنند. بى‌نظمى كامل رژيم ديكتاتور و بى‌ثباتى ايران را تنها با يك فشار كوچك ساقط خواهد كرد.

اشپيگل: زير عرض‏ حخال فرمول‌بندى نشده شما را امضاء كردن، مى‌تواند بسيار مخاطره‌آميز باشد. آيا شما مسئوليت آن را به‌عهده مى‌گيريد؟

 گ.والراف: آدرس‏ امضاء‌كنندگان در يك دفتر خاص‏ جمع‌آورى مى‌شود ولى علنى نمى‌گردد. من خارجى‌هاى زيادى را مى‌شناسم كه جرات و شهامت اين را دارند كه مسئوليت امضاى خود را به‌عهده بگيرند.

اشپيگل: شما خطر بزرگى را به جان مى‌خريد؟

گ.والراف: خودم و خانواده‌ام كلن را ترك خواهيم كرد.

اشپيگل: تهديد به قتل شدن براى شما امرى عادى است؛ با وجود اين كماكان در جست‌و‌جوى موضوعات حاد هستيد. آيا فقط تحت اين شرايط حاد مى‌توانيد به نگارش‏ خود ادامه دهيد؟

گ.والراف: بله، من احتياج به وقايع حاد دارم تا بتوانم متعهد شوم و عكس‏العمل نشان دهم. پس‏ از آن است كه مى‌توانم درباره تجربيات خود بنويسم. من علاقمند به تجربه كردن موقعيت‌هاى حساس‏ هستم.

اشپيگل: شما واقعا كى هستيد؟ چپى كه سال‌هاى متمادى غرب را مى‌كوبد ولى درباره بلوك  شرق لب به سخن نمى‌آورد يا فردى حامى حقوق بشر كه امروزه توتاليتاريزم را به مسخره مى‌گيرد؟

گ.والراف: من هميشه براى احقاق حقوق بشر مبارزه كرده‌ام. ولى شايد نه به اندازه كافى تهاجمى. خصوصا هنكامى كه در دهه 60 آن وقايع در شرق رخ مى‌داد. من هرگز يك ايدئولوگ يا دگماتيك نبوده‌ام.

اشپيگل: موضع فعلى شما چيست؟

گ.والراف: من يك ديد ليبرال آنارشيست نسبت به جهان دارم. هيچ جامعه‌اى را نمى‌شناسم كه مرا موى دماغ خود معرفى نكند.

این عکس که در پشت جلد کتاب «عزیز نسین، عزیز نسین همگان» منتشر شده است را از گونتر ولراف امانت گرفت و سپس به وی برگرداندم.

در این کنفرانس قرار شد یک کمیته بین‌المللی در دفاع از آزادی بیان علیه بنیادگران اسلامی تشکیل شود. اما پس از فوت عزیز نسین، پیگیری این کمیته بین‌المللی نیز متوقف شد. چرا که موتور اصلی و پیشنهاد دهنده این تشکل، زنده‌یاد عزیز نسین بود.‌(تمام نقل قول‌های این بخش، از کتاب «عزیز نسین، عزیز همگان» گرفته شده که در نوامبر 1395، توسط نشر NKLL در سوئد منتشر شده است)

ده سال زندگی مخفی

نام سلمان رشدی و کتاب «آیه‌های شیطانی» او، دست‌کم به مدت 10 سال، خشم و نفرت مسلمان متعصب در سراسر جهان را برمی‌انگیخت. مسلمانان در مساجد و گردهم‌آیی‌های خود  به ویژه ایران با برنامه‌ریزی شده‌ ‌به این نویسنده‌ معروف که تا آن هنگام چهار رمان به سبک واقع‌گرایی جادویی منتشر کرده بود، «لعنت» می‌فرستادند و او را به تروری حتمی تهدید می‌کردند.

مجوز این اعلام قتل آشکار هم توسط فتوای رسمی رهبر حکومت اسلامی ایران، آیت‌الله خمینی، در سال 1989 صادر شده بود. در این فتوا آمده است: «به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مى‌رسانم، مولف كتاب آيات شيطانى كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است، هم‌چنين ناشرين مطلع از محتواى آن، محكوم به اعدام مى‌باشند.»

دلیل صدور این فتوا ی جنایت‌کارانه و تاریخی خمینی، برداشت هنرمندانه‌ این نویسنده‌ خلاق از سوره‌ 53 که «نجم» عنوان دارد، به روایت اولین مفسر قرآن، جریر طبری است که بعدها از سوی سایر علمای اسلام «ناموثق» ارزیابی شد.

قبل از فتوای خمینی علیه رشید، دومین کتاب وی با عنوان «بچه‌های نیمه شب»، نام این «تاجرزاده‌ مسلمان» را در سال 1981 بر سر زبان‌ها انداخت و جایزه‌ «بوکر» بریتانیا را از آن او ساخت.

سلمان رشدی در این رمان تاریخی موضوع استقلال هند در دوران گذار از استعمار انگلستان را مورد برررسی قرار داده است. رویدادهای پیش از استقلال این کشور و جدایی از پاکستان محور اصلی رمان را می‌سازد که به سبک واقع‌گرایی جادویی مسائلی چون تفاوت‌های فرهنگی، زبانی، مذهبی و سیاسی در هندوستان را مطرح می‌کند.

داستان در روایت زندگی پرفراز و نشیب خانواده‌ سینایی در پیوند با رویدادهای تاریخی این کشور خلاصه می‌شود: سلیم، یکی از شخصیت‌های اصلی داستان، ناگهان درمی‌یابد که تمام کودکانی که بین ساعت 12 نیمه‌شب و 1 بامداد 15 اوت سال 1947 به دنیا آمده‌اند، از توانایی‌های خارق‌العاده‌ای برخوردارند. از این رو تلاش می‌کند از راه تله‌پاتی، صدها کودکی را که هر یک در گوشه و کنار هند پراکنده‌اند دور هم گرد آورد.

رمان «بچه‌های نیمه‌شب» که به گفته‌ خود نویسنده‌ آن، از رمان «طبل حلبی» نویسنده‌ آلمانی گونتر گراس الهام‌گرفته شده، یادآور برخی از موضوع‌های مطرح شده در این کتاب نیز هست. برخی از پدیده‌های رمان «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز هم ‌در این رمان ظاهر می‌شوند: این که سلیم در پی مهاجرت‌های پی‌درپی خانواده و درگیری در جنگ‌های متعدد در این شبه‌قاره دچار بیماری فراموشی می‌شود، یکی از این موارد است.

رمان «بچه‌های نیمه‌شب»، به ترجمه‌ موفق مهدی سحابی که در آبان 1388 در پاریس درگذشت، در سال 1364 برنده‌ جایزه‌ بهترین رمان خارجی کتاب سال حکومت اسلامی ایران شد.

کتاب «شرم» که رشدی آن را در سال 1983 نوشته نیز به برگردان همین روزنامه‌نگار و مترجم در همان سال‌ها به چاپ رسیده است. «خشم»‌(2001)؛ «دلقک شالیمار»‌(2005)؛ «افسونگر فلورانس»‌(2008) و «لوکا و آتش زندگی»‌(2010) و... از دیگر آثار این نویسنده است.

رشدی که از 14 سالگی برای ادامه‌ تحصیل به بریتانیا مهاجرت کرده، این روایت را از زبان یکی از شخصیت‌های اصلی رمان بازگو می‌کند؛ شخصیتی که اغلب در ‌حال سیر و سیاحت در دنیایی غیرواقعی است.

خسته شدن رشدی در مخفی‌گاه خود

سلمان رشدی،  به‌طور آشکاری از یک زندگی محبوس در نگهبان مسلح 24 ساعته ناامید شد.

همسر وقت او، ماریان ویگینز، گزارش داد که در چند ماه اول پس از فتوا، این زوج 56 بار، هر سه روز یک‌بار، نقل مکان کردند. در اواخر ژوئیه رشدی از ویگینز جدا شد، «تنش ناشی از قرار گرفتن در مرکز جنجال بین‌المللی، و عصبانیت گذراندن تمام ساعات روز با هم در انزوا»، که برای رابطه «متزلزل» آن‌ها بیش از حد بود.

