مثلث شيطانی نبيل مسکينيار- حسن اميری وشکيب علومی , بخش دوم

مثلث شيطانی نبيل مسکينيار- حسن اميری وشکيب علومی

دربستربيماری هياهوی محاکمۀ جنايتکاران جنگی

بخش دوم

 سيد احسان " واعظی"

 

       بخش ديگری ازفعاليتهای مزدوران سيه کار وبدنام غرب را که دراين نگارش قابل بحث وتحليل ميدانيم، همانا موضوع " محاکمۀ مجرمين و جنايتکاران جنگی " است که اخيرآ بوسيلۀ شبکۀ تلويزيونی مسکينيار، با تبليغات گسترده و سروصداهای اغواگرانه ای راه اندازی گرديده است.

      اتهاماتيکه امروز عليه ح. د. خ. ا ورهبری سابق آن تحت نام " مجرمين وجنايتکاران جنگی " عنوان ميگردد، درحقيقت اين تبليغات فريبکارانه شامل همان پلانها ، دسايس وکينه ورزی های خصمانۀ دشمنان سوگند خوردۀ مردم افغانستان و مخالفين آشتی ناپذير ح. د. خ. ا، است که سالها قبل طرحريزی آن درواشنگتن ولندن صورت گرفته وهم اکنون توسط جواسيسی چون نبيل مسکينيار، حسن اميری و شکيب علومی و ديگران، دنبال ميگردد.

       امروز با درد ودريغ بی پايان ما شاهد  سرکوب خونين نهضتهای دموکراتيک وآزاديبخش ملی دربرخی ازکشورها، ازجمله درسرزمين مستعد به تکامل خودمان افغانستان هستيم ، که بوسيلۀ انحصارات غارتگر

 بين المللی ومزدوران منطقوی و داخلی آنان،  با هزينۀ ملياردها دلارصورت گرفت وزمان بصورت موقت امکان نيرنگ بازی را برای اين شعبده بازان داده است تا خواب های شيطانی شان را بخورد مردم داده ، با کاربرد دسيسه ، نيرنگ و توطئه، همان اهداف پلان شدۀ قبلی را درکابوس هيولای وحشتناکی با اشکال و طرق مختلف راه اندازی نمايند.

   طوريکه ديده ميشود موضوع محاکمۀ ناقضين حقوق بشرو جنايتکاران جنگی، از طريق شبکۀ دروغ افگن و شايعه پرداز تلويزيون آريانای امريکا، بوسيلۀ مثلث  شيطانی مسکينيار- اميری- شکيب علومی وبرخی افراد ديگر درشرايطی تبليغ وسازماندهی ميگردد، که امروز کشورما نسبت به هرزمان ديگر به اتحاد باهمی تمام وطنپرستان آزاديخواه ، بخاطر حصول وتحکيم استقلال ملی وتماميت ارضی، تأمين صلح و امنيت سراسری خويش ضرورت مبرم و حياتی داشته ومسأله  وحدت و همبستگی تمام نيروهای ملی و دموکراتيک، ترقيخواه وتحول طلب کشور، ازجمله ح. د. خ. ا اين نيرومند ترين سازمان سراسری وپرمقياس کشور، منحيث اولويت های مبرم و نيازمندی اساسی، دردستور روزقرارگرفته است.

       بنابران سازماندهی تبليغات منفی و زهراگين عليه اين حزب و متهم نمودن اعضای بلند پايۀ حزبی و دولتی آن زمان به جنايات جنگی دراين مرحلۀ حساس کشور امرتصادفی نبوده، بلکه مطابق به اهداف طرح شدۀ قبلی که توضيخاتی دربارۀ آن بعمل آمد، تحت اجراقرارداده ميشود.

      گرچه اين تبليغات و حرکات آشوبگرانه وضد منافع ملی ظاهرآ توسط شبکۀ ترورستی وجنگ افروز باند جنايتکارگلبدين حکمتيار وگروهک ماؤويستی بدنام وفرومايه درهالند، که با برخی از محافل وعناصر راست گرای افراطی هيأت حاکمۀ هالند ، از جمله برخی ازکادررهبری وزارت عدليۀ آن کشور روابط ايديولوژيک تنگاتنگ دارند ، که با پرونده سازی های جعلی و پيش کشيدن گدی گک هايی قراردادی ازاعضای وجدان باختۀ اين دوگروه جيب شريک دوران جهاد امريکايی بنام شهود (؟!) راه اندازی ميگردد؛ وليک هرگاه به کنه مسأله و عمق موضوع دقت نماييم، آنگاه پی خواهيم برد که اين تحريکات ازريشۀ ديگری آب خورده و تلاشهای مذکورمحمل و روپوشی است برای پياده کردن اميال پليد ونيات شوم آن سازمانهای سياه وجهنمی وابسته به استکبار جهانی که درعقب آنها قرارداشته و جنگ خانمانسوز 30 ساله را درافغانستان سازماندهی ، رهبری ، تمويل واداره نمودند وهم اکنون تا تصرف کامل قارۀ آسيا وبدست آوردن تمام منابع نفت وزيرزمينی دست ناخوردۀ آن، اشتعال جنگ ، تجاوز واشغالگری را ادامه ميدهند واز اين گروهک های بازاری ، بحيث مبلغين مزد بگير، برضد ح. د. خ. ا که يگانه سازمان نيرومند، مجرب ومجهز به جهانبينی علمی ، دربرابراين دشمنان سوگند خوردۀ وطن قراردارد؛ استفاده بعمل می آورند.

       چنانچه هرگاه ازدست اندرکاران اين بازار تبليغاتی تلويزيون آريانای امريکايی که خودها را گويا دادستانهای (!) " مجرمين جنگی وناقضين حقوق بشر" قلمداد ميکنند، پرسيده شود که ايشان  ازکجا وازکدام مرجع اين صلاحيت حقوقی وقانونی را حاصل نموده اند که قضايای مربوط  به مجرمين جنگی را تعقيب و دنبال نموده وهمزمان با آن ميتوانند که درصلاحيت و موقف پوليس، مدعی العموم وقاضی دادگاه بين المللی، از معرفت ، تلفون و آدرس اين افراد سخن بميان آرند وحتا مخالفين سياسی و رقبای خود را که درمبارزات سياسی دربرابر آنان شکست خورده ا ند ، تخويف، تحقير و توهين نمايند. مگر چی کسی چنين صلاحيت بی حد وحصر را به اين افراد بد نام، لگام گسيخته وغيرمسؤول داده است؟

 

      اين جاست که تشت رسوايی نيات شوم وپليد مدعيان دموکراسی امريکايی وانگليسی، توأم با مداخلات خصمانۀ دولت هالند ، بزمين می افتد و موقف بيطرفی نهاد های حقوقی بين المللی را که دربرابر هياهوی تبليغاتی اين ياوه سرايان هوسباز، سکوت می نمايند، تحت سؤال وپرسش قرارميدهد.

      چنانچه که به نمايش گذاردن اتاق و آراستن آن با شعارها و کارتونهای تبليغاتی عليه ح. د. خ. ا و رهبران بلند پايۀ سابق آن ازطريق اين تلويزيون ومعرفی آن تحت نام دفترمحکمۀ بين المللی، همزمان با پايين آوردن اعتبار اين محکمه، قرائن همکاری اين شبکۀ خرابکار تلويزيونی را با سازمانهای جهنمی استخباراتی غرب مستدل ساخته وتوظيف وگماشتن اين افراد را به اجرای چنين وظايف، آشکار و برملا نموده و برآن صحه و مهرتاييد می گذارد.

      خواننده گان گرامی! قبل ازاينکه درمورد جنايات جنگی و ناقضين حقوق بشرسخنی درميان آيد، لازم  می پندارم تا درمورد پس منظر وانگيزه های که اين عوامل وکارکردها را سبب گرديده، توضيحاتی ارائه نمايم.

     با پيروزی کودتای 26 سرطان 1352 که توسط افسران پايين رتبه وخرد ضابطان اردو، تحت رهبری محمد دا ؤد فقيد صورت گرفت، نظام پوسيدۀ سلطنتی چند صد سالۀ کشورواژگون گرديده، تحول وچرخشی درتمام عرصه ها بميان آمد.

بيانيۀ خطاب به مردم افغانستان، که درآن ساختمان يک جامعۀ مترقی وپيشرفته، مبنی برتأمين عدالت اجتماعی و محو هرنوع مظاهرتبعيض و نابرابری را درکشورنويد ميداد، با واکنشهای مختلفی درداخل کشور، منطقه وجهان مواجه گرديد. نيروهای مترقی و تحول طلب حمايت شان را ابراز وازآن استقبال بعمل آوردند.

  اما گروههای عقب گرا ومرتجعين داخلی و بين المللی که چنين چرخش وتحول را به منفعت خود نميدانستند، دست به يک سلسله تخريبات و تحرکات نظامی ( کودتا های نافرجام درمرکز) وشورشها دراکناف ونقاط دور دست کشور زدند، که بعد ازسرکوبی و اضمحلال شان چون تاب مقاومت وتوان مبارزۀ قانونمند سياسی را نداشتند، به کشورپاکستان فرارنموده و درآن جا پناه گزين شدند.

       دولت پاکستان و حاميان بين المللی شان ازاين بنياد گراهای فراری با آغوش باز پذيرايی بعمل آورده و شرايط بهتر زندگی و فضای مساعد کارسياسی را مطابق به اهداف استراتيژی خود به آنان مساعد گردانيد.

    چنانچه سليک هريسن محقق و روزنامه نگارمشهورامريکايی درمورد دخالت مستقيم کشورها وسازمانهای منطقه وجهان برضد حکومت داؤد، اين گونه ابراز نظر ميدارد:

 « ساواک و سی. آی. ای باهم همکاری می نمودند. اين دوسازمان بعضی اوقات فعاليتهای خود را با دستياری  گروپهای مخفی مسلمان بنياد گرا به پيش ميبردند. گروپهای مسلمان بنيادگرا درمخالفت با اتحادشوروی، با " سی. آی. ای " و ساواک شريک بودند...