در اواخر سال بعد، رشدی اعلام کرد: «می‌خواهم زندگی‌ام را پس بگیرم» و در دسامبر اعلامیه‌ای را امضاء کرد که «در آن ایمان اسلامی خود را تایید می‌کرد و از وایکینگ-پنگوئن، ناشر آیات شیطانی، خواست نه کتاب را با جلد شومیز منتشر کند و نه به چاپ برساند. و نه اجازه دهید ترجمه شود. این نیز نتوانست طرفداران فتوای خمینی را راضی کند و رشدی در اواسط سال 2005 بنیادگرایی اسلامی را محکوم کرد.

برای مثال یکی از این «مسلمانان غیور»، مصطفی مازح، از اعضای حزب‌الله لبنان بود. او چند ماه پس از صدور فتوا در صدد کشتن رشدی برآمد، ولی هنگام بمب‌گذاری در هتلی که گویا محل اقامت رشدی بود، در اثر انفجار نابهنگام بمب کشته شد. سلمان رشدی که زیر نظر و حفاظت پليس انگليس‌(اسكاتلنديارد) قرار داشت، از این سوء‌قصد جان سالم به‌در برد.

سلمان رشدی مرعوب این فضای ترور نشد

هرچند در اوایل صدور فتای خمینی، رشدی کمی تزلزل از خود نشان داد اما در ادامه مرعوب این فضای تهدید و ترور خود نشد و به کارش ادامه داد.

سلمان رشدی چه در دوره‌ ده ساله زندگی مخفی خود و چه بعد از آن از نگارش و انتشار رمان‌های واقعی و تخیلی باز نایستاد. مجموعه‌ آثار او تا کنون، به‌جز مقالات و نوشته‌های پراکنده، در همان ده سال زندگی مخفی به 11 رمان بلند می‌رسد.

سلمان رشدی چه در دوره‌ ده ساله زندگی مخفی خود و چه بعد از آن از نگارش و انتشار رمان‌های واقعی و تخیلی باز نایستاد. مجموعه‌ آثار او تا کنون، به‌جز مقالات و نوشته‌های پراکنده، در همان ده سال زندگی مخفی به 11 رمان بلند می‌رسد.

اگر کمی به‌عقب برگردیم و وقایع پس از انتشار رمان آیات شیطانی سلمان رشدی را مورد بررسی قرار دهیم به سادگی می‌بینیم که اعتراض‌های اولیه به این کتاب، کم‌ترین ربطی به جامعه ایران ندارد. اما بعدها می‌بینیم که خمینی چه‌طور از این فرصت سوء‌استفاده سیاسی کرد و خواست خودش و حکومتش را در جهان به زبان‌ها بیاندارد و مطرح کند.

بعد از ارمان آیات شیطانی توسط پنگوئن واکینگ در 26 سپتامبر 1988 در انگلیس و در 22 فوریه 1989 در آمریکا منتشر شد. پس از انتشار، این کتاب تحسین قابل‌توجهی از منتقدان در انگلیس به دست آورد. در 8 نوامبر 1988، این اثر جایزه ویتبرد را برای رمان سال، به ارزش 20000 پوند دریافت کرد. به گفته یکی از ناظران، «تقریبا همه منتقدان انگلیسی کتاب» از ارتباط کتاب با اسلام بی‌اطلاع بودند، زیرا رشدی از نام ماهوند به جای محمد برای فصل اسلام خود استفاده کرده است.

پس از انتشار این کتاب برای اولین بار در انگلیس در سپتامبر 1988، اعتراضات مسلمانان عمدتا در هند و انگلیس صورت گرفت. زمانی که این کتاب در فوریه 1989 در آمریکا منتشر شد، دوباره مورد توجه قرار گرفت و اعتراضات در سراسر جهان شکل خشونت آمیزتر به خود گرفت.

در جوامع به اصطلاح «اسلامی»، این رمان فورا بحث‌برانگیز شد، زیرا برخی مسلمانان آن را ارجاعات کفرآمیز می‌دانستند. رشدی حتی به سوء‌استفاده از آزادی بیان متهم شد. در اکتبر 1988، نامه‌ها و تماس‌های تلفنی از طرف مسلمانان به پنگوئن واکینگ رسید که از این کتاب عصبانی بودند و خواستار پس گرفتن آن شدند. قبل از پایان ماه، واردات این کتاب در هند ممنوع شد، اگرچه داشتن کتاب جرم نیست.

در نوامبر 1988، در بنگلادش، سودان و آفریقای جنوبی نیز ممنوع شد. در دسامبر 1988، در سریکانکا نیز ممنوع شد.

در انگلیس، در 2 دسامبر 1988، 7000 مسلمان در شهر بولتون اولین تظاهرات تاریخ خود را علیه آیات شیطانی برگزار کردند. پس از نمازجمعه، گروهی از مسلمانان مسجد جامع زکریای دیوبندی مرکز شهر راهپیمایی کردند و سپس کتاب را سوزاندند. با این وجود، تظاهرکنندگان ادعا کردند «این یک اعتراض مسالمت‌آمیز بود و ما کتاب را سوزاندیم تا توجه عمومی را به خود جلب کنیم.»

شهر برفورد توجهات بین‌المللی را در ژانویه 1989 بهخود جلب کرد. برخی شرکت‌کنندگان کتاب از آیات شیطانی را آتش زدند، روزنامه‌نگار رابرت پیچنده به یاد می‌آورد «عدم تحمل قرون وسطی»‌(بدون اسم بردن از نازی)

مدت‌هاست که فردی به نام «راسموس پالودن»، رهبر یک حزب فاشیستی، در شهرهای مختلف استکهلم به ویژه در مناطق خارجی‌نشین دست به قرآن سوزی می‌زند. در یکی از شهرهای جنوبی این کشور، قرآن را به آتش کشید.

راسموس پالودن یک وکیل دانمارکی است که تابعیت سوئد را هم دارد. حزب او به ضد مهاجر مشهور است.

پس در این‌جا، ما شاهد یک اقدام مشترک جنایت‌کارانه از سوی گروه‌های اسلامی و فاشیستی هستیم!

در فوریه، زمانی که نسخه آمریکا منتشر شد، دور جدیدی از بررسی‌ها و انتقادات آغاز شد. مارس 1989 در کنیا، تایلند، تانزانیا، اندونزی و سنگاپور ممنوع شد. آخرین کشوری که این کتاب را ممنوع کرد، ونزوئلا بود، در ژوئن 1989.

۱۲ فوریه 189، در حمله 10000 نفری به مرکز فرهنگی آمریکا در اسلام‌آباد پاکستان در اعتراض به رشدی و کتابش، شش نفر کشته و 100 نفر زخمی شدند.

در ۱۲ فوریه 1989 تظاهرات ده هزار نفری علیه رشدی در اسلام‌آباد پاکستان برگزار شد. شش معترض در حمله به مرکز فرهنگی آمریکا کشته شدند و دفتر آمریکن اکسپرس غارت شد.

در آمریکا، اداره تحقیقات فدرال، در اوایل مارس 1989 از 78 تهدید به کتاب‌فروشی‌ها مطلع شد که تصور می‌شد نسبت کوچکی از تعداد کل تهدیدها باشد. کتاب‌فروشی زنجیره‌ای دالتون در کم‌تر از سه ساعت 30 تهدید دریافت کرد. بمب‌گذاری در کتابفروشی‌ها شامل دو بمب در برکلی، کالیفرنیا بود. در نیویورک، دفتر یک روزنامه محلی، به دنبال انتشار سرمقاله‌ای در دفاع از حق خواندن رمان و انتقاد از کتاب‌فروشی‌هایی که آن را از قفسه‌های خود بیرون کشیدند، با بمب‌های آتشین ویران شد.

۱۳ فوریه ۱۹۸۹: در شورش‌های ضد رشدی در سرینگار، جامو و کشمیر یک نفر کشته و بیش از 100 زخمی شدند.

در آمریکا، در حدود یک سوم کتاب‌فروشی‌ها در دسترس نبود. در بسیاری دیگر که کتاب را می‌فروختند، زیر پیش‌خوان نگه‌داری می‌شد.

 اما انگلیس کشوری بود که خشونت علیه کتاب‌فروشی‌ها بیش‌تر در آن اتفاق افتاد و طولانی‌ترین مدت ادامه داشت. دو کتاب‌فروشی بزرگ در خیابان چرینگ کراس لندن‌(کالتس و دیلونز) در ۹ آوریل بمباران شدند. در ماه مه، انفجارهایی در شهرهای ویکام و دوباره در لندن، در خیابان کینگزرود رخ داد. بمب‌گذاری‌های دیگر شامل بمب‌گذاری در فروشگاه بزرگ لندن‌(لیبرتی)، کتاب‌فروشی پنگوئن در داخل فروشگاه در یورک بود. بمب‌های منفجر نشده در فروشگاه‌های پنگوئن در گیلفورد، ناتینگهام، پیتریورو پیدا شد.

در ۱۴ فوریه، روح‌الله خمینی، فتوایی صادر کرد و  خواستار مرگ رشدی و ناشرانش شد. این یک حادثه بزرگ بین‌المللی را ایجاد کرد که سال‌ها ادامه داشت.

طی چند روز، بعد از فتوای خمینی، مقامات حکومت اسلامی 6 میلیون دلار جایزه پیشنهاد کردند برای کشتن رشدی، که به این ترتیب مجبور شد تا 9 سال تحت حمایت پلیس زندگی کند. در 7 مارس 1989، انگلستان و ایران به‌دلیل جنجال رشدی روابط دیپلماتیک خود را البته برای مدت کوتاهی قطع کردند.

مارس 1989، سازمان کنفرانس اسلامی، از 46 دولت عضو خود خواست تا این رمان را ممنوع کنند. این سازمان برای داشتن این کتاب مجازات سه سال زندان و 2500 دلار جریمه نقدی تعیین کرده‌است. در مالزی، سه سال زندان و جریمه 7400 دلاری؛ در اندونزی، یک ماه زندان یا جریمه نقدی. تنها کشوری با جمعیتی عمدتا مسلمان که در آن رمان قانونی باقی مانده‌است، ترکیه است. چندین کشور با اقلیت‌های مسلمان بزرگ، از جمله پاپوآ گینه نو، تایلند، سریلانکا، کنیا، تانزانیا، لیبریا و سیرالئون نیز برای داشتن این رمان مجازات تعیین می‌کنند.

3 اوت 1989، مردی با نام مستعار مصطفی محمود مازح به‌طور تصادفی خود را همراه با دو طبقه از هتلی در مرکز لندن هنگام تهیه بمبی که قصد کشتن رشدی را داشت، منفجر کرد.

سرنوشت آزادی بیان و اندیشه

با وجود شدت حرکت‌های سرکوبگرانه گروه‌ها و دولت‌های به اصطلاح «مسلمان» در مورد این موضوع، هیچ دولت غربی نکرد آیات شیطانی را ممنوع کند. این در درجه اول به این دلیل است که به‌طور صریح و روشن آزاید بیان در دنیای غرب جا افتاده است و این هم محصول انقلاب‌ها و تلاش‌ها و مبارزه طولانی نویسندگان و هنرمندان و نهادهای فرهنگی و اجتماعی است نه اعطای دولت‌ها.

بنابراین نگرش غرب در مورد آزادی بیان با نگرش در جهان عرب متفاوت است زیرا:

غربی‌ها کم‌تر از تمسخر شخصیت‌های مذهبی شوکه می‌شوند. تابو و توهین به مقدسات در غرب تقریبا مرده‌ است. کفرگویی داستانی قدیمی است و دیگر نمی‌تواند شوکه‌کننده باشد. نمونه‌هایی از فیلم‌ها و کتاب‌هایی که با وجود توهین به مقدسات‌شان اعتراض کمی در غرب برانگیخت یا هیچ اعتراضی برانگیخت. برای  اثر جوزف هلر، که «داستان‌های کتاب مقدس را به فیلم‌های پورنوگرافیک» تبدیل  کرد...

ایده آزادی و بیان و اندیشه به‌طور گسترده در میان نویسندگان غرب و حتی برخی نویسندگان سایر کشورها جهان، پذیرفته شده ‌است. تابوشکنی و نقد سنت‌ها و گرایشات سیاسی و مذهبی مختلف باید کاملا آزاد باشد. آن چیزی که باید مورد نقد قرار گیرد توهین به فرد است نه نظر وی. اگر در قرن حاضر، ما حاضر نباشیم ریسک بدهیم پس چه ادعایی به‌عنوان نویسنده و  هنرمند داریم؟!

خود سلمان رشدی، در جایی این‌چنین تاکید کرده است: «من تمام زندگی‌ام را به‌عنوان نویسنده در اپوزیسیون گذرانده بودم و نقش نویسنده را به‌عنوان نقش مخالف دولت می‌دانستم.»

نویسندگان دیگریاز کشورهای «مسلمان»  هم بودند که فتوای خمینی را محکوم کردند. برنده جایزه نوبل وله سوینکا از نیجریه و نجیب محفوظ از مصر، هر دو به خمینی حمله کردند و در نتیجه هر دو تهدید به مرگ شدند، و محفوظ بعدا توسط یک مسلمان متعصب به گردنش چاقو خورد.

در حالی که برخی سایت‌مداران و نویسندگان سرشناس غربی نیز میان دو صندلی نشستند و هم خمینی و هم رشدی را محکوم کردند. برای نمونه جیمی کارتر، رییس‌جمهور اسبق آمریکا، ضمن محکوم کردن تهدیدها و فتوای رشد، اظهار داشت: ما به تبلیغ او و کتابش پرداخته‌ایم، بدون این‌که اذعان داشته باشیم که این توهین مستقیم به میلیون‌ها مسلمانی است که اعتقادات مقدس‌شان زیر پا گذاشته شده‌ است. رنج کشیدن در سکوت مهار شده شرم‌ساری مضاعف از بی‌مسئولیتی آیت‌الله. او هم‌چنین معتقد بود که رشدی باید از واکنشی که کتابش برمی‌انگیزد آگاه بوده ‌است: «نویسنده، تحلیل‌گر متبحر عقاید مسلمانان، باید واکنشی وحشتناک را در سراسر جهان اسلام پیش‌بینی کرده باشد. او نیاز به «حساس بودن نسبت به نگرانی و خشم» مسلمانان را می‌دید ...

اسقف اعظم، رابرت رانسی، از دولت خواست که قانون توهین به مقدسات را برای پوشش سایر ادیان، از جمله اسلام، گسترش دهد.

کریستین و لارس گیلنستن، اعضای آکادمی سوئد که جایزه نوبل ادبیات را  اعطا می‌کند، در اعتراض به امتناع آکادمی از حمایت از درخواست کابینه سوئد در حمایت از رشدی، شرکت در کار آکادمی را متوقف کردند.

در انگلیس، اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، که بزرگ‌ترین مجموعه دانشجویان اسلامی در اروپا است، بیانیه‌ای صادر کرد و پیشنهاد خمینی مبنی بر قتل رشدی را تایید کرد. با وجود غیرقانونی بودن تحریک به قتل در انگلیس، یکی از اعضای اتحادیه به خبرنگاران گفت: «اگر او را ببینم، فورا او را خواهم کشت.»

برخی‌ها ضمن حمایت از این فتوا، مدعی شدند که مسلمانان انگلیس اجازه ندارند خودشان فتوا را اجرا کنند. در این میان، مجلس مسلمین و رهبر آن کلیم صدیقی و پس از مرگ او در سال 1996، جانشین‌اش، غیاث‌الدین صدیقی، از این فتوا حمایت کردند. و در سال 2000 رهبری حکومت اسلامی ایران، حمایت خود را از فتوای خمینی، مجددا تکرار کرد.