    گرو پهای بنياد گرايان به نوبۀ خويش با اخوان المسلمين مصر ورابطۀ عالم اسلامی عربستان سعودی که يک شاخۀ ازفعاليتهای وهابيت را تمثيل می نمايد، نيز ارتباط داشتند....

    تهران ازيک طرف ازطريق کمکهای خويش بر داؤد فشار می آورد که آنهای را ازکارحکومت برکنار سازند که گمان ميشد با کمونستها ارتباط دارند، ازطرف ديگرساواک اسلحه، وسايل مخابراتی وساير کمکهای شبه نظامی را به جمعيت های ضد داؤد ميرساند. برخی ازاين کمکها توسط ايران مستقيمآ به ناراضيان قبايلی که درغرب افغانستان فعاليت داشتند، توزيع ميگرديد؛ قسمتی ازآن ذريعۀ پاکستان به دسته های بنيادگرايان که فعاليت زيرزمينی داشتند ميرسيد.

    سلسلۀ اذيت و آزار داؤد ذريعۀ مقامات پاکستانی وقتی به نقطۀ اوج خود رسيد که تحت سرپرستی اسلام آباد بر يک تعداد اهداف درداخل افغانستان حملات صورت گرفت. ساواک ، سی. آی. ای و عمال پاکستان در کودتاهای ناکام بروج سپتمبر و دسمبر 1973 و جون 1974 بنياد گرايان برعليه داؤد دست داشتند. »

( حقايق پشت پردۀ تهاجم اتحاد شوروی برافغانستان- مولفين: دياگوکوردوويز وسليک هريسن ص 13)

      درنتيجۀ چنين فشار های پيهم و خرد کنندۀ ايالات متحدۀ امريکا ومتحدين اروپايی، عربی و منطقوی اش، ( ايران- پاکستان وعربستان سعودی) عليه حکومت محمد داؤد، سرانجام  وی را نه تنها مجبورنمودند تا از تطبيق برنامه های ترقيخواهانۀ سياسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی مندرج در" خطاب به مرد م افغانستان" انصراف ورزد؛ بلکه تمام نيروهای ترقيخواه وتحول طلب جامعه، دررأس ح. د. خ. ا را که دولت جمهوری جوان را درزمينۀ تطبيق برنامه های مذکور ياری ومساعدت همه جانبه می نمودند، ازدستگاه دولت تصفيه و پاک سازی نمايد و برنيروهای ارتجاعی، عقبگرا، بدنام وتجريد شده ازمردم درداخل و خارج کشورتکيه نموده، نظام ديکتاتوری فردی وخانوادگی را مانند گذشته درکشورمستقر سازد.

   سازمانهای استخباراتی کشورهای غرب و منطقه، بويژه " سی . آی . ای ، آی . اس. آی ، ساواک ، موساد و استخبارات سعودی" از طريق اعمال نفوذ و فعال نمودن اجنتهای شان چون: حفيظ الله امين ، عبدالقدير نورستانی، غلام حيدررسولی و ديگران دردرون نظام جمهوريت ونهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان، حوادث خونينی چون: ترورعلی احمد خرم وزيرپلان، انعام الله گران پيلوت آريانا اشتباهآ بعوض ببرک کارمل وسرانجام ترور ميراکبرخيبر يکتن ازموسسين وعضو اصلی کميته مرکزی ح. د. خ. ا ، محمد داؤد را که درحالت تجريد، سراسيمگی وانزوا قرارداشت، وادار به يک عمل نابخردانه و تهاجم جنون آميزبيجاه ، بدون سنجش ودور ازعقل سليم برضد ح. د. خ. ا، نمود. همينگونه ح. د. خ. ا را نيز به دفاع مشروع ازحق زندگی 20 هزاراعضايش وسايرنيروهای ملی، مترقی وآزاديخواه کشور، که همه دروازه های زنده گی وفعاليتهای سياسی و اجتماعی آزاد برروی شان بسته شده بود، بعنوان آخرين امکان ووسيله ادامۀ زنده گی، مجبور و وادار نمود.

  درنتيجۀ اين مقابلۀ رويارويی تعرض حکومت و" دفاع مشروع " افسران پايين رتبه، خردضابطان و سربازان مربوط به ح. د. خ. ا و هواخواه اهداف ترقيخواهانۀ آن ، رژيم بی پايه ودرحال زوال محمد داؤد که در پرتگاه سقوط قرارداشت، سرنگون گرديد وزمينه های مساعدی برای تحقق تحولات دموکراتيک وتطبيق برنامه های اقتصادی و اجتماعی به نفع زحمتکشان افغانستان، ازطريق استقراريک نظام دموکراتيک ترقيخواه ووسيع البنياد، با شرکت تمام احزاب وسازمانهای سياسی و اجتماعی تحول طلب ومردمسالار، دروجود جبهۀ متحد ملی افغانستان مساعد گرديد.

    اما با کمال تأسف که موجوديت حفيظ الله امين بمثابۀ جاسوس معلوم الحال وپرتاب شدۀ سازمان جهنمی ( C . I. A ) دردرون جناح خلق حزب واحد دموکراتيک خلق افغانستان و اعمال نفوذ وتسلط وی بربخش نظامی اين جناح، نخست دودستگی و مخالفتهای را درمورد سرنوشت وبرخوردانسانی وقانونی با داؤد خان، اعضای حکومت وحاکميتش وتشکيل جبهۀ متحد ملی ومشارکت سايرنيروها دردولت که جناح پرچم خواهان آن بودند، بين ببرک کارمل وحفيظ الله امين که طرفدارخونريزی و يکه تازی بود، بوجود آمد.

     ازآنجاييکه امين منطق گويا و توانايی مقابلۀ علمی واستدلال منطقی را دربرابر زبان رسا و قلم توانای کارمل نداشت؛ بنابران کودتای درون حزبی را بوسيلۀ باند جنايت پيشه اش عليه جناح پرچم ح. د. خ. ا و سرکوب خونين آنان آغازو طی مدت کوتاهی اکثريت رهبران جناح پرچم ازکشورتبعيد ومتباقی آنان بشمول کادرها وصفوف فعال اين بخش يا روانۀ زندانها و قتل گاهها گرديده ويا درسنگرهای دفاع ازحزب ومردم افغانستان وارد مخفيگاهها و پيکارهای داغ برضد فاشيسم ورژيم خودکامۀ امريکايی مشرب امين جلاد شدند.

         امين جلاد با احرازچنين موقعيت وسوء استفاده ازاعتماد و موقف نورمحمد تره کی، تمامی موازين و اصول حزبی وپرنسيپ های حقوقی و اخلاق انسانی را زيرپا گذاشته، درتخطی ازاهداف مرامی و خواستهای انساندوستانۀ ح. د. خ. ا، سياستهای تبعيض، تعصب و خشونت را درقبال جامعۀ روبه رشد ومستعد به تکامل مان درپيش گرفت.

    تصاميم و اقدامات ذهنی گرايانه، افراطی وشتاب زدۀ وی که درتضاد با رشد قانونمند تکامل اجتماعی ودرتناقض با رسوم، عنعنات و عقايد مردم ودرعدم مطابقت باشرايط عينی کشور انجام پذيرفت، به واکنشهای شديدی مواجه گرديد.

    دامنۀ بد بينی، بی اعتمادی ، مخالفتها و تضاد ها درمقابل حاکميت آن زمان روزتا روزبيشتر گرديده و دولت وقت هم نسبت استقرارسلطۀ باند جنايتکار امين برهمه ارگانهای حاکيمت ، نه تنها دررفع اشتباهات وجلوگيری ازانحرافات اقداماتی را انجام نداد؛ بلکه درمقابل معترضين، منتقدين و مخالفين، بصورت يکسان سياستهای ارعاب و خشونت را درپيش گرفت، که درنتيجۀ آن کميت ناراضيان روزتاروزبيشتر گرديده و درمدت نسبتآ کوتاهی کتلۀ وسيعی از اقشار مختلف کشور را دربرگرفت.

      شورشهای ضد دولتی درسمنگان، هرات، چنداول، بالاحصار کابل، کنرها وديگر حصص ونقاط کشور عليه دولت صورت گرفته و با برهم خوردن ثبات سياسی، وضع امنيتی درسراسر کشور بوخامت گراييد.

 باند امين درمقبله با اين وضع، عوض تشخيص گنهکاراز بيگناه و تدبيروتنظيم برنامۀ عاقلانۀ قابل تطبيق، برعکس مطابق برنامه و سناريوی داده شدۀ" سياه" هزاران تن ازشخصيتهای ملی، سياسی، اجتماعی،علمی، فرهنگی و مذهبی را با تعداد بيشماری از مردم عادی کشور، به بهانه های گوناگون زندانی و به کشتارگاهها گسيل نمودند، که دراين ميان هزارن تن از کادرها و فعالين جناح پرچم ح. د. خ. ا واعضای سازمان دموکراتيک جوانان افغانستان را که با اين سياستهای ضد حزبی وضد منافع ملی، مخالفت جدی می نمودند، نيز بصورت بيرحمانه به شهادت رسانيدند. همينگونه تعداد بيشتری از اعضای رهبری سازمان دموکراتيک زنان افغانستان را روانۀ زندانها نمودند. دشمنان ديرينه و تاريخی مردم افغانستان با استفادۀ سوء از چنين وضعيت پيش آمده ، تروريسهای فراری وبنياد گراهای اسلامی دوران سردارمحمد داؤد را بوسيلۀ سازمان جنايت پيشۀ " آی. اس. آی" با پول، سلاح ومهمات نظامی اکمال و در رهبری قيامهای ضد دولتی مردم، توأم با صدور اسلام سياسی سوق و اداره نموده و اکمالات دايمی آنان را عهده دار شدند.