در آمریکا، جورج صباغ، مدیر مرکز مطالعات خاور نزدیک، در مصاحبه‌ای گفت که خمینی در حیطه حقوق خود، خواستار مرگ رشدی شد.

عطا‌الله مهاجرانى، يكى از تئوريسين‌هاى جمهورى اسلامى و مشاور رییس‏ جمهور، که بعدها در دولت خاتمی وزیر ارپاد اسلامی شد و سال‌هاست ساکن لند و یکی از مشتریان دایمی بی‌بی‌سی فارسی نیز است كتابى به نام «توطئه آيات شيطانى» توسط انتشارات روزنامه اطلاعات در اوايل ژانويه 1989 منتشر نمود.

مهاجرانى در اين كتاب نوشت: «سلمان رشدى با توجه به اقرار آشكارش‏ در كتاب «لب‌خند يوزپلنگ» كه خود را كافر خوانده است و با توجه به اهانت و استهزا، باورهاى مسلمانان از جمله اعتقاد به خداوند متعال، قران مجيد، پيامبر اسلام، ابراهيم خليل، اسماعيل، عيسى مسيح، جبرئيل، احكام اسلام و نيز ياران پيامبر مانند سلمان و بلال و زنان پيامبر، مرتد و سب‌رسول‌الله است. يعنى سب‌كننده دشنام‌گويى نسبت به پيامبر اسلام و قران و...  است. او در خانواده‌اى مسلمان متولد شده است. اهانت‌ها و استهزا و هتاكى او از روى قصد و اختيار صورت گرفته است و... او مرتد است.»

مهاجرانى پيرامون مرتد فطرى توضيح مى‌دهد: «تقريبا همگى فرق اسلامى در مورد كسى كه پيامبر را سب كرده است هم‌نظرند، كه بايد چنين كسى به قتل برسد و توبه او پذيرفته نيست.»

ترورهای پائیز 1377

یکی دیگر از جنایات تاریخی حکومت اسلامی ایران، که هرگز از ذهن جامعه ایران فراموش و یا پاک نخواهد شد وقایع هولناک و تکان‌دهنده‌ای که در آذر ماه 1377 مرتکب شد. این ماه، یادآور قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر از فعالین سیاسی، مجید شریف نویسنده و مترجم، محمد مختاری نویسنده و شاعر و عضو فعال جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران، محمد جعفر پوینده مترجم و عضو فعال جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران و دیگران است.

قتل‌‌هایی که در سال 1377 به «قتل‌های زنجیره‌‌ای» معروف شد، به قتل برخی از شخصیت‌‌های سیاسی و فرهنگی منتقد و مخالف حکومت اسلامی در داخل کشور گفته می‌‌شود. این قتل‌ها با صدور فتواهای مخفیانه روحانیون بلندپایه حکومتی و توسط پرسنل وزارت اطلاعات به دستور سعید امامی، معاون امنیتی این وزارت‌خانه در زمان تصدی علی فلاحیان وزیر اطلاعات دوران ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی و دری نجف‌‌آبادی اولین وزیر اطلاعات در دولت محمد خاتمی، مصطفی موسوی کاظمی معاون وقت وزارت اطلاعات و مهرداد عالیخانی صورت گرفت.

اکنون از پاییز رعب و وحشت و ترورهای سیاسی سال 1377، شانزده سال می‌گذرد. 28 آبان 1377، ناگهان خبر گم شدن مجید شریف، نویسنده، مترجم و فعال سیاسی که پس از سا‌ل‌ها تبعید و زندگی در سوئد به ایران بازگشته بود، دهان به دهان ‌چرخید. وی، بامداد آن روز هم‌چون دیگر روزها، با گرمکن ورزشی‌‌اش از خانه ‌مادری خارج شد اما دیگر به خانه بازنگشت. در چهارم آذر ماه، هنگامی که پیکر بی‌‌جان او در پزشکی قانونی شناسایی شد تنها سه روز از ترور پروانه و داریوش گذشته بود. مجید شریف، مترجم بسیاری از آثار از جمله مترجم کتاب «رزا ‏لوکزامبورگ» است.

جامعه ایران، هنوز از شوک خبر قتل فجیع فروهرها بیرون نیامده بود که خبر مفقود شدن محمدمختاری و محمدجعفر پوینده، دو عضو سرشناس هیات دبیران کانون نویسندگان ایران، مردم را بیش از پیش نگران و شوکه کرد.

دوازدهم آذر ماه، محمدمختاری شاعر، برای خرید از منزل خارج شد و دیگر بازنگشت. یک هفته بعد، پیکر وی در سردخانه پزشکی قانونی از سوی پسرش سیاوش مختاری شناسایی شد. جسد مختاری، در بیابان‌های شهر ری پیدا شد. خفه‌اش کرده بودند. مقام‌های قضایی حکومت اسلامی، بعدها اعلام کردند که جسد محمد مختاری، روز 13 آذر در پشت کارخانه سیمان ری از سوی عابران کشف و به عنوان مجهول‌الهویه به پزشکی قانونی تحویل شده بود.

در چنین شرایطی، خبر مفقود شدن محمدجعفر پوینده مترجم و نویسنده منتشر شد. وی، هنگامی که عازم دفتر اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران بود در خیابان ربوده شد. پیکر این نویسنده آزادی‌خواه و برابری‌طلب را پلیس ظاهرا زیر پل راه‌آهن اطراف شهریار پیدا کرده بود. پوینده را هم مانند مختاری خفه کرده بودند.

این ترورها، با واکنش جامعه در داخل و خارج کشور روبه‌رو شد. و بار دیگر، همه نگاه‌ها به سوی حکومت اسلامی چرخید. چرا که برای مردم روشن بود که جوخه‌های ترور حکومت اسلامی تا آن زمان، ده‌ها تن از فعالین سیاسی و فرهنگی را در خارج و داخل کشور ترور کرده بودند.

قربانیان این ترورها در حاکمیت جمهوری اسلامی، تنها به مجید شریف، فروهرها، مختاری و پوینده محدود نمی‌شود، بلکه فهرست طولانی از اسامی ترورهای حکومت اسلامی در خارج و داخل کشور وجود دارد. اسامی برخی از این قربانیان عبارتند از: دکتر تقی تفتی، همسر و دو فرزندش در سال 1372، که در خیابان پاسداران و در منزل مسکونی خود کشته شدند.

احمد میرعلایی، که در دوم آبان 74 از منزل خارج شد و دیگر بازنگشت. جسد وی در یکی از کوچه‌های شهر اصفهان کشف شد.

جواد سنا‌‌(شهریور 75)، جلال متین‌(مهر 75)، زهرا افتخاری‌(آذر 75)، سیدمحمود میدانی که به همراه دو تن دیگر‌(فروردین 76)، همگی ساکن مشهد بودند و پس از خارج شدن از محل کار یا منزل به قتل رسیدند.

غفار حسینی، در آبان 75 در آپارتمان خود در تهران کشته شد. دکتر جمشید پرتوی، متخصص بیماری‌های قلبی و پزشک احمد خمینی در دی ماه 77، در منزل خود در همسایگی منزل رییس جمهور به قتل رسید.

از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، جوخه‌های مرگ حکومت اسلامی در خارج کشور نیز ده‌ها تن از فعالین سیاسی و فرهنگی را تعقیب و تهدید و ترور کرد که در میان آن‌ها می‌توان به اسامی شاپور بختیار، عفت قاضی، کاظم رجوی، عبدالرحمان قاسملو، صدیق کمانگر، غلام کشاورز، حمید بهمنی، صادق شرفکندی و همراهانش، فریدون فرخزاد و بسیاری دیگر اشاره کرد.

تروریست‌های حرفه‌ای حکومت اسلامی ایران، در ترورهای داخل و خارج کشور، از شیوه‌ها و ابزارهای مختلف کشتار استفاده ‌کرده‌اند. در این‌جا به چند نمونه از ویژه‌گی‌های این ترورها در داخل و خارج کشور اشاره می‌کنم:

1- علی‌اکبر سیرجانی، نویسنده معروف و خالق ضحاک ماردوش در 22 اسفند 1372، توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و در 6 آذر 73 در زندان اطلاعات‌(توحید) توسط شیاف پتاسیم به قتل رسید.

شواهد می‌گوید که؛ مجید شریف با تزریق آمپول هوا به قتل رسیده است.

اول آذر ماه، پروانه اسکندری و داریوش فروهر، با بی‌رحمی و وحشی‌گری بی‌سابقه‌ای با ضربات متعدد کارد، قصابی شدند و به قتل رسیدند.

مختاری و پوینده را خفه کردند.

دکتر احمد تفضلی، محقق، نویسنده و استاد دانشگاه بود. وی در 24 دی 75، در راه خانه ناپدید شد. جنازه وی همان شب در کنار اتومبیلش کشف شد. جمجمه‌اش شکسته و استخوان‌های پا و دستش از جا درآورده شده بود.

ابراهیم زال‌‌زاده، نویسنده و روزنامه‌‌نگار و ناشر در 5 اسفند ماه 75 ربوده شد و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه چاقو پاره کرده بودند.

دکتر فلاح یزدی، پزشک آیت‌‌الله منتظری، در زمستان 77، در جلوی چشمان فرزندش به قتل رسید.

1- تعداد بی‌شماری از فعالین سیاسی و فرهنگی مفقود‌الاثر اعلام شده‌اند. برای نمونه پیروز دوانی، نویسنده و فعال سیاسی، از شهریور 1377 مفقود شده و هنوز اثری از وی به دست نیامده ولی دادگاه رسیدگی به پرونده قتل‌‌های زنجیره‌‌ای نام وی را نیز در پرونده ثبت کرده است.
2- ویژگی دیگر تروریست‌های حکومت اسلامی، کشتن کودکان است. برای نمونه، حمید حاجی‌زاده، شاعر و دبیر ادبیات متخلص به «سحر» بود که نیمه شب 31 شهریور 77 در منزل خود به اتفاق فرزندش به قتل رسید. کارون، پسر 9 ساله آقای حاجی‌زاده با 10 ضربه چاقو و خود او با 27 ضربه چاقو جان باختند.

3- دولت هاشمی رفسنجانی، قاسملو و هیئت همراهش را به پای میز مذاکره کشاند. این مذاکره در آرپاتمانی در وین پایتخت اتریش برگزار شده بود در روز دوم، تروریست‌ها حکومت اسلامی ایران، قاسملو و همراهان وی را به قتل رساندند. دولت وقت اتریش به این جنایت چشم بست و تروریست‌ها بدون هیچ‌گونه مانعی از وین سوار هواپیما شده و به تهران رفتند. دولت‌های بعدی اتریش نیز تاکنون این پرونده را از بایگانی‌شان بیرون نیاورده‌اند.

4- یکی از مهم‌ترین ترفندهای حکومت اسلامی در رسیدگی به قتل‌های زنجیره‌ای 77، این بود که با وجود انتشار اخبار و فهرست‌های مختلف از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای در فاصله دو ساله تا برگزاری دادگاه پرونده قتل‌های زنجیره‌ای، رسیدگی قضایی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای تنها به چهار مورد، یعنی قتل پروانه و داریوش فروهر، محمدمختاری و محمدجعفر پوینده محدود شد.

دادگاه، حتی پرونده قتل مجید شریف را که هم‌زمان با چهار نفر دیگر، جنازه‌اش در کنار خیابان پیدا شد، در بررسی قضایی پرونده قتل‌های زنجیره‌‌ای جای نداد.

5- اما مهم‌ترین ویژگی این قتل‌ها، وحشی‌گری و بی‌رحمی ترویست‌ها حکومت اسلامی ایران است. برای نمونه پروانه و داریوش فروهر، شاپور بختیار و سروش کتیبه منشی وی، فریدون فرخزاد را با ضربات متعدد چاقو و به شکل فجیعی کشتند. و این قربانیان، طبعا در شرایطی نبودند که حتی از خود دفاع کنند.

6- هم‌چنین، یکی دیگر از ویژه‌گی‌های قتل‌های زنجیره‌ای ترفندها و موضع‌گیری‌های سران و مقامات حکومت اسلامی درباره قتل‌های زنجیره‌ای است که این‌بار نتوانسته بودند بر آدم‌کشی‌های خود سرپوش بگذارند، جالب است. منتسب کردن این قتل‌ها به عوامل خارجی، به کار چند مامور خودسر در اطلاعیه وزارت اطلاعات، تشکیل کمیته تحقیق ریاست جمهوری، نمایش‌های دادگاهی در پشت درهای بسته، واجبی خورکردن سعید امامی برای بستن پرونده قتل‌های زنجیره‌ای و جلوگیری از افشای بیش‌تر نام عامران این جنایت‌ها، دستگیری و زندانی کردن ناصر زرافشان وکیل خانواده فروهرها و پوینده و مختاری به مدت پنج سال به‌خاطر دست نیافتن او به متن همه اعترافات مجریان این قتل‌ها، که در این مورد می‌توان به اطلاعیه دهم آبان 79، آیت‌الله محمود هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه وقت اشاره کرد که با صدور حکمی خطاب به محمد نیازی رییس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح دستور داد تا «با کسانی که به نظریه‌پردازی درباره قتل‌های اخیر به افشای اسرار نظام می‌‌پردازند و امنیت ملی را تهدید می‌‌‌کنند، برخورد کند.»

مهم‌ترین هدف قتل‌های سیاسی پائیز 1377 که در واقع از سال‌های قبل و با بیانیه 134 نویسنده به‌نام «ما نویسنده‌ایم» آغاز شده بود، علاوه بر حذف جمعی از روشنفکران و نویسندگان فعال، تشدید ارعاب در جامعه، و خاموش‌کردن صدای اعتراضات مردمی، اعتصابات کارگری و دانش‌جویی، مرعوب کردن فعالین سیاسی جنبش‌های اجتماعی، روزنامه‌نگاران، وکلا و به طور کلی حذف مبارزین آزادی‌خواه و برابری‌طلب و عدالت‌جو بود.

حکومت اسلامی ایران که از سال شصت همه تشکل‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دموکراتیک را ممنوع کرده بود و فعالین آن‌ها را نیز گروه‌گروه اعدام کرده بود هنگامی که پس از سال‌ها، برخی از نویسندگان برای احیای مجدد کانون نویسندگان، بیانیه معروف «124 نویسنده» را منتشر کردند همان‌طور که در بالا بدان‌ها اشاره کردیم اکثرت امضاء‌کنندگان این بیانیه، به سرنوشت‌های مختلفی هم‌چون کشته‌شدن در زندان، انزوا، خروج اجباری از کشور و ترور رو‌به‌رو شدند دلیلش فعال‌شدن مجدد جمعی از نویسندگان جامعه‌مان بود. ترور زنده‌یادان محمد مختاری و محمدجعفر پیونده را نیز باید در همین راستا دید.

بیانیه 134 نویسنده که به متن ما نویسنده‌ایم نیز مشهور است نامه سرگشاده 134 نویسنده، شاعر، نمایشنامه و فیلمنامه‌نویس، محقق، منتقد و مترجم ایرانی است که در سال 1373، با انتشار این متن خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند.

در پایان این بیانیه که به بیانیه 134 نویسنده معروف شد، این چنین تاکید شده است: «حضور جمعی ما ضامن استقلال فردی ماست، و اندیشه و عمل خصوصی هر فرد ربطی به جمع نویسندگان ندارد. این یعنی نگرش دموکراتیک به یک تشکل صنفی مستقل. پس اگرچه توضیح واضحات است، باز می‌گوییم: ما نویسنده‌ایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»

وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ایران، با انتشار متن 134 نویسنده، تهدیدات خود علیه نویسندگان را تشدید کرد. محمدجعفر پیوند، محمد مختاری، احمد میرعلائی و غفار حسینی که توسط وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ترور شدند از فعالان کانون نویسندگان و امضاء‌کنندگان متن 134 نویسنده بودند.