     بعدازانجام کودتای 15 سپتامبر1979 و قتل نورمحمد تره کی رئيس دولت ، نوراحمد اعتمادی که ازجانب شوروی ها به عوض امين يگانه کانديد خوب برای تشکيل حکومت ائتلافی مشخص شده بود ، نيز به شهادت ميرسد. با تصرف کامل قدرت بدست باند وحشی صفت حفيظ الله امين، ترور و وحشت وسرکوبگری ها دوبرابر گرديده ، مخالفين داخل جناح خلق را نيز دامنگير شده ، چهارتن ازاعضای کميته مرکزی حزب حاکم و حکومت برکنار وبه سفارت شوروی سابق پناهده شدند و شماری ديگريا کشور را ترک ويا درمنازل شان تحت پيگرد قرار گرفتند. به ادامۀ آن دستگيری وسرکوب کادرهای جناح خلق نيز آغاز گرديد، که تنها در يک شب 20 تن ازبرجسته ترين کادرهای اين جناح حزب روانۀ قتل گاه امين جلاد شده جام شهادت رانوشيدند.

     طی همين دوران تسلط وحاکميت يکنيم سالۀ باند جنايت پيشۀ امين خون آشام  بود که حقوق بشر درکشور کاملآ نقض گرديده و جنايات بس عظيمی دربرابرمردم صورت گرفته است.

    با بدترشدن روزتاروز اوضاع سياسی ونظامی درکشور وجاری شدن خون هزاران تن ازمامورين عاليرتبۀ رژيمهای سابق و شخصيتهای علمی، فرهنگی،  روشنفکران ، هنرمندان وعلمای دينی ، اعضای هردوجناح ح. د. خ. ا ، متحدين سياسی آن و ساير مردم متدين افغانستان، که بيش از 12 هزارتن آنان تنها درزندان مرکزی پلچرخی، آخرين روزهای زندگی را دقيقه شماری ميکردند و فرجام اين پروسۀ سازمان داده شده، جاده را برای بقدرت رسيدن افراطيون مذهبی وبنيادگراهای مکتب سيد قطب و ديوبندی های پاکستانی، هموار ميکرد و درافغانستان فجايع دهۀ 90 مجاهدين وطالبان ببار می آمد؛ اتحاد شوروی وقت بحيث همسايۀ نزديک شمالی که طی دهها سال مناسبات دوستانه اش کمکهای وسيع اقتصادی و فرهنگی را درعرصه های مختلف زندگی، انجام داده بود، قتل وکشتار دسته جمعی و انفرادی اين کتلۀ اقشار مختلف جامعه و ناله وفرياد مردم افغانستان را که بدستور مستقيم" سازمان سياه " درهمسايگی اش صورت ميگرفت، تحمل کرده نتوانسته ، با گزينش اقدام نظامی بمثابۀ آخرين وسيلۀ نجات متباقی مردم، رژيم خون آشام حفيظ الله امين را درهمکاری و توافق هردو جناح ح. د. خ. ا سرنگون نمود، که درنتيجۀ آن زمينۀ وحدت مجدد هردو جناح حزب و تشکيل حکومت جديد وزعامت نوين تحت رهبری ببرک کارمل، پرچمدارنهضت محصلين مشروطيت سوم، وکيل و نمايندۀ برحق 8 سالۀ مردم شهرکابل درمجلس نماينده گان دوره های 12 و 13 شورای ملی افغانستان ويکتن از پيشقراولان جنبش دموکراتيک جامعۀ افغانستان؛ مساعد ومهيا گرديده، چرخش عظيم و تغييرات کلی در سياست و ادارۀ کشور به نفع صلح وسعادت مردم بميان آمد.

    حکومت جديد درگام نخست عفو عمومی را درکشور اعلام وتمام زندانيان سياسی مرکز و ولايات را بدون درنظرداشت قوم ، سمت ، دين ومذهب، حزب و عقيدۀ سياسی، که ازدم تيغ امين جلاد جان به سلامت برده بودند، آزاد نموده، درکشوربرنامۀ صلح وآشتی ملی را رسمآ مطرح نمود.

    ولی ازآن جاييکه ايالات متحدۀ امريکا و متحدينش، پلانهای استراتيزيکی خود و متحدين خويش را که همانا " ادامۀ جنگ و ريختن خون افغانها تاتسلط کامل خويش برقارۀ آسيا ، ايجاد پايگاههای نظامی و استفادۀ همه جانبه ازتمام ذخايرطبيعی اين قارۀ دست ناخورده" بود، با استقرارنظام جديد، درحال تحقق نميديدند؛ ازاينرو خواستند تا حضور نظامی شوروی را در افغانستان، بمثابۀ اهداف استراتيژيک آن کشور، جهت پيشروی به آبهای گرم هند و محاصرۀ چين و نفوذ درخليج فارس و کنترول منطقه عنوان کرده، با ايجاد بحران  دامنه دار ، گسترش دادن جنگ درسراسرکشورزير نام جهاد(!) ومصروف نگهداشتن آن کشور درافغانستان، علاوه برتطبيق اهداف ذکرشده، انتقام شکست مفتضحانۀ شان را درجنگ ويتنام، از شوروی وقت و از ملت بخون نشستۀ افغانستان نيز بگيرند.