در واقع قتل‌های زنجیره‌ای پائیز 1377، ادامه ‏همان سیاست کلی قتل‌های سیاسی در سال‌های قبل از آن بوده است. تنها مسئله‌ای که در این قتل‌ها تغییر کرد توجه و عکس‌العمل گسترده افکار عمومی جامعه در اعتراض به این ترورهاست. همین افکار عمومی سبب شد که حکومت اسلامی نتواند آن‌ها را هم‌چون گذشته پرده‌پوشی کند.

اما هنوز هیچ دولتی در جهان، با وجود ادعاهایشان در دفاع از حقوق بشر، قتل‌عام دست‌کم چهار هزار زندانی سیاسی در سال 1367 و ترورهای یک دهه بعد از آن، یعنی قتل‌های زنجیره‌ای سال 1377 محکوم نکرده‌اند و انتظاری هم نیست محکوم کنند.

برخی از فرمان‌ها و ترورهای اسلامی در جهان

فتوای خمینی، الگویی برای همه گروه‌های تروریست اسلامی شد که هر کشوری بخواهند دست به ترور و وحشت مخالفین خود بزنند.

برای مثال، 26بهمن 1393، خون 21 کارگر مسیحی مصری توسط اسلام‌گرایان گردن زده شدند.

در 16 اکتبر 2020، یکی از اسلام‌گرایان با فریاد «الله اکبر»، به یک استاد تاریخ‌(ساموئل پتی) در نزدیکی یکی از مدارس پیرامون پاریس، حمله کرده و سر او را با چاقویی بزرگ برید.

در تاریخ 7 ژانویهٔ 2015، در پی حمله دو تروریست اسلام‌گرا به دفتر نشریه شارلی عبدو،  ۱۲ تن از کارکنان آن کشته شده و 10 تن نیز زخمی گشتند.

پس از این عملیات تروریستی، چاپ نشریه پیش‌گفته، متوقف نشده، بلکه در هشت میلیون نسخه، منتشر شد و رکورد فروش را در میان مطبوعات فرانسه شکست؛ شماره‌ای که باز هم کاریکاتوری از پایه‌گذار دین اسلام روی جلدش بود.

در 25 سپتامبر 2020، دو تن از کارکنان یک شرکت فیلم‌سازی در نزدیکی نشریه شارلی عبدو به‌دست چند تروریست اسلام‌گرا به شدت، زخمی شد.

رجب طیب اردوغان به تاریخ در مقام ریاست جمهوری فرمان قطع زبان یک خواننده‌ محبوب و مردمی را صادر می‌کند؟ در حالی که در یک جامعه متمدن و دموکراتیک رییس جمهور و نخست وزیر و سایر مقامات بلندپایه جرات نمی‌کنند این چنین شهروندان را تهدید کنند.
بیرجه آکالای، بازیگر زن، به درستی در پست‌های اینستاگرامی خود گفته است: «تلاش شما برای تغییر روش کار با متن ترانه‌ها دیگر جواب نمی‌دهد. شما می‌خواهید از وضعیت وخیم ما، بیکاری، فقر، کوهپیمایی‌ها، قتل‌ها و آزار و اذیت‌ها صحبت نشود.»

رجب طیب اردوغان رییس‌جمهوری ترکیه جمعه 21 ژانویه 2022در نماز مسجد «چاملیجا»ی استانبول، با اشاره تلویحی به ترانه خانم سزن آکسو، خواننده سرشناس ترکیه، گفته است: «کسی نمی‌تواند به حضرت آدم و حوی زبان‌درازی کند. هر زبانی که دراز شود، وظیفه ماست که آن را از بیخ بکنیم.»

ترانه«Şahane Bir Şey Yaşam- شاهانه بیر شئی یاشاماک»‌(یک زندگی شاهانه کردن) سال 2017 منتشر شد، اما انتشار دوباره آن در ۳۰ دسامبر سال گذشته میلادی در کانال یوتیوب خانم آکسو جنجالی شد و طی این مدت نزدیک چهار میلیون بازدید داشته است.

آکسو در بخشی از این ترانه می‌خواند: «سوار افسانه‌ای شده‌ایم و به سوی قیامت می‌رویم. به آن آدم و حوای جاهل سلام برسانید». متن ترانه را خانم آکسو سروده است.

اردوغان انتشار این ترانه را «تحقیرآمیز» خوانده است و گفته است: «کسی نمی‌تواند به مادرمان حوی، زبان‌درازی کند. وظیفه ماست که حد و اندازه تحقیرکننده‌ها را گوشزد کنیم.»

طی روزهای گذشته انتقادهای تندی از طرف حزب اسلامی حاکم و برخی سیاست‌مداران و مبلغین مذهبی علیه خام آکسو مطرح شده و هشتگ «سزان آکسو اندازه‌ات را بشناس» فعال شده است.

پس از این سخنان تحریک‌ آمیز و فاشیستی اردوغان، گروهی به خانه اکسو حمله‌ور شدند و جلوی درب منزل او دست به اعتراض زدند. اما این تجمع با دخالت پلیس رو‌به‌رو شد و معترضان به میدان کانلیجا هدایت شدند. هم اکنون، اطراف خانه سزن آکسو توسط پلیس تحت حفاظت قرار گرفته است.

هم‌چنین تجمعاتی مقابل خانه وی در استانبول انجام شده است و مخالفان می‌گویند علیه او شکایت کرده‌اند.

گروهی به آهنگ «Şahane Bir Şey Yaşamak»سزن آکسو معترض شدند و در مقابل دادگاه در آنکارا تجمع کردند. آن‌ها به دلیل اظهارات سزن آکسو در مورد آدم و حوا علیه او شکایت کیفری کردند. میکائیل یلماز، سخن‌گوی این گروه، مدعی: «این آهنگ توهین به تمام بشریت است.»

مجمع دینی ترکیه نیز در واکنش به انتشار دوباره این ترانه، گفته است «حتی با مماشات، این ترانه دست‌کم بی‌احترامی به مقدسات» است. یک نماینده اسلام‌گرای مجلس نیز خواهان محاکمه خانم آکسو و توقیف دارایی‌هایش شده است.

دولت باحچلی، رهبر حزب فاشیستی «حرکت ملی»، و از متحدان رجب طیب اردوغان، در سخنرانی در مقابل نمایندگان این حزب، آکسو را «خواننده‌ای غیرمسئول» خواند.

مصطفی آچیکگوز، نماینده حزب حاکم عدالت و توسعه و از منتقدان سزن آکسو در توییتی خطاب به او نوشت: «شما از مد افتاده‌اید»، جامعه ما از افرادی مانند شما خسته شده است.»

احمد محمود اونلو، روحانی مشهور نیز از سزن آکسو انتقاد کرد و او را «فردی نادان که چیزی از کلام خدا نمی‌داند» نامید.

مراد شاهین، رییس جنبش بقای ملی، یک گروه حامی حزب عدالت و توسعه هم اعلام کرد که جلوی خانه آکسو اعتراض خود را نشان می‌دهد.

در مقابل، خواننده‌ها و هنرمندانی هم از سزن آکسو حمایت کردند. مصطفی صندل خواننده نامدار پس از اعلام حمایتش از آکسو تهدید شد.