     بنابران با حضور نظامی اتحاد شوروی درافغانستان، ملياردها دالر پول نقد وسلاح ازطرف امريکا و کشورهای غربی و متحدين منطقوی شان، بمنظورتشديد هرچه بيشتر جنگ و سقوط حاکميت دولت سرازير گرديد. هزاران تن از دزدان، تروريسهای حرفوی و بنيادگراهای اسلامی در اطراف سرحد و داخل قلمرو کشور، با کسب تعليمات نظامی، غرض تخريب نهادهای اقتصادی وفرهنگی عام المنفعه، دهشت افگنی، آدم کشی و اخلال امنيت، تحت نام جهاد ( مودل امريکايی وانگليسی آن) گسيل می يافت. به همين نام ازکشورهای اسلامی منطقه نيز سربازگيری صورت می پذيرفت ومبالغ هنگفتی برای تربيت نظامی وتروريسی آنان، اختصاص داده ميشد. چنانچه درهمين دوران درحدود هشت هزار مرکزآموزش فعاليتهای تروريستی بنام "مدارس دينی" تأسيس وشبکۀ تروريستی القاعده تحت رهبری اسامه بن لادن که درآن اسلاميستهای بنيادگرا وتروريتسهای حرفوی ازکشورهای مختلف عرب وعجم جمع آوری گرديده، بعد ازکسب تعليمات نظامی وتروريستی درمراکز ذکرشده، غرض دهشت افگنی، ترور وآدم کشی، انجام انفجارات وحريق مکاتب، مدارس و نهاد های اقتصادی وفرهنگی، به کشور ما اعزام ميگرديد، که بعد ها اين شبکۀ تروريستی درزياده ازبيست کشور آسيايی و افريقايی که عمدتآ اسلامی بوده اند، هسته گذاری شده و پلانهای استراتيژيکی منطقوی ايالات متحدۀ امريکا ، بمنظور بی ثباتی و تجزيه طلبی دربرخی ازاين کشورها، توسط همين دسته ها وسازمانهای مخرب، اجرا وبرنامه ريزی گرديده است.

     ازآن جمله ، اوضاع سياسی و نظامی درکشورما نيز روزتاروزوخيم تر گرديد و درفضای چيره شدۀ جنگ سرد ورقابت دو ابرقدرت متخاصم، دامنۀ جنگ درافغانستان بعد جهانی حاصل نمود.

    مسؤولين دولتی بمنظورتأمين امنيت و حفظ واستقرارحاکميت دولتی درمحلات، دراکثر نقاط کشوربا برخوردهای مسلحانۀ جنگ افروزان شرارت پيشه مواجه ميگرديد. دولت ناگزيربود تا از موسسات عام المنفعه، پروژه های توليدی، ادارات دولتی، شاهراهای ترانسپورتی، ساحات نظامی و محلات مسکونی مردم، دربرابرتجاوز وغارتگری چپاولگران، حراست و پاسداری بعمل آورد. اين حالت گاهی با درگيری خونين طرفين همراه ميگرديد که با اجرای عمليات گسترده درمقابل مهاجمين، تلفاتی را که بعضآ افراد بيگناه مسکونی آن محل نيزشامل ميگرديد، ببار می آورد. اين حالت نه تنها در افغانستان، بلکه درطول تاريخ بشريت در هريک ازکشورهای جهان واقع گرديده است، که مسؤوليت آن قانونآ بدوش مهاجمين و غارتگران مال ودارايی عامه بوده نه حاميان نظم  وتأمين کننده گان امنيت جان ، مال و ناموس مردم.

    درتمامی حالات اين تقابل و رويارويی، جنگ تحميلی ای بوده که ازطرف مخالفين دولت بالای حاکميت آن وقت همواره بصورت تعرضی، تحميل گرديده و دولت آن زمان را بخاطردفاع از مواضع و موسسات دولتی و طرد متجاوزين، مجبور و مکلف به حملۀ متقابل ميگردانيد. درمحلاتی که تحت کنترول مخالفين دولت قرار داشت، اوضاع بکلی نا امن و شرايط غير مصئون وقانون تفنگ وفرمان برچه حکمفرما بود.

     آزادی ومصئونيت مردم سلب و جنگسالاران با توصل به زور، انواع شکنجه وآزارو تجاوزرا بر مردم بيدفاع محل، تعميل می نمودند.