ترور در صدر اسلام

خود محمد پیامبر مسلمانان نیز فتوای قتل صادره می‌کرده است از جمله:

جابر بن عبدالله مى‏گوید: «پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: چه کسى به سراغ کعب بن‌اشرف مى‏رود؟ او خدا و پیامبرش را آزرده است. محمد بن‌مسلم عرض کرد: یا رسول‏الله دوست دارى او را بکشم؟ حضرت‏صلى الله علیه وآله فرمود: بله. محمد بن مسلم به نزد کعب رفت و گفت: این مرد‌(پیامبرصلى الله علیه وآله) از ما درخواست زکات مى‏کند و ما را به زحمت مى‏اندازد، خدا او را محزون کند. ما الان از او پیروى مى‏کنیم و دوست نداریم او را رها کنیم تا این که ببینیم وضع او چه مى‏شود؟ او همین طور صحبت مى‏کرد تا این که بر کعب غالب شد.»‌(على دعموش عاملى، دائرة المعارف اطلاعات و امنیت در آثار و متون اسلامى، ترجمه غلامحسین باقر مهیارى و رضا گرماب درى، دانشگاه امام حسین‏علیه السلام، تهران، 1379، ص 280)

کعب بن‌اشرف شاعر بود. وى منتقد اقدامات محمد و یارانش بود. گفته شده که اشرف در شعرهایش به بدى از زنان محمد نام مى‏برد. و نیز اشعارى را درباره زنان مسلمان مى‏سرود و در آن‌ها مسائل پنهانى آن‌ها را در قالب شعر عرضه مى‏کرد، و در واقع یک عیش زبانى را پدید مى‏آورد. بنابراین، او خطرى در برابر پیشروى اسلام، امنیت مسلمانان و استقرار حکومت اسلامى بود.‌‌‌(مراد مزاحمت‏براى زنان مسلمان بود، ص 283)

مجازات هر کس که از این پیمان چه به صورت انفرادى و چه جمعى سرپیچى مى‏کرد، جنگ و مرگ بود.‌(مراد مزاحمت‏براى زنان مسلمان بود، ص 283) و البته خدعه در جنگ جایز است ولى جنگ همیشه جنگ مادى و نظامى نیست، بلکه جنگ گاه فکرى و عقیدتى و یا به اصطلاح جنگ سرد است .

واقدى مى‏گوید: «پیامبرصلى الله علیه وآله مطلع شد که سفیان بن خالد بن نبیح الهذلى اللحیانى ... در نزدیکى مدینه فرود آمده و مردمى از قوم خودش و دیگر اقوام را به منظور رویارویى با پیامبرصلى الله علیه وآله گرد آورده است ... پیامبرصلى الله علیه وآله عبدالله بن انیس را احضار کرد و او را به منظور کشتن سفیان، شبانه روانه کرد.‌(انیس مى‏گوید او را یافتم و به نزدش رفتم) سپس به همراه او راه افتادم، با وى صحبت مى‏کردم و او از سخن من خرسند بود ... در کنار او نشستم، تا این که مردم آرام گرفتند و خوابیدند. او هم آرام گرفت. آن گاه او را غافلگیر کردم و به قتل رساندم.»‌(مراد مزاحمت‏براى زنان مسلمان بود، ص 292)

در فقه اسلامی، جهاد ابتدایی و عملیات انتحاری‌(استشهادی) بر ضد اسلام‌ناباوران، وجود دارد و فقیهان نیز در این زمینه، فتواهایی داده‌اند:

دیدگاه فقهی جعفر کاشف‌الغطا:

«جهاد بر پنج قسم است: … ‏پنجم: جهاد با کفر و برگرداندن کافران به دین اسلام و اقرار به نبوت پیامبر.»

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی:

«هرگاه راه دفاع از کیان اسلام و مسلمین منحصر به این راه باشد جایز است.

آیت‌الله حسین نوری همدانی:

«... همان‌طور که ذکر شد، (عملیات استشهادی) یک نوع جهاد است.

پایان سخن

در پایان جنگ خانمان‌سوز هشت ساله ایران و عراق، هنگامی که خمینی از موضع شکست و درماندگی مجبور شد قطع‌نامه 598 سازمان ملل بپذیرد و آتش‌بس را امضاء کند رسما اعلام کرد که جام زهر را سر کشید. اما او از یک سو، زهر خود را به زندانیان سیاسی ریخت. او بی‌رحمانه دستور داد یک خانه تکانی گسترده در زندان‌های کشور آغاز کنند و هر کسی که سر موضع است اعدام شود.

از سوی دیگر، خمینی برای این که زهرچشم بیش‌تری از جامعه بگیرد فرمان ترور سلمان رشدی را به‌خاطر نوشتن کتاب «آیات شیطانی» صادر کرد. البته قبل از این که خمینی چنین فتوایی را علیه رشدی صادر کند تظاهراتی از سوی گروه‌های اسلامی از جمله در پاکستان علیه رشدی راه افتاده بود. بنابراین، خمینی با این فتوای جنایت‌کارانه تروریسم دولتی را در ایران و جهان رسمیت داد.

خمینی، سه روز بعد از سخن‌رانی منتظری، فتوای قتل سلمان رشدی، را صادر کرد و یک هفته بعد از آن، در سایه موج جدیدی که این فتوا دامن زد، با یک «پیام مهم» خطاب به «‌روحانیان سراسر کشور و مدرسین و طلاب حوزه‌ها» وارد میدان تضادهای دو جناح شد. او به ‌منتظری و مخالفان خط امام، یک‌جا، یورش برد و گفت: «در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی... عده‌‌ای با ژست مقدس‌مآبی چنان تیشه به ‌ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که ‌گویی وظیفه‌‌ای غیر از این ندارند. آیا در مقابل این افعی‌ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟ راستی اتهام حلال کردن حرام‌ها و حرام کردن حلال‌ها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود: از آدم‌های لامذهب یا از مقدس‌نماهای متحجر؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به ‌مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنه‌ها و کنایه‌ها نسبت به ‌مشروعیت، کار کیست؟

سلمان رشدی که در سال‌های اخیر از انگلستان به آمریکا رفته و در آن‌جا زندگی می‌کرد، چندی پیش در مراسمی ادبی در ولز، با مرور رویدادهای این سال‌ها، تاثیر رمان خود را بر جامعه‌ی مسلمان جهان بی‌مورد خواند و گفت که «این رمان اصلا برای ملاها نوشته نشده بود.» در این جلسه هم‌چنین گفته شد که ظاهرا اجرای فتوا علیه او شامل مرور زمان شده است.

چنین تفکری در رابطه با تروریسم حکومت اسلامی ایران توهمی بیش نیست. این حکومت در ابتدا پایه‌های خود را با اعدام، جنگ علیه مردم کرد، فتوای حجاب اجباری اسلامی برای زنان، بستن روزنامه‌ها و بستن دهان نویسندگان و روزنامه‌نگاران و به مسلخ بردن آزادی بیان و اندیشه، سرکوب بی‌رحمانه سازمان‌های مخالف خود و... بینان گذاشت تا ایت جا جنگ ایران و عراق، به داد این حکومت رسید و به خدمت هشت سال در سایه این جتگ خانمان‌برانداز هرچه بیش‌تر مخالفین را سرکوب و کشتار کرد تا جایی که تبه‌کاری و تروریسم و اعدام و دشمنی آن را آزادی زنان و به‌طور آزادی بیان و اندیشه تا به امروز ادامه دارد.

26 اوت 1995، مصاحبه با رشدی در جایی منتشر شد که رشدی به مصاحبه‌گر آن مک‌الوی از تایمز می‌گوید که تلاش او برای جلب رضایت افراط‌گرایان با تایید ایمان اسلامی‌اش و دعوت به خروج آیات شیطانی «بزرگ‌ترین اشتباه زندگی من» بود.

اما این واقعیت و هم‌چنین «اظهار تاسف» خود رشدی از جریحه‌دار شدن به اصطلاح احساسات مسلمانان جهان، سبب فسخ فرمان قتل وی نشد. تروریست‌های «مسلمانان غیور» هم‌چنان در پی فرصتی بودند که بنا به مفاد فتوا «سریعا مولف را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرئت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید.»

البته جایزه میلیون دلاری هم که حکومت اسلامی در این باره وعده داده شده بود در وسوسه کردن این «مسلمانان غیور» بی‌تاثیر نبوده است.

در ایران و برخی کشورهای جهان، هم سانسور دولتی و هم خودسانسوری نویسنده و مترجم و هم سانسور اخلاقی، دست به دست هم داده‌اند تا کتاب‌ها را از مضمون و محتوای اصلی خود خالی کنند. اما عامل اصلی این وضعیت در ایران و هم‌چنین اندک و ناچیز بودن تیراژ مثلا 200 نسخه­ای کتاب برای هشتاد و پنج میلیونی جمعیت ایران، حکومت اسلامی ایران و ماشین سانسور آن است که مانع بزرگ ترجمه­های جدی و دقیق می­باشد. روشن است که این روند از دیدِ فرهنگی و روشنگری برای امروز و فردای جامعه ایران، به ویژه برای نیروی جوان این سرزمین، بسیار فاجعه ‌بار و خطرناک است.

به‌نظر من، هیچ نویسنده و تحلیل‌گر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به‌ویژه خارج کشور، نباید مرعوب این فضای موجود ترور و وحشت تروریسم حکومت اسلامی شود و از سر ترس قلم خود را کنار بگذارد و یا دهان خود را ببندد. یا این که خودسانسوری کند. چرا که هر گونه عقب‌نشینی در این راستا، باعث شنیع‌تر و وحشی‌تر شدن عوامل حکومت اسلامی خواهد شد. مهم‌تر از همه، عدول نویسنده و هنرمند متعهد و و مستقل و متکی به‌خود و هم‌چنین هر فعال سیاسی و اجتماعی مخالف حکومت اسلامی، از وظایف تاریخی خود در مقابل تهدیدهای حکومت اسلامی، جایز نیست.

حکومت اسلامی ایران در کلیت خود، یک حکومت ترور و وحشت است. این حکومت پرونده‌های تروریستی سنگینی در سطح جهان دارد، به گونه‌ای که تعدادی از سران حکومت اسلامی در دادگاه‌های مختلف به تروریسم متهم شده و تحت تعقیب پلی بین‌المللی‌(اینترپول) قرار گرفتند. هاشمی رفسنجانی رییس جمهور وقت، علی فلاحیان وزیر اطلاعات وقت، علی‌اکیر ولایت وزیر خارجه وقت و سیدعلی خامنه‌ای  رهبر حکومت اسلامی، همگی در دادگاه میکونوس به تروریسم محکوم شدند.

باید محکم و قاطع در مقابل این حکومت تبه‌کار و جانی و مافیایی ایستاد و در جهت سرنگونی کلی آن و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و مرفه و شایسته انسان در ایران، نباید از هیچ‌گونه تلاشی فروگزار شد!

از قدیم تا امروز، مردم هنگامی که با حرف مسخره رو‌به‌رو می‌شدند این مقل معروف را به همدیگر تکرار می‌کردند: «دعوا بر سر لحاف ملا نیست» امروز باید کمی این نقل قول را تغییر دهیم و بگوییم: دعوا بر سر لحاف ملا نیست بحث بر سر انسانیت و جنایت و ساختن یک جامعه انسانی آزاد و برابر و عادلانه بر روی تلی از ویرانی‌‌ها و جنایت‌حکومت حکومت اسلامی ایران علیه بشریت در ایران و منطقه و جهان است که اکنون ملاها حاکمند!

شنبه بیست و دوم مرداد 1401 - سیزدهم آگوست 2022

ضمایم:

چند مقاله در رابطه با فعالیت‌های تروریستی حکومت اسلامی ایران، که در سال‌های اخیر به مناست‌هایی نوشته‌ام و هم اکنون نیز در شبکه‌های مختلف اجتماعی قابل دسترس هستند.

*فتوای قتل تعرض همه جانبه به آزادی بیان و اندیشه است: گفت‌و‌گو با دبیر کانون نویسندگان در تبعید

مرزهای آزادی بیان کجاست؟ آیا می‌توان برای آزادی بیان مرز و چارچوبی معتقد بود؟ چرا در حکومت‌های مذهبی بسیاری به‌خاطر آن‌چه که «توهین به مذهب» خوانده می‌شود به اعدام و یا احکام قضایی دیگر محکوم می‌شوند؟ ریشه‌های تروریسم اسلامی کجاست؟ این ها بخشی از پرسش‌های صبح امروز از «بهرام رحمانی»، دبیر کانون نویسندگان در تبعید است

“فتوای قتل تعرض همه جانبه به آزادی بیان و اندیشه است” گفت‌وگو با دبیر کانون نویسندگان ایران در تبعید: بهرام رحمانی! | اشتراک eshtrak (wordpress.com)
http://www.lajvar.se/1391/03/08/16184/

*حق ابتدایی؛ آزادی اندیشه و بیان‌(با یاد جان‌باختگان راه آزادی و اندیشه و بیان)

بهرام رحمانی

مطلبی که در زیر ملاحظه می­کنید متن کامل سخنرانی­ است که برای مراسم کانون نویسندگان ایران­(در تبعید) به یاد جان­باختگان راه آزادی و اندیشه و قلم، در استکهلم­(26 آوت 2006) آماده شده بود، اما به دلیل کمبود وقت چکیده­ای از آن در این مراسم به سمع عزیزان شرکت‌کننده رسید...

شبکه‌ی دیدگاه: نیروهای سرنگونی‌طلب متحد شوید didgah

*محمد و کاریکاتورهایش!؟

بهرام رحمانی

شبکه‌ی دیدگاه: نیروهای سرنگونی‌طلب متحد شوید didgah

*تروریسم و دلایل و راهکارهای مبارزه با آن!

بهرام رحمانی

تروریسم و دلایل و راه‌کارهای مبارزه با آن! بهرام رحمانی – Kanal Yek TV (ch1.cc)

*محکومیت تروریسم آری، اما تبرئه حکومت تروریستی اسلامی ایران از جرایم تروریستی بی‌شمار نه!

محکومیت تروریسم آری، اما تبرئه حکومت تروریستی اسلامی ایران از جرایم تروریستی بی شمار نه! (بهرام رحمانی) (rangin-kaman.net)

*مبادله جاسوسان و تروریست‌ها!

بهرام رحمانی

دولت فرانسه، علی وکیلی راد، تروریست اعزامی حکومت اسلامی به فرانسه را که با همدستان خود در سال 1991، شاپور بختیار آخرین نخست وزیر حکومت پهلوی و منشی جوان او سروش کتیبه را با ضربات چاقو به قتل رسانده بودند به ایران تحویل داد.

علی وکیلی راد و هم چنین یک تاجر ایرانی، در ازای دختر جوانی به نام کلوتید ریس که در ایران در بازداشت به سر می برد و چند روز پیش توسط حکومت اسلامی آزاد گردید مبادله شد. کلوتید ریس 24 ساله، مهندس انرژی اتمی فرانسه بود که در دانشگاه اصفهان کار گرفته بود، به عنوان جاسوس با سازمان های امنیتی - اطلاعاتی دولت فرانسه همکاری می کرد. پدر ريس، از اعضای كميساريای انرژی هسته ‌ای فرانسه و مادر وی عضو ارتش اين كشور است...

شبکه‌ی دیدگاه: نیروهای سرنگونی‌طلب متحد شوید didgah

*دستور «سیدعلی خامنه‌ای» برای ترور رفیق حریری»

بهرام رحمانی

دادستان دادگاه ویژه لبنان در لاهه، روز دوشنبه 27 دی 1389‌-‌17 ژانویه 2011، کیفرخواست متهمان پرونده قتل رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان را صادر کرد.

دادگاه رفیق حریری که از سال 2005، آغاز شد انگشت اتهام را به‌سوی سوریه، حکومت اسلامی ایران و حزب‌الله گرفت. در حالی که حزب‌الله و حتی خامنه‌ای پیش از اعلام رای دادگاه گفته بودند که رای دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسد.

رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان، در 24 فوریه 2005، به‌همراه 22 نفر دیگر در انفجار مهیبی در بیروت به قتل رسیدند.

شبکه‌ی دیدگاه: نیروهای سرنگونی‌طلب متحد شوید didgah

*قاسم سلیمانی فرمانده سپاه تروریستی جمهوری اسلامی بود

بهرام رحمانی!

بهرام رحمانی: قاسم سلیمانی فرمانده سپاه تروریستی جمهوری اسلامی بود! (iran-tribune.com)

*تروریسم جمهوری اسلامی در هر شکل و شمایل و علیه هر جریانی و فردی را محکوم کنیم! بهرام رحمانی

تروریسم جمهوری اسلامی در هر شکل و شمایل و علیه هر جریانی و فردی را محکوم کنیم!: بهرام رحمانی | اشتراک eshtrak (wordpress.com)