     هرگاه اين جنگ فرسايشی وفرمايشی که بعد از 6 جدی 1358 ابعاد جهانی بخود کسب نموده و با دخالت و پشتيبانی دهها کشورقدرتمند جهان برحزب، دولت و مردم مظلوم ما قهرآ و جبرآ تحميل گشت ودربرابر پيشنهادهای معقول و سازندۀ دولت جمهوری افغانستان ازطرف فرماندهان بين المللی وداخلی جنگ، کوچک ترين وقعی گذاشته نشد و سرانجام منجر به تلفات انسانی به هردوجانب گرديد، بصورت واقعبينانه وبيطرفانه ارزيابی گردد، مسؤوليت تخلفات وجناياتی که درزمينۀ نقض حقوق بشر وتجاوزبرمال ، جان و دارايی مردم صورت گرفته است، بدرجۀ اول بدوش کشورها ، سازمانها وگروههای است که شعله های آتش جنگ را درکشور ما افروختند، دزدان، قاتلان ومشهورترين جنايتکاران را ازکشورهای اسلامی خريداری کرده به افغانستان گسيل داشتند تا منافع آزمندانۀ انحصاری شان را تأمين وقارۀ آسيا را غارت نمايند.

    همينگونه بايست با صراحت اظهار نمود که چون عمل وعکس العمل ( کنش و واکنش) دراين جنگها نتايج زيانباری را بوطن و مردم ما ببار آورده است، بنابران مرتکبين آن يعنی ابرقدرتها ، دررأس ايالات متحدۀ امريکا ومتحدينش بحيث شرارت پيشه گان جنگ افروزبدرجۀ اول گنهکاراند. به تعقيب آنان جناحهای مخالف همديگردرداخل کشور، مشتمل برحزب برسراقتدار ، بنياد گرايان جهادی وطالبی ، سلطنت طلبان، افغان ملتی های تماميت خواه و برتری خواهان مدافع حاکميتهای استبدادی وشئونستی وماؤويستهای جنگ افروز وابسته به پيکن که بمثابۀ ابزارسياسی دردست انقطاب جهانی بوده اند، هريک متناسب با مواضع و عملکردهای شان مسؤول اند ودرآينده تمامی جوانب ذکرشدۀ درگيردرمورد اعمال خويش درپيشگاه تاريخ ومردم افغانستان پاسخگو خواهند بود.

     بنابران برمبنای دانش وپرنسيپ های حقوقی ميتوان اينگونه استنتاج نمود که: هرآن کسی که دراين جنگ براساس قطب بندی های بوجود آمده، درپروسۀ جنگ موضعگيری فعال داشته و درزمينۀ ارسال اسلحه وپول و نشرات وتبليغات به شکلی از اشکال عمل مؤثرنموده ويا با دخالت و ميانجی گری خود درتحريک ، توسعه، تشديد وتداوم اين جنگ حمايت ومساعی بخرچ داده باشند، درمورد عملکردشان مسؤول و جوابده تلقی گرديده، قابل تعقيب عدلی می باشند.

   بنا بران به گفتۀ شاعر:

   گر حکم شود که مست گيرند       +     در شهر هر آنچه هست گيرند

   هرگاه چگونگی عملکرد دولت را که بعد ازسقوط رژيم خون آشام حفيظ الله امين در 6 جدی 1358 با وحدت مجدد ح. د. خ. ا تحت رهبری روان شاد ببرک کارمل در رابطه با نقض حقوق بشر واعمال جنايات جنگی در بعد داخلی وازموضع حاکميت طی اين دوره بصورت جداگانه بررسی و تحليل نماييم، توضيح مطالب ذيل را لازمی می پندارم:

   با بوجود آمدن حاکميت جديد، سعی وتلاش صورت گرفت تا با پيش گيری سياست نرمش و مدارا، زخم ها و جراحات برداشته شدۀ يک سال وششماه قبل حاکميت حفيظ الله امين تسکين و التيام يافته و شگاف عميقی که بين  حزب و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان و مردم ايجاد گرديده بود، ازميان برداشته شود. به همين منوال عقده های ايجادشده برطرف و اعتماد مردم نسبت به حاکميت جديد حاصل گردد.

   درقدم اول عفو عمومی اعلان و به هزاران تن اززندانيان سياسی، ازجمله 12 هزارزندانی ازمحبس مرکزی پلچرخی که از زيرساطورامين جلاد وباند جنايتکار وی جان به سلامت برده بودند، بدون استثناء و تبعيض، آزاد گرديدند. چنانچه دراين جمله چهرۀ شناخته شده ای بنياد گرای اسلامی عبدالرب رسول سياف وشخصيتهای ملی و مذهبی ، ازجمله سيد ناصر نادری معين اسبق شورای ملی و سيد منصورنادری که بعدآ به سرپرستی فرقۀ اسماعيليه منصوب گرديد وعالی جنابانی چون رهنورد زرياب، عبدالطيف ناظمی، داکتر قاسم هاشمی، داکترحيدررئيس اسبق پوهنتون کابل مرحوم محمد صديق فرهنگ و پسرش محمد امين فرهنگ، دوکتوراحمد وليد حقوقی سابق عضوشورای عالی قوۀ قضائيه، داکتر عبدالله کاظم، قسيم اخگر و دهها تن ازشخصيتهای ملی، سياسی ، علمی، اجتماعی، فرهنگی ومذهبی را شامل ميگرديد.

    همينگونه بمنظوررفع اشتباهات گذشته، اصلاحات جدی و همه جانبه درتمام عرصه ها وشئونات زندگی رويدست گرفته شد.

         درگام نخست اصول اساسی جمهوری دموکراتيک افغانستان بمثابۀ قانون اساسی مؤقت کشور، بداخل ( 68 ) ماده به تصويب رسيد؛ بيرق ملی سه رنگ و نشان دولتی دوباره اعاده شد؛ شورای مشورتی اقتصادی تأسيس گرديد و پلانهای انکشافی بمنظور رشد اقتصاد ملی وارتقاء سطح زندگی مادی و معنوی توده های مردم، طرح ريزی گرديد.

      بنا بر مقتضيات ايجاد جامعۀ مدنی و بمنظوراستقرارنظام دموکراتيک و تشکيل دولت ملی ، سعی برآن مبذول گرديد تا اشتراک وهمکاری تمامی اهل علم و دانش وسياست، دراداره ورهبری کشورجلب گردد.

   برمبنای همين سياست، شخصيتهای ملی و علمی غير حزبی دراداره ورهبری دولت، بشمول معاونان شورای انقلابی و وزرای حکومت سهيم و خدمات شايسته ای را انجام نمودند. جبهۀ ملی پدروطن افغانستان

 با اشتراک فعال بهترين شخصيتهای ملی و اجتماعی منتخب مردم ونمايندگان سازمانهای سياسی و اجتماعی کشورتشکيل گرديد. اتحاديه های مسلکی و صنفی ايجاد و اکادمی علوم افغانستان رسمآ پايه گذاری گرديد.

    قابل ياد آوری است که تعداد زيادی ازشخصيتها و احزاب سياسی ترقيخواه کشور، سرنوشت شان را با مردم، وطن ونهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان رقم زده، درپروسۀ تأمين صلح و رشد و شگوفايی کشور عزيزشان، درآن لحظات حساس تاريخی، همراه با ح. د. خ. ا نقش ورسالت والای خويش را ايفاء نمودند. برخی ازگروههای انشعاب يافته ازبدنۀ ح. د. خ. ا دوباره به آغوش حزب محبوب شان بازگشتند وبرخی ديگر با مساعد گرديدن شرايط و انفاذ قانون اساسی با اهداف، عقايد و برنامه های جداگانۀ مشخص و مستقل خويش به فعاليت آغاز نمودند. تعداد بيشتری از شخصيتهای ملی، سياسی، مذهبی و افراد متنفذ و با اعتبار قومی در لويه جرگه ها و مجالس شورای ملی افغانستان ازجانب مردم انتخاب و رسالت تاريخی شان را دربرابر وطن و مردم انجام نمودند. دهها تن ازشخصيتهای علمی و فرهنگی با عضويت و اشتراک فعال شان دربرنامه های پژوهشی اکادمی علوم وارتقاء درجات علمی شان تا سطح اکادميسين، نه تنها نقش و رسالت والای علمی و فرهنگی خود را درآن دوره، بلکه درحال حاضرمنحيث فرهنگيان فرهيخته و پژوهشگران نخبه و نويسندگان بلند آوازه درجامعۀ برون مرزی نيز ايفاء ميدارند.

    برای اولين بار درتاريخ کشور قانون ارگانهای محلی قدرت و ادارۀ دولتی تصويب و برطبق آن انتخابات ارگانهای محلی درولايات، شهرها، ولسوالی ها و نواحی کشور، راه اندازی گرديده ، شوراهای انتخابی مردم درتمام مناطق ذکرشده با رأی مستقيم خود آنان بوجود آمد که درنتيجۀ آن والی، شهردار ، ولسوال و رئيس ناحيه و محل ازطرف مردم انتخاب شدند.

   شايان ذکرميدانم که درپروسۀ تأمين نظم و آرامش درکشورو انجام خدمت بمردم، هرآن کسی و نهادی که علاقه مندی و آماده گی خويش را ، متبارزو نشان ميدادند، ازطرف دولت وقت باين خواست معقول و انسانی شان شادمانه لبيک گفته ميشد.

    البته دراين جريان، بودند اشخاصی که برخی تا نيمه راه و شمار ديگری تا سقوط حاکميت با نهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان ودولت رهبری کنندۀ آن همکاری داشته و درپستهای حساس ورهبری کنندۀ دولت وقت، ايفای وظيفه نمودند؛ ولی امروز با ازميان رفتن آن دولت و تغيير دراوضاع سياسی کشور و چرخش سياسی جهانی به نفع امپرياليسم امريکا و متحدينش که اهداف آزمندانۀ آنها